سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

دوش کاین تخت زمرّد پر ز اختر ساختند          وَز چراغ ماه نو،ایوانْ منوّر ساختند

          خرگه مشکین شب را،قبّه از زر ساختند          مشک سودند از شب و مجلس معطّر ساختند

          خوبرویان،خانه پر خورشید انور ساختند          مطربان معنوى با یکدگر،در ساختند

          زین غزل،جمله دهانها پر ز شکَّر ساختند          کاى قباى مهترى بر قدِّ زیباى تو،راست:

          تا حقایق را،ز شبنم گنج گوهر داده‏اند          وَز شقایق سایه‏بان سنبل‏تر،داده‏اند

          تا ز بوى گل،مشام جان معطّر کرده‏اند          تا کلاه لاله از یاقوت احمر،کرده‏اند

          چشم نرگس تا به روى گل،منوّر کرده‏اند          تا دهان غنچه را،پر خرده زر کرده‏اند

          سرو را تا بر سر گل،سایه‏پرور کرده‏اند          چون تو سروِ جویبار(قم فانذر)برنخاست‏

          روزگارى دم درین زندان بى‏همدم زدم          سنگ نومیدى بسى بر سینه پر غم زدم‏

          چون ازین گلشن قدم بر فرق نُه طارم زدم          نارسیده،دست رد بر روى نامحرم زدم‏

          از دم وحدت،صف کرّوبیان برهم زدم          برکشیدم آه و،آتش بر همه عالم زدم‏

          تا ز نعت خواجه طاها و یاسین،دم زدم          بکر فکر من ز معنى،دمبدم خورشید زاست‏

          اى فروغ طلعتت،خورشید اوج!اِصطفا          طرّه:شام قدر و عارض:آفتاب و الضُّحى‏

          بر صفاى سینه‏ات،صدر(الم نشرح)گوا          پیش از آن کآدم صفى گردد،تو بودى مصطفى‏

          مهتر عالم،محمّد،خواجه هر دو سرا          باز از معراج(سبحان الّذى اسرى)برآ

          در چینین نورى،تجلّى با دل‏افگاران نما          کآفتاب روى تو،آینیه ذات خداست‏

          اى ز روى تو شده آتش،گلستان بر خلیل          صد چو اسماعیل در قربانگه شوقت،قتیل‏

          داده حسن صورتت،یعقوب را صبر جمیل          گشته از شوق جمالت خون صد یوسف،سبیل‏

          با عصاى مهر تو شق کرده موسى،رود نیل          بر سر خوان کمالت عیسى مریم،نزیل‏

          سوره(و الشّمس)بر زیبایى رویت،دلیل          آیت(و اللّیل)بر دلبندى مویت،گواست

خواجه عصمت بخارایی

 


[ جمعه 89/7/9 ] [ 10:48 عصر ] [ علی فغانی ]

به هجران،زارى دلهاى خونین          ز حد بگذشت یا ختم النّبیّن!

          ز اشک و آه مهجوران بیتاب          جهانى غوطه زد در آتش و آب‏

          سپاه درد با جان در ستیزست          لب هر زخم دل،خونابهْ ریزست‏

          جهان از جلوه جانپرورت دور          به ما شد تنگتر از دیده مور

          شدى تا گنج خلوتخانه خاک          ز داغ اندوخت صد گنجینه،افلاک‏

          قد محراب زین محنت،دو تا شد          که از سروِ سرافرازت جدا شد

          ز قدرش،سایه بر عرش برین بود          که بر پاى تو،منبر پایه مى‏سود

          کنون در گوشه‏یى افتاده مدهوش          به حسرت،یک دهن خمیازهْ آغوش‏

          جدا از پرتو آن روى دلکش          به دل،قندیل را افتاده آتش‏

          ز داغ هجرت اى شمع شب افروز!          به شبها،شمع مى‏گرید به صد سوز

          برافروز اى چراغ چشم ایجاد          جهان شد بى‏فروغت،ظلمتْ آباد

          به رخ،آرایش شمس و قمر کن          شب تاریک هجران را،سحر کن‏

          ز خواب اى مهر عالمتاب،برخیز!          تو بخت عالمى،از خواب برخیز!

          بلندْ آواز گردان طبل شاهى          ز نو،زن نوبت عالمْ پناهى‏

          قدم بر تارک کرّ و بیان زن          علم بر بام هفتمْ آسمان زن‏

          مشرَّف کن بساط خاکیان را          منوّر،منزل افلاکیان را

          سراى خورشید جان!از خواب برکن          کنار خاک را،جیب سحر کن‏

          چراغ افروز بزم قدسیان شو          رواج آموز کار انس و جان شو

          چو از جا،هول رستاخیز خیزد          رخ از شرمندگیها،رنگ ریزد

          نظر بگشا بر احوال تباهم          بجنبان لب،پىِ عذر گناهم‏

حزین لاهیجی

 


[ جمعه 89/7/9 ] [ 10:42 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرّحن الرّحیم

روزی جوانی از فرزندان خوب ایران اسلامی از من سؤال کرد که : چرا در ایران آزادی نیست ؟ چرا ما نباید با جنس مخالف خودمان آزاد باشیم ؟ و... در پاسخ اینجانب از ایشان سؤال کردم منظور شما از آزادی چیست ؟

آیا رابطه با جنس مخالف یعنی آزادی و... واقعا اگر ما این حق را برای تمامی جوانان چه دختر وچه پسر قائل شویم چه اتفاقی را پیش بینی می کنید؟ جز این که با پا گذاشتن روی ارزشهای والای انسانی وبرداشتن حریمهایی که می تواند باعث بالندگی وسلامت یک جامعه ارزشی باشد ونهایتا موجب فساد وتباهی ونابودی این ارزشها وجامعه خواهد شد ، چه سودی برای ما خواهد داشت؟ ازایشان سؤال کردم که آیا شما خواهر داری ؟ پاسخ داد بله ، گفتم آیا برای شما فرقی ندارد که خواهرت از این به اصطلاح آزادی بهره مند گردد؟ و... که ایشان در پاسخ فرمودند به این موضوع فکر نکردم . پرسیدم آیا شما ، خواهرتان یا تمامی جوانان قصد ازداوج دارید یا خیر ؟ در پاسخ گفتند :نهایتا بله، پرسیدم ملاک ومعیار شما در انتخاب همسر چیست ؟ گفتند نجابت ، پاکی : و.... در پاسخ گفتم عزیز من شما چگونه دنبال ارزشهایی هستید که این ارزشها در ارتباطات غیر مشروع وبه قول شما آزادی به بازی گرفته شده ، آیا خواهر شما که ازاین آزادی استفاده کرده است می تواند گوهر گرانبهایی به نام پاکی ونجابت  را با خود به همراه داشته باشد؟ مگر انسان از چوب یا آهن خلق شده است ، فرزندان خوب ایران اسلامی باور بفرمائید آنچه که به عنوان آزادی برای بعضی از دوستان جوان ما مطرح است جز اندیشیدن  وپاسخ به غریزه واحساس خودبه دنبال چیز دیگری نیستند .  سوابق موجود وپروندهای متعدد در این خصوص گویای این مهم است .قضاوت وهرگونه برداشت از این مطلب با شما خوبان مهربان باایمان است .


[ جمعه 89/7/9 ] [ 9:11 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرّحمن الرّ حیم

قریب به دوماه واندی به محرّم مانده ونام امام حسین (ع) موجب گردید قبل از ورود به این ماه عزیز تفکری عمقی در فلسفه محرم وعاشورا از دیدگاه های مختلف داشته باشیم امید آنگه در بصیرت شما جوانان ونوجوانان ایران اسلامی مؤثر باشد . همیشه حسینی باشید وحسینی بمانید. .لازم می دانم از دقت نظر ( علی فاطمه ) در خصوص مدت زمان مانده به محرم تشکر نمایم در هر صورت اصلاح گردید.


[ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 11:48 صبح ] [ علی فغانی ]
آنطون بارا (اندیشمند مسیحی): اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.

عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کنیم.


جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی)
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خون‌ریزی تشویق می‌‌کرد، آن‌ها می‌گفتند: چه مبلغی به ما می‌دهی؟ امّا انصارحسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.


آنطون بارا (اندیشمند مسیحی)
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.


تاملاس توندون (رئیس سابق کنگرة ملّی هندوستان)
این فداکاری‌های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.


فردریک جِمس
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییر‌ناپذیرند و همچنین می‌رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.


بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری)
زینب، خواهر حسین‌بن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی‌امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ نقش برانگیزاننده داشت.



عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری)
جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.


چارلز دیکنز (نویسندة معروف انگلیسی)
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.


محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان)
هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.


ل. م. بوید
در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و به خاطر همین‌هاست که آزادی و عدالت ‌هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند، شرکت کرده‌ام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.


مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان)
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‌ام و توجّه کافی به صفحات کربلا کرده‌ام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند. 2


توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی)
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آن‌ها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.3


توماس ماساریک:
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.4


ادوارد براون (پروفسور):
حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. 5


واشنگتن ایرونیگ (تاریخ‌نگار امریکایی):
در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ‌های تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.6


موریس دوکبرا:
اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را می‌دانستند و درک می‌کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‌پنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین می‌دانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آن‌ها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.7


بروکلمان کارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی):
شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد.


اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبش‌های آزادی‌بخش جهان
قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبش‌های گوناگون در تاریخ گردید.
یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوه‌ای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومت‌های سلطه‌گر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژه‌ای دارد. بر اساس ویژگی‌های شاخص نهضت امام حسین(ع)، میان جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت.
در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکت‌ها و جنبش‌ها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولی‌الله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونه‌هایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند.
برخی از جنبش‌ها عبارتند از:
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی در مصر
ب) جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبش‌های اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه‍) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیت‌الله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. فرهنگ عاشورا، صص 279 ـ 283، به نقل از: کتاب درسی که حسین به انسان‌ها آموخت، عبدالکریم هاشمی‌نژاد، ص 447؛ رهبر آزادگان و منابع دیگر.
2. بر شطی از حماسه و حضور، ص 283، به نقل از مجلة بصائر، ش 7 و 8، ویژه‌نامة محرّم، ص 25.
3. همان، ص 447.
4. همان، ص 451
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1)ماهنامه موعود شماره 72
2)سایت : mouood.org

[ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 10:17 صبح ] [ علی فغانی ]

بسیاری از فرهنگها در جوامع مختلف، انسان را اشرف مخلوقات می دانند، ولی این مطلب صورتهای مختلف بیان می کنند. سؤال این است که آیا در فرهنگ اسلامی هم شواهدی وجود دارد که انسان برتر از سایر مخلوقات است؟ آری، در قرآن مجید آیاتی داریم که بر شرافت انسان در هستی دلالت می کنند. محور آن آیات، دو واژه کلیدی «خلافت» و «کرامت» است.

خلافت

جریان خلافت، مربوط به داستان آفرینش حضرت آدم علیه السلام است که در آیة سی ام سورة بقره آمده است «وَ إذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلَیِکَهِ إِنّیِ جَاعِلٌ فیِ الأَرضِ خَلِیفَهً…» بیان آیه: وقتی که خدا می خواست حضرت آدم علیه السلام را خلق کند، به فرشتگان فرمود که من در روی زمین خلیفه ای را قرار خواهم داد. از شیوة بیان پیداست وقتی که می گوید «خلیفه قرار می دهم» معنایش این است که برای خودم جانشین قرار می دهم. وقتی که مثلاً رئیسی می گوید من جانشین انتخاب می کنم، مقصودش این است که برای خودم جانشینی قرار می دهم. علاوه بر این، در روایات و زیارت نامه معصومین –سلام الله علیهم- شواهدی بر این موضوع یافت می شود. تعابیری از قبیل خلیفه لله، خلفاءالله و … موضوع را به خوبی روشن می کند. در این آیة مبارکه، شخص حضرت آدم علیه السلام جانشین خداست و اما اینکه معنی «جانشین» چیست و چرا عنوان خلافت و جانشینی خدا به حضرت آدم علیه السلام داده شده است، مگر خدا به جانشین احتیاج دارد که حضرت آدم و دیگران را بعنوان جانشین تعیین کند و چرا این عنوان فقط به حضرت آدم نسبت داده شده است و… بحثهای زیادی دارد که در این گفتار نمی گنجد. مسلماً در فرهنگ قرآنی این احتمال که خدا به جانشین نیاز دارد مردود است. اینکه خدا؛ مثلاً، غایب شود و برای زمان غیبت خود خلیفه ای بگذارد، با فرهنگ قرآنی و بینش الهی نمی سازد. بلکه منظور از تعیین خلیفه این است که در جهان موجودی ارزشمند را می آفریند. ارزش او به حدی است که اگر بخواهیم برای او در هستی جایگاهی قرار دهیم باید بگوییم: جانشین خداست. ملاک جانشینی هم اینست که این موجود، آن قدر می تواند تعالی و ارزش وجودی پیدا کند که کارهای خدایی از او صادر شود؛ یعنی می تواند کارهایی را انجام دهد که فراتر از مقتضای اسباب و مسببات مادی در این جهان است. شاید کسی بگوید سایر اسباب هم کاری از کارهای عالم را سامان می دهند پس آنها هم جانشین خدایند. جواب این است که عنوان جانشینی، وقتی صادق است که جانشین بتواند همه کارهای خدا را در سطح نازلتری انجام دهد پس تنها انسان به عنوان جانشین خدا معرفی می شود. اوست که لیاقت دارد که آن قدر تعالی و ارزش پیدا کند که از سایر موجودات فراتر برود و در افقی قرار گیرد که بر جهان اِشراف داشته باشد. موجودی که در سطح سایر مخلوقات و همتراز آنهاست، کجا می تواند جانشین خدا شود؟؛ مثلاً، معقول نیست که بگوئید: فلان حیوان جانشین خدا در میان سایر حیوانات است، زیرا هیچ کدام از آنها بر دیگری امتیاز اساسی ندارد و اگر یکی از آنها از جهتی امتیاز داشته باشد، دیگری از جهت دیگر امتیاز دارد. این گونه نیست که یکی از اینها اِشراف تام و امتیازی خالص بر دیگران داشته باشد. اگر در میان همة آفریدگان، تنها یک موجود جانشین خداست، باید در سطحی فراتر از همة آنها قرار داشته باشد، وگرنه دلیلی بر جانشینی او نیست. در میان همه موجودات، تنها انسان ممتاز است. لیاقت، ارزش و کمال وجودی او از همه موجودات دیگر فراتر است، لذا می تواند بر سایر موجودات اِشراف پیدا کند و نسبت به سایر موجودات، نوعی تدبیر داشته باشد. پس جا دارد که بگوییم، انسان جانشین خداست. تمامی این گفته ها از همین آیة مبارکه استنباط می شود. علاوه بر این، در روایات پیغمبر صلّی الله وآله و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین نیز به اَبعاد آن اشاره شده است. پس، از تعبیر در آیه مبارکه می توان استفاده کرد که انسان در مقایسه با سایر موجودات، خیلی شریف تر و برتر است. جایگاه او در عالم هستی جایگاه جانشینی خداست به مقام خدایی نمی رسد، اما می تواند جانشین او باشد. حال، سخن این است که آیا خلافت، در حضرت آدم منحصر است یا کسان دیگری هم از نسل آدم می توانند به این مقام برسند؟ از ضمیمه کردن آیات و رویات و قراینی که در خود آیه مبارکه هست، استنباط می شود که کسان دیگری هم از نسل حضرت آدم علیه السلام می-توانند به این مقام برسند. ما معتقدیم که چهارده معصوم «سلام الله علیهم اجمعین» هم به این مقام رسیده اند. آنها جانشینان خدا برروی زمین اند و به تعبیر دیگر، (خلافت) در معصومین علیهم السلام و سایر اولیاء خدا به مرحلة فعلیت رسیده است؛ یعنی استعداد خلافه اللهی در نهاد تمامی انسان-ها گذارده شده است، اما در همة افراد به مرحلة فعلیت نمی رسد. اینکه حضرت آدم علیه السلام به عنوان اولین خلیفة الهی معرفی می شود به این دلیل است که در میان تمامی موجودات و آفریده ها تنها او شایستگی چنین مقامی را داشته است نه اینکه خلافت منحصر به او باشد. جانشینین خدا، اقتضائاتی دارد که می توان آنها را از آیه مبارکه و سخنان معصومین علیهم السلام استنباط کرد. علم او از علوم عادی فراتر است، می تواند علومی را به طور مستقیم از خداوند متعال دریافت کند، قدرتش به حدی می رسد که بر همه قدرتها اشراف پیدا می کند و قدرتهای دیگر محکوم اویند. خلیفة الهی می تواند در جهان مادی نسبت به موجودات دیگر آن چنان اعمال قدرت کند که هیچ موجود دیگری نتواند در مقابل او عرض اندام نمایند. پیشرفتهای علمی و روحی انسانها نمونه ای از تجلّیات این خلافت است که کم و بیش در انسانهای معمولی ظهور پیدا می کند، ولی مرتبه کامل آن فقط در معصومین –سلام الله علیهم اجمعین- متجلی می شود.

کرامت

غیر از آیة مبارکة بقره که انسان را به عنوان جانشین خدا در میان همه موجودات معرفی می کند، آیة دیگری هم هست که از انسان بعنوان موجودی مُکرّم یاد می کند. «وَ لَقَد کَرَّمنَا ءَادَمَ وَ حَمَلنَهُم فیِ البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقنهُم مِّنَ الطَّیِّبتِ وَ فَضَّلنَهُم عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّن خَلَقنَا تَفضِلاً» (اسراء/70). ما آدمی زادگان را تکریم کردیم و به ایشان ارج و ارزش دادیم و وسایل حمل-شان را در خشکی و دریا فراهم کردیم؛ یعنی به آنها قدرتی دادیم که در خشکی و دریا بتوانند خود و وسایل شان را از نقطه ای به نقطه دیگر حمل کنند. در واقع، قدرت تسلط بر نیروهای طبیعی، مثل جاذبه زمین که مانع حرکت آدمی می شود به انسان داده شده است. به آدمی زاده قدرتی داده شده است که بتواند این نیروها را محکوم کند و بر آنها حاکم شود. «و رزقناهم من الطیبات» روزیهای خوب و طیّب به انسانها دادیم. اگر انسان را با سایر موجودات روزی خور مقایسه کنیم، می بینیم که کیفیت غذایی سایر حیوانات، خیلی پائین تر از انسان است. انسان می تواند از موادی تعذیه کند که از لحاظ طهارت، پاکیزگی، خوبی و خوش مزگی فراتر از آنهاست. موجودات دیگر از گیاهان پست استفاده می کنند. گوشت مردار و گندیده می خورند. از غذاهای پلید، متعفن، بدبو و مُضرّ، تغذیه می کنند، ولی انسان به طور طبیعی از تمام این غذاها مُتنفّر است فقط از غذاهای تمیز، خوب، مفید، ارزنده و خوش مزه استفاده می کند. ممکن است کسی بگوید: خوشی و لذت نسبی است، چیزی نسبت به کسانی و موجوداتی خوش است و نسبت به گروهی دیگر و سایر موجودات ناخوش است، همة اینها به جای خود محفوظ، ولی ما چون در صدد بررسی دیدگاه قرآن در این مورد هستیم، سخن قرآن را نقل کردیم که می فرماید: انسان را از روزیهای پاکیزه ای بهره مند کردیم که سایر موجودات از آنها محرومند و بی تردید غذاهایی که انسان طبعاً به آنها میل دارد دارای امتیازات تکوینی و واقعی هستند «… و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» یعنی آدمی زادگان را بر بسیاری از موجوداتی که آفریدیم برتری دادیم. اینجا بین مفسرین بحثهایی واقع شده است که چرا قرآن می فرماید، آدمی زادگان را بر «بسیاری» از مخلوقات برتری دادیم و نمی فرماید که او را بر «همه» مخلوقات برتری دادیم. یک نظر این است در میان ملائکه کسانی هستند که اشرف از آدمیانند، ولی نظر دیگر این است که چون همه آدمیزادگان بر همه مخلوقات برتری ندارند، چنین تعبیری ذکر شده است. زیرا در میان انسانها نیز موجودات فاسد و شرور کم نیستند، اما این گفته صحیح است که «مجموعة» انسانها بر مجموعة مخلوقات برتری دارند. به هر حال، اصل تفضیل انسانها بر موجودات دیگر، مزیّتی است که خدا فقط برای انسان قرار داده است، کرامتی که خدا به انسان داده به هیچ موجود دیگری نداده است. پس، انسان از دیدگاه قرآن و اسلام موجودی برتر و تافته ای جدا بافته است، در عین حال، در کنار موجودات دیگر قرار دارد. و انسان نوعی حیوان است که از نظر زیستی چندان تفاوتی با سایر حیوانات ندارد یا اینکه پیچیدگیهای مغز انسان، سلسله اعصاب و ارگانیسم او قابل مقایسه با موجودات دیگر نیست، در عین حال تمامی اینها از نوع مادی و محدود است و کم و بیش با سایر حیوانات قابل مقایسه است؛ یعنی، می شود گفت پیچیدگی های مغز انسان چند برابر فلان حیوان است و اگر در بُعد مادی برتر است برتری آن قابل سنجش است، ولی وضعیت روحی انسان با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست. با استعداد و تعالی و روحی که انسان دارد، اگر همت پرواز داشته باشد چنان اوج می گیرد که هیچ موجود دیگری به گَرد او نمی رسد؛ یعنی، از نظر اسلام و قرآن، انسان موجودی برتر یا برترین مخلوق است. و اگر فرض کنیم که در میان ملائکه مقرّب فرشتگانی باشند که مقام آنها از نوع انسان بالاتر باشد؛ در این صورت باید گفت: انسان حداقل از بسیاری از موجودات هستی برتر و بالاتر است


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 10:3 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (سوره بقره آیه 30)

وچون پروردگار تو به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی خواهم گماشت ؛ فرشتگان گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد وخونها بریزد؟ وحال آنکه ما با ستایش تو؛ تورا تنزیه می کنیم وبه تقدیست می پردازیم.فرمود : من چیزی می دانم که شما نمی دانید.

(وقتی اراده الهی بر آن قرار گرفت تا در زمین موجودی آزاد خلق کند واورا به مقام جانشینی خود در زمین مفتخر نماید واز روح خود در او بدمد، داستان زندگی ما انسانها آغاز گردید.)

منبع : کتاب تجلی قرآن در راه امام حسین (ع)


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 9:56 عصر ] [ علی فغانی ]

اگر اخلاق را به درختى پربار تشبیه کنیم که آفتها و خطراتى نیز در کمین آن است، پشتوانه هاى اخلاقى را مى توان به باغبان یا به آبى که در پاى درخت جارى مى شود تشبیه کرد، که اگر آب یا باغبان نباشد درخت اخلاق مى خشکد، و یا گرفتار انواع آفتهایى که سرانجامش مرگ یا کم شدن باغ و بر است، مى گردد.
پشتوانه هایى که علماى اخلاق یا فلاسفه براى اخلاق ذکر کرده اند بسیار متفاوت است و در واقع با جهان بینى هر گروهى ارتباط دارد، و ما در اینجا به چند نمونه مهم آن اشاره مى کنیم:

1- پشتوانه سودجویى

گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از این نظر توصیه مى کنند که با منافع مادى در ارتباط مستقیم است; مثلا، یک مؤسسه اقتصادى اگر اصل امانت و صداقت را دقیقا رعایت کند و تمام اطلاعاتى را که به مشتریان یا مراجعه کنندگان مى دهد بى کم و کاست با واقعیت تطبیق کند، مى تواند سرمایه هاى مردم را به سوى خود جذب کند و سود کلانى از این طریق عایدش شود. به همین دلیل، افرادى را مى بینیم که موضعى عمل مى کنند; یعنى مثلا در ساعتى که کارمند بانک است و با ثروت و سرمایه مردم از نزدیک سرو کار دارد نهایت امانت را به خرج مى دهد تا منافع زیادى براى مؤسسه خود جلب نماید، و هنگامى که پاى خود را از آن محل بیرون گذاشت ممکن است به انسانى خائن مبدل گردد، چرا که سود خود را ممکن است در خیانت بپندارد.

یا این که مثلا یک کاسب یا تاجر با مراجعه کنندگان بسیار خوش برخورد، پر محبت، مؤدب و صمیمى به نظر مى رسد، تا از این راه مشتریان و دوستان بیشترى جلب کند اما همین شخص ممکن است در خانه با زن و فرزند یا همسایگان، بسیار بد برخورد باشد. این گونه اخلاق که پشتوانه اى جز سودجویى ندارد، بزرگترین عیبش این است که براى اخلاق، هیچ اصالتى قائل نیست; چرا که در همه جا خط سودجویى را ادامه مى دهد که گاه در اخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق. جمعى از این فراتر رفته، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصى بلکه به خاطر مصالح جامعه بشرى طلب مى کنند زیرا معتقدند اگر اصول اخلاقى در جامعه انسانى، متزلزل گردد، دنیا مبدل به جهنم سوزانى مى شود که همه اهل آن در عذاب خواهند بود، و تمام مواهب مادى که مى تواند آسایش و رفاه براى مردم جهان بیافریند، مبدل به هیزمى براى روشن نگه داشتن این جهنم سوزان مى گردد. این گونه افراد گرچه در سطح بالاترى فکر مى کنند، ولى بالاخره اخلاقى را که آنها مى طلبند براساس سودجویى و جلب منفعت و آسایش و رفاه، استوار است، نه بر پایه اصالت دادن به فضائل اخلاقى. این طرز تفکر براى افراد مادیگرا که اعتقادى به مکتب وحى و نبوت پیامبران ندارند، اجتناب ناپذیر است; اخلاق را از اوج آسمان به زمین مى آورد، و آن را به ابزارى براى سودجویى بیشتر یا رفاه و آسایش بیشتر مبدل مى کند. تردیدى نیست که اخلاق، این گونه آثار مثبت اجتماعى و مادى را در بردارد، و ما هم قبلا اشاراتى به آن داشتیم، ولى بحث در این است که آیا پشتوانه اخلاق همین است و بس، یا این گونه آثار باید به عنوان مسائل جنبى در علم اخلاق مورد توجه قرار گیرد.

به هر حال، اعتقاد به اخلاقى که بر اساس سودجویى و جلب منافع استوار است، از یک سو اصالت اخلاق را خدشه دار مى کند و از سوى دیگر از ارزش و عمق آن مى کاهد، و از سوى سوم در مواردى که احیانا تضادى در میان سودجویى و اخلاق دیده مى شود یا به تعبیر دیگر چنین پنداشته مى شود، با اخلاق وداع مى کند و به سراغ سودجویى مى رود که پشتوانه اصلى آن بوده است.

2- پشتوانه عقلى

فلاسفه اى که معتقد به حاکمیت عقل بر همه چیز و لزوم پیروى از آن در همه چیز هستند، پشتوانه مسائل اخلاقى را درک عقل از خوب و بد اشیاء مى دانند; مثلا، مى گویند عقل بخوبى درک مى کند که شجاعت فضیلت است، و بزدلى و جبن رذیلت، و همچنین امانت و صداقت، کمال است، و خیانت و دروغگویى نقصان، و همین ادراک عقلى است که ما را به دنبال فضائل اخلاقى مى فرستد و از رذائل باز مى دارد.
بعضى دیگر پشتوانه را ادراک وجدان مى دانند، مى گویند وجدان که همان عقل عملى است مهمترین سرمایه انسان مى باشد; عقل نظرى را ممکن است فریب داد ولى وجدان چنین نیست و مى تواند رهبر حقیقى بشر باشد.
بنابراین، همین که وجدان ما مى گوید امانت، صداقت، ایثار، فداکارى، سخاوت و جاعت خوب است، همین کافى است که ما را براى رسیدن به این نیکیها بسیج کند، و همین که مى گوید: بخل، خودخواهى، و خودپرستى بد است، کافى است ما را از آن بازدارد.
به این ترتیب، پشتوانه عقلى و وجدانى به هم مى رسند، و دو تعبیر مختلف از یک واقعیت است. بى شک وجود این پشتوانه، یک واقعیت است و مى تواند در حد خود انگیزه مطلوبى براى نیل به تربیت نفوس و فضائل اخلاقى بوده باشد. 
  از یک سو وجدان را گاه مى توان فریب داد، و از سوى دیگر، وجدان با تکرار بدیها و زشتیها تدریجا به آن خو مى گیرد، و تغییر رنگ مى دهد، و گاه بکلى حساسیت خود را از دست داده یا تبدیل به ضد مى شود،  و از سوى سوم، وجدان یا عقل عملى با تمام قداست و اهمیتى که دارد مانند عقل نظرى خطا پذیر است; هرگز نمى توان تنها بر آن تکیه کرد و از همه چیز بى نیاز شد، بلکه پشتوانه هاى قویترى لازم است که نه قابل فریب باشد، نه خطا کند، و نه با تکرار اعمال ضد اخلاقى تاثیر خود را از دست داده و تغییر شکل دهد.
کوتاه سخن این که، وجدان اخلاقى، یا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبیر دیگرى که به این معنى اشاره کند، پشتوانه خوبى براى نیل به فضائل اخلاقى محسوب مى شود، ولى با کاستیهایى که دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعت به آن کافى نیست.

منبع : کتاب اخلاق در قرآن کریم فصل چهارم : پشتوانه هاى اخلاق ( ناصر مکارم شیرازی)


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 10:33 صبح ] [ علی فغانی ]

  مکتبهاى اخلاقى در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و به ضد اخلاق منتهى مى شود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهاى قرآنى کار مشکلى نیست; قرآن مى گوید:

 وان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذالکم وصاکم به لعلکم تتقون (سوره انعام، آیه 153) . آیه فوق که بعد از ذکر بخش مهمى از عقائد و برنامه هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى گوید:

 به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى مختلف (و انحرافى) پیروى مکنید که شما را از راه حق دور مى سازد; این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید! مکتبهاى اخلاقى همانند سایر روشهاى فردى و اجتماعى از جهان بینى و دیدگاههاى کلى درباره جهان آفرینش سرچشمه مى گیرد و این دو، یک واحد کاملا به هم پیوسته و منسجم است. آنها که جهان بینى را از ایدئولوژى (و هستها را از بایدها) جدا مى سازند و مى گویند رابطه اى بین این دونیست زیرا جهان بینى و هستها از دلائل منطقى و تجربى سرچشمه مى گیرد در حالى که بایدها و نبایدها یک سلسله فرمانها و دستورها است، از یک نکته مهم غفلت کرده اند، و آن این که: فرمانها و بایدها هنگامى حکیمانه است که رابطه اى باهستها داشته باشد، وگرنه امور اعتبارى بى محتوا و غیرقابل قبولى خواهد بود. در اینجا مثالهاى روشنى داریم که این مطلب را کاملا باز مى کند: هنگامى که اسلام مى گوید: شراب نخورید! و یا قوانین بین المللى مى گوید: مواد مخدر ممنوع است! اینها فرمانهاى الهى یا مردمى است که بى شک از یک سلسله هستها سرچشمه گرفته; زیرا، واقعیت عینى چنین است که شراب و مواد مخدر تاثیر بسیار مخربى در روح و جسم انسان دارد به گونه اى که هیچ بخشى از آن، از شر این مواد ویرانگر در امان نیست; این واقعیت، سبب آن باید یا نباید مى شود.

 این که مى گوئیم احکام الهى از مصالح و مفاسد سرچشمه مى گیرد، درست اشاره به همین رابطه است، و این که مى گوئیم کلما حکم به العقل حکم به الشرع; هر کارى را عقل حکم به خوبى یا بدى آن کند، شرع نیز مطابق آن فرمان مى دهد! نیز اشاره به وجود رابطه تنگاتنگ میان واقعیتها و احکام (بایدها و نبایدها) مى باشد. و این که در مجالس قانون گذارى در جوامع بشرى مى نشینند و پیامدهاى فردى و اجتماعى هر پدیده اى را بررسى و بر اساس آن قانون وضع مى کنند نیز دقیقا در همین راستا است. کوتاه سخن این که، محال است یک حکم حکیمانه بى ارتباط با واقعیتهاى موجود در زندگى بشر باشد; در غیر این صورت، حکم و قانون نیست بلکه گزافه گوئى و خرافه و قلدرى است; و چون واقعیت یکى بیش نیست طبیعتا راه مستقیم و محکم و قانون صحیح هم بیش از یکى نمى تواند باشد و این مساله سبب مى شود که ما تمام تلاش و کوشش خود را براى پیدا کردن واقعیتها و احکام و قوانین نشات گرفته از آن به کار گیریم. از آنچه در بالا گفته شد رابطه دیدگاههاى کلى در مجموعه هستى و آفرینش انسان، با مسائل اخلاقى روشن مى شود و منشا پیدایش مکتبهاى مختلف اخلاقى نیز همین است. اکنون با توجه به مطالب فوق به سراغ مکاتب اخلاقى مى رویم:

 1- اخلاق در مکتب خداپرستان از این دیدگاه، آفریننده همه آثار خداست. ما از سوى او هستیم و به سوى او باز مى گردیم و هدف آفرینش تکامل انسان در جنبه هاى معنوى است و پیشرفتهاى مادى تا آنجا که راه را براى وصول به تکامل معنوى هموار مى سازد نیز هدف معنوى محسوب مى شود. تکامل معنوى را مى شود بدینسان معنى کرد: قرب به خداوند و پیمودن راهى که انسان را به صفات کمال او نزدیک مى سازد. بنابراین معیار، اخلاق از این دیدگاه تمام صفات افعالى است که انسان را براى پیمودن این راه آماده مى سازد و نظام ارزش گذارى در این مکتب نیز بر محور ارزشهاى والاى انسانى و کمال معنوى و قرب به خداست.

2- اخلاق مادیگرى مى دانیم مادیها شعبى دارند که یک شعبه معروف آن مادیگرى کمونیستى است. از دیدگاه این مکتب که همه چیز را از دریچه ماده مى نگرد و به خدا و مسائل معنوى، ایمان ندارد، و اصالت را براى اقتصاد قائل است و براى تاریخ نیز ماهیت مادى و اقتصادى قائل مى باشد، هر چیز که جامعه را به سوى اقتصاد کمونیستى سوق دهد اخلاق است، و یا به تعبیر خودشان آنچه انقلاب کمونیسم را تسریع کند، اخلاق محسوب مى شود.

منبع : کتاب اخلاق در قرآن فصل سوم : مکتبهاى اخلاقى (آیت ا.. ناصر مکارم شیرازی)


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 10:22 صبح ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام وعرض ادب محضر کلیه دوستان ورفقای خوب وفرزندان ایران اسلامی متاسفانه مدتی به دلیل نا معلوم وضعیتی بوجود آمد که درج مطالب در وب اینجانب مشکل ایجاد شد در حال حاضر در خدمتتان هستم.


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 9:24 صبح ] [ علی فغانی ]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 147
بازدید دیروز: 128
کل بازدیدها: 1483134
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد