سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

محققان می گویند آنتی اکسیدان برنج سیاه حتی از توت و تمشک هم بیشتر است.

به گزارش ایانا و به نقل از ساینس دیلی (Science Daily)، ژیمین زو (zhimin xu) استادیار دانشکده علوم صنایع غذایی دانشگاه لوئیزیانا در دویست و چهلمین نشست انجمن شیمی آمریکا گفت: برنج سیاه واریته ای است که در چین باستان جزو برنجهای ممنوعه بود. چون طبقه اشراف آن را برای خود مصادره می کردند و خوردن آن برای عامه مردم قدغن بود.

وی افزود: تنها یک قاشق سبوس برنج سیاه حاوی آنتوسیانین بیشتری از یک قاشق تمشک است. همچنین قند کمتر و فیبر و ویتامین E بیشتری دارد.

دکتر زو گفت: با این حساب چرا از برنج سیاه یا سبوس آن برای تغذیه سالم استفاده نمی شود.

برنج سیاه، مانند میوه ها غنی از آنتوسیانین (موادی که برای مقابله با بیماری قلب، سرطان و دیگر بیماریها بسیار مفیدند) است. تولیدکنندگان مواد غذایی می توانند از سبوس برنج سیاه یا عصاره آن برای افزایش ارزش غذایی صبحانه آماده، نوشیدنیها، کیکها، کلوچه ها و دیگر محصولات غذایی استفاده کنند.

برنج قهوه ای متداولترین برنج تولیدی جهان است. کارخانه های شالیکوبی فقط لایه بیرونی (Chaff) را جدا می کنند تا برنج قهوه ای تحویل دهند. اگر آنها فرآوری را ادامه دهند و لایه مغذی سبوس را هم بردارند، برنج سفید به دست می آید.

دکتر زو گفت: بسیاری از مصرف کنندگان می دانند برنج قهوه­ای از سفید خواص غذایی بالاتری دارد. سبوس برنج قهوه ای حاوی گاما توکوترینول (یکی از ترکیبات ویتامین E) و گاما اُریزانول است.

تحقیقات فراوان نشان داده اند این آنتی اکسیدانها از میزان کلسترول بد خون (LDL) می کاهند.

دکتر زو و همکارانش نمونه های سبوس برنج سیاه کشت شده در جنوب آمریکا را بررسی کردند. آنها متوجه شدند آنتی اکسیدانهای محلول در چربی موجود در سبوس برنج سیاه دارای آنتی سیانین زیادی است که برنج سیاه را بر قهوه ای برتری می بخشد.

رنگدانه ­های موجود در عصاره سبوس برنج سیاه می تواند انواع مختلفی از رنگها از صورتی تا سیاه تولید کند و می توان از آن به جای رنگهای مصنوعی غذایی به ویژه در نوشیدنیها و برخی محصولات غذایی دیگر استفاده کرد. چندین تحقیق از ارتباط بین رنگهای مصنوعی با سرطان و معضلات رفتاری حکایت دارند.

برنج سیاه در آسیا عمدتا برای تزیین غذا، رشته فرنگی، سوشی و پودینگ استفاده می شود.

دکتر زو گفت: کشاورزان لوئیزیانا علاقه زیادی به کشت برنج سیاه دارند و مشتقاند مردم آمریکا به خوردن این برنج راغب شوند./


[ سه شنبه 89/7/13 ] [ 7:29 عصر ] [ علی فغانی ]

1ـ نگاه حرام

تردیدی نیست که امور زندگی انسان به نگاه هایش بستگی دارد. انتخاب همسر، شغل، خانه، دوست و صدها موضوع دیگر همه با نگاه پیوند دارد. نگاه آدمی از مهم ترین عناصر مؤثر در تصمیم گیری او است و اغلب نفرتها، اشتیاقها و انتخابها، نگاه است. انسان نمی تواند از تأثیر شنیده ها و دیده هایش بر مغز جلوگیری کند، این تأثیرپذیری به کمک شبکه اعصاب و فعالیت مغزی صورت می گیرد و شخص نمی تواند با تلقین، چندان از تأثیر بکاهد. همچنین بدیهی است که همان طور که نگاه به سبزه زار و آب نیلگون، به طور ناخود آگاه در انسان تأثیر می گذارد و برای او فرح و شادی می آورد، نگاه به نامحرم یا نگاه شهوت آمیز و از روی لذّت و ریبه (اعمّ از زن نامحرم یا دیگر مناظر حرام مثل عکس ها و فیلم های مبتذل...) نیز باعث تحریک بیش از حد غریزه شهوانی شده و مفاسد زیادی را درپی دارد، به همین جهت قرآن کریم، از اهل ایمان می خواهد که برای حفظ عفت و در روایات اسلامی، جملاتی مشاهده می شود که بیانگر عقوبت و آثار مخرب نگاه حرام(9) در دنیا و آخرت است که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت بسنده می کنیم:

امام صادق(ع) فرمود: «النظر برید الزنا» نگاه حرام، نامه رسان انجام کار زشت است.گویا نگاه متمرکز و آلوده با ارسال تلگرافی بسیار قوی، بیننده را به انجام روابط ناسالم دعوت می کند. امام علی(ع) فرمود: «چشم، دیدبان عقل و پرچمدار و جاسوس دل است.» در حقیقت دیدبان، مشاهدات خود را به مرکز اطلاعات گزارش می کند و در آنجا است که نسبت به مشاهدات او تصمیم گیری و نیروها بسیج می شود. در بدن انسان نیز مغز است که پیامهای چشم را دریافت می کند و به تلاطم می افتد و هورمون های محرک غرایز را به سراسر بدن گسیل می دارد. آنچه در مغز رخ می دهد شاید همان باشد که در این فرموده امام صادق(ع) نهفته است:

«النظرة بعد النظرة تزرع فی القلب الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنة»؛(10) نگاه پیاپی، بذر شهوت را در دل می افشاند و همین امر برای هلاکت بیننده اش کافی است. نگاه حرام، قدرت تصمیم گیری درست و استفاده از عقل را از انسان سلب می کند، و بیشتر انحرافات جنسی و خلاف اخلاق اسلامی، از یک نگاه آغاز شده است.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد             که هرچه دیده بیند، دل کند یاد

شایان ذکر است آنچه گذشت، ویژه نگاه مرد به زن نیست، بلکه نگاه معنادار (حرام) زن به مرد نیز همین آثار را در پی دارد.

 2ـ استماع موسیقی های مبتذل

موسیقی مطرب که در منابع روایی اسلام، از آن به «غنا» تعبیر شده، یکی از پرتگاه ها و زمینه های بروز آلودگی و از آفات بزرگ «عفت» است. چنان که رسول خدا(ص) آن را «افسون زنا» خوانده است: «الغناء رقیة الزنّا»(11) این تشبیه با رساترین تعبیر، تأثیر خطرناک موسیقی مبتذل را در آلودگیهای جنسی بیان می کند و نقش آن را در تحریک غریزه جنسی انسانها به ویژه در جوانان، همچون جادویی می داند که بی اختیار، آنان را به اعمال نامشروع و خلاف عفت می کشاند. در تفسیر نمونه از یکی از سران بنی امیه نقل شده است که گفت: «از غنا بپرهیزید، زیرا، حیا را کم و شهوت را می افزاید و شخصیت را درهم می شکند و جانشین شراب می شود و همان کاری را می کند که مستی می کند.»(12) غنا، مقدمه و سبب زنا است؛ چون غنا، آواز لهوی است که از جهت شهوت و لذت حیوانی، از شخص خواننده صادر می شود که یکی از بزرگ ترین اثر آن، سوق دادن افراد، به ویژه جوانان به طرف شهوت و تحریک قوای حیوانی است. آری، دختر و پسری که ممکن بود قبل از شنیدن موسیقی مطرب و مبتذل، تحت تأثیر شرم و حیا و عفت قرار داشته و راضی به یک کار ننگین شهوی و حیوانی (زنا) نشوند، چنان با شنیدن این نوع موسیقی، آماده ننگین ترین فعل می گردند که به یقین می توان گفت: یکی از عوامل اصلی انحطاط و اشاعه فحشاء و تجاوزات به نوامیس در دنیای امروز مربوط به پخش نوارهای شوم و آهنگ های مهیج موسیقی مطرب و مبتذل است.

 3ـ فکر ناسالم

 یکی از عواملی که باعث تحریک میل جنسی در انسان می شود، فکر گناه و مشغول کردن ذهن به مسائل جنسی است که سر انجام موجب تحریک و تهییج غریزه و ارتکاب به گناه می شود، از این رو، در روایات اسلامی، از «فکر گناه» نهی شده است، زیرا فکر گناه، به خود گناه منجر می شود.

چنان که علی(ع) می فرماید: «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها»(13) کسی که در اندیشه گناه باشد و درباره آن بسیار فکر کند، سرانجام همان افکار او را به گناه می کشاند.

 در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که: «حضرت عیسی(ع) به حواریین فرمود: حضرت موسی(ع) به شما دستور داد که زنا نکنید، ولی من به شما دستور می دهم که نه تنها زنا نکنید، بلکه چنین عملی(فکر گناه) را به ذهن خود نیز راه ندهید، زیرا کسی که فکر زنا را نمود، همانند کسی است که در خانه منقش و آراسته ای آتش روشن کند. این خانه اگر آتش نگیرد و نسوزد، بدون شک، آتش و دود تمامی تزیینات و نقاشیهای آن را از بین خواهد برد.»(14) برای این که انسان بتواند فکر و خیال خود را کنترل کند، لازم است از تنهایی و بیکاری دوری جوید، زیرا بسیاری از فکرهای گناه آلود، به دلیل بیکاری و داشتن اوقات فراغت غیر ضرور است.

 4ـ بیکاری

 یکی از اسباب آلودگی و افت عفاف، بیکاری است که در روایات اسلامی، از آن به شدت نهی شده است، امام علی(ع) فرمود: «خداوند شخص سالم و بیکاری را که نه در پی کار دنیا و نه در پی کار آخرت است، دشمن می دارد.»(15) این به خاطر مفاسدی است که بیکاری در پی دارد و اشتغال به کار، چه برای تأمین معاش دنیوی باشد و چه برای ذخیره اخروی، می تواند از آن مفاسد، پیشگری نماید.

در روایتی دیگر از از امام علی(ع) آمده است: «بیکار، دنبال کار زشت می رود و دست وی بسوی گناه دراز می شود.»(16) بدین جهت در قرآن کریم توصیه شده است: «در هنگامی که از کار فارغ شدی، به کار دیگر بپرداز؛ فاذا فرغت فانصب».(17) طبق این رهنمون، افراد با ایمان در واقع اوقات فراغت ندارند، چنان که علی(ع) فرمود: «وقت مؤمن، پر است.»(18) ناگفته نماند که این بدان معنا نیست که اهل ایمان، وقت تفریح و استراحت ندارند، بلکه مراد آن است که شخص مسلمان بر اساس رهنمود شریعت اسلام، هیچ وقت بیکار نیست و برای تمام اوقاتش برنامه دارد که تفریح یکی از آن برنامه ها است.

 5 ـ دوستان ناباب

دوستان نه تنها با هم انس می گیرند و با مصاحبت و همنشینی، موجبات شادمانی و نشاط یکدیگر را فراهم می سازند، بلکه هر دوستی به مقیاس درجه رفاقت و دوستی، در امور مادی و معنوی دوست خود نفوذ می نماید و هر یک خواه ناخواه بر عقاید و اخلاق و رفتار و گفتار دیگری اثر می گذارند. قرآن کریم از زبان اهل جهنم نقل می کند که می گویند: «یا لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا»(19) ای کاش، فلانی را دوست رسول خدا(ص) فرمود: «المرء علی دین خلیله و قرینه»(20) دین و روش هر کس طبق مذهب و آیین دوست و همنشین خود خواهد بود. در روایتی از حضرت سلیمان (ع) آمده است که فرمود: «درباره کسی به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا دوستانش را ببینید، زیرا، هر کسی به وسیله امثال و اقرانش شناخته می شود و به صفات همنشینان و دوستانش منسوب می گردد.»(21) تأثیر دوست همنشین در انسان به اندازه ای است که حتی می توان از نوع دوستان یک نفر، به آسانی به خصوصیات اخلاقی وی پی برد. تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی ارتباط و همنشینی افراد با یکدیگر زمانی میسر است که اخلاق ورفتار و ویژگیهای آنان یکسان و همسو باشد، بنابراین اگر دو نفر از لحاظ اخلاق و رفتار متضاد باشند، هرگز مصاحب و همنشین نخواهند شد. سعدی می گوید: هر که با بدان بنشیند اگر طبیعت آنان در او اثر نکند، به طریقت ایشان متهم می گردد، و اگر به خرابات رود و به نماز کردن، منسوب شود به خمر خوردن. رقم بر خود بنادانی کشیدی که نادان را به صحبت برگزیدی طلب کردم زدانایی یکی پند مرا فرمود: با نادان مپیوند به تجربه ثابت شده که کسانی که با دوستان فاسدی همنشین بوده اند، عاقبت به انواع گناهان آلوده شده اند، زیرا آنها برای اینکه کمتر احساس گناه کنند و شریک جرم پیدا نمایند، سعی می کنند افراد دیگر را به سرنوشت غم انگیز خود گرفتار کنند. وقتی پای صحبت بسیاری از جوانان فاسد می نشینیم، درمی یابیم که عامل اصلی آلودگی خود را همنشینی با دوستان ناباب ذکر می کنند.

 6ـ خلوت با نامحرم

 زن و مرد نامحرم در هر مرحله ای از صفات اخلاقی و عفاف هم که باشند در خلوت، سخت در معرض وسوسه های شیطانی قرار می گیرند. شدت این وسوسه ها به حدی است که می تواند محکم ترین اراده ها را سست کرده و ایمانهای قوی را به تدریج متزلزل نماید. یکی از موقعیتها هنگامی است که زن و مرد در محیط خلوت که برای دیگران وارد شدن به آنجا میسر نیست، حضور داشته باشند. برای پیشگیری از وساوس شیطانی، شریعت اسلام دستور می دهد که زن و مرد هیچ گاه در این چنین موقعیتی قرار نگیرند. روایات زیادی در این باره وارد شده که به عنوان نمونه به چند روایت ، اشاره می کنیم: علی(ع) فرمود: «هیچ مردی با زن نامحرم در جای خلوت همراه نشود، زیرا، هنگامی که مرد و زن نامحرم در مکانی خلوت همراه شدند، سومین آنان شیطان خواهد بود، که در آنجا حضور خواهد یافت.»(22) خطر این عمل تا اندازه ای است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نباید در جایی که نفس زن نامحرم را می شنود به سر برد.»(23) همچنین در روایتی از آن حضرت آمده است که فرمود: «حضرت موسی نشسته بود که شیطان به طرفش آمد و گفت: می خواهم تو را به سه چیز سفارش کنم...یکی از آن سه توصیه این است که، هرگز با زن نامحرم تنها مشو، زیرا هیچ مردی با زن نامحرم تنها نمی شود، مگر این که من به سراغ آنها خواهم رفت.»(24) تنها بودن با نامحرم آنقدر مورد نهی شارع مقدس است که نماز در آن مکان و شرایط، مورد اشکال می باشد.

 7ـ سخن گفتن با نامحرم

 اگر چه سخن گفتن مرد نامحرم با زن نامحرم(بدون نازک کردن صدا و عشوه گری در سخن گفتن) و بر عکس حرام نیست، ولی سخن گفتن بی مورد(غیر ضروری) و شوخی کردن با نامحرم از نظر روایات اسلامی کار پسندیده ای نیست، چنان که در روایتی آمده است که: ابوبصیر از اصحاب امام باقر(ع) می گوید: زمانی که در کوفه بودم، به یکی از بانوان درس قرآن می دادم. روزی به مناسبتی با وی شوخی نمودم. مدتی گذشت تا در مدینه به حضور امام باقر(ع) رسیدم. حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در جای خلوت گناه کند، خدا نظر لطف خود را از او برمی دارد. این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟! از شدت شرم، صورتم را پوشاندم. حضرت فرمود: مراقب باش که تکرار نکنی و با زن نامحرم شوخی ننمایی.(25) در روایات آمده است: کسی که با نامحرمی شوخی کند، به خاطر هر کلمه ای که در دنیا به او گفته، هزار سال در آتش دوزخ حبس خواهد شد.(26)

 8 ـ اختلاط زن و مرد

 شریعت اسلام در عین این که به زنان، اجازه شرکت در فعالیت های اجتماعی را می دهد، از اختلاط نهی فرموده است. در سنن ابوداود آمده است که: «رسول اکرم(ص) در زمان حیاتش دستور داد که برای زنان، در جداگانه ای به مسجد النبی بسازند.»(27) که هنوز هم به نام «باب النساء» وجود دارد. پیامبر(ص) دستور داد که: شب هنگام بعد از اتمام نماز، ابتدا زنان و سپس مردان از مسجد خارج شوند و در مسیر کوچه و خیابان، زنان از کنار، و مردان از وسط حرکت کنند. بدون شک یکی از عوامل شیوع فساد که دامنگیر جهان امروز، بخصوص کشورهای غربی شده است، برداشتن حایل و حریم میان زن و مرد در ادارات، کارخانه ها و دیگر اماکن و محافل عمومی است. در این برخوردها معمولاً بذر فساد و گناه افشانده می شود و روز به روز ریشه می دواند. «جامعه امروزی، زیانهای اختلاط زن و مرد را به چشم خود می بیند، چه لزومی دارد که زنان، فعالیتهای اجتماعی خویش را به اصطلاح دوشادوش مردان انجام دهند؟! آیا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند، نقصی در فعالیت کاریشان رخ می دهد؟! از جمله اثر بارز این دوشادوشیها این است که هر دو همدوش را از کار و فعالیت مثبت باز می دارد و هر یک را به جای توجه به دقت به کار خود، متوجه «همدوش» می کند، تا آنجا که غالباً این همدوشیها به هماغوشیها منتهی می گردد.»(28) رسول خدا(ص) فرمود: «میان مردان و زنان نامحرم فاصله اندازید، زیرا، بر اثر ملاقات و اخلاط، گرفتار درد و بلایی می شوید که دوا ندارد. بر شما باد که از اختلاط با زنان اجتناب نمایید.»(29)

پی نوشت ها:

1. سوره صف، آیه 4. 2. میزان الحکمه، ج 6، ص 344. 3. بحارالانوار، ج 78، ص 358: «اعلم انک لن تخلفوا من عین اللّه فانظر کیف تکون». 4. شهید مطهری، مسئله حجاب، ص 83. 5. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر پاک نژاد، ج 16، ص 191. 6. همان، ص 15. 7. شهید مطهری، اخلاق جنسی،ص 84. 8. سوره نور، آیه 31. 9. ر.ک: مجله پیام زن، عسکری اسلامپور کریمی، نگاه آلوده و پیامدهای ناگوار آن، ش 142، ص 68. 10. مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، باب 104، ح6. 11. بحارالانوار، ج 76، ص 334. 12. تفسیر نمونه، ج 17، ص 250. 13. غررالحکم، ص 664. 14. وسائل الشیعه، ج 14، ص 240. 15. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17،ص 146. 16. همان، ج 20، ص 303. 17. سوره انشراح، آیه 7. 18. نهج البلاغه، کلمات قصار 333. 19. سوره فرقان، آیه 28. 20. وسائل الشیعه، ج 4، ص 207. 21. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 62. 22. مستدرک الوسائل، ج 2، ح 553، ص 323. 23. وسائل الشیعه، ج 14، ص 144. 24. همان، ص 553؛ بحارالانوار، ج 76، ص 334. 25. وسائل الشیعه، ج 14،ص 144. 26. بحارالانوار، ج 76، ص 363. 27. سنن ابوداود، ج 1، ص 109. 28. متفکر شهید استاد مطهری، مسئله حجاب، ص 237. 29. مرآت النساء، ص 140. 30 وسائل الشیعه، ج 14، ص 143.

منبع : سایت حوزه (پدیدآورنده: عسکری اسلامپور)


[ دوشنبه 89/7/12 ] [ 7:43 عصر ] [ علی فغانی ]

 1. درک لذت ایمان

«خویشتن داری» توانایی برجسته روحی به انسان می دهد تا وی در برابر هجوم هوی و هوس سرکش، پایداری کند و در فراز و فرود زندگی، به کمال برسد. انسانی که اعتقاد به اصول و ارزشها دارد، در واقع به سرچشمه همه مهربانی ها، لطافت ها، عاطفه ها، عشق ها، زیبایی ها و هنرمندی ها و ابداع ها ایمان دارد و چنین ایمانی، همچون بنیان مرصوص است(1) که هیچ تند بادی، از آزمندی، فزون خواهی و خشونت طلبی نمی تواند وی را آشفته سازد. ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ از مهم ترین و قوی ترین عوامل پیشگیری از شهوات و هوسهاست. شخص با ایمان، خداوند را همه جا حاضر و ناظر می بیند و باور دارد که همه کارهای او به وسیله فرشتگان الهی در پرونده ای ثبت می شود و روزی مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت و سرنوشت نیکوکاران، بهشت و کیفر تبهکاران دوزخ است. این تعبیر از امام خمینی(ره) را به خاطر بسپاریم که: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنیم. این اعتقاد، بهترین مانع در برابر فسادهای اخلاقی و اجتماعی است و هر قدر تقویت شود، مقاومت انسان در برابر شهوات بیشتر می شود. از سوی دیگر با ضعف ایمان، عفت و مقاومت در برابر شهوات کاهش می یابد. علی(ع) فرمود: «فعصم السعداء بالایمان و خذل الاشقیاء بالعصیان»(2) خداوند سعادتمندان را به وسیله ایمان (از خطر گناه) حفظ کرد و ظالمان را به خاطر عصیان و نافرمانی، ذلیل و خوار گرداند. از جمله آثار عفت و پاکدامنی درک لذت ایمان است و چشیدن این لذت در تمام عمر، بدون عفت و پاکدامنی غیر ممکن است. کسی که ایمان دارد به اینکه خداوند، ناظر اعمال اوست، هرگز تن به ناپاکی و بی عفتی نمی دهد. امام جواد(ع) فرمود: «بدان که از دایره دید خداوند بیرون نخواهی بود، اکنون ببین چگونه هستی».(3) امام سجاد(ع) فرمود: مردی با خانواده اش برای سفری عازم شدند. برای آن سفر تصمیم گرفتند از طریق دریا سفر نمایند. پس از اینکه سوار کشتی شدند، طوفان تندی آغاز شد، به گونه ای که کشتی و اهل آن همه غرق شدند، همسر این مرد به وسیله تخته چوبی خود را از مرگ نجات داد و به جزیره ای رسید: «تا وارد جزیره شد، فردی را دید خیلی خشن و تندخو، مرد تا او را دید از شدّت زیبایی به او خیره شد و سؤال کرد: آیا تو انسان هستی؟ زن جواب داد: آری. مرد با نگاه های تندش زن را به لرزه انداخت. مرد گفت: چرا نگرانی؟ زن گفت: مرا رها می کنی یا اینکه از او مدد جویم؟ مرد گفت: اگر رهایت نکنم. چه می شود؟ زن گفت: از او یاری می جویم. سخن زن، مرد را تکان داد و گفت: من باید بیشتر از خدا بترسم، زیرا من میل دارم نه تو. آن گاه از جا برخاست و سخنی نگفت و تصمیم به توبه و بازگشت گرفت. در حال رفتن، عابدی را در راه دید. گرمای خورشید هر دوی آنها را می آزرد. عابد گفت: بیا از خدا بخواهیم تا بین ما و خورشید سایه ای ایجاد نماید. مرد گفت: من کاری در خود سراغ ندارم تا زمینه این لطف (ایجاد سایه) خداوند گردد. شما دعا کن تا من آمین بگویم. عابد، خدا را خواند و از او خواست که سایه ای برای آن ها مقرر گرداند. مرد هم آمین گفت. بلافاصله قطعه ابری روی سر هر دو قرار گرفت و موجب شد که آفتاب آنها را نیازارد. بعد از مقداری که زیر سایه الهی مسیر را پیمودند، سر یک چند راهی خواستند از یکدیگر جدا شوند، که عابد دید ابر به طرف جوان می رود. رو به جوان کرد و گفت: تو از من نزد خداوند مقرب تری، زیرا، من قبلاً از خدا خواسته جوان جریان خود را نقل کرد. عابد گفت: خداوند گناه گذشته ات را عفو کرد و این لطف ویژه را نصیبت فرموده است. مراقب اعمال خود باش، زیرا، این مقام بس والایی است که خداوند به تو عنایت فرمود و تمامی اینها به خاطر آن لحظه ای بود که از گناه چشم پوشی کردی.

2. آرامش روحی فرد و جامعه(بهداشت روانی)

با عفاف و خویشتن داری می توان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امکانات جلوگیری کرده و برای بالندگی هنجارها و ارزشها یاری نمود: «از نظر اسلام، محدودیّت کامیابی جنسی به محیط خانوادگی و همسران مشروع از خبر روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک می کند.»(4) همه غمها و افسردگی هایش از اختلال در شرایط جسمی و روحی انسان است، همان طور که گفته شد عفت و پاکدامنی، نیاز و ندای درونی انسان می باشد. بنابراین، با رعایت کامل آنها، از غم و آشفتگی رهایی می یابد. در مقابل بی عفتی جز احساس گناه و تنفر از خود و دچار شدن به جنون جوانی که باز دارنده از هرگونه فعالیت انسانی است اثر دیگری ندارد.(5) عفاف، سلامت جامعه را به دنبال دارد، زیرا، جامعه را افراد آن تشکیل می دهند و اگر افراد اصلاح شوند، جامعه نیز اصلاح خواهد شد. عفاف موجب مصونیت زن و مرد از آشفتگی های ذهنی، بزهکاری، آوارگی و بالاخره بیماری روحی و روانی می شود و از انحطاط اخلاقی جامعه و از هم پاشیدگی خانواده ها جلوگیری می کند.

3. سلامت جسمی

علم بشر به ارتباط سلامت روحی و روانی با سلامت جسمی اذعان دارد. پزشکان آثار بی عفتی مانند چشم چرانی را این گونه فهرست می نمایند:

«1ـ دشواری در تنفس 2ـ درد اطراف قلب 3ـ تپش قلب 4ـ ضعف و خستگی عمومی 5 ـ سر درد 6ـ بی قراری 7ـ بی خوابی و کم اشتهایی 8 ـ خستگی فکری و دماغی.»(6) اینها علاوه بر عقده های ناگشودنی روانی است که بررسی و طرح آن از عهده این نوشتار خارج است.

 4. استحکام بنیاد خانواده

 خانواده اولین و بنیادی ترین تشکل اجتماعی یک جامعه به شمار می آید. استحکام خانواده که مرکز عشق و امید و بستر شکفتن آرزوهای جوانان می باشد، توانایی های فردی را افزایش و جامعه را استوار و پویا خواهد ساخت. بی شک نهاد خانواده، تنها با پاسداری از عفاف و پاکدامنی، درخشش و بالندگی لازم را پیدا می کند، زیرا اگر در جامعه ای عفاف و پاکدامنی به صورت کامل رعایت گردد و تمتعات جنسی به محیط خانواده محدود شود جوانان به ازدواج روی آورده و خانواده های تشکیل شده نیز ثبات بیشتری می یابند، ولی اگر بی بند و باری و بی عفتی در جامعه رواج یابد و بهره برداری های جنسی در خارج از محیط خانواده میسر گردد، جوانان زیر بار مسئولیت های ازدواج نرفته و خانواده های تشکیل شده نیز متزلزل می شود. بنابراین، باضرس خاطر باید گفت: رعایت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسیب ناپذیر نگه می دارد.

 5. عزت و سربلندی انسان در سایه عفاف،

عزت و اعتبار پیدا می کند و کسانی که هرچه می خواهند می خورند و آنچه می خواهند می گویند و پیوسته در پی هوسرانی اند، نزد دیگران اعتبار و ارزشی ندارند. امام علی(ع) می فرماید: «من عفت اطرافه، حسنت اوصافه.» و نیز فرمود: «من اتحف العفة و القناعه حالفه العز». انسانهای پاکدامن، نزد افراد جامعه اعم از خانواده دوستان و دیگران مورد احترام و اعتمادند. این عزت و اعتبار در برخوردها و مناسبات اجتماعی پدیدار می شود؛ به گونه ای که حتی افراد متهتک، امانات و اسرار خود را به انسان های عفیف و امین می سپارند و در دل آنها را بزرگ و پاک می دانند.

 6. عفاف منشأ فرهنگ و ادبیات

همه زیبایی و شکوه تمدن و فرهنگ انسان را می توان در «عشق» خلاصه کرد. استواری عشق به اسطوره ها کمتر دست یافتنی است. زبان عاشقان، زبان شعر است. زیرا، دل پرسوز عاشق، درون سوز است. زبان سرخ و آتشینی که تن نمی شناسد و سر بر باد می دهد. ولی مهربان و ترنم برانگیز است و حتی دل معشوق سنگ دل را می سوزاند و به تحسین وا می دارد. این بلندای شکوهمند فرهنگ و ادب شرقی، عرفانی و ایرانی، دست مایه یک نسل سرافراز اصیل، خویشتن داری و متمدن است که از منظر عفاف به یکدیگر می نگریستند. زن در حشمت جلال می زیسته است و مرد همواره در پی این حشمت و جلال می رفته است که به سادگی و آسانی، دست یافتنی نبوده است. کمتر بازیچه دست هوسران بوده و بیشتر ارزش و اعتبار داشته است. استاد شهید مطهری می فرماید: «آیا آنجا که سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت می کند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت می رسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی کند و اساساً چنین مقرراتی وجود ندارد، و زن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است.»

پی نوشت ها:ـ

1. سوره صف، آیه 4. 2. میزان الحکمه، ج 6، ص 344. 3. بحارالانوار، ج 78، ص 358: «اعلم انک لن تخلفوا من عین اللّه فانظر کیف تکون». 4. شهید مطهری، مسئله حجاب، ص 83. 5. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر پاک نژاد، ج 16، ص 191. 6. همان، ص 15. 7. شهید مطهری، اخلاق جنسی،ص 84. 8. سوره نور، آیه 31. 9. ر.ک: مجله پیام زن، عسکری اسلامپور کریمی، نگاه آلوده و پیامدهای ناگوار آن، ش 142، ص 68. 10. مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، باب 104، ح6. 11. بحارالانوار، ج 76، ص 334. 12. تفسیر نمونه، ج 17، ص 250. 13. غررالحکم، ص 664. 14. وسائل الشیعه، ج 14، ص 240. 15. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17،ص 146. 16. همان، ج 20، ص 303. 17. سوره انشراح، آیه 7. 18. نهج البلاغه، کلمات قصار 333. 19. سوره فرقان، آیه 28. 20. وسائل الشیعه، ج 4، ص 207. 21. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 62. 22. مستدرک الوسائل، ج 2، ح 553، ص 323. 23. وسائل الشیعه، ج 14، ص 144. 24. همان، ص 553؛ بحارالانوار، ج 76، ص 334. 25. وسائل الشیعه، ج 14،ص 144. 26. بحارالانوار، ج 76، ص 363. 27. سنن ابوداود، ج 1، ص 109. 28. متفکر شهید استاد مطهری، مسئله حجاب، ص 237. 29. مرآت النساء، ص 140. 30 وسائل الشیعه، ج 14، ص 143.

منبع : سایت حوزه (پدیدآورنده: عسکری اسلامپور)


[ دوشنبه 89/7/12 ] [ 7:24 عصر ] [ علی فغانی ]

هدایت جوان ها: بعد از این که پدر محمد بن عبداللّه بن حسن در دوران عباسیان به شهادت رسید و او دست به قیام زد و مردم را به سوی حق دعوت نمود، حضرت امام صادق(ع) به عنوان راهنمایی به او فرمود: «یا ابن اخی علیک بالشّباب ودع عنک الشّیوخ(1) ای فرزند برادرم! جوانان را دریاب و پیران را رها کن!» امام صادق(ع) در روایات دیگر نیز این مسأله را بیان نموده اند که جوان ها زودتر حرف حق را می پذیرند و به سوی خیر و نیکی می شتابند و آمادگی بیشتری دارند. از جمله، از اسماعیل بن عبدالخالق چنین نقل شده است که من شنیدم حضرت صادق(ع) از ابوجعفر اَحوَل می پرسید: به بصره رفتی؟ گفت: بلی، فرمود: «اقبال مردم را به امامت و ورود آنان را به این مرام چگونه یافتی؟ گفت: به خدا سوگند که شیعیان اندک اند و تلاش هایی کرده اند، امّا آن هم اندک است. آن گاه(امام صادق(ع) به او) فرمود: «علیک بالاحداث فانّهم اسرع الی کلّ خیرٍ(2) بر تو باد به جوانان(و به دنبال آن ها رفتن) که آنان در (پذیرش) هر نیکی و خیری با شتاب ترند.» تجربه پیروزی انقلاب اسلامی و حضور جوانان در صحنه های مختلف، و جذب شدن آنان به اسلام و انقلاب و روحانیت و رهبری انقلاب، و همین طور حضور تمام عیار جوانان در صحنه های مختلف جنگ تحمیلی، دوران سازندگی و پیشرفت های علمی، مهر تأییدی است بر مضامین احادیثی که مطرح گشت.

جوان و کسب دانش

فراگیری دانش در جوانی هم چون نقشی است بر سنگ که تا پایان عمر، انسان را همراهی می کند، از این رو هر کس هر چه دارد، از جوانی دارد، به همین سبب است که پیشوایان دینی سخت بر این مسأله سفارش کرده اند که در جوانی دنبال علم و دانش باشید. در کلام الهی نیز دوره جوانی، دوره منحصر به فردی است. آن جا که در قرآن کریم می فرماید: «و لمّا بلغ أشدّة و استوی آتیناه حکماً و علماً(3) چون به حدّ رشد و کمال خویش رسید، به او علم و حکمت عطا کردیم.» امام صادق(ع) در تفسیر آن فرموده اند: «اشدّه ثمانی عشرة سنةٌ و استوی التحی(4) اشدّ یعنی هجده سالگی و استوی یعنی ریش درآورد.» امام صادق(ع) می فرمایند: «لست احبّ ان اری الشّابّ منکم الّا غادیاً فی حالین امّا عالماً او متعلّماً فان لم یفعل فرّط و ان فرّط ضیّع فان ضیّع اثم و ان اثم سکن النّار والّذی بعث محمّداً بالحقِّ(5) دوست ندارم جوانان شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا دانشجو. اگر(جوانی) چنین نکند، کوتاهی کرده و اگر کوتاهی کرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه کرده است و اگر گناه کند، سوگند به آن که محمد(ص) را به حق برانگیخت، دوزخ جایگاه او خواهد شد.» به همین سبب است که جوانان باید از عمر خویش استفاده کافی ببرند تا بعداً پشیمان نگردند.

جوان و عبادت

بهترین دوران برای رشد معنوی و بالندگی روح انسان، دوران جوانی است. انبیای بزرگوار که لیاقت دریافت وحی و افتخار رسیدن به نبوت را پیدا کردند، بر اثر عبادت های دوران جوانی شان بود. پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: «خداوند بزرگ به جوان عبادت پیشه، نزد فرشتگان افتخار می کند، در حالی که می فرماید: بنده ام را بنگرید! برای من خواسته های نفس خود را کنار نهاده است.»(6) حضرت صادق(ع) نیز بر این امر تأکید نموده است، آن جا که فرمود: «انّ أحبّ الخلائق الی اللّه تعالی شابٌّ حدث السّنّ فی صورةٍ حسنةٍ جعل شبابه و ماله فی طاعة اللّه تعالی ذاک الّذی یباهی اللّه تعالی به ملائکته فیقول عبدی حقّاً؛(7) به راستی که دوست داشتنی ترین مردم نزد خداوند، جوان کم سال و خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی اش را در راه فرمانبری از خداوند بزرگ قرار داده است. آن که خداوند بزرگ به وی نزد فرشتگان افتخار می کند و می فرماید این بنده حقیقی من است.» امام صادق(ع) که بیش از دیگران به سخنان خویش عمل می کرد، در جوانی اهل بیش ترین عبادت بود. ایشان می فرمایند: «اجتهدت فی العبادة و انا شابٌّ فقال لی أبی یا بنی دون ما أراک تصنع فانّ اللّه عزّ وجلّ اذا أحبّ عبداً رضی عنه بالیسیر؛(8) در جوانی بسیار در عبادت می کوشیدم. پدرم به من فرمود: فرزندم! از آن چه انجام می دهی، کم کن، زیرا خداوند عزیز و جلیل اگر بنده ای را دوست بدارد، با عبادت کم هم از او خشنود می گردد.»

آثار عبادت در جوانی
عبادت در هر سنّ و سالی، آثار گرانسنگی دارد، امّا در جوانی آثار و برکات ویژه ای به همراه خواهد داشت. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: پیامبر خدا، نماز صبح را با مردم خواند. سپس جوانی را در مسجد دید که از شدّت بی خوابی سر می جنباند. رنگش زرد بود، جسمش لاغر و چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود. پیامبر (ص) به وی فرمود: جوان! چگونه صبح کردی؟ گفت: ای پیامبر! با یقین صبح کردم. پیامبر(ص) از سخنش شگفت زده شد و فرمود: هر یقینی حقیقتی دارد. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: ای پیامبر! یقین من همان است که مرا اندوهگین ساخته و شب ها بیدار نگاهم داشته و روزها(با روزه داری) تشنه ام کرده است. خود را از دنیا و آن چه در آن است، رها ساختم. گویا بر عرش پروردگارم می نگرم که برای رستاخیز برپا شده، و مردم برای حسابرسی از قبرها سر برآورده اند و من در میان آنانم. پیامبر خدا به یارانش فرمود: او بنده ای است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس فرمود: آن چه داری نگهدار! جوان گفت: ای رسول خدا! برایم دعا کن که همراه تو به شهادت نایل آیم! پیامبر(ص) برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که در یکی از جنگ های پیامبر شرکت جست و پس از به شهادت رسیدن نه نفر، به شهادت رسید و او دهمین نفر بود.»(9)

همراهی با پدر

از اموری که حضرت صادق(ع) در مورد جوانان سفارش نموده اند، این است که آن ها نباید همراهی پدر را رها کنند. خصوصاً در این دوران که دوستان ناباب و دزدان فکر و ایمان فراوان اند که بر ضرورت این کار می افزاید، چرا که پدر دلسوز همیشه مواظب است که خطر انحراف جوانش را تهدید نکند. حضرت صادق(ع) فرموده اند: «دع ابنک یلعب سبع سنین و یؤدّب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین(10) بگذار فرزندت هفت سال بازی کند(و آزاد باشد) و هفت سال تربیت شود و هفت سال او را با خود همراه بدار.»

جوان و خوش اخلاقی

اخلاق نیک برای همه لازم، مفید و مثمر ثمر است، چنان که امام صادق(ع) می فرمایند: «حسن الخلق من الدّین و هو یزید فی الرّزق؛(11) خوش خلقی بخشی از دین است و روزی را افزون می کند.» اما این امر برای جوان زیباتر، مفیدتر و لازم تر است. ایشان در جای دیگری چنین می فرمایند که هرگاه ورقة بن نوفل بر خدیجه دختر خویلد وارد می شد، به وی چنین سفارش می کرد: «اعلمی أنّ الشّاب الحسن الخلق مفتاحٌ للخیر مفلاقٌ للشّر(12) بدان که جوان خوش اخلاق، کلید خوبی ها و قفل بدی ها است...».

جوان و ازدواج

از مهم ترین دغدغه های دوران جوانی، مسأله ازدواج است. هر جامعه که امر ازدواج جوان ها را به خوبی و سادگی حل نموده، کم تر دچار انحرافات است. و هر جامعه ای که نسبت به این امر بی تفاوت بوده، ضربه های سختی از ناحیه انحرافات جنسی جوانان خورده است، به همین سبب، پیامبراکرم(ص) و امام معصوم(ع) طرح ها و راه کارهای مفیدی برای این مسأله اندیشیده اند. پیامبراکرم(ص) فرموده اند: «هر جوانی که در سنّ کم ازدواج کند، شیطان فریاد بر می آورد که«وای بر من! وای بر من! دو سوّم دینش را از دستبرد من مصون نگه داشت.» پس بنده در یک سوّم باقی مانده، تقوای الهی پیشه سازد.»(13) حضرت صادق(ع) نیز بر این امر به عنوان یک راه کار مهم تأکید دارند، آن جا که می فرمایند: «جوانی از انصار به نزد پیامبر(ص) آمد و از نیازمندی اش نزد ایشان شکوه کرد. پیامبر(ص) به وی فرمود: «ازدواج کن!» جوان گفت: خجالت می کشم بار دیگر نزد پیامبر(ص) باز گردم(و بگویم که با دست خالی چگونه ازدواج کنم؟!) آن گاه مردی از انصار به وی رسید و گفت: دختری زیبا دارم. پس آن را به ازدواج آن جوان درآورد. از آن به بعد، خداوند در زندگی او گشایشی ایجاد کرد. جوان نزد پیامبر آمد و داستان را باز گفت. آن گاه پیامبر خدا(ص) فرمود: ای جوانان! بر شما باد به ازدواج.»(14) این دسته از احادیث، این حقیقت را ثابت می کند که در ازدواج، داشتن تمکّن مالی شرط نیست، بلکه حتی ممکن است ازدواج سبب تمکّن مالی نیز شود.

سفارش به جوانان

حضرت صادق(ع) برای اصلاح جوانان توصیه های مهم و کارسازی دارند که به نمونه هایی اشاره می شود:
الف. ایشان در حدیثی می فرمایند: «یا معشر الاحداث اتّقوا اللّه و لاتأتوا الرّؤساء دعوهم حتّی یصیروا أذناباً لاتتّخذوا و الرّجال و لائج من دون اللّه انا و اللّه خیرٌ لکم منهم ثمّ ضرب بیده الی صدره؛(15) ای گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانی که از ریاست بیفتند. مردان(شخصیّت های برجسته) را به جای خداوند دوست هم راز مگیرید. به خدا سوگند! من برای تان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینه اش زد(یعنی به جای ما به دنبال رهبران ستمکار نروید).» در این حدیث گرانسنگ حضرت به چند نکته اشاره نموده اند:
1ـ تقوا و پاکی را پیشه سازید.
2ـ به دنبال رؤسا و مقام داران نباشید.
3ـ شخصیت زده نشوید.
4ـ ما را در زندگی رها نکنید که از هر نظر مصالح شما را تأمین می کنیم.
ب. آن حضرت در جای دیگر، سخنان لقمان به فرزند جوانش را به عنوان سفارش به جوانان نقل نموده است. آن جا که می فرماید: «یا بنی ایّاک و الضّجر و سوء الخلق و قلّة الصّبر فلایستقیم علی هذه الخصال صاحب و الزم نفسک التّؤدة فی امورک و صبّر علی مؤونات الاخوان نفسک و حسّن مع جمیع النّاس خلقک؛(16) فرزندم! بپرهیز از گرفتگی و بد خُلقی و ناشکیبایی، چرا که با این خصلت ها، دوستی استوار نمی ماند. آرامش و وقار را در کارهایت حفظ کن و خود را بر هزینه کردن برای برادران وادار و با تمام مردم اخلاقت را نیکو ساز.»

پی نوشت ها:
1. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401 ق، ج 1، ص 362، ح 17.
2. همان، ج 8، ص 93، ح 66.
3. سوره یوسف، آیه 22.
4. معانی الاخبار، ابن بابویه قمی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1361 ش، چاپ اوّل، ص 226.
5. امالی، طوسی، قم، دارالثقافة للنشر، 1414 ق، ص 303، ح 604.
6. ر.ک: کنزالعمّال، متقی هندی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ج 15، ص 776، ح 43057.
7. اعلام الدین، حسن دیلمی، قم مؤسسه آل البیت، ص 120.
8. اصول کافی، ج 2، ص 87، ح 5.
9. ر.ک: کافی، ج 2، ص 53؛ ترجمه این حکمت نامه جوان، ص 400 و 401.
10. من لایحضره الفقیه، صدوق، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 3، ص 492، ح 4743.
11. تحف العقول، علی بن شعبه، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1404 ق، ص 373.
12. الامالی، شیخ طوسی، ص 302، ح 598.
13. ر.ک: بحارالانوار، ج 103، ص 221، ح 34.
14. ر.ک:کافی، ج 5، ص 330، ح 3.
15. بحارالانوار،ج 24، ص 246، ح 5؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 83، ح 32.
16. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 373، ح 5762.

منبع: سایت حوزه


[ دوشنبه 89/7/12 ] [ 5:55 عصر ] [ علی فغانی ]

 چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت ‏بالاى دهان آفریده شده است؟ -نمى‏دانم!
-
چرا دندانهاى جلو، تیز و دندانهاى آسیاب، پهن و دندانهاى ‏انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟ نمى‏دانم!
-
چرا کف دست و پا، مو ندارد؟ نمى‏دانم!
-
چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟ نمى‏دانم!
-
چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟ -نمى‏دانم!
-
چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟ نمى‏دانم!
-
چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟-نمى‏دانم!
-
چرا کلیه‏ها مانند لوبیا خلق شده‏اند؟ -نمى‏دانم!
-
چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟ نمى‏دانم!
-
چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟ -نمى‏دانم!

-کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم‏ترم.
- پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید..

- اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این ‏سوال‎ها آگاه‏ام.

طبیب که چاره‏اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت:

- پاسخها را بگویید تا بهره‏مند گردم.

آن‏گاه امام به ترتیب به یکایک سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ‏ گفتند:

- به این جهت ‏سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکاف‎هایى برایش ‏قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.

- خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به ‏مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى ‏براى سرما و گرما باشد.

ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم‏ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.

- ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشم‏ها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم‏ را آزار داده و زمینه

معیوب شدن آن را فراهم مى‏سازد.

- چشم‏ها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه ‏استعمال مى‏شود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى از آن به وسیله اشک خارج شود.

- به این جهت ‏بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى‏کند تا نور به طور اعتدال به ‏چشم‏ها برسد.

- سوراخهاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرک‏هاى انباشته شده‏ در مغز از این سوراخها بیرون شده و بوهاى معطر که به وسیله هوا متصاعد مى‏گردد،

از آن، بالا رود.

- لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا از ورود کثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى کند. و نیز مانع آلوده شدن ‏خوراکى‏ها گردد.

- دندانهاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند.

- دندانهاى آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به‏ وسیله آنها کوبیده و نرم گردند. دندانهاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهاى ‏آسیاب و دندانهاى پیشین،

چون ستونى استوار باشند.

- کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیاء را به ‏وسیله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافى استفاده نماییم.

- براى مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نیز از زن بازشناخته گردد.

- به مو و ناخن‏هاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آنها دردآور و ناراحت کننده نباشد.

- قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوک‏ باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد و نیز مغز سر از حرارت آن آسیب نبیند.

- ریه را در دو قسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو (هنگام ‏باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگیرد.

- کلیه‏ها مانند لوبیا ساخته شده‏اند، براى این که «منى‏» از کلیه‏ها قطره قطره به سمت مثانه مى‏چکد. اگر کلیه‏ها کروى و یا به ‏شکل چهارگوش بودند،

قطرات منى که همواره در حال انبساط و انقباضند، به یکدیگر برخورد کرده و در نتیجه هنگام خروج، موجب‏ التذاذ نمى‏شدند.

- این که کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است‏ که انسان رو به جلو حرکت مى‏کند. سنگینى بدن انسان رو به جلو است.

وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه‏ رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمى‏شود.

- این که کف پاها را گود و قوسى‏مانند، خلق کرده به این جهت است‏ که تمام کف ‏پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاها به زمین تماس پیدا کند،

پا، چشم و اعصاب صدمه مى‏بینند.


طبیب که تاکنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش مى‏داد، با تعجب ‏پرسید:

- این‏ها را از کجا مى‏دانى؟!

- از پدرانم فراگرفته‏ام؛ پدرانم از رسول‏ خدا(صلی الله علیه و آله) آموخته‏اند؛ رسول ‏خدا از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.

طبیب هندى که چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فکر فرو رفت. آنگاه در حالى که محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب ‏به سخن گشود:

- تصدیق مى‏کنم و شهادت مى‏دهم که جز خداى یگانه، خدایى نیست و محمد(ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسى را در طب، عالم‏تر از تو ندیده‏ام.(1)


------------------------پی نوشت---------------------------
1- طب الصادق، تحقیق علامه عسکرى، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478/ مناظرات علمى بین شیعه و سنى، ص 98،
به نقل از طب‏الصادق، محمدعلى خلیلى، ص 64


[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 10:20 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرحمن الرحیم

بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست و آنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مى‏یابد، اشعه‏هایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا معصوم ‏چهاردهم امام زمان(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان را بهره‏مند ساخته است. اگر غیر از این بود، مى‏بایست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خویش، کاربردى آن هم در همه ‏زمینه‏ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصیت‏هاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق علیه السلام اشاره‏ دارد. نقل به مضمون مى‏کنیم.
روزى امام صادق علیه السلام به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى ‏کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب‏» نگاشته شده بود را براى خلیفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق علیه السلام در گوشه‏ى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت از چهره حضرت مى‏بارید. مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاه‏اش به امام صادق علیه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول‏ تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه‏اش‏ را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
-
این مرد کیست؟
-
او عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است.
-
آیا میل دارد از اندوخته‏هاى علمى من بهره‏مند گردد؟
-
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود: نه

- طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
-
چرا؟
-چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
-
چه چیز در اختیار دارى؟
- گرمى را با سردى معالجه مى‏کنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان مى‏کنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده به کار مى‏بندم و نتیجه کار را به خداوند وامى‏گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره کرده، افزود: «معده خانه ‏هر بیمارى و پرهیز، سر هر درمان است
طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
-
مگر طب غیر از این‏ها است که گفتى؟!
-
امام فرمود:
- گمان مى‏کنى من هم مثل تو ، این‏ها را از کتابهاى طبى آموخته‏ام؟!
-
حتما، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموخته‏ام. اکنون ‏بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟
------------------------پی نوشت---------------------------
1-
طب الصادق، تحقیق علامه عسکرى، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478/ مناظرات علمى بین شیعه و سنى، ص 98،
به نقل از طب‏الصادق، محمدعلى خلیلى، ص 64.

- چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده ‏است؟ نمى‏دانم!


-
چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟ نمى‏دانم!


-
چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟ نمى‏دانم!


-
چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟ نمى‏دانم!


-
چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟ -نمى‏دانم!


-
چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟ نمى‏دانم!


-
چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟ -نمى‏دانم!


[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 10:13 عصر ] [ علی فغانی ]

عصر امام صادق( علیه السلام ) یکی از طوفانیترین ادوارتاریخ اسلام است که ازیک سواغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین (علیه السلام ) رخ میداد ، که انقلاب ابو سلمه در کوفه و ابو مسلم در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است .
و از دیگر سو عصر برخورد مکتبها و ایدهئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود که از برخورد امت اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در
مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن وپژوهش پدید آورده بود .
عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام یعنی امام ( علیه السلام ) ، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیاتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون میشد .
زمان امام صادق(علیه السلام) ، زمان تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود واین دوگروه مدتی درحال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند .
از زمان هشام بن عبدالملی ، تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 به پیروزی رسید . بنی امیه در این مدت ، گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند ، لذا فرصت فشار و اختناق نسبت به شیعیان را نداشتند .
عباسیان نیز چون از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبرو گرفتن انتقام خون آنان عمل می کردند ، فشاری از طرف آنان مطرح نبود . از اینرو این دوران ، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق ( علیه السلام ) و شیعیان بود و آن حضرت از این فرصت استفاده کرده و تلاش فرهنگی وسیعی را آغاز کرد .
پیشوای ششم در چنین دورانی به فکر نجات افکار توده مسلمان ازالحاد وبدبینی وکفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین بود ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین که به وسیله خلفای وقت صورت می گرفت جلوگیری می کرد .
اینجا بود که امام( علیه السلام ) دشواری فراوان در پیش ومسئولیت عظیم بر دوش داشت . امام صادق ( علیه السلام ) در ظلمت بحرانها و آشوبها دنیای شیعه را به فروغ تعاعلیم خویش روشنی بخشید و حقیقت اسلام را از آلایش انحرافات وگزند فریبکاران حفظ نمود . او آن قدر فقه و دانش اهل بیت را گسترش داد و زمینه ترویج احکام و بسط کلام شیعی را فراهم ساختکه مذهب شیعه به نام او به عنوان مذهب جعفری شهرت یافت . آن اندازه که دانشمندان و راویان از دانش امام بهره مند برده واز ایشان حرف و حدیث نقل کرده اند از هیچ یک از دیگرائمه نقل نکرده اند .
لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پاییهای حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند .
وضع به حدی ناگوار وشد که همگی یاران امام ( علیه السلام ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانچه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند .
امام صادق ( علیه السلام ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر وانقلابی بنیادی درمیدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین (علیه السلام ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را درلباس تدریس وتأسیس مکتب وانسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .
رحلت امام را به سبب مسمومیت دانسته اند . از ارتکاب این جنایت را که منصور درتوان خود نمی دید به جعفر بن سلیمان پسر عموی خویش و والی وقت مدینه محول کرد .
فرزند برومندش امام موسی بن جعفر( علیه السلام ) او را دو جامه سفید مصری که درآن احرام می بست ودر پیراهنی مه می پوشید ودرعمامه ای که ازامام زین العابدین(علیه السلام ) به او رسیده بود ، کفن نمود و بر آن نماز خواند واو رادر بقیع در کنار قبر پدربزرگوارش سید الساجدین( علیه السلام ) به خاک سپرد .
سلام بر او از میلاد تا میعاد
شخصیت علمی امام صادق ( علیه السلام )

در دوره امامت امام صادق ( علیه السلام ) مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه در مدینه ، مکه ، کوفه ، بصره و ... مجالس درس و مناظره های علمی دایر واز رونق خاصی برخوردار گردید .
در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق( علیه السلام ) توانست نهضت علمی فرهنگی پدرش امام باقر( علیه السلام ) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند . سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره ، هاشمیه و کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی وکلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت .
در این شهرها گروههای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت می آمدند و از دریای دانش او بهره مند می بردند . برخورد وی با گروههای مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی ، علم و تقوی ، سخاوت و جود وکرم و ...
در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم از هر سو برای استفاده از دانش بیکران وی رو سوی کنند . در این دوره علوم و فلسفه ایرانی ، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرم و پررونق گردید .
همچنین مکتبهای کلامی و فرقه مذهبی و فقهی در این عصر پایه گذاری شد .
امام صادق ( علیه السلام ) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام تشیعی را ثابت کرده است .
مناظرات امام صادق (علیه السلام) با اربابان دانشهای گوناگون چون پزشکان ، فقیهان ، منجمان ، متکلمان ، صوفیان و... بویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه و سنی ثبت است .
شاگردان امام باقر (علیه السلام) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق( علیه السلام ) حلقه زدند .
امام ( علیه السلام ) نیز با جذب شاگردان جدید به تأسیس یک نهضت عظیم فکری و فرهنگی و بالنده مبادرات ورزید ، به گونه ای که طولی نکشید مسجد نبوی در مدینه منوره و مسجد کوفه در شهر کوفه به دانشگاهی عظیم تبدیل شد . درگیری شدید بین بنی عباس و بنی امیه ، آنان را آن چنان به خود مشغول کرده بود ، که فرصتی طلایی برای امام صادق ( علیه السلام ) و یارانش به دست آمد .
آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق از اطراف و اکناف ، از بصره ، کوفه ، واسط ، یمن و نقاط مختلف حجاز به مرکز اسلام ؛ یعنی مدینه ، سرازیر شدند وچون پروانگی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق ( علیه السلام ) تجمع کردند .
امام صادق ( علیه السلام ) هر یک از شاگردان خود را رشته های که با ذوق و قریحه او سازگار بود ، تشویق و تعلیم می نمود و در نتیجه ، هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند : حدیث ، تفسیر ، فقه و کلام ، تخصص پیدا می کردند .
دردانشگاهی که امام بوجود آورده بود شاگردان بزرگ و برجسته ای همچون هشام بن حکم- محمد بن مسلم- ابان بن تغلب- هشام بن سالم - مومن الطاق - مفصل بن عمر - جابر بن حیان و... تربیت کرد که هر یک از آنها شخصیتهای بزرگ علمی و چهره های درخشانی بودند که خدمات شایانی انجام دادند . به عنوان نمونه هشام بن حکم 31 جلد کتاب و جابر بن حیان بیش از 200 جلد در زمینه علوم گوناگون بخصوص رشته های عقلی طبیعی و شیمی کتاب نوشته است و به عنوان بدر علم شیمی مشهور است .
دانشمندان علم حدیث شمار کسانی را که مورد اعتماد بوده اند - راویان ثقه - و از آن حضرت نقل کرده اند تا چهار هزار نفر را نوشته اند .
شاگردان دانشگاه امام منحصر به شیعیان نبوده بلکه پیروان اهل تسنن نیز از مکتب آن حضرت برخوردار می شدند .
بزرگان اهل سنت چون مالی بن انس ، ابوحنیفه ، سفیان ثوری ، سفیان بن عیینه ، ابن جریح ، روح ابن قاسم و... ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند . ابو حنیفه که دو سال شاگرد امام بود این دوره را پایه علوم و دانش خود معرفی کرده می گوید : اگر آن دو سال نبود " نعمان " از بین رفته بود .
منبع : سایت عبرت


[ شنبه 89/7/10 ] [ 8:37 عصر ] [ علی فغانی ]

اسم : جعفر
  لقبها : صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر
 کنیه : ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی
  نام پدر : حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام )
  نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر
  زمان تولد : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری
  در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان  را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند . ( 1 )
  محل تولد : مدینه منوره
  عمر شریفش : 65 سال
  مدت امامت : 34 سال
  زمان رحلت ( شهادت ) : 25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند . ( 2 )
  قاتل : منصور دوانیقی بوسیله زهر
محل دفن : قبرستان بقیع
زنان معروف حضرت : حمیده دختر صاعد مغربی ، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب( علیهم السلام )
فرزندان پسر : موسی ( علیه السلام ) - اسماعیل - عبدالله - افطح - اسحاق - محمد - عباس - علی
فرزندان دختر : ام فروه - فاطمه - اسما که اسماعیل ، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین ( علیهما السلام )( نوه امام سجاد ) است . وامام موسی کاظم (علیه السلام) ، اسحاق و محمد که مادرشان حمیده خاتون می باشد . وعباس ، علی ، اسماء و فاطمه که هر یک از مادری به دنیا آمده اند .
نقش روی انگشتر حضرت : ما شاء الله لا قوة إلا بالله ، أستغفرالله .
اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) : ابان بن تغلب - اسحاق بن عمار- برید - صفوان بن مهران - ابوحمزه ثمالی – حریر بن عبدالله سجستانی زراره بن اعین شیبانی - عبدالله بن ابی یعفور-عمران بن عبدالله اشعری قمی .
روز زیارت ایشان : روزهای سه شنبه می باشد .
رخسار حضرت : بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (علیه السلام) بود . جز آنکه کمی لاغرتر و بلند تر بودند .
مردی میانه بالا ، سفید روی ، پیچیده موی و پیوسته صورتشان چون آفتاب می درخشید . در جوانی موهای سرشان سیاه و در پیری سفیدی موی سرشان بر وقار و هیبتشان افزوده بود . بینی اش کشیده و وسط آن اندکی برآمده بود وبر گونه راستش خال سیاه رنگی داشت .
ریش مبارک آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد کم پشت بود . دندانهایش درشت و سفید بود ومیان دو دندان
پیشین آن گرامی فاصله وجود داشت . بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ از رخسارش تغییر می کرد .

گوشه ای از حیات امام صادق ( علیه السلام )


پدرش 26 ساله بود که او زاده شد . دوازده تا 15 سال بنابر اختلاف از عمر شریفش را درکنار جدش امام سجاد ( علیه السلام ) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر ( علیه السلام ) گذراند .
پیامبر اکرم ( ص ) در خصوص انتخاب نام و لقب امام ششم فرموده است: وقتی که فرزندم جعفر متولد شد نام اورا صادق بگذارید زیرا فرزند پنجمش جعفراست وادعای امامت می کند و او در نظر خداوند جعفر کذاب است .
ابن بابویه و قطب راوندی روایت کرده اند : که از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) پرسیدند که امام بعد از تو کیست ؟
فرمود : محمد باقر شکافنده علوم است . پرسیدند که : بعد از اوامام که خواهد بود ؟ گفت : جعفر که نام اونزد اهل آسمانها صادق است.امام ششم شیعیان و رئیس مذهب تشیع درسال 114 هجری قمری در سن 31 سالگی به امامت رسید و ردای ولایت بردوش گرفت.
دوران امامت آن امام 34 سال بوده که با اواخر حکومت امویان واوایل حکومت عباسیان مصادف می باشد .
که حدود هجده سال آن ( 132-114 ) همزمان با حکومت امویان و شانزده سال آن ( 148-132 ة ) همزمان با حکومت عباسیان بود .
آن حضرت با پنج تن از خلفای بنی امیه - هشام بن عبدالملی ( 125-105 ه. ق ) ، ولید بن یزید بن عبدالملی ( 126-125 ه. ق ) ، یزید بن ولید بن عبدالملی ( 126 ه. ق ) ، ابراهیم بن ولید (126 ه. ق"( به مدت 70 روز )) و مروان بن محمد ملقب به حمار ( 132-126 ه.ق ) و دو تن از خلفای بنی عباس ابوالعباس ( عبدالله بن محمد ) معروف به سفاح ( 132- 136 ( 137 ) ه. ق ) و ابوجعفر معروف به منصور دوانیقی ( 158-136 ( 137 ) ه. ق ) معاصر بود .
در یک دسته بندی ، زندگانی امام جعفر صادق ( علیه السلام ) می توان به سه دسته کلی تقسیم نمود :
الف - زندگانی امام در دوره امام سجاد و امام باقر ( علیهما السلام ) که تقریبا نیمی از مر حضرت را به خود اختصاص می دهد . در این دوره ( 83-114 ) امام صادق ( علیه السلام ) از علم و تقوی و کمال و فضیلت آنان در حد کافی بهره مند شد .
ب - قسمت دوم زندگی امام جعفر صادق( علیه السلام ) ازسال 114 هجری تا 140 هجری می باشد . دراین دوره امام از فرصت مناسبی که بوجود آمده ، استفاده نمود و مکتب جعفری را به تکامل رساند . در این مدت ، 4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیاری را که جامعه آن روز تشنه آن بود ، به جامعه اسلامی ارزانی داشت .
ج - هشت سال آخرامام( علیه السلام ) قسمت سوم زندگی امام را تشکیل می دهد . دراین دوره ، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسی قرار داشت . در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب جعفری عملا تعطیل گردید .
منبع: سایت عترت


[ شنبه 89/7/10 ] [ 8:30 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...

شهادت جانسوز رئیس مکتب شیعه ، حضرت اباعبدالله ، جعفرابن محمد الصادق(ع)

را به پیشگاه ولیعصر(عج) و همه مشتاقان آن امام تسلیت عرض میکنیم...


[ شنبه 89/7/10 ] [ 8:10 عصر ] [ علی فغانی ]

بسیاری از فرهنگها در جوامع مختلف، انسان را اشرف مخلوقات می دانند، ولی این مطلب صورتهای مختلف بیان می کنند. سؤال این است که آیا در فرهنگ اسلامی هم شواهدی وجود دارد که انسان برتر از سایر مخلوقات است؟ آری، در قرآن مجید آیاتی داریم که بر شرافت انسان در هستی دلالت می کنند. محور آن آیات، دو واژه کلیدی «خلافت» و «کرامت» است.

خلافت

جریان خلافت، مربوط به داستان آفرینش حضرت آدم علیه السلام است که در آیة سی ام سورة بقره آمده است «وَ إذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلَیِکَهِ إِنّیِ جَاعِلٌ فیِ الأَرضِ خَلِیفَهً…» بیان آیه: وقتی که خدا می خواست حضرت آدم علیه السلام را خلق کند، به فرشتگان فرمود که من در روی زمین خلیفه ای را قرار خواهم داد. از شیوة بیان پیداست وقتی که می گوید «خلیفه قرار می دهم» معنایش این است که برای خودم جانشین قرار می دهم. وقتی که مثلاً رئیسی می گوید من جانشین انتخاب می کنم، مقصودش این است که برای خودم جانشینی قرار می دهم. علاوه بر این، در روایات و زیارت نامه معصومین –سلام الله علیهم- شواهدی بر این موضوع یافت می شود. تعابیری از قبیل خلیفه لله، خلفاءالله و … موضوع را به خوبی روشن می کند. در این آیة مبارکه، شخص حضرت آدم علیه السلام جانشین خداست و اما اینکه معنی «جانشین» چیست و چرا عنوان خلافت و جانشینی خدا به حضرت آدم علیه السلام داده شده است، مگر خدا به جانشین احتیاج دارد که حضرت آدم و دیگران را بعنوان جانشین تعیین کند و چرا این عنوان فقط به حضرت آدم نسبت داده شده است و… بحثهای زیادی دارد که در این گفتار نمی گنجد. مسلماً در فرهنگ قرآنی این احتمال که خدا به جانشین نیاز دارد مردود است. اینکه خدا؛ مثلاً، غایب شود و برای زمان غیبت خود خلیفه ای بگذارد، با فرهنگ قرآنی و بینش الهی نمی سازد. بلکه منظور از تعیین خلیفه این است که در جهان موجودی ارزشمند را می آفریند. ارزش او به حدی است که اگر بخواهیم برای او در هستی جایگاهی قرار دهیم باید بگوییم: جانشین خداست. ملاک جانشینی هم اینست که این موجود، آن قدر می تواند تعالی و ارزش وجودی پیدا کند که کارهای خدایی از او صادر شود؛ یعنی می تواند کارهایی را انجام دهد که فراتر از مقتضای اسباب و مسببات مادی در این جهان است. شاید کسی بگوید سایر اسباب هم کاری از کارهای عالم را سامان می دهند پس آنها هم جانشین خدایند. جواب این است که عنوان جانشینی، وقتی صادق است که جانشین بتواند همه کارهای خدا را در سطح نازلتری انجام دهد پس تنها انسان به عنوان جانشین خدا معرفی می شود. اوست که لیاقت دارد که آن قدر تعالی و ارزش پیدا کند که از سایر موجودات فراتر برود و در افقی قرار گیرد که بر جهان اِشراف داشته باشد. موجودی که در سطح سایر مخلوقات و همتراز آنهاست، کجا می تواند جانشین خدا شود؟؛ مثلاً، معقول نیست که بگوئید: فلان حیوان جانشین خدا در میان سایر حیوانات است، زیرا هیچ کدام از آنها بر دیگری امتیاز اساسی ندارد و اگر یکی از آنها از جهتی امتیاز داشته باشد، دیگری از جهت دیگر امتیاز دارد. این گونه نیست که یکی از اینها اِشراف تام و امتیازی خالص بر دیگران داشته باشد. اگر در میان همة آفریدگان، تنها یک موجود جانشین خداست، باید در سطحی فراتر از همة آنها قرار داشته باشد، وگرنه دلیلی بر جانشینی او نیست. در میان همه موجودات، تنها انسان ممتاز است. لیاقت، ارزش و کمال وجودی او از همه موجودات دیگر فراتر است، لذا می تواند بر سایر موجودات اِشراف پیدا کند و نسبت به سایر موجودات، نوعی تدبیر داشته باشد. پس جا دارد که بگوییم، انسان جانشین خداست. تمامی این گفته ها از همین آیة مبارکه استنباط می شود. علاوه بر این، در روایات پیغمبر صلّی الله وآله و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین نیز به اَبعاد آن اشاره شده است. پس، از تعبیر در آیه مبارکه می توان استفاده کرد که انسان در مقایسه با سایر موجودات، خیلی شریف تر و برتر است. جایگاه او در عالم هستی جایگاه جانشینی خداست به مقام خدایی نمی رسد، اما می تواند جانشین او باشد. حال، سخن این است که آیا خلافت، در حضرت آدم منحصر است یا کسان دیگری هم از نسل آدم می توانند به این مقام برسند؟ از ضمیمه کردن آیات و رویات و قراینی که در خود آیه مبارکه هست، استنباط می شود که کسان دیگری هم از نسل حضرت آدم علیه السلام می-توانند به این مقام برسند. ما معتقدیم که چهارده معصوم «سلام الله علیهم اجمعین» هم به این مقام رسیده اند. آنها جانشینان خدا برروی زمین اند و به تعبیر دیگر، (خلافت) در معصومین علیهم السلام و سایر اولیاء خدا به مرحلة فعلیت رسیده است؛ یعنی استعداد خلافه اللهی در نهاد تمامی انسان-ها گذارده شده است، اما در همة افراد به مرحلة فعلیت نمی رسد. اینکه حضرت آدم علیه السلام به عنوان اولین خلیفة الهی معرفی می شود به این دلیل است که در میان تمامی موجودات و آفریده ها تنها او شایستگی چنین مقامی را داشته است نه اینکه خلافت منحصر به او باشد. جانشینین خدا، اقتضائاتی دارد که می توان آنها را از آیه مبارکه و سخنان معصومین علیهم السلام استنباط کرد. علم او از علوم عادی فراتر است، می تواند علومی را به طور مستقیم از خداوند متعال دریافت کند، قدرتش به حدی می رسد که بر همه قدرتها اشراف پیدا می کند و قدرتهای دیگر محکوم اویند. خلیفة الهی می تواند در جهان مادی نسبت به موجودات دیگر آن چنان اعمال قدرت کند که هیچ موجود دیگری نتواند در مقابل او عرض اندام نمایند. پیشرفتهای علمی و روحی انسانها نمونه ای از تجلّیات این خلافت است که کم و بیش در انسانهای معمولی ظهور پیدا می کند، ولی مرتبه کامل آن فقط در معصومین –سلام الله علیهم اجمعین- متجلی می شود.

کرامت

غیر از آیة مبارکة بقره که انسان را به عنوان جانشین خدا در میان همه موجودات معرفی می کند، آیة دیگری هم هست که از انسان بعنوان موجودی مُکرّم یاد می کند.

«وَ لَقَد کَرَّمنَا ءَادَمَ وَ حَمَلنَهُم فیِ البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقنهُم مِّنَ الطَّیِّبتِ وَ فَضَّلنَهُم عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّن خَلَقنَا تَفضِلاً» (اسراء/70). ما آدمی زادگان را تکریم کردیم و به ایشان ارج و ارزش دادیم و وسایل حمل-شان را در خشکی و دریا فراهم کردیم؛ یعنی به آنها قدرتی دادیم که در خشکی و دریا بتوانند خود و وسایل شان را از نقطه ای به نقطه دیگر حمل کنند. در واقع، قدرت تسلط بر نیروهای طبیعی، مثل جاذبه زمین که مانع حرکت آدمی می شود به انسان داده شده است. به آدمی زاده قدرتی داده شده است که بتواند این نیروها را محکوم کند و بر آنها حاکم شود.

«و رزقناهم من الطیبات» روزیهای خوب و طیّب به انسانها دادیم. اگر انسان را با سایر موجودات روزی خور مقایسه کنیم، می بینیم که کیفیت غذایی سایر حیوانات، خیلی پائین تر از انسان است. انسان می تواند از موادی تعذیه کند که از لحاظ طهارت، پاکیزگی، خوبی و خوش مزگی فراتر از آنهاست. موجودات دیگر از گیاهان پست استفاده می کنند. گوشت مردار و گندیده می خورند. از غذاهای پلید، متعفن، بدبو و مُضرّ، تغذیه می کنند، ولی انسان به طور طبیعی از تمام این غذاها مُتنفّر است فقط از غذاهای تمیز، خوب، مفید، ارزنده و خوش مزه استفاده می کند. ممکن است کسی بگوید: خوشی و لذت نسبی است، چیزی نسبت به کسانی و موجوداتی خوش است و نسبت به گروهی دیگر و سایر موجودات ناخوش است، همة اینها به جای خود محفوظ، ولی ما چون در صدد بررسی دیدگاه قرآن در این مورد هستیم، سخن قرآن را نقل کردیم که می فرماید: انسان را از روزیهای پاکیزه ای بهره مند کردیم که سایر موجودات از آنها محرومند و بی تردید غذاهایی که انسان طبعاً به آنها میل دارد دارای امتیازات تکوینی و واقعی هستند

«… و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» یعنی آدمی زادگان را بر بسیاری از موجوداتی که آفریدیم برتری دادیم. اینجا بین مفسرین بحثهایی واقع شده است که چرا قرآن می فرماید، آدمی زادگان را بر «بسیاری» از مخلوقات برتری دادیم و نمی فرماید که او را بر «همه» مخلوقات برتری دادیم. یک نظر این است در میان ملائکه کسانی هستند که اشرف از آدمیانند، ولی نظر دیگر این است که چون همه آدمیزادگان بر همه مخلوقات برتری ندارند، چنین تعبیری ذکر شده است. زیرا در میان انسانها نیز موجودات فاسد و شرور کم نیستند، اما این گفته صحیح است که «مجموعة» انسانها بر مجموعة مخلوقات برتری دارند. به هر حال، اصل تفضیل انسانها بر موجودات دیگر، مزیّتی است که خدا فقط برای انسان قرار داده است، کرامتی که خدا به انسان داده به هیچ موجود دیگری نداده است. پس، انسان از دیدگاه قرآن و اسلام موجودی برتر و تافته ای جدا بافته است، در عین حال، در کنار موجودات دیگر قرار دارد. و انسان نوعی حیوان است که از نظر زیستی چندان تفاوتی با سایر حیوانات ندارد یا اینکه پیچیدگیهای مغز انسان، سلسله اعصاب و ارگانیسم او قابل مقایسه با موجودات دیگر نیست، در عین حال تمامی اینها از نوع مادی و محدود است و کم و بیش با سایر حیوانات قابل مقایسه است؛ یعنی، می شود گفت پیچیدگی های مغز انسان چند برابر فلان حیوان است و اگر در بُعد مادی برتر است برتری آن قابل سنجش است، ولی وضعیت روحی انسان با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست. با استعداد و تعالی و روحی که انسان دارد، اگر همت پرواز داشته باشد چنان اوج می گیرد که هیچ موجود دیگری به گَرد او نمی رسد؛ یعنی، از نظر اسلام و قرآن، انسان موجودی برتر یا برترین مخلوق است. و اگر فرض کنیم که در میان ملائکه مقرّب فرشتگانی باشند که مقام آنها از نوع انسان بالاتر باشد؛ در این صورت باید گفت: انسان حداقل از بسیاری از موجودات هستی برتر و بالاتر است.

منبع: سایت نور پرتال


[ جمعه 89/7/9 ] [ 10:53 عصر ] [ علی فغانی ]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 1048
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 1482036
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد