سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

 راه‏هاى درمان مفاسد اخلاقى به صورت اصولى تقریبا همه جا یکى است که به طور کلى در دو راه علمى و عملى خلاصه مى‏شود.

الف-راه علمى

منظور از راه علمى،این است که انسان در آثار و پیامدهاى شهوت پرستى بیندیشد وببیند که چگونه تسلیم شدن در برابر شهوات،انسان را به ذلت،بدبختى،اسارت،تضعیف‏شخصیت اجتماعى و دورى از خدا مى‏کشاند که زندگى خفت‏بار افرادى که آلوده‏شهوت شده‏اند،بیانگر این واقعیت است.

بنابراین تامل در امور مذکور و اندیشه پیرامون شرح حال‏«اولیاء الله‏»و پیروان‏راستین آنها که بر اثر مبارزه با شهوات به مقامات بالا در دنیا و نزد خدا رسیده‏اند،انسان‏را از شهوت پرستى باز خواهد داشت.

علاوه بر این که تحکیم پایه‏هاى عقل و ایمان،انسان را قادر به کنترل شهوات‏مى‏کند،در این رابطه امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:«من کمل عقله استهان بالشهوات،کسى که عقلش کامل شود،شهوت‏ها را کوچک و بى‏ارزش مى‏شمرد.» (52)

در جاى دیگر نیز مى‏فرمایند:«من غلب شهوته ظهر عقله،کسى که بر شهوات خودغالب شود، عقل و خرد او ظاهر مى‏گردد» (53)

همچنین فرموده‏اند:«کلما قویت الحکمة ضعفت الشهوة،هر قدر حکمت و دانش‏انسان قویت‏شود،شهوات و تمایلات سرکش او ضعیف مى‏گردد.» (54)

آن حضرت در پیام پر معناى دیگرى نیز مى‏فرمایند:«اذکر مع کل لذة زوالها و مع‏کل نعمة انتقالها و مع کل بلیة کشفها،فان ذلک ابقى للنعمة،و انفى للشهوة،و اذهب‏للبطر،و اقرب الى الفرج و اجدر بکشف الغمة و درک المامول،هرگاه در لذت(حرامى)

باشى،به یاد بیاور که روزى زایل مى‏شود،و اگر در هر نعمتى هستى،به خاطر داشته باش که‏روزى سلب خواهد شد.در بلاها نیز انتظار بر طرف شدن آن را داشته باش،زیرا این‏یادآوریها،نعمت را پایدارتر مى‏کند و شهوات را دور مى‏سازد و مستى و غرور نعمت را زایل‏مى‏کند و به فرج و گشایش امور نزدیکتر و در از میان رفتن اندوه و رسیدن به مقصود، نزدیکتر و شایسته است.» (55)

به این ترتیب اندیشه در پیامدها،اثر عمیقى در بازدارندگى از آلودگى به شهوت‏هادارد،تمام تلاش رهبران الهى نیز این بوده است تا عواقب شوم گرفتارى در چنگال‏شهوات را به انسان‏ها گوشزد نموده و آنها را از کام شهوات نجات دهند.

این حدیث از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله،بیانگر این معنى است:«خمس ان ادرکتموهن فتعوذوابالله منهن:لم تظهر الفاحشة فى قوم قط حتى یعلنوها،الا ظهر فیهم الطاعون و الاوجاع‏التى لم تکن فى اسلافهم الذین مضوا و لم ینقصوا المکیال و المیزان الا اخذوا بالسنین‏و شدة المؤنة و جور السلطان،و لم یمنعوا الزکاة الا منعوا المطر من السماء،و لو لاالبهائم لم یمطروا و لم ینقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله علیهم عدوهم واخذوا بعض ما فى ایدیهم،و لم یحکموا بغیر ما انزل الله الا جعل الله عز و جل باسهم‏بینهم،پنج چیز است که اگر با آنها روبرو شدید،از آنها به خدا پناه ببرید،اعمال زشت و آشکاردر هیچ قومى ظاهر نمى‏شود،مگر این که گرفتار طاعون و بیمارى‏هایى مى‏شوند که در میان‏پیشینیان آنها نبوده است و هیچ قومى کم فروشى نمى‏کنند مگر این که گرفتار قحطى وسختى زندگى و ظلم حاکمان مى‏شوند و هیچ قومى منع زکات نکردند مگر این که،از باران‏رحمت الهى محروم شدند و اگر به خاطر حیوانات نبود،بارانى به آنها نازل نمى‏شد و هیچ‏جمعیتى،پیمان خدا و رسولش را نمى‏شکستند،مگر این که خداوند دشمنانشان را بر آنهامسلط کرد و قسمتى از آنچه را که آنها داشتند،از آنان گرفتند و هیچ گروهى به غیر احکام‏الهى حکم نکردند،مگر این که خداوند اختلاف در میان آنها افکند و با هم درگیر شدند.» (56)

بى‏شک،تامل و تدبر در این پیامدها،تاثیر مستمر و یا موقت در بازداشتن اعمال غیراخلاقى دارد.

ب-راه عملى

از نظر عملى راه‏هاى مختلفى براى درمان‏«شهوت پرستى‏»وجود دارد از جمله:

1-یکى از بهترین راه‏هاى عملى براى نجات از گرداب شهوت،اشباع صحیح امیال‏و خواست‏هاى جنسى است،زیرا اگر خواست‏ها و امیالى که در درون انسان وجوددارند از راه‏هاى صحیح،اشباع گردند،دیگر زیانبار و مخرب نخواهند بود،به تعبیردیگر،این خواست‏ها را نمى‏توان و نباید سرکوب کرد،بلکه باید از آنها در کانال‏هاى‏صحیح و سازنده استفاده کرد، در غیر این صورت ممکن است تبدیل به سیلاب‏ویرانگرى شود که حرث و نسل انسان را با خود خواهد برد.

به همین دلیل،اسلام نه تنها تفریحات سالم و بهره‏گیرى معتدل از خواست‏هاى‏درونى را مجاز شمرده،بلکه نسبت‏به آن تشویق نیز نموده است.خطبه معروفى که ازامام جواد علیه السلام در مورد عقد همسرش نقل شده است،شاهد گویاى این مدعاست.آن‏حضرت در این خطبه مى‏فرمایند:«اما بعد فقد کان من فضل الله على الانام ان اغناهم‏بالحلال عن الحرام، یکى از نعمت‏هاى الهى بر بندگان این است که آنها را به وسیله حلال‏از حرام بى‏نیاز ساخته است.» (57)

این حدیث معروف نیز بر همین نکته اشاره دارد:«للمؤمن ثلاث ساعات،فساعة‏یناجى فیها ربه، و ساعة یرم معاشه،و ساعة یخلى بین نفسه و بین لذتها فیما یحل ویجمل،انسان با ایمان ساعات زندگیش را به سه بخش تقسیم مى‏کند،قسمتى را صرف‏مناجات با پروردگارش مى‏کند و قسمت دیگر را در راه اصلاح معاش و بندگیش به کار مى‏گیردو قسمت‏سوم را به بهره‏گیرى از لذت‏هاى حلال و دلپسند اختصاص مى‏دهد.» (58)

2-یکى دیگر از راه‏هاى نجات از شهوت پرستى،برنامه‏ریزى دقیق براى برنامه‏هاى‏زندگى است،زیرا،هرگاه انسان،براى تمام اوقات خود برنامه داشته باشد(هر چند برنامه‏او در پاره‏اى از موارد جنبه تفریحى و ورزشى داشته باشد)،دیگر مجالى براى کشیده‏شدن به آلودگى‏هاى شهوانى باقى نمى‏ماند.

3-برچیدن عوامل آلودگى نیز یکى از راه‏هاى درمان و یا پیشگیرى است،زیراامکان آلودگى به شهوات در محیطهاى آلوده فراوان است،یعنى،اگر محیط،آلوده‏شهوت شود و اسباب آن در دسترس همه قرار گیرد و آزادى نسبى نیز وجود داشته‏باشد،نجات از آلودگى،مخصوصا براى قشر جوان یا کسانى که در سطح پایینى از«معرفت‏»دینى قرار دارند،بسیار دشوار خواهد شد.

4-احیاى شخصیت معنوى و انسانى افراد جامعه نیز،از راه‏هاى مهم درمان یاپیشگیرى از آلودگى‏هاى شهوانى است،زیرا انسان،هنگامى که از ارزش وجود وشخصیت‏خود،آگاه شود و دریابد که او عصاره جهان آفرینش و گل سر سبد جهان‏خلقت و خلیفه خدا در روى زمین است،به این سادگى خود را به شهوات نمى‏فروشد.

امیر مؤمنان على علیه السلام در این رابطه مى‏فرمایند:«من کرمت علیه نفسه هانت علیه‏شهوته،کسى که به ارزش وجود خویش پى‏برد،شهوات در برابر او بى‏ارزش مى‏شوند» (59) ودر حدیث دیگرى از آن حضرت علیه السلام آمده است:«من عرف شرف معناه صائه عن دنائة‏شهوته...،کسى که شرافت ذاتى خود را بشناسد،او را از پستى شهوت مصون مى‏دارد!...» (60)

آخرین نکته‏اى که ذکر آن لازم به نظر مى‏رسد،این است که نه تنها در مساله مبارزه‏با شهوات، بلکه در تمام موارد مبارزه با مفاسد اخلاقى،باید به مساله مبارزه عملى‏اهمیت داد،به این معنى که هر قدر انسان با خلق و خوى بد به مبارزه برخیزد و در جهت‏مخالف آن حرکت کند، آن خلق و خوها کم رنگ و ضعیف مى‏شود و این مبارزه ازصورت فعلى به صورت حالت و از صورت حالت‏به صورت عادت و از صورت عادت‏به صورت ملکه در مى‏آید و خلق و خوى ثانوى در جهت مقابل شکل مى‏گیرد،مثلا،اگر انسان بخیل بذل و بخشش را تکرار کند،آتش بخل به تدریج در درون او فروکش‏کرده و خاموش مى‏شود.

اگر شهوت پرستان نیز در برابر طغیان شهوات،مقاومت و ایستادگى نمایند،طغیان‏شهوت فرو نشسته و روح عفت جایگزین آن مى‏شود.

این نکته در سخن پرمعنایى از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده است:«قاوم الشهوة‏بالقمع لها تظفر،در برابر شهوت و امیال نفسانى،به قصد قلع و قمع مقاومت کن تا پیروزشوى. (61) »

شکم پرستى و شهوت جنسى

بزرگان علم اخلاق همچون فیض کاشانى در«المحجة البیضاء»و محقق نراقى در«معراج السعادة‏»و مرحوم شبر در کتاب‏«الاخلاق‏»شکم پرستى و شهوت جنسى را به‏صورت مستقل، مورد بحث قرار داده‏اند.در واقع از روایات اسلامى و اشاراتى که درآیات قرآن مجید است، پیروى نموده و براى این دو بخش اهمیت ویژه‏اى قایل شده‏اند.

مرحوم فیض کاشانى در کتاب‏«المحجة البیضاء»مى‏گوید:«بزرگترین عوامل هلاکت‏انسان، شهوت شکم است،همان بود که آدم و حوا را از بهشتى که دار القرار بود به دنیا که دارنیاز و افتقار است فرستاد...،در حقیقت‏شکم سرچشمه شهوات و منشا دردها و آفات است،زیرا حتى شهوت جنسى نیز پیرو آن است و به دنبال این دو،شهوت در جمع آورى مال و مقام‏است که وسیله‏اى براى سفره‏هاى رنگین‏تر و زنان بیشتر محسوب مى‏شود و به دنبال آنها،تنازع در دسترسى به مال و مقام و کشمکش‏ها به وجود مى‏آید و آفت ریا و خودنمایى و تفاخرو تکاثر و خود برتر بینى از آن متولد مى‏گردد،سپس این امور عاملى براى حسد،کینه،عداوت‏و دشمنى مى‏شود و دارنده آن را به ارتکاب انواع ظلم‏ها و منکرات و فحشاء مى‏کشاند...،حال‏که چنین است،لازم است‏به شرح آفات آن پرداخته شود و طرق مبارزه با آن روشن گردد (62) »

از این خطرناکتر آن است که انسان‏هاى شکم پرست و شهوت پرست،دین و ایمان‏خود را در راه آن از دست داده‏اند.در ذیل آیه: و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معکم ولا تکونوا اول کافر به و لا تشتروا بآیاتى ثمنا قلیلا و ایاى فاتقون (63) که خداوند در آن‏یهود را به خاطر فروختن آیات الهى به بهاى ناچیز،مذمت مى‏کند،آمده است:جمعى‏از علماى بزرگ یهود،به خاطر تشکیل مجالس میهمانى پر زرق و برقى از سوى‏یهودیان براى آنها،ایات الهى را تحریف کردند و عملا آنها را به بهاى ناچیزى‏فروختند(و پیامبرى را که تورات وعده ظهورش را داده بود و آنها سالها در انتظارش‏بودند،انکار کردند.)

در روایات اسلامى نیز بحث گسترده‏اى درباره خطرهاى این دو نوع از شهوت دیده‏مى‏شود که در ادامه به برخى موارد اشاره مى‏شود:

1-رسول خدا صلى الله علیه و اله مى‏فرمایند:«ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعد المعرفة‏و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج،سه چیز است که از آنها بر امتم بعد از خودم‏مى‏ترسم،گمراهى بعد از آگاهى و آزمایشهاى گمراه کننده و شهوت شکم و شهوت جنسى.» (64)

منظور از گمراهى بعد از آگاهى،این است که انسان بر اثر وسوسه‏هاى منحرفان وایجاد شبهات گوناگون،راه راستى را که شناخته،رها کند و در راه انحراف در آید که این‏موضوع در هر زمان-مخصوصا در زمان ما-وجود داشته و دارد.

منظور از«مضلات فتن‏»امتحاناتى است که خداوند براى بندگانش پیش مى‏آورد که‏گاهى انسان‏ها به خاطر پیروى هواى نفس از عهده آن بر نمى‏آیند،و منظور از«شهوت بطن و فرج‏»شکم پرستى و افراط در شهوت جنسى است.

مفهوم حدیث نشان مى‏دهد،خطرى که از ناحیه این سه امر،مردم را تهدید مى‏کند،بسیار جدى است.

2- پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله در جاى دیگر مى‏فرمایند:«اکثر ما تلج‏به امتى النار الا جوفان‏البطن و الفرج،بیشترین چیزى که سبب دوزخى شدن امت من مى‏شود،دو چیز میان تهى‏است،شکم و فرج‏» (65)

3- امام باقر علیه السلام نیز در این رابطه مى‏فرمایند:«اذا شبع البطن طغى،هنگامى که شکم‏سیر شود،طغیان مى‏کند.» (66)

4- آن حضرت در جاى دیگر مى‏فرمایند:«ما من شى‏ء ابغض الى الله عز و جل من‏بطن مملوء، هیچ چیزى نزد خداوند،منفورتر از شکم پر(و بیش از اندازه خوردن)نیست.» (67)

5- امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:«لا یفسد التقوى الا بغلبة الشهوة،تقوا وپرهیزکارى را چیزى جز غلبه شهوت از بین نمى‏برد.» (68)

6- حدیث دیگرى از همان حضرت علیه السلام نقل شده است:«لا تجتمع الحکمة والشهوة، دانش و حکمت‏با شهوت پرستى جمع نمى‏شود» (69) .

7- همان حضرت علیه السلام در جاى دیگر فرموده‏اند:«ما رفع امرءا کهمته و لا وضعه کشهوته،هیچ چیز مانند همت،انسان را بالا نمى‏برد و هیچ چیز مانند شهوت،انسان رابر زمین نمى‏زند.» (70)

52- شرح فارسى غرر،حدیث‏8226.

53- همان،حدیث‏7953.

54- همان،حدیث 7205.

55- میزان الحکمة،جلد 4،ص 3484،حدیث‏21507.

56- اصول کافى،جلد 2،ص‏373.

57- بحار الانوار،ج 50،ص‏76.

58- نهج البلاغه،کلمات قصار،جمله 390.

59- بحار الانوار،ج 78،ص 71.

60- غرر الحکم،شماره‏9069.

61- شرح فارسى غرر الحکم،ج 4،ص 514،ح‏6803.

62- المحجة البیضاء،ج 5،ص 145.

63- بقره/ 41.

64- اصول کافى،ج 2،ص‏79.

65- همان.

66- کافى،ج‏6،ص 270،حدیث 10.

67- ؟

68- شرح غرر الحکم،رقم‏10606.

69- غرر الحکم،رقم‏10573.

70- همان،ج 6،ص 114،رقم 9707.


[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:16 صبح ] [ علی فغانی ]

این مساله در منابع روایى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است که بیشتر آنهابیانگر هشدار،درباره پیامدهاى خطرناک آن است.این احادیث تکان دهنده،هرخواننده‏اى را تحت تاثیر عمیق قرار داده و روشن مى‏سازد که آلودگى به‏«شهوت‏»-خواه‏به مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و کمال انسان‏ها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنایت در جامعه بشرى است که در ذیل،به بعضى از آن‏احادیث اشاره مى‏شود:

1-پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند:«ما تحت ظل السماء من اله یعید من دون الله اعظم‏عند الله من هوى متبع،در زیر آسمان معبودى جز خدا پرستیده نشده است که در پیشگاه‏خدا،بدتر از هوا و هوسى باشد که انسان را به دنبال خود مى‏کشاند.» (18)

به این ترتیب،روشن مى‏شود که‏«شهوت‏»و هواى نفس از خطرناکترین عوامل‏انحراف انسان به سوى زشتى‏هاست.

2-امام امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام مى‏فرمایند:«الشهوات سموم قاتلات، شهوت‏ها،زهرهاى کشنده است‏» (19) (که شخصیت و ایمان و مروت و اعتبار انسان را نابودمى‏سازد).

3-در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار علیه السلام آمده است:«الشهوات مصائدالشیطان، شهوات دام‏هاى شیطان است.» (20) (که انسان‏ها را به وسیله آن در هر سن و سال‏و در هر زمان و مکان صید مى‏کند.)

4-همان حضرت علیه السلام در جاى دیگر مى‏فرمایند:«امنع نفسک من الشهوات تسلم‏من الآفات،اگر مى‏خواهید از آفات در امان باشید،خویشتن را از تسلیم شدن در برابر شهوات‏بازدارید.» (21)

5-در حدیث دیگرى نیز از همان پیشواى پرهیزکاران جهان آمده است:«ترک‏الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة،ترک شهوت‏ها،برترین عبادت و زیباترین عادت‏است.» (22)

6-امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:«من ملک نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب و اذااشتهى،حرم الله جسده على النار،کسى که به هنگام غضب و تمایل و ترس و شهوت،ملک نفس خویش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى‏کند.» (23)

7-امیر مؤمنان على علیه السلام در حدیث دیگرى مى‏فرمایند:«ضادوا الشهوة مضادة‏الضد ضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهش‏هاى نفسانى در تضاد باشید،همچون تضاد دو ضد با یکدیگر و با آن به پیکار برخیزید(مانند)پیکار دشمن با دشمن.» (24)

این سخن با صراحت،این حقیقت را بازگو مى‏کند که‏«شهوت پرستى‏»درست مقابل‏«سعادت‏»و خوشبختى انسان قرار گرفته است.

پیامدهاى شهوت‏پرستى در کلام امیر مؤمنان على علیه السلام

درباره پیامدهاى شهوت پرستى و پیروى از هواى نفس،تعبیرات دقیق،حساب شده‏و تکان دهنده‏اى در احادیث اسلامى دیده مى‏شود که در این بحث تنها به کلام پیشواى‏متقیان حضرت على علیه السلام اشاره مى‏شود:

1-امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:«اهجروا الشهوات فانها تقودکم الى رکوب‏الذنوب و التهجم على السیئات،از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را به ارتکاب انواع‏گناهان و هجوم بر معاصى مى‏کشاند.» (25)

2-این مساله گاهى به قدرى شدید مى‏شود که به کلى دین انسان را بر باد مى‏دهد،چنان که در حدیث دیگرى مى‏فرمایند:«طاعة الشهوة تفسد الدین،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دین انسان را فاسد مى‏کند.» (26)

3-آن حضرت در تعبیر دیگرى مى‏فرمایند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مى‏کند.» (27)

4-در جاى دیگر مى‏فرمایند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خویش‏است‏» (28) ، یعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذلیلى است که در برابر شهوت خویش،هیچ اختیارى از خود ندارد.

5-در تعبیر دیگر مى‏فرمایند:«عبد الشهوة اسیر لا ینفک اسره،برده شهوت چنان اسیر است که هرگز روى آزادى را نخواهد دید.» (29)

6-آن حضرت علیه السلام در این که سرانجام‏«شهوت پرستى‏»،رسوایى است،مى‏فرمایند: «حلاوة الشهوة ینغصها عار الفضیحة،شیرینى شهوت را ننگ رسوایى از میان‏مى‏برد.» (30)

7-در تعبیر دیگرى،شهوت پرستى را کلید انواع شرها مى‏دانند:«سبب الشر غلبة‏الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.»

با توجه به این که‏«الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذکر شده است،معناى‏عموم را مى‏رساند که این امر بیانگر آن است که‏«شهوت پرستى‏»،سرچشمه تمام شرها وبدبختى‏هاست.

8-در جاى دیگر ضمن اشاره به این نکته که غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن‏راه‏هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى‏دارد،مى‏فرمایند:«کیف یستطیع‏الهدى من یغلبها الهوى،چگونه مى‏تواند انسان به هدایت‏برسد،در حالى که هواى نفس براو غالب گردیده است.» (32)

9-آن حضرت در سخن دیگرى،غلبه شهوات را باعث تضعیف شخصیت انسان‏مى‏دانند:«من زادت شهوته قلت مروته،کسى که شهوات او فزونى یابد،شخصیت انسانى‏او کم مى‏شود.» (33)

10-در بیان دیگرى به این حقیقت اشاره مى‏کند که راه بهشت،راه‏«شهوت پرستان‏»

نیست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،کسى که مشتاق بهشت‏باشد بایدشهوت پرستى را فراموش کند» (34)

11-در جاى دیگر این نکته را گوشزد مى‏کند که حکمت و آگاهى با شهوت پرستى‏سازگار نیست:«لا تسکن الحکمة قلبا مع شهوة،حکمت و دانش در قلبى که جاى‏شهوت پرستى است، ساکن نمى‏شود.» (35)

آثار زیانبار شهوت پرستى

از بحث‏هاى قبل روشن شد که‏«شهوت‏»داراى مفهوم عام و وسیعى بوده و شامل‏هر گونه دوست داشتن،تمایل و رغبت‏به درک لذت و خواهش نفس مى‏شود.بدون این‏که اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نیز به‏کار رفته است.

در قرآن مجید نیز این مفهوم در یازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به کار رفته است.در روایات اسلامى و کلمات علماى‏اخلاق نیز اغلب در مفهوم عام به کار رفته که در مقابل آن واژه‏«عفت‏»به معنى خویشتن‏دارى و چشم پوشى از لذایذ گناه آلوده مادى به کار مى‏رود.

این مفهوم بیشتر در موارد منفى به کار مى‏رود،اما گاهى در موارد مثبت نیز به کاررفته است، مانند،آن جایى که خداوند خطاب به بهشتیان مى‏فرماید:«... و لکم فیها ماتشتهى انفسکم ...، هر چه را دوست‏بدارید و به آن تمایل داشته باشید،در بهشت‏براى شمافراهم است‏» (36) یا آن جایى که مى‏فرمایند:«... فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین ...،دربهشت آنچه دل‏ها مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد،موجود است.» (37)

به هر حال این واژه،بیشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى که هوا و هوس افراطى‏بر انسان چیره گشته و تمایلات ویرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به‏کار مى‏رود.

این واژه و مشتقات آن،در قرآن مجید،سیزده مورد به کار رفته که شش مورد آن‏داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.

به هر حال‏«شهوت‏»به هر معنى که باشد،هرگاه مفهوم خاص آن که همان‏خواست‏هاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زیانبارى به دنبال خواهدداشت که به وضوح قابل مشاهده است که ضمن توجه به روایاتى که در فصل قبل‏آوردیم،باید اذعان داشت که سر تا سر تاریخ نیز مملو از پیامدهاى نامطلوب‏شهوت پرستى‏هاست که به طور خلاصه مى‏توان به عناوین زیر،اشاره کرد:

1-آلودگى به گناه

شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى‏کشاند و در واقع یکى ازسرچشمه‏هاى اصلى گناه و معصیت و نافرمانى خدا محسوب مى‏گردد،زیرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حدیث نبوى‏«حبک للشى‏ء یعمى و یصم (38) »آدمى راکور و کر کرده و قدرت درک واقعیت‏ها را از او مى‏گیرد و در چنین حال،زشتى‏ها درنظر او زیبا و زیبایى‏ها در نظر او زشت و بى‏رنگ مى‏شود.

به همین دلیل،در روایات سابق(روایت هشتم)خواندیم که امیر مؤمنان علیه السلام درباره‏پیروى از شهوات هشدار داده و مى‏فرماید:«از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را به‏ارتکاب انواع گناهان مى‏کشاند.»

در حدیث دهم،از همان حضرت نیز به این نکته اشاره شد که:«هواپرستى عقل‏انسان را فاسد مى‏کند»و در حدیث نهم نیز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشدید شود):«دین‏انسان را بر باد مى‏دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى‏کشاند.»در این رابطه مفسران وارباب حدیث،در ذیل آیات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم‏بنى اسرائیل به نام‏«برصیصا»آورده‏اند که شاهد زنده‏اى براى این مدعاست،داستان‏گر چه معروف است،اما تکرارش خالى از صواب نیست:

...مرد عابد بنى اسرائیلى به خاطر سال‏ها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى‏رسیده بود که بیماران با دعاى او سلامت‏خود را باز مى‏یافتند و به اصطلاح مستجاب‏الدعوة شده بود.

روزى،زن جوان زیبایى را که بیمار بود،نزد او آوردند و به امید شفاء در عبادتگاه‏او گذاردند و رفتند.

شیطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زینت داد که‏عنان اختیار را از کف او ربود،آن چنان که گویا عابد کر و کور گشته و همه چیز را به‏دست فراموشى سپرده است.دیرى نپایید که آن عابد دامان‏«عفت‏»خویش را به گناه‏بیالود.پس ارتکاب گناه به خاطر این که احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوایى او گردد،باز شیطان و هواى نفس به او پیشنهاد کرد که زن را به قتل رسانده و درگوشه‏اى از آن بیابان وسیع دفن کند.

هنگامى که برادران دختر،به سراغ خواهر بیمار خویش آمدند و عابد اظهاربى‏اطلاعى کرد، آنان نسبت‏به عابد مشکوک گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونین خواهر خویش را در گوشه بیابان از زیر خاک بیرون‏کشیدند.

این خبر در شهر پیچید و به گوش امیر رسید.او با گروه زیادى از مردم به سوى‏عبادتگاه آن عابد حرکت کرد تا علت این قتل را بیابد.هنگامى که جنایات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو کشیدند تا بر دار بیاویزند.

در ادامه این حکایت آمده است:هنگامى که عابد در کنار چوبه دار قرار گرفت،شیطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم که با وسوسه‏هاى خویش تو را به این روزانداختم،حال اگر آنچه را که من مى‏گویم،اطاعت کنى،تو را نجات خواهم داد.

عابد گفت:چه کنم؟

شیطان گفت:تنها یک سجده براى من کافى است.

عابد گفت:مى‏بینى که طناب دار را بر گردن من افکنده‏اند و من در این حال توانایى‏سجده بر تو را ندارم.

شیطان گفت:اشاره‏اى هم کفایت مى‏کند.

عابد بیچاره نادان،پس از این که با اشاره،سجده‏اى بر شیطان کرد،طناب دار گلویش‏را فشرد و او در دم جان سپرد.

آرى!شهوت پرستى باعث‏شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس‏انجام دهد و بعد دروغ بگوید و سرانجام مشرک گردد و بدین ترتیب محصول سال‏هاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.

همه رنج جهان از شهوت آید که آدم زان برون از جنت آید (39)

2-فساد عقل

شهوت پرستى،پرده‏هاى ضخیمى بر عقل و فکر انسان مى‏اندازد،حق را در نظر اوباطل و باطل را در نظر او،حق جلوه مى‏دهد.در روایات گذشته نیز بیان داشتیم که:

«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مى‏کند.» (40) به همین دلیل بسیارى ازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،کارهایى انجام مى‏دهند که بعد از فرو نشستن آتش‏شهوت،از آن عمل خویش سخت پشیمان شده و گاه تعجب مى‏کنند که چگونه ست‏به‏انجام آن کار احمقانه و غلط زده‏اند.

در حدیث دیگرى امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:«اذا ابصرت العین الشهوة عمى‏القلب عن العاقبة،هنگامى که چشم،مظاهر شهوت را ببیند،عقل از مشاهده عاقبت کارباز مى‏ماند» (41)

3-تضعیف شخصیت اجتماعى انسان

شهوت پرستى،شخصیت و احترام اجتماعى انسان را در هم مى‏شکند و او را به ذلت‏مى‏کشاند، زیرا براى کامیابى‏هاى شهوانى باید تمام قید و بندهاى اجتماعى را شکست وتن به هر پستى داد.بدیهى است که انسان با شخصیت،در کشاکش شهوات،بر سردو راهى قرار مى‏گیرد که یا باید به خواست‏هاى شهوانى دل خویش برسد،یا شخصیت واحترام اجتماعى خود را حفظ نماید که اغلب جمع میان این دو غیر ممکن است!

در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است:«زیادة الشهوة تزرى بالمروة، افزون‏شدن شهوت،شخصیت انسان را لکه دار مى‏کند.» (42)

4-اسارت نفس

اسارت و بندگى در برابر خواست‏هاى نفسانى،یکى دیگر از پیامدهاى شهوت پرستى است، زیرا انسان شهوت پرست چنان اسیر شهوات خود مى‏شود که‏بازگشت و دورى جستن از آنها، برایش مشکل و گاهى نیز غیر ممکن مى‏گردد.

نمونه بارز آن،زندگى خفت‏بار معتادان به مواد مخدر است که در ظاهر آزادند،ولى از هر اسیرى،اسیرترند.زنجیر اعتیاد ناشى از شهوت پرستى نیز آن چنان دست وپاى انسان را مى‏بندد که گویا هر گونه حرکت و تلاش براى دورى جستن از خواست‏هاى‏رذیله،بسیار مشکل مى‏گردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشق‏هاى جنون آمیزجنسى برسد که در این حال اسارت انسان به اوج خود مى‏رسد.

حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام در این رابطه مى‏فرمایند:«عبد الشهوة اسیر لا ینفک‏اسره،بنده شهوت چنان اسیر است که هرگز روى آزادى را نخواهد دید.» (43)

آن حضرت در تعبیر دیگرى نیز مى‏فرمایند:«و کم من عقل اسیر تحت هوى امیر،چه بسیار عقلها و خردها که شهوات بر آن حکومت مى‏کند.» (44)

باز در حدیث دیگرى مى‏فرمایند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوت‏ها،افراد نادان‏را برده خود مى‏سازند.» (45)

5-رسوایى و بى‏آبرویى

رسوایى،یکى دیگر از پیامدهاى شهوت پرستى است.تاریخ بشر مملو از شرح‏زندگى کسانى است که در جامعه داراى مقام و موقعیت ممتاز بودند،ولى هنگامى که‏اسیر«شهوت‏»و هواى نفس شدند،کارشان به رسوایى کشید.

در اشعار شعرا نیز رابطه‏«عشق‏»و«رسوایى‏»یک رابطه معروف و مشهور است. (46)

(رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى)

در داستان یوسف و همسر عزیز مصر نشان مى‏دهد که چگونه همسر عزیز مصر با وجود احترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شدیوسف به صبر خویش پیمبر شد رسوا شتاب کرد زلیخا را (47)

و به گفته شاعر عرب:

ان الهواى هو الهوان قلب اسمه فاذا هویت فقد لقیت هوانا (48)

هوا پرستى همان پستى است که نام آن تغییر یافته،به همین دلیل هر هوا پرستى پست‏مى‏شود.

عوامل و اسباب شهوت پرستى

بارها در مباحث مشابه گفته‏ایم که براى درمان مفاسد اخلاقى،باید نخست علل وریشه‏ها و اسباب آن را بیابیم.بزرگان علم اخلاق نیز،در مباحث این علم،به بحث ازانگیزه‏ها،اهمیت فوق العاده‏اى داده‏اند،به همین دلیل لازم است‏بحث دقیقى در موردعوامل شهوت پرستى داشته باشیم.

امیال و خواسته‏هاى درونى که از آن به شهوات تعبیر مى‏شود،-مخصوصا شهوت‏جنسى-یک امر طبیعى و خدادادى بوده و از عوامل حرکت انسان،براى پیشرفت‏زندگى بشمار مى‏آید.به همین دلیل،گر چه نمى‏توان آنها را از میان برد،اما هرگز نبایدبراى سرکوبى آنها نیز تلاش کرد،زیرا اگر این شهوات در حد اعتدال باشند،نه تنهامشکلى ایجاد نمى‏کنند،بلکه یکى از اسرار تکامل و تقدم انسان نیز محسوب مى‏گردند.

آنچه که به صورت مفسده اخلاقى ظاهر مى‏شود،همان طغیان شهوات و خارج شدن‏آنها از کنترل نیروى عقل و خرد است.

حال باید ملاحظه کرد که چه عواملى سبب خارج شدن امیال و خواست‏هاى درونى‏از تحت کنترل عقل گشته و به صورت نیرویى ویرانگر در مى‏آید.به یقین،امور زیر تاثیرزیادى در این مساله دارد:

1-ضعف ایمان

ضعف ایمان،علت اصلى نادیده گرفتن فرمان‏هاى الهى است.اگر انسان،خدا راحاضر و ناظر بداند و دادگاه بزرگ الهى را در قیامت‏با چشمان قلب خویش مجسم‏نماید،هرگز حدود الهى را نمى‏شکند و از مرزها تجاوز نکرده و آلوده شهوات و مفاسداخلاقى نمى‏گردد.

این همان برهان الهى است که در بدترین شرایط زندگى حضرت یوسف علیه السلام به‏سراغش آمد و او را از آلودگى به فحشاء-که تمام زمینه‏هاى ارتکاب،موجود وموانعش مفقود بود-حفظ کرد.

اگر ایمان ضعیف گشته و توجه به مبدا و معاد کم گردد،زمینه طغیان شهوات کاملافراهم مى‏شود که انسان در چنین شرایطى مثل حیوان درنده‏اى که از قفس خارج شده‏باشد و هیچ گونه مانعى در برابر خود نبیند،به همه جا حمله مى‏کند و اگر کسى دربرابرش ظاهر شود، مى‏درد.

در این رابطه در حدیث علوى آمده است:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،کسى که مشتاق به بهشت(و معتقد به آن)باشد،شهوات سرکش را به فراموشى مى‏سپارد.» (49)

گاهى نیز انسان براى بهره‏گیرى از شهوات بدون قید و شرط،سد ایمان را در هم‏مى‏شکند تا در شهوت پرستى آزاد باشد،قرآن مجید مى‏فرماید:« بل یرید الانسان‏لیفجر امامه-یسئل ایان یوم القیامة (50) ،...بلکه انسان مى‏خواهد(آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قیامت)در تمام عمر، گناه کند،(از این رو)مى‏پرسد:قیامت کى خواهد بود؟(سؤالى که‏نشانه انکار یا تردید است).»

2-بى اعتنایى به حیثیت اجتماعى و شخصیت انسانى

بى‏اعتنایى به آبرو و حیثیت اجتماعى و ضعف شخصیت انسانى،اغلب سبب آلودگى‏به انواع شهوات مى‏شود،در حالى که آبرو و شخصیت انسانى و توجه به حیثیت‏اجتماعى،انسان را-هر چند که ایمان به خدا نیز نداشته باشد-در برابر طغیان شهوات، کنترل مى‏کند.

به همین دلیل،در جوامع غیر دینى،افراد آبرومند و با شخصیت،کمتر تسلیم طغیان‏شهوات گشته و به‏«شکم پرستى‏»و شهوات بى قید و شرط جنسى روى مى‏آورند،زیراآبرو و حیثیت اجتماعى و شخصیت انسانى آنها،سدى است در برابر طغیان شهوات.

بنابراین همیشه تنها افراد رذل و بى‏شخصیت،در چنگال این امور گرفتار مى‏گردند.

3-غفلت و بى‏خبرى

غفلت و بى‏خبرى از پیامدهاى شهوت پرستى،عامل دیگر آلودگى به این رذیله‏اخلاقى است، زیرا بیشتر رذایل اخلاقى،آثار سوء جسمانى و بهداشتى دارد،مثلا،شکم پرستى،انسان را به انواع بیمارى‏ها مبتلا مى‏سازد و یا افراط در شهوت جنسى،نیروو توان انسان را کاهش داده، اعصاب را در هم مى‏کوبد و عمر را کوتاه نموده و در نهایت‏سلامت جسمى و روحى انسان را مختل مى‏سازد.

به همین دلیل،در جوامع غیر مذهبى،افراد زیادى مقید به رعایت اعتدال در خوردن‏و مسایل جنسى هستند،زیرا توصیه پزشکان را در این زمینه پذیرفته و نتایج آن را درک‏کرده‏اند.

مشکلات اجتماعى ناشى از شهوت پرستى نیز قابل انکار نیست.به یقین‏«شکم پرستى‏»گروهى از مردم سبب گرسنگى گروه‏هاى دیگرى خواهد شد.

بى‏بند و بارى در مسائل جنسى نیز سبب ناامنى زن و فرزند این افراد مى‏شود و چه بسا که‏آلودگى به عمق خانه آنها نیز نفوذ کند.

بنابراین هر کس که به این امور توجه کند،به یقین در کنترل شهوات خویش‏مى‏کوشد.

4-معاشرت‏هاى نامناسب و محیطهاى آلوده

معاشرت‏هاى نامناسب،دوستان ناباب،محیطهاى آلوده و فساد وسائل ارتباطجمعى یکى از عوامل دیگر آلودگى به شهوت پرستى است.اغلب انسان‏هاى ناباب،دوستان خود را به گناه سوق داده و آنها را غرق گناه مى‏سازند و راه‏هاى مختلف ارتکاب گناه را به آنها مى‏آموزند،به گونه‏اى که مى‏توان گفت:رایج‏ترین اسباب آلودگى‏به شهوت پرستى،معاشرت با انسان‏هاى گناهکار و آلوده است.

بد آموزى ناشى از وسائل ارتباط جمعى و محیطهاى آلوده نیز از عوامل مهم این‏آلودگى است. در این زمینه در بحث‏هاى مربوط به امور«زمینه ساز مفاسد اخلاقى‏»درجلد اول به قدر کافى صحبت کردیم و به طور مشروح بیان داشتیم که معاشرتهاى آلوده،نه تنها انسان را آلوده گناه و مفاسد اخلاقى مى‏کند،بلکه تا سر حد کفر نیز پیش مى‏برد.

قرآن مجید نیز درباره بعضى از دوزخیان مى‏گوید:« و یوم یعض الظالم على یدیه یقول‏یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا-یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا-لقد اضلنى عن‏الذکر بعد اذ جائنى و کان الشیطان للانسان خذولا (51) ،و به خاطر بیاور روزى که ظالم دست‏خویش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد و مى‏گوید:اى کاش!با رسول خدا صلى الله علیه و آله راهى‏برگزیده بودم.اى واى بر من!کاش فلان(شخص گمراه)را دوست‏خود انتخاب نکرده بودم!اومرا از ذکر خدا گمراه ساخت،بعد از آن که(یاد حق)به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه‏خوار کننده انسان است.(او را گمراه مى‏سازد،سپس در بیراهه رهایش مى‏کند.)»

محیطهاى آلوده،پدران و مادران فاسد و منحرف،از دیگر عوامل مؤثر آلودگى به‏شهوت پرستى است که تاثیر مخرب آنها قابل انکار نیست.به همین دلیل،هنگامى که‏بیشتر افراد پاک وارد چنین محیطهایى شوند،دل و ایمان خود را از دست داده و آلوده‏شهوات و مفاسد اخلاقى مى‏شوند.

18- الدر المنثور،ج‏6،ص 261 به نقل از میزان الحکمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400

19- غرر الحکم،حدیث‏876.

20- غرر الحکم،حدیث 2121.

21- غرر الحکم،حدیث 2440.

22- همان،حدیث‏4527.

23- بحار الانوار،ج 75،ص‏243.

24- شرح غرر الحکم،حدیث 5934.

25- غرر الحکم،حدیث 2505.

26- شرح غرر الحکم،حدیث 5985.

27- همان،حدیث‏5983.

28- غرر الحکم،حدیث‏449.

29- غرر الحکم،حدیث 6300.

30- غرر الحکم،حدیث 4885.

31- شرح غرر الحکم،حدیث‏5533.

32- همان،حدیث 7001،ص‏566 غرر الحکم.

33- همان،حدیث 8022.

34- همان،حدیث 8591.

35- همان،حدیث 10915.

36- فصلت/ 31.

37- زخرف/ 71.

38- بحار الانوار ج 74،ص 165.

39- ناصر خسرو

40- شرح غرر الحکم،حدیث‏5983.

41- همان مدرک،حدیث‏4063.

42- همان،حدیث‏5507.

43- غرر الحکم،حدیث 6300

44- نهج البلاغه،کلمات قصار،حدیث 211.

45- نهج البلاغه،حدیث 922.

46- بر سر میدان رسوایى عشق عالمى را همچو شیدایى ببین(عطار) عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست‏خورد یا غم رسوایى را(سعدى)

47- ناصر خسرو.

48- ادب الدنیا و الدین.

49- شرح فارسى غرر الحکم حدیث 8591.نهج البلاغه،کلمات قصار،حدیث 31

50- قیامت/ 5 و6.

51- فرقان/ 27 تا29.


[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:12 صبح ] [ علی فغانی ]

«شهوت‏» در لغت داراى مفهوم عامى است که به هرگونه خواهش نفس و میل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شدید به یک امر مادى را نیز شهوت مى‏گویند.

مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى‏» نیز به کار رفته است. واژه «شهوت‏» در قرآن کریم هم به معنى عام کلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در این بحث، نظر ما بیشتر به معناى خاص آن است، زیرا آثار مخرب و زیانبار آن بیش از سایر کشش‏هاى مادى است.

«شهوت‏» نقطه مقابل «عفت‏» است. «عفت‏» نیز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خویشتن دارى در برابر هر گونه تمایل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خویشتن دارى در برابر تمایلات بى بند و بار جنسى است.

«عفت‏» یکى از فضایل مهم اخلاقى در رشد و پیشرفت و تکامل جوامع انسانى است; اما شهوت که مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى‏شود.

مطالعات تاریخى نشان مى‏دهد که اشخاص یا جوامعى که بهره کافى از عفت داشته‏اند، از نیروهاى خداداد خود، بالاترین استفاده را در راه پیشرفت‏خود و جامعه خویش برده و در سطح بالایى از آرامش و امنیت زیسته‏اند، اما افراد یا جوامعى که در «شهوت‏پرستى‏» غرق شده‏اند، نیروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏اند.

طبق نظر کارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى‏» در ایجاد جرم و جنایت نقش عمده را دارد تا جایى که گفته شده است: «در هر جنایتى، شهوت جنسى نیز دخیل بوده است‏». شاید این تعبیر، مبالغه‏آمیز باشد، ولى به یقین منشا بسیارى از جنایات و انحرافات، طغیان «غریزه جنسى‏» و شهوت‏پرستى است. خون‏هاى بسیارى در این راه ریخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم کشورها به وسیله زنان جاسوسى که سرمایه و ترفند کارشان استفاده از زیبایى و آلودگى‏یشان بوده، افشا شده و آبروى بسیارى از آبرومندان در این راه ریخته شده است.

طبق بیان آیات و روایات در مى‏یابیم که یکى از ابزارهاى مهم شیطان همین «شهوت جنسى‏» است. در قرآن کریم در موارد مختلف به «عفت‏» و «شهوت‏پرستى‏» اشاره شده است که ما در ذیل به بررسى آنها مى‏پردازیم:

1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف یلقون غیا × الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا(سوره‏مریم،آیه‏59و60)

2 - والله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما(سوره نساء،آیه‏27)

3 - و لوطا اذ قال لقومه انکم لتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین× ائنکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین(سوره‏عنکبوت،آیه‏28و29)

4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا یوم عصیب × و جآءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلکم فاتقوا الله و لاتخزون فى ضیفى الیس منکم رجل رشید × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید × قال لو ان لى بکم قوة او ءاوى الى رکن شدید × قالوا یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک فاسر باهلک بقطع من الیل و لایلتفت منکم احد الا امراتک انه مصیبها مآ اصابهم ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب × فلما جآء امرنا جعلنا علیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود × مسومة عند ربک و ما هى من الظالمین ببعید (سوره‏هود، آیه‏77و83)

5 - کذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا علیهم حاصبا الا ءال لوط نجینا هم بسحر(سوره‏قمر، آیه‏33و34)

6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العلمین × انکم لتاتون الرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون × فانجیناه و اهله الا امراته کانت من الغابرین - و امطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین(سوره‏اعراف،آیه‏80و84)

ترجمه

1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید!

مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند; چنین کسانى داخل بهشت مى‏شوند و کمترین ستمى به آنان نخواهد شد.

2 - خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید)، اما آنها که پیرو شهواتند، مى‏خواهند شما به کلى منحرف شوید.

3 - و لوط را فرستادیم، هنگامى که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتى انجام مى‏دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است.

آیا شما به سراغ مردان مى‏روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟!» اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى‏گویى، عذاب الهى را براى ما بیاور!»

4 - و هنگامى که رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت‏شد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زیرا آنها را نشناخت و ترسید، قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.)

قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) به سرعت‏سراغ او آمدند - و قبلا کارهاى بد انجام مى‏دادند - گفت:«اى قوم من! این‏ها دختران منند، براى شما پاکیزه ترند (با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید!)، از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید. آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!»

گفتند: «تو مى‏دانى ما تمایلى به دختران تو نداریم و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهیم!»

گفت: «(افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم، یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود! (آن گاه مى‏دانستم با با شما زشت‏سیرتان ددمنش چه کنم!)»

(فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم ; آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما شت‏سرش را نگاه نکند، مگر همسرت که او هم به همان بلایى که آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!

و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ (گلهاى متحجر) متراکم بر روى هم، بر آنها نازل نمودیم.

(سنگ هایى که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (سایر) ستمگران دور نیست!

5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند.ما بر آنها تند بادى که ریگ‏ها را به حرکت در مى‏آورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم!

6 - (و به خاطر آورید) لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتى را انجام مى‏دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟!

آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفى) هستید»

ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: «این‏ها را از شهرتان بیرون کنید که این‏ها مردمى هستند که پاکدامنى را مى‏طلبند (و با ما هم صدا نیستند!)

(چون کار به این‏جا رسید) ما او و خاندانش را رهایى بخشیدیم، جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود.

و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر که سرانجام کار مجرمان چه شد!

تفسیر و جمع بندى

بلاى شهوت‏پرستى در طول تاریخ

در نخستین آیه، بعد از ذکر نام گروهى از پیامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مى‏فرماید: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید; فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» (1)

و بلافاصله بعد از آن - به عنوان یک استثناء - مى‏فرماید: «مگر آنها که توبه کردند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنین کسانى داخل بهشت مى‏شوند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا» (2)

شایان توجه این که بعد از مساله ضایع کردن نماز، سخن از پیروى «شهوات‏» و به دنبال آن، گمراهى به میان آمده است. این تعبیر حساب شده از یک سو اشاره به آن است که نماز، عامل مهمى براى شکستن «شهوات‏» و خود کامگى‏ها و هواپرستى‏هاست ; همان طور که در آیه 45 سوره عنکبوت آمده: «...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» و از سوى دیگر نشان مى‏دهد که سرانجام «شهوت‏پرستى‏»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه که در آیه 10 سوره روم آمده است: «ثم کان عاقبة الذین اسائوا السوء ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون; سپس سرانجام کار کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به این‏جا رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!»

آرى! آنها گمراه مى‏شوند و به کیفر گمراهى خود ; یعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.

روشن است که «شهوات‏» در این‏جا مفهوم وسیعى دارد و منحصر به «شهوت‏جنسى‏»نیست، بلکه هر گونه تمایل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى‏شود. البته کسانى که توبه کنند و ایمان خود را که به خاطر گناه ضربه دیده است تجدید نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت‏خواهند بود و آثار تضییع نماز و پیروى شهوات از وجودشان برچیده خواهد شد.

در دومین آیه، ضمن بیان مقابله آشکار میان «بازگشت‏به سوى خدا» و «پیروى از شهوات‏»، و اشاره به این که این دو موضوع در دو جهت مخالف، حرکت مى‏کنند، مى‏فرماید:«خدا مى‏خواهد توبه شما را بپذیرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاک سازد ; اما آنها که پیرو شهواتند، مى‏خواهند شما به کلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما» (3)

آرى! آنها که غرق گناه و شهوتند، مى‏خواهند دیگران را نیز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه کنند ; در حالى که خداوند مى‏خواهد مردم با ترک شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرین سعادت و خوشبختى شوند.

به گفته مفسران بزرگ، منظور از «میل عظیم‏»، هتک حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نیز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - که در آیات قبل، از آن نهى شده است - تفسیر کرده‏اند که در واقع یکى از مصادیق مفهوم بالاست.

لازم به یادآورى است که پیروى از شهوات در این آیه، ممکن است داراى همان مفهوم عام باشد و نیز ممکن است اشاره به «شهوت جنسى‏» باشد ; زیرا این آیه بعد از آیاتى قرار گرفته که حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و کنیزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بیان کرده است. به هر حال این آیه، گواه روشنى است‏به این که راه «شهوت‏پرستى‏» از راه «خداپرستى‏» جدا بوده و این دو در مقابل هم قرار دارند.

آیات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آیات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوت‏پرستى‏» آنهاست ; شهوتى آمیخته با انحرافات جنسى که در تمام تاریخ آمده است. هر بخش از این آیات، نکته خاصى را تعقیب مى‏کند که ما به طور اجمال به آنها اشاره مى‏کنیم:

سومین آیه، گفتار حضرت لوط(ع) را بیان مى‏کند که قوم خود را مورد سرزنش شدید قرار داد: «لوط را فرستادیم، در آن هنگام که به قوم خود گفت: شما کار بسیار شنیعى انجام مى‏دهید که هیچ کس از جهانیان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومه انکم لتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین‏» (4)

«فاحشه‏» واژه‏ایست که به هر کار بسیار زشت اطلاق مى‏شود، هر چند در تعبیرات متعارف بیشتر به «فحشاء جنسى‏» اطلاق مى‏گردد. تعبیر آیه فوق، نشان مى‏دهد که در جامعه بشرى «هم جنس گرایى‏» از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.

در ادامه آمده است: «آیا شما به سراغ مردان مى‏روید و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏کنید و در مجلس خود، اعمال زشت (دیگر نیز) انجام مى‏دهید؟! ; ائنکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر...» (5)

در این تعبیر یکى از علت‏هاى مهم تحریم «هم جنس گرایى‏» را قطع نسل بشر مى‏داند; زیرا هنگامى که این عمل زشت اخلاقى به شکل فراگیر درآید، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهدید مى‏کند.

بعضى از مفسران، جمله «و تقطعون السبیل‏» آیه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته‏اند و بعضى اشاره به مزاحمت‏هاى جنسى مى‏دانند که به عمد براى راهگذران به وجود مى‏آوردند!

«نادى‏» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى یا مجلس تفریح است ; زیرا در آن‏جا افراد یکدیگر را «ندا» مى‏کنند.

گرچه قرآن کریم، در این‏جا شرح نداده که آنها در جلسات تفریحى خود، چه منکرات دیگرى را انجام مى‏دادند، ولى پیداست که اعمالى متناسب با همان عمل شنیعشان بوده است. در روایات آمده است، آنها در حضور جمع بدن‏هاى خود را برهنه مى‏کردند، فحش‏هاى رکیک مى‏دادند و کلمات زشت و بسیار زننده رد و بدل مى‏نمودند و حرکات ناشایست دیگرى داشتند که قلم از ذکر آنها شرم دارد.

آنها چنان، غرق در شهوت بودند که خدا و همه ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى‏گرفتند ; به همین دلیل، هنگامى که پیامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انکار سؤالى از عمل شنیعشان نمود، «پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى‏گویى، عذاب الهى را براى ما بیاور! ;...فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین. (6)

و به این ترتیب عذاب الهى را نیز به سخره گرفتند.

در چهارمین بخش از این آیات به گوشه دیگرى از داستان قوم لوط اشاره مى‏کند:«وآن زمانى است که فرشتگان الهى(که مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زیبایى)به‏سراغ حضرت لوط علیه السلام آمدند و او(که آنها را نمى‏شناخت)از مشاهده آنان سخت ناراحت‏شد وقلبش پریشان گشت و(پیش خود گفت:)امروز روز سختى است،زیرا ممکن است،این قوم‏زشت‏سیرت،حرمت میهمان‏هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، و لماجاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا یوم عصیب » (7)

(و در این هنگام،اشرار قوم با خبر شدند«و به سرعت‏به سراغ او آمدند(و قصد سویى‏نسبت‏به میهمان او داشتند)و پیش از آن نیز اعمال بدى انجام مى‏دادند(و این کار،یعنى،تجاوز به میهمانان از آنها بعید نبود!، و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون‏السیئات... » (8)

«حضرت لوط علیه السلام(بسیار ناراحت‏شد و با ایثار و فداکارى عجیب و یا به خاطر اتمام‏حجت)به آنها گفت:این دختران منند که براى شما پاکیزه‏ترند(بیایید با آنها ازدواج کنید و ازاعمال شنیع خود دست‏بردارید.از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم رسوا نسازید، آیا یک‏انسان رشید(و عاقل و با غیرت)در میان شما نیست؟، قال یا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلکم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضیفى ا لیس منکم رجل رشید » (9)

ولى آن قوم کثیف و زشت‏سیرت،نه تنها در برابر این همه بزرگوارى حضرت‏لوط علیه السلام حیاء نکردند،بلکه بى‏شرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مى‏دانى،ما را به دختران توحقى نیست(و به جنس زن علاقه‏اى نداریم!)تو به خوبى مى‏دانى که ما چه چیز مى‏خواهیم!، قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و انک لتعلم و ما نرید » (10)

هنگامى که قوم لوط،وقاحت را به آخرین درجه رساندند،حضرت لوط علیه السلام فریادزد و گفت:«اى کاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خیره‏سران را مجازات مى‏کردم)و اى‏کاش! تکیه‏گاه محکمى از قوم و عشیره و پیروان نیرومندى در اختیار من بود(تا به کمک آنهاشما منحرفان را سخت کیفر مى‏دادم، قال لو ان لى بکم قوة او ءاوى الى رکن شدید » (11)

همان گونه که در ادامه این آیات آمده است‏حضرت لوط علیه السلام متوجه شد که آنهافرستادگان پروردگارند،هیچ کس نمى‏تواند کمترین آسیبى به آنها برساند.فرشتگان به‏حضرت لوط علیه السلام خبر دادند که فردا صبح عذاب هولناکى به سراغ این قوم مى‏آید وشهرهاى آنها به کلى زیر و رو مى‏شود و بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر آنها فرومى‏ریزد،به حضرت لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه به اتفاق خانواده‏اش-به استثناى‏همسرش که از تقوا بى‏بهره بود-آن شهرها را ترک کنند که صبحگاهان عذاب الهى فرامى‏رسد.

در پنجمین بخش از آیات،ضمن اشاره به مجازات شدید این قوم ننگین شت‏سیرت‏مى‏فرماید:«قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مکرر(پیامبرشان)را تکذیب کردند.ما بر آنها تندبادى که ریگ‏ها را به حرکت در مى‏آورد،فرستادیم(و همه را زیر آن مدفون ساختیم)، جزخاندان لوط که آنها را سحرگاهان نجات دادیم،(به استثناى همسرش که مشمول مجازات‏قوم گنه‏کار شد)، کذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا علیهم حاصبا الا آل لوط نجیناهم‏بسحر » (12) ).

البته این بخشى از مجازات دردناک آنها بود،زیرا در قرآن آمده است که:«نخست‏زلزله‏اى-به امر ما-آمد و سرزمین آنها را زیر و رو کرد،آن چنان که قسمت‏هاى بالا در پایین‏و قسمت‏هاى پایین در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها... (13)

«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستادیم، ...و امطرنا عالیها حجارة من سجیل منضود » (14)

این باران سنگ،ممکن است‏بخشى از سنگ‏هاى سرگردان آسمانى بوده که به‏فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ویرانه‏ها و اجساد بى‏جان آنان باریده است.

احتمال دیگر این است که‏«حاصب‏»به معناى‏«طوفان شن‏»باشد.این طوفان گاهى‏تپه‏هایى را از یک گوشه بیابان برداشته و به آسمان مى‏برد،سپس در نقطه‏اى دیگر،مانندبارانى فرو مى‏ریزاند،به طورى که گاهى قافله‏ها،زیر انبوهى از شن و ماسه مدفون‏مى‏گشت!

حال این نکته قابل تامل است که هر چند،گاهى طوفان‏هاى شن یا باران‏هاى سنگ‏در جهان طبیعت روى مى‏دهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود که این حوادث درآن ساعت مخصوص و معین-که فرشتگان حضرت لوط علیه السلام را خبر داده بودند-واقع‏گردد.

احتمال دیگرى نیز وجود دارد که ممکن است،نخست زلزله‏اى سهمگین،شهرهاى‏آنها را زیر و رو کرده و سپس بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر سرشان فرو ریخته و آنگاه‏طوفانى از شن،آثار آنها را محو و نابود کرده باشد که این عذاب‏هاى سه گانه،بیانگرشدت خشم الهى،نسبت‏به این قوم رو سیاه است.

در ششمین و آخرین بخش از آیات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى‏قوم لوط-از آغاز تا پایان-مى‏فرماید:«به خاطر آورید«لوط‏»را،هنگامى که به قوم خودگفت:آیا عمل شنیعى انجام مى‏دهید که هیچ کس از جهانیان پیش از شما آن را انجام نداده‏بود؟!، و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین » (15)

آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید،نه زنان،شما جمعیت‏تجاوزکارى هستید، زیرا قوانین و سنت‏هاى الهى را رها کرده و راه انحراف را پیش‏گرفته‏اید،راهى که سبب نابودى نسل و شیوع انواع بیمارى‏هاى و مفاسد دیگر اجتماعى‏مى‏شود.

گر چه بیمارى وحشتناک‏«ایدز»یکى از هولناکترین بیمارى‏هاى عصر ما شناخته‏شده،ولى بعید نیست که این بیمارى در آن زمان نیز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به‏آن گرفتار شده بودند.به همین علت‏خداوند حکیم و رحیم،اجساد آنها را زیر خروارها سنگ و شن دفن کرد تا این امر،هم درس عبرتى براى دیگران بوده و هم مایه نعمتى که‏همان جلوگیرى از انتشار و سرایت این بیمارى به دیگران بوده است.

به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بى‏شرم بودند که نه تنها به سخن حضرت‏لوط علیه السلام گوش ندادند،بلکه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاکى از آلودگى‏هاى‏شایع در میانشان-از آبادى‏ها شدند.قرآن کریم در ادامه این آیات به آن اشاره دارد: وما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناث یتطهرون ». (16)

خداوند در ادامه این آیات مى‏فرماید:

«ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش که از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشیدیم، سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستادیم(و همه را نابود کردیم و مدفون ساختیم). اکنون‏بنگر،سرانجام کار مجرمان چگونه بود، فانجیناه و اهله الا امراته کانت من الغابرین-وامطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین » (17)

آرى!آنها چنان آلوده بودند که بى‏گناهى و پاکدامنى را گناه مى‏دانستند!و پاکان رابه جرم پاکى محکوم به تبعید و راندن از خانه و زندگیشان مى‏کردند.هر چند قبل ازانجام این کار،به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.

بخش مهمى از این آیات،ضمن بیان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-به‏مفهوم عام و خاصش-،این عمل ناشایسته و پست اخلاقى را که سرچشمه گناهان واثرات مخرب اجتماعى بى‏شمارى است،سخت نکوهش مى‏نماید.

1- مریم/ 59.

2- مریم/ 60.

3- نساء/ 27.

4- عنکبوت‏28/ .

5- عنکبوت/ 29.

6- عنکبوت/ 29.

7- هود/ 77.

8- هود/ 78.

9- هود/ 78.

10- هود/ 79

11- هود/ 80.

12- قمر/ 34 و 35.

13- هود/ 82.

14- هود/ 82.

15- اعراف/ 80.

16- اعراف/ 82.

17- اعراف/ 83 و 84.


[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:5 صبح ] [ علی فغانی ]

 یکى از ریشه‏هاى «حرص‏» دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنیاست.

هنگامى که آتش سوزان این عشق در درون جان انسان زبانه مى‏کشد او را به سوى حرص و ولع نسبت‏به مواهب دنیاى مادى مى‏کشاند، مانند: سایر عشاق بى‏قرار که فارغ از هرگونه فکر منطقى پیوسته دست و پا مى‏زنند و روز به روز خود را در این لجنزار آلوده‏تر مى‏سازند.

به همین دلیل قرآن مجید براى خشکانیدن ریشه حرص و ولع به سراغ حب دنیاى افراطى و یا به تعبیر دیگر «دنیاپرستى‏» مى‏رود و با تعبیرات گوناگون قدر و قیمت مواهب دنیا را در نظرها مى‏شکند تا عاشقان بى‏قرار دنیا به خود آیند و حریصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زیر پا نگذارند.

با این اشاره به قرآن مجید بازمى‏گردیم و تعبیرات دقیق و حساب شده قرآن را در این زمینه بررسى مى‏کنیم.

1- قرآن در موارد متعددى زندگى دنیا را نوعى بازیچه کودکانه و سهو و سرگرمى مى‏شمرد، مى‏فرماید:

«و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو...; زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست.» (1)

در جاى دیگر مى‏فرماید: «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد...; بدانید زندگى دنیا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون‏طلبى در اموال و فرزندان است.» (2)

در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانى تشبیه مى‏کند که از همه چیز غافل و بى‏خبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتى خطراتى را که در یک قدمى آنها وجود دارد نمى‏بینند!

بعضى از مفسران زندگى انسان را به پنج دوران(از کودکى تا چهل سالگى) تقسیم کرده‏اند و براى هر دورانى مدت هشت‏سال قائلند و مى‏گویند: هشت‏سال به بازى مشغول است، شت‏سال به لهو و سرگرمى‏ها، هشت‏سال در بحبوحه جوانى به سراغ زینت و زیبایى مى‏رود، هشت‏سال به تفاخر و فخرفروشى مى‏پردازد و بالاخره در هشت‏سال آخر به دنبال تکاثر و افزون‏طلبى در اموال و نیروها مى‏رود و در اینجا شخصیت انسان تثبیت مى‏شود و این حالت تا آخر عمر ممکن است‏باقى بماند و در نتیجه مجالى براى دنیاپرستان جهت اندیشیدن به حیات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.

2- در آیات دیگرى زندگى دنیا سرمایه «فریب و غرور» شمرده شده است، مى‏فرماید: «...و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور; زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست!» (3)

در جاى دیگر مى‏فرماید: «...فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور; پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد و فریب دهد!» (4)

این تعبیرات نشان مى‏دهد که زرق و برق دنیاى فریبنده یکى از موانع مهم بر سر راه تکامل معنوى انسان است که تا این مانع را پشت‏سر ننهد راه به جایى نمى‏برد.

زندگى دنیا همچون سرابى است که تشنه‏کامان را در بیابان سوزان تعلقات مادى به سوى خود فرامى‏خواند، اما هنگامى که نزد آن مى‏آیند چیزى که عطش را فرونشاند پیدا نیست، بلکه دویدن در این بیابان سوزان آنها را تشنه‏تر مى‏کند، باز سراب را در فاصله دیگرى جلو خود مى‏بینند و به گمان اینکه آنجا آب است‏به سوى آن مى‏شتابند و باز هم تشنه‏تر و تشنه‏تر مى‏شوند تا هلاک گردند.

بسیارند کسانى که سالها به سوى دنیا دویده‏اند، هنگامى که به آن رسیده‏اند صریحا اعلام مى‏کنند نه تنها گمشده خود را(یعنى آرامش و آسایش) پیدا نکرده‏اند، بلکه «شهد» آن را با «شرنگ‏» و «گل‏» آن را با «خار» همراه دیده‏اند، غالبا به جاى آرامش، نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندین برابر شده است!

3- گروه دیگرى از آیات از این حقیقت پرده برمى‏دارد که مجذوب شدن به زرق و برق دنیا انسان را از آخرت غافل مى‏کند; یعنى شغل شاغل و هم واحد آنها مى‏شود و تمام توجه آنان را به سوى خود جلب مى‏کند.

مى‏فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون; آنها تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت غافلند!» (5)

آنها حتى زندگى دنیا را نشناخته‏اند و به جاى اینکه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهى براى نیل به مقامات معنوى و میدانى براى ورزیدگى و تمرین جهت‏به دست آوردن فضایل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهایى و مطلوب حقیقى و معبود واقعى خود شناخته‏اند و طبیعى است که چنین افرادى از آخرت غافل مى‏شوند.

در جاى دیگر مى‏فرماید: «ارضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة; آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید؟!» سپس مى‏افزاید: «فما متاع الحیاة الدنیا فى الآخرة الا قلیل; با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت چیز اندکى بیش نیست.» (6)

آرى افراد کم ظرفیت و هوسباز، چنان دنیاى کوچک و ناپایدار در نظرشان بزرگ جلوه مى‏کند که حیات جاویدان و ابدى را که مملو از مواهب الهى است‏به فراموشى مى‏سپارند.

4- در بخش دیگرى از آیات، دنیا به عنوان «عرض‏»(بر وزن غرض) به معنى موجود بى ثبات و زوال پذیر تعبیر شده است، از جمله مى‏فرماید: «...تبتغون عرض الحیوة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة...; شما سرمایه زوال‏پذیر دنیا را طلب مى‏کنید در حالى که نزد خداوند غنیمت‏هاى فراوانى براى شما(در سراى آخرت) است‏». (7)

در جاى دیگر خطاب به اصحاب پیامبر اسلام(ص) مى‏فرماید: «شما متاع ناپایدار دنیا را مى‏خواهید ولى خداوند سراى دیگر را براى شما مى‏خواهد»، (...یریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخرة...) (8)

در آیات دیگرى نیز همین گونه تعبیر دیده مى‏شود که نشان مى‏دهد گروهى از مسلمانان یا غیر مسلمین به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوال‏پذیر و ناپایدار دنیا از پرداختن به مواهب پایدار الهى در سراى دیگر و ارزشهاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا باز مى‏مانند. آرى نعمت‏حقیقى زوال ناپذیر نزد اوست و باقى همه «عرض‏» و «عارضى‏» و زوال پذیر است.

این تعبیر هشدارى است‏به همه دنیاپرستان که مراقب باشند سرمایه‏هاى عظیم انسانى خود را فداى امور زوال‏پذیر نکنند.

5- در بخش دیگرى از آیات، از مواهب مادى دنیا تعبیر به زینة الحیاة الدنیا شده است. (9)

تعبیراتى مشابه آن در آیات دیگر نیز آمده است، مانند: «من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون; کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها مى‏دهیم و چیزى از آنها کم و کاست نخواهد شد(ولى در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت)». (10)

در جاى دیگر خطاب به زنان پیامبر(ص) مى‏فرماید: «یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا; اى پیامبر! به همسرانت‏بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید بیایید با هدیه‏اى شما را بهره‏مند سازم و به طرز نیکویى رها سازم!(تا بتوانید به مقصد خود برسید)». (11)

این تعبیرات به خوبى نشان مى‏دهد که این زرق و برق‏ها تنها زیور و زینتى است‏براى حیات دنیاى مادى. بدیهى است هرگز در مورد امور حیاتى و سرنوشت‏ساز تعبیر به زینت نمى‏شود آن هم زینت «حیات دنیا» که به معنى زندگى پست است.

شایان توجه اینکه: حتى زینت‏بودن آن هم در آیات دیگر زیر سؤال رفته است و تعبیر به «زین‏» شده که نشان مى‏دهد یک زینت مصنوعى و خیالى و پندارى است، نه یک زینت واقعى و حقیقى.

مثلا در سوره بقره آیه 212 مى‏خوانیم: «زین للذین کفروا الحیاة الدنیا...; زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است‏»!

و در سوره آل عمران آیه 14 مى‏فرماید: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة...; محبت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و... در نظر مردم زینت داده شده است‏»!

این تعبیرات و تعبیرات مشابه آن نشان مى‏دهد که حتى زینت‏بودن این امور جنبه پندارى و خیالى دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خیال و پندار خویشند.

در اینجا سؤال مهمى مطرح است: چرا خداوند این امور را در نظرها زینت داده؟! به یقین براى آزمایش انسانها و تربیت و پرورش آنهاست; زیرا هنگامى که از این اشیاى زینتى جالب و دلربا که غالبا با گناه و حرام آلوده است‏به خاطر خدا رها مى‏کند، نهال ایمان و تقوا در وجود آنها بارور مى‏شود وگرنه صرف نظر کردن از اشیاى غیر جالب افتخارى محسوب نمى‏شود.

به تعبیر دقیق‏تر تمایلات افسار گسیخته درونى و هوا و هوس‏هاى سرکش، امور مادى و گناه آلود را در نظر انسان جلوه مى‏دهد، بنابراین زینت‏بودنش از درون انسان مى‏جوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است‏به خاطر آن است که خداوند چنین اثرى را در آن تمایلات و هوس‏هاى سرکش آفریده و اگر در بعضى از آیات به شیطان نسبت داده شده، مانند «...و زین لهم الشیطان اعمالهم...; شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد» (12) نیز به خاطر همین است که این تزیین از یک نظر کار خداست چرا که اثر هر چیزى از اوست و از نظر دیگر کار هوس‏هاى درونى است و از دیدگاه سوم کار شیطان است(دقت کنید).

به هر حال از مجموعه آیات بالا به دست مى‏آید که حب دنیا هرگاه به صورت افراطى در آید انسان را به بیگانگى از خدا مى‏کشاند.

دنیاپرستى در احادیث اسلامى

نکوهش از دنیاپرستى در روایات اسلامى مخصوصا در سخنان پیامبر اکرم(ص) و خطبه‏هاى نهج البلاغه به صورت بسیار وسیعى دیده مى‏شود، از جمله:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) در پاسخ این سؤال که چرا «دنیا»، «دنیا» نامیده شده؟(توجه داشته باشید که دنیا از ماده دنى به معنى پایین و پست است) فرمود: لان الدنیا دنیة خلقت من دون الآخرة...; به خاطر این است که دنیا پست است و پیش از آخرت آفریده شده‏». (13)

2- در حدیث دیگرى از همان حضرت نقل شده که فرمود: «اکبر الکبائر حب الدنیا; بزرگترین گناهان، دنیاپرستى است‏»! (14)

3- همین معنى از امیرمؤمنان على(ع) نیز آمده است که فرمود: «حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن; دنیاپرستى سرآغاز فتنه‏ها و ریشه همه محنتها و رنج‏هاست‏»! (15)

4- در حدیث دیگرى از همان امام(ع) مى‏خوانیم: «ان الدنیا لمفسدة الدین و مسلبة الیقین; دنیاپرستى دین انسان را بر باد مى‏دهد و ایمان و یقین او را مى‏گیرد». (16)

5- در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده است که فرمود: «ان اول ما عصى الله به ست: حب الدنیا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة;

نخستین چیزى که با آن عصیان و نافرمانى خدا شد شش چیز بود: دنیاپرستى، حب ریاست، علاقه به غذا(شکم‏پرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تن‏پرورى‏». (17)

غالب این امور ششگانه یا تمام آنها در داستان عصیان و سرکشى شیطان و ترک اولاى آدم و گناه قابیل دیده مى‏شود لذا به عنوان اولین‏ها ذکر شده است.

6- در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که از امام على بن الحسین(ع) پرسیدند: «اى الاعمال افضل عند الله عز و جل; کدام عمل در نز خداوند متعال افضل است‏» فرمود: «ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنیا و ان لذلک لشعبا کثیرة و للمعاصى شعبا; هیچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پیامبر او(ص) برتر از دشمنى با دنیا(و ترک دنیاپرستى) نیست و این شاخه‏هاى فراوانى دارد و همان گونه که گناهان دیگر شاخه‏هاى بسیار دارد».

سپس امام(ع) به سرکشى و عصیان شیطان که از «تکبر» سرچشمه گرفت و «حرص‏» که سبب گناه و ترک اولاى آدم و حوا شد، و «حسد» که سرچشمه عصیان قابیل گشت تا آنجا که دست‏خود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، مى‏افزاید: «فتشعب من ذلک حب النساء و حب الدنیا و حب الرئاسة و حب الراحة و حب الکلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلهن فى «حب الدنیا»! فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک، حب الدنیا راس کل خطیئة; از اینجا شاخه‏هاى علاقه به زن، و محبت دنیا و محبت‏به ریاست و علاقه به راحتى و تن‏پرورى و محبت‏سخن گفتن(پرگویى) و محبت‏برترى‏جویى و مال و ثروت پیدا شد، و این هفت صفت همه در «حب دنیا» خلاصه مى‏شود و اینجاست که پیامبران و علما بعد از آگاهى بر این موضوع گفتند: محبت دنیا سرچشمه همه گناهان است‏»!

سپس براى اینکه تفاوت میان دنیاى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پایان مى‏فرماید: «و الدنیا دنیائان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونة; و دنیا دو گونه است: دنیایى که به حد کفاف است(و انسان را به آخرت و معنویت) مى‏رساند و دنیاى نفرین شده(که انسان را از خدا دور مى‏کند)»! (18)

7- در حدیث دیگرى از امام على بن ابیطالب(ع) مى‏خوانیم، فرمود: «ارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمى و یصم و یبکم و یذل الرقاب; دنیاپرستى را ترک کن چرا که حب دنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال مى‏کند و گردنها را به ذلت مى‏کشاند»! (19)

طبیعى است که وقتى عشق به چیزى در وجود انسان چیره مى‏شود، او را از روشن‏ترین واقعیت‏ها غافل مى‏کند، چشم دارد اما گویى نابیناست، گوش دارد اما گویى ناشنواست، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمى‏کند و براى رسیدن به این محبوب خود یعنى دنیا تن به هر ذلتى مى‏دهد.

8- باز در حدیثى که در مورد آثار منفى دنیاپرستى از امیرمؤمنان على(ع) نقل شده و در واقع فلسفه این حکم الهى در آن تبیین گردیده، مى‏خوانیم: «حب الدنیا یفسد العقل، و یصم القلب عن سماع الحکمة و یوجب الیم العقاب; دنیاپرستى خرد را فاسد مى‏کند و گوش قلب را از شنیدن سخنان حکمت آمیز ناشنوا مى‏سازد و سبب عذاب دردناک(در دنیا و آخرت) مى‏شود». (20)

9- در حدیث دیگرى در بیان آثار زیانبار دنیاپرستى از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: «ان الدنیا مشغلة للقلوب و الابدان; دنیاپرستى هم فکر انسان را به خود مشغول مى‏دارد و هم بدنها را(نه آرامش فکر مى‏گذارد و نه آسودگى جسم)»! (21)

10- این سخن را با حدیث پرمعنى دیگرى از رسول خدا(ص) پایان مى‏دهیم، فرمود: «انه ما سکن حب الدنیا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاینفد عناوئه، و فقر لایدرک غناه، و امل لاینال منتهاه; دنیاپرستى در هیچ دلى ساکن نمى‏شود مگر اینکه او را به سه چیز آلوده مى‏کند، گرفتارى مستمرى را که هرگز خستگى آن پایان نمى‏گیرد و احساس فقر و بینوایى که هرگز به غنا نمى‏رسد و آرزوى درازى که هیچگاه پایان نمى‏گیرد»! (22)

دنیاى مطلوب و دنیاى مذموم

بارها گفته‏ایم حب دنیا در این بحث‏ها چیزى مساوى دنیاپرستى است نه بهره‏گیرى معقول از مواهب مادى در طریق وصول به معنویت که اگر چنین باشد حب دنیا نیست، بلکه حب آخرت است و به تعبیر دیگر بسیارى از برنامه‏هاى معنوى بدون امکانات مادى میسر نیست و در واقع امکانات مادى از قبیل مقدمه واجب است که انسان اگر آن را به نیت مقدمه واجب بجا آورد نه تنها عیبى ندارد بلکه مشمول ثواب الهى نیز مى‏شود.

به همین دلیل در آیات فراوانى از قرآن مجید تعبیرات مثبتى در باره مواهب دنیا دیده مى‏شود:

1- از جمله در آیه وصیت، از مال دنیا تعبیر به «خیر»(خیر مطلق) شده است، مى‏فرماید: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت اغ‏ن ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف...; بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما مرگش فرارسد، اگر «خیرى‏»(مالى و ثروتى) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزدیکانش به طور شایسته وصیت کند!». (23)

2- در جاى دیگر از آن تعبیر به «برکات آسمان و زمین‏» نموده که درهاى آن به روى پرهیزکاران گشوده مى‏شود: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض...; اگر اهل شهر و آبادیها ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشودیم‏». (24)

3- در جاى دیگر از مال و ثروت تعبیر به «فضل الله‏» شده است، در سوره جمعه مى‏خوانیم: «فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله...; هنگامى که نماز(جمعه) پایان گرفت(ممنوع بودن معامله پایان مى‏یابد و شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى بهره بگیرید». (25)

4- در جاى دیگر افزایش منابع مالى را به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا» مى‏شمرد، چنانکه در داستان نوح(ع) مى‏خوانیم: «یرسل السماء علیکم مدرارا × و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا; من به آنها(مشرکان) گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است - تا بارانهاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد - و شما را با اموال و فرزندان فراوان(نیروى مالى و انسانى) امداد و یارى کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیار شما قرار دهد». (26)

در جاى دیگر منابع مالى را وسیله قوام زندگى شمرده و تاکید مى‏کند آن را به دست افراد بى کفایت و نادان قرار ندهید و از آن به خوبى نگهدارى کنید: «و لاتؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما; اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام زندگى شما قرار داده به ست‏سفیهان نسپارید»! (27)

5- در جاى دیگر به مجاهدان راه خدا وعده غنایم جنگى مى‏دهد و آن را پاداش الهى مى‏شمرد، مى‏فرماید: «وعدکم الله مغانم کثیرة تاخذونها فعجل لکم هذه...; خداوند به شما غنایم فراوانى وعده داده بود که آنها را به دست مى‏آورید، این(موهبت) را در اختیار شما قرار داد». (28)

6- در بخش دیگر از آیات از نعمت‏هاى مادى دنیا تعبیر به «طیبات‏» شده است، در سوره اعراف آیه 32 مى‏خوانیم: «قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق...; بگو چه کسى زینت‏هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزى‏هاى پاکیزه را حرام کرده است‏»؟!

در جاى دیگر مى‏فرماید: «و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون; به خاطر بیاورید هنگامى را که شما گروهى اندک و ضعیف در روى زمین بودید، آنچنان که مى‏ترسیدید مردم شما را بربایند! ولى او شما را پناه داد و با یارى خود تقویت کرد و از روزى‏هاى پاکیزه(طیبات) بهره‏مند ساخت‏شاید شکر نعمتش را بجا آورید». (29)

از این تعبیرات پرمعنى و مانند آن که در قرآن وارد شده به خوبى استفاده مى‏شود که مواهب مادى دنیا در شرایط معقول، نه تنها نامطلوب و آلوده نیست‏بلکه پاک و پاکیزه و مایه پاکى و پاکیزگى انسانهاست!

7- در بعضى دیگر از آیات، تعبیراتى دیده مى‏شود که نشان مى‏دهد امکانات مادى علاوه بر اینکه فضل الهى است مى‏تواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه که در آیه 75 توبه مى‏خوانیم: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین; گروهى از آنها کسانى هستند که با خدا پیمان بسته‏اند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان خواهیم بود»!

این آیه مخصوصا با توجه به شان نزولش که در باره یکى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شد که از پیامبر(ص) درخواست کرد دعا کند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه کمک به نیازمندان و رسیدن به مقام صالحان و شاکران بهره گیرد و پیامبر(ص) با روحیه‏اى که در او سراغ داشت‏براى او دعا نکرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مى‏دهد که امکانات مادى مى‏تواند وسیله‏اى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقربان گردد.

از مجموع عناوین هفتگانه‏اى که در آیات بالا آمد به خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که نعمت‏هاى مادى دنیا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پلید نیستند، بلکه تابع چگونگى بهره‏گیرى از آنهاست که به آنها این شکل را مى‏دهد، اگر از آنها به طور صحیح بهره‏گیرى شود، چهره‏اى محبوب و مطلوب و زیبا و جالب و پاک و پاکیزه دارد، در غیر این صورت منفورند.

شاهد این سخن روایات متعددى است که در کتاب وسائل در باب «استحباب الاستعانة بالدنیا على الآخرة‏» (30) آمده است.

مرحوم شیخ حر عاملى در این باب یازده روایت نقل مى‏کند که همه آنها شاهد بر این است که مى‏توان از مواهب مادى براى سعادت جاویدان بهره گرفت، از جمله در حدیثى از رسول خدا نقل شده که فرمود: «نعم العون على تقوى الله الغنى; «بهترین کمک براى به دست آوردن تقواى الهى، غنا و بى‏نیازى است...». (31)

در حدیث دیگرى در همان باب از امام صادق(ع) مى‏خوانیم که فرمود: «غنا یحجزک عن الظلم خیر من فقر یحملک على الاثم; آن غنا و بى‏نیازى که تو را از ستم در باره دیگران بازدارد، بهتر از فقرى است که تو را وادار به گناه کند»!

و در حدیث دیگرى آمده است که یکى از یاران معروف امام صادق(ع) نقل مى‏کند که در حضور آن حضرت بود که مردى(از روى تاسف و تاثر) عرض کرد: «به خدا سوگند ما طالب دنیا هستیم و دوست داریم دنیا عائد ما شود»! امام فرمود: «تحب ان تصنع بها ماذا؟!; تو این دنیا را براى چه مى‏خواهى؟» عرض کرد: «اعود بها على نفسى و عیالى، و اصل بها، و اتصدق بها، و احج و اعتمر; مى‏خواهم به وسیله آن زندگى خود و خانواده‏ام(آبرومندانه) تامین کنم و با آن صله رحم بجا آوردم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره بجا آورم.» امام فرمود: «لیس هذا طلب الدنیا هذا طلب الآخرة; این طلب دنیا نیست، این طلب آخرت است‏»! (32)

این سخن را با کلام امیرمؤمنان على(ع) در خطبه‏209 نهج البلاغه پایان مى‏بریم: هنگامى که امام با جمعى از یارانش براى عیادت «علاء بن زیاد حارثى‏» که از شخصیت‏هاى معروف بصره و از یاران على(ع) بود، وارد خانه او شد و خانه وسیع و گسترده او را دید، به او فرمود: «ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنیا و انت الیها فى الآخرة کنت احوج; با این خانه چنین وسیعى در دنیا چه مى‏کنى؟(و براى چه مى‏خواهى؟) در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى‏»!

سپس امام(ع) سخن انتقاد آمیزش را با این جمله تکمیل فرمود: «و بلى ان شئت‏بلغت‏بها الآخرة تقرى فیها الضیف، و تصل فیها الرحم، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا انت قد لغت‏بها الآخرة; آرى اگر بخواهى با همین خانه وسیع مى‏توانى به آخرت برسى(و سراى دیگرت را آباد کنى) از میهمانان در آن پذیرایى کنى و در آن صله رحم بجاى آورى و حقوق واجب آن را ادا کنى، با این حال به وسیله این خانه به آخرت رسیده‏اى‏»! (33)

نتیجه اینکه: هرگاه مواهب مادى دنیا ابزارى براى وصول به آخرت و کمک به نیازمندان و حمایت از ضعفا و ترویج و تحکیم پایه‏هاى حق و عدالت‏باشد، چیزى بهتر از آن نیست و اگر در مسیر گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد چیزى بدتر از آن نیست، آرى این گونه دنیاپرستان مجموعه‏اى از صفات زشت و رذیله را در درون خود گردآورى مى‏کنند.

یکى از یاران معروف امام على بن موسى الرضا(ع) به نام محمد بن اسماعیل بن بزیع مى‏گوید: از آن حضرت شنیدم مى‏فرمود: «لایجتمع المال الا بخصال خمس ببخل شدید و امل طویل و حرص غالب و قطیعة الرحم و ایثار الدنیا على الآخرة; اموال دنیا در یک جا جمع نمى‏شود، مگر(به کمک) پنج چیز: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت‏»! (34)

پى‏نوشتها:

1- انعام32.

 2- حدید، 20.

3 - آل‏عمران، 185.

4 - لقمان،33.

5- روم،7.

6 - توبه، 38.

7 - نساء، 94.

8 - انفال،67.

9- کهف،46 و 28.

10- هود، 15.

11- احزاب، 28.

12- نمل، 24.

13- بحارالانوار، جلد 54، صفحه‏356.

14- کنزالعمال، حدیث 6074(جلد3، صفحه 184).

15- غررالحکم، شماره 4870.

16- غررالحکم، شماره 3518.

17- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60.

18- اصول کافى، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنیا»، حدیث 11.

19- اصول کافى، جلد 2، صفحه‏136.

20- غررالحکم شرح فارسى، جلد3، صفحه‏397، شماره 4878.

21- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81.

22- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188.

23- بقره، 180.

24- اعراف،96.

25- جمعه، 10.

26- نوح، 12 تا 11.

27- نساء، 5.

28- فتح، 20.

29- انفال،26.

30- جلد 12، صفحه 18 تا16.

31- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه‏16.

32- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه‏19، باب استحباب جمع المال من حلال...، حدیث‏3.

33- نهج البلاغه، خطبه‏209.

34- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه‏19، حدیث 4.


[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 8:47 صبح ] [ علی فغانی ]

4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .

 5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

 6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همه پدرها باهوشتر.

 8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

 10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.

 12 ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

 14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .

 16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم بازم اون گوش مفتی گیر اُورده .

 18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .

 21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه

 25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار نداشته.

 30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .

 40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

 50 ساله که شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم ، خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت !

راستی چه زود دیر می شود . بیایید تا دیر نشده قدر عزیزانمان را بدانیم  


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 8:40 عصر ] [ علی فغانی ]

وظیفه قدردانی از ایثارگران بویژه شهیدان، فریضه ای عینی و تعینی و همیشگی است. 

 بزرگداشت شهید یعنی اصالت بخشیدن به آن هدفها و تشویق به آن عمل و تقدیس آن ایثار.

تکریم شهیدان به آن است که این ملت هرگز در برابر سلطه گران مستکبر سرخم نکنند. یاد شهیدان باید همیشه در فضای جامعه زنده باشد.

 زنده نگهداشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است.

شهیدان مظهر هدف و تلاش و تداوم هستند.

ما در حقیقت، انقلاب، اسلام، قرآن، استقلال، آبروی و حیثیت را از برکت خون پاک شهدای عزیزمان داریم.

 

خون شهیدان تضمین کننده استقلال ملت و سربلندی اسلام است. نظام جمهوری اسلامی امروز امانت شهیدان است و همه باید بدانند که مبارزه با جمهوری اسلام تمام نشده است.

 منبع: سایت سبکبالان پایگاه اطلاع رسانی تخصصی دفاع مقدس

خون شهدای انقلاب اسلامی به هدر نرفته است و آنها بودند که به قیمت خون خود، آبروی اسلام، قرآن پیامبر و استقلال مملکت را حفظ کردند و حرکتی که آنها در این انقلاب از خود نشان دادند در طول تاریخ بی نظیر بوده است.

 

چراغ راه آینده ما شعار آزادگی و فداکاری شهدای ماست.

 

همه انسانها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری  کردند ، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.

 

مهمترین امتیاز شهدای ما نسبت به کسانی که در سایر کشورها در راه آرمانهای خود فداکاری می کنند انتخاب آگاهانه و به دور از احساس است.

 

مظهر قدرت ایران شهدا هستند.

 

هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.

 

از خدا می خواهم مبادا بعد از یک عمر زحمت مرگ ما در بستر بیماری باشد و در میدان شهادت نباشد، شهادت. مرگ در راه ارزشهاست

 

شهادتها انقلاب ما را پابرجا و تضمین کرده است و به همین دلیل ملت ما را آسیب ناپذیر ساخت.

 

خانواده شهید در اجتماع یک واژه افتخاز انگیز است.

 

خانواده های شهدا به ملت ایران آبرو و حیثیت دادند.

 

امروز شما خانواده شهدا با دل سرشار از ایمان و خوشنودی از شهادت فرزندانتان ثابت کرده اید که درجامعه ما شهادت، خسارت نیست......

 

شما جوانان عزیز شاهد و فرزندان شهدا یک امتیازی به همه دارید و آن امتیاز این است که یک پیوند خونین با اسلام، با قرآن، با انقلاب بین شما بوجود آمده است.


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:50 صبح ] [ علی فغانی ]

 از ایثار، ما بسیار شنیده بودیم اما جز نمونه هایی چند آن هم در صدر اسلام، کمتر تجسمی و نمودی عینی از آن در دست داشتیم.
رفتار پیامبر و معصومین و معدود یارانشان سرمشقی بود از ایثار بر صفحه تاریخ و صفحه سفید مانده بود تا بحال، جز سیاه مشقی چند و پراکنده.
تا شما آمدید و هر روزبر این لوح، خطی از ایثار زیباتر از هر روز قلم زدید و لحظه به لحظه به آن سرمشق های خدایی تقرب جستید. انگارآمده بودید که گرد از آن سرمشق های الهی ایثار بزدایید و پیکر نیمه جان و رو به موت شهامت را حیات و طراوت ببخشید.

اعلام کردند که :

 " طعمه ای می باید مر دشمن را در جبهه ای، تا بدان سرگرم شود و عزیزانی دیگر از دیگر سوی به آنان حمله ور گردند. از آنجا که شهادت، سرنوشت محتوم این حمله ناگزیر است پس هر کس را نشاید و فقط داوطلب می طلبد."
غلغله افتاد در میان جمع.
کدام
عاشق صادق دلباخته ایست که از آغوش معشوق بگریزد؟
کدام واله و شیدا و مشتاقی است که دستهای محبوب را گشاده ببیند و به دامنش نگریزد؟
برای اینکه از شمار داوطلبان کاسته گردد، چنین گفته شد :
" دل خوش نکنید، شهادتی از آن دست که تصور می کنید نیست، به عبور از میدان مین نمی ماند که بی درنگ دیدار حسین را بدنبال داشته باشد."
چنین نیست که شهادت در دوقدمی انتظار بکشد،اینجا معطل کردن دشمن مطرح است.
هر چه طولانی تر جان دادن و دشمن را به خود مشغول کردن مهم است.
اینجا زخم برداشتن و دویدن، تیر خوردن و نیفتادن ،قطره قطره خون را در خشاب کردن و لحظه لحظه و با تأنی ماشه چکاندن، حتی تن مجروح را به اسارت دشمن سپردن، اینجا شهادت را جرعه جرعه نوشیدن ارزشمند است.

به نظرمی رسید این ترفند کارساز بیفتد و هجوم داوطلبان را مانع شود و از التهاب بکاهد.
گمان می رفت که این کلام، حتی داوطلبان شهادت را غربال کند و ازمیان صادق ترین عاشقان نیز دست به گلچینی بزند.
اما آنچه گفته آمد هر چند بر تحیر ما افزود، اما ازشمار
عاشقان
، هیچ کم نکرد. تحیر، خاص ما بود که زمینی بودیم و درآن فضا به رعایت استنشاق می کردیم. کوه دل هیچکدام نه تنها از جای نجنبید که همگان را اشتیاق لحظه دیدار شدت گرفت و نور پدیدار مدهوششان کرد و بی خودیشان بخشید.
درهای بهشت با تمام وسعت، تنگی می کرد و هر کس در این تلاش بود که خود را به درون خانه، راهی بگشاید. اما این در مدخل همگان نبود، مرکب محدود بود و سوارانی محدود می طلبید.
انتخابی می بایست و جز خدا هیچکس شایسته این گزینش نبود،در آن رونق بازار شهادت و جز به فتوای خدا هم کسی سر نمی سپرد و تن در نمی داد.
بی تردید منتخبین را خدا برگزید، با دست های خودش.
یکی می گفت تو بزرگتری،تو همیشه گذشت می کردی، این بار هم جایت را به من واگذار و بگذر.
و پاسخ می شنید که همه برای اینجا بود! اما ایثار در اینجا را نمی توانم،خودخواهی هم اگر هست باشد! خودخواهی شیرینی است!
دیگری می گفت : خدا اگر از تو بپرید که چرا نوبتت را به من ندادی مسئولی و پاسخی برای گفتن نداری و پاسخ می شنید که : آنجا آنقدر حرف برای گفتن هست که نوبت به این سئوال ها نمی رسد. خیالم راحت است.
سی مرغ ازمیان این پرندگان حرم در آمدند که هر یک سیمرغی بودند به تنهایی و منفرد.
ابتدای این مسیر جانسوز فراق را وداعی می بایست.
وداعی می بایست که بغضهای در گلو مانده را به گریه بنشاند و اشک اشتیاق یکی را به اشک حسرت دیگری درآمیزد.
اینجا قلم را از شرم پنهان باید کرد و در اقیانوس بی انتهای معنویت گم باید شد.
سنگینی هر کوله باری – حتی قلم- را بر زمین باید گذاشت تا پرواز در آبی آسمان عشق میسر گردد.
اینجا فقط گریه می تواند راه دل بگشاید.
یکی به
شهیدان رفته سلام می رساند، دیگری تقاضای شفاعت می کند و سومی التماس دعای شهادت دارد.

اینان چگونه و کی دل از دنیا کنده اند که هیچ کلام زمینی ندارند، پیغامی...سفارشی...اینها باید بسیار پیش از اینها دنیا را وداع گفته باشند که وداعی اینچنین را بتوانند. ماندن و نگریستن، تنها حسرت قلم را بر می انگیزد و اعتراف به عجزش را.
خود را گم باید کرد در این دریای پر تلاطم اشک.
ملائکه آنگاه که به پیشواز این
شهیدان می آیند بی شک پرو بالشان از اشکهای این وداع تر خواهد بود، اگر که آتش این عشق به پرو بالشان نگرفته باشد.


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:35 صبح ] [ علی فغانی ]

سرمه باید کرد آن گرد را که از تپش گامهای شما می جهد.
اقرار باید کرد که هیچ قلم را یارای تبیین عظمت شما نیست، که شما زیباترین نقوش کلک خداوندید بر بوم آفرینش و شگفت انگیزترین رشحات قلم پروردگار بر لوح خلقت.

و چنین است که عرفان پر می ریزد، در افق پروازهای شما و ایثار سر می ساید بر سجاده نگاه شما و عطش غبطه عشق، فوران می کند در دشت لا یتناهی معنویت شما.
دنیا هنوز زود است که دست به چشمی بیابد برای دیدن شما و زمان می برد که دلی پیدا کند برای فهمیدن شما.
دنیا در جهل مرکب زیسته است، در ظلمت محض زندگی کرده است و درفقدان نور معنویت به سر برده است. رویت تلالو تابناک خورشید وجود شما، چشمی می خواهد که قبل ها به کورسویی باز شده باشد و روشنی بداند چیست. زندانی قرنهای ظلمت را اگر با نور مستقیم آفتاب مواجه کنند، بی شک چشم خواهد دزدید و پلک فرو خواهد بست.
اینست که شما خورشید مظلومید، نه در نهان بودنتان، که در وسط السماء جهان می درخشید، بلکه مظلومید در نابینایی جهانیان، به صورتی زیبا می مانید که در جهانی نابینا زاده شده باشد، با این تفاوت که نابینا را دلی برای فهمیدن هست و قلبی برای احساس کردن که زیبایی را اگر نبیند حس میکند و می چشد ولی جهان دلش نابیناست، قلبش از احساس و اندیشه عقیم است نه که بخواهد چنین باشد، چنین برایش خواسته اند.
و شما خورشید نیستید که خورشید نورانی است فقط، منیر است، و ماه نیستید که ماه نورانی است فقط و مستنیر است. شما ماهیت نورید، هویت نورید، شما آن تجسم نورید که دست تجربه دنیا به آن نرسیده است.
اینک که ما کاهلی کرده ایم، در نمایاندن ذخایر و گوهرهایمان به دنیا، حرف درستی است ولی چشمی هم باید برای دیدن شما باشد یا نه؟
دنیا باید بداند که مردانگی چیست و فتوت چگونه است تا وقتی ما برترین اسوه های فتوت را به آنان نمایاندیم قدر بداند و ارزش بنهد.
دنیا عشق را و عرفان را باید چشیده باشد که ما وقتی از اقیانوس بی انتهای عشق سخن می گوئیم بفهمد که حرف چیست؟
ما چگونه به دنیا بگوئیم که کودکان در این مرز و بوم، ده ساله - یازده ساله شگفت مردانی می شوند که در مقابل شمشیر بران اراده و عزمشان، مردان تاریخ سپر می اندازند؟

لیکن دشمن مردانگی نمی داند چیست!
حکایت آن ابله مردیست که چون استران بر لب جوی آب می نوشید، یکی بر او گذشت و گفت: "اینگونه آب نوشیدن، عقل آدمی را کاستی می بخشد."
مرد سر بر آورد و گفت: "عقل چیست؟"
به او گفته شد که روی سخن با تو نبود، کارت را بکن و چنین است حکایت.
دشمن فریاد می کشد که شما کودکان را راهی جبهه می کنید.
نامرد مردمان! شما مردانگی چه می دانید چیست؟
مردانگی اگر آن است که فرماندهان سی - چهل ساله شما دارند، که دیده اید: در مقابل این بزرگ مردان کوچک ما به ناگزیر سر می سایند و از سر زبونی تن به اسارت می دهند.
کدام است معیار مردانگی؟
اگر جثه های درشت و هیاکل قوی، با دلهای جبان و ترسو، نشانه مردانگی است که ارزانی شما باد.
اگر غارت و تجاوز و جنایت، آیت مردانگی است که شما سرآمد مردانید.
اگر سفاکی و بی رحمی به زنان و کودکان علامت مردانگی است، که مرد تر از شما نیست.
حرف اینجاست که واژه ها در دنیا مفاهیم اصیل خود را از دست داده اند.
اگر دنیا مردانگی را با معیار شما شناخته باشد، ما چگونه از مردانگی فرزندانمان سخن برانیم؟
ما چگونه به دنیا بگوئیم که مردانگی، ایستادن بر سر پیمان است و اوج مردانگی ایستادن بر سر پیمان تا پای جان است؟
دوازده - سیزده ساله فرزندان این امت در تمام طول حیات خود چند کلام بیشتر نگفته اند و دست آخر جان را فدای آن چند کلام کرده اند.
گفته اند:
ما همه سرباز توئیم خمینی.
و هیچ پادگانی در تاریخ جهان چنین سربازانی در خود نگرفته است.
مردانگی چیست اگر این نیست؟
جوان مرد مردانه ما آخرین حرفش را بر پشتش نوشته بود.
پیکر متبرک و عطر آگینش را که از زمین برداشتیم، خون را که از لباس کنار زدیم این بود دست نوشته آخرین پیمانش:
حسین جان! یا زیارت یا شهادت!
چه شگفت وعده ای و چه شگفت تر وفایی!
این را دنیا به فرض که باور کند. میفهمد؟
بنازم به این مردانگی که تحسین الله و غبطه ملائک را بر می انگیزد. و من نمیدانم به که باید تبریک گفت این عظمت مجسم را.
به پدران و مادران، برای پروردن چنین فرزندانی؟ یا به امام زمان و نایبش برای تربیت چنین سربازانی؟
یا به خدای لا شریک له برای خلقت چنین بندگان و عاشقانی؟ فتبارک الله احسن الخالقین.
خدا آن تبریک را به خودش شاید برای اینجا گفته است.

منبع سایت سبکبالان سید مهدی شجاعی


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:31 صبح ] [ علی فغانی ]

 آنان که در جبهه،صف می شکنند و شکاف بر پیکر کفر می افکنند، پیش از آن ، ازهزاران مانع میگذرند، ازهزاران پر چین عبور می کنند، رشته هزاران علقه می گسلند، و شیشه عمر هزاران آرزو می شکنند، تا خط شکستن را می توانند و نیل به آغوش معشوق را بار می یابند، انتخابی سترگ می طلبد چنان گسستنی و چنین پیوستنی، چنان فصل کردنی و چنین وصل کردنی. که بی شک کار هر کس نیست و از میان نخبگان نیز خدا، انتخاب مجدد می کند.

اینان به یقین در عرش مشهورترند تا فرش، در آسمان شهره ترند تا زمین و در میان ملائکة الله محبوب تر و پرآوازه ترند تا در میان خلق الله. لیکن کسانی هستند که شاید فقط خدا قدرشان را بشناسد، ارزششان را بداند و منزلتشان را رقم بزند. اینان همانهایند که در روز هفتاد بار شهید می شوند اگر که زنده بمانند. آنکه مجروحین را از معرکه در می برد و به درمانگاه خط دوم میرساند، کارش رانندگی است ولی تو گویی که با هر بار رفتن و آمدنش بربال ملائک عروج میکند و آسمانی را در می نوردد.

برای او هم چون دیگران شهادت مطلوب است، محبوب است ونهایت آرزوست و اصلا به همین عشق آمده است. لیکن تن داده است به اینکه شربت شهادت را جرعه جرعه، بنوشد، قطره قطره. در یورش سبعانه دشمن، در غرش رعد آسای همسنگران، در تبش سرخ فام ماشه وگلوله و قلب، در بارش بی امان توپ وخمپاره ودرد، در رویش فواره سان ترکش وخون و آه، او تنهاو تنها باید غنچه ها را،گلبرگ ها را، لاله ها وآلاله ها را از رهگذار طوفان به در ببرد.به دفاع از هویت شقایقها نمی تواند برخیزد. عبور لطافت ناشناس خزان را از لابلای گلهای محمدی نمی تواند مانع شود. او تنها و تنها موظف است که گلبرگها را از زمین جمع کند. می بیند که شیرازه قرآن دریده می شود و ورقه پاره ها آن بر جگر بیابان می نشیند، اما دست به سلاح نمیتواند ببرد، جگرش هزار بار در جراحت هر مجروح زخم بردارد و بی آنکه زخمی بر دشمن بزند با سبدی از گل پاره ها معرکه را ترک گوید. و این شهادت بر شهادت است و شهادت هفتاد باره است. مجروح را به آمبولانس رساندن، از لابلای زبانه های آتش به در بردن یا نبردن، شنیدن عرش لرزان (یا حسین)! (یا زهرا)! (یا مهدی)!. دیدن در خود پیچیدن و مچاله شدن عزیزترین یاران و همسنگران و لمس جراحت عزیزان در فراز و نشیب جاده ها دود گرفته و خاک آلود و برخود احساس رسالت زنده رساندن جگر گوشه زخم دیده یا پشت جبهه و انسداد جاده ها و... اینهاست که شهادت چند باره است. که درد این سوی مرز شهادت را دارد اما حلاوت آن سوی مرز را به قدر تسکین هم به آدمی نمی چشاند. راننده های لودرو بولدوزر نیز همین گونه اند.آنانکه برای یاران، سنگر امنیت می کنند، در میان زبانه های آتش، عزیزان را تامین می کنند.

 لحظاتی بر این جانبازان می گذرد که آرزو می کنند کاش تمامی خاکها و کوهای عالم را دردست داشتند و یکجا حفاظ یاران می کردند، کاش در طرفة العینی خاک ریزی به استحکام و بلندای کوه ها می زند و آتش را بر پیکر همسنگران حایل می شدند. لیکن این افسوس و حسرت از آنجا تراوش می کند که بضاعت چنگال لودرها اندک است و دهها بار رفتن و آمدن طلب می کند تا خاک ریزی و سنگری محقر تدارک شود و این چیزی ایت که آنان می طلبند و آرزو میکنند. آری قدر و منزلت و ارزش این دلیران پاکباخته در میان هم مسلکان، هم وطنان و آشنایان حتی ناشناخته است.حتی پدران و مادران هیچگاه در نخواهد یافت که فرزندانش چه حماسه هایی آفریده اند و می آفرینند، در نخواهد یافت که اینان بر چکاد چه کوه هایی پرواز می کنند تا به ملکوت شهادت یا جراحت نائل می شوند. وقتی قدر این گوهرها در میان خودی ها ناشناخته مانده است.

 اجانب، بیگانگان و دشمنان چگونه پی به وجود این ذخایر ببرند؟ حتی حضور در جبهه ها و در کناراین عزیزان نمی تواند ارزش این گنجینه ها را بنمایاند. امام -روحی فداه- چه زلال وبا طراوت فرمود که:فقط خدا میتواند از شما تقدیر کند. به خدایی خدا که این کلام، مبالغه نیست. همچون همه کلامهای امام ریشه در خاکی به عمق خلقت و تاریخ دارد.من و شما در اینجا که هستیم جراحتی را بر پای مجروحی مشاهده می کنیم، چه میفهمیم که این جراحت چگونه آمده است و این پا چگونه رفته است؟ آنانکه با او بوده اند و در کنار او، دیده اند که در تهاجم ناگهانی هلی کوپتر دشمن، او بی وقفه خمپاره انداز را بر زانو تکیه داده است و خمپاره را با اتکاء به پا سوی هلی کوپتر دشمن شلیک کرده است، یاران به جای هلی کوپتر تنها آتش و دود در آسمان دیده اند و سپس خاکستری در باد. شعله ای از آتش قهر خداوند و تمثیلی از جهنم. یاران و همسنگران به سوی او،این شهامت مجسم دویده اند تا در آغوش بگیرند و این کرامت را به او تبریک بگویند. او اگر چه اشک شوقش به چهره دویده بوده اما پای برخاستن نداشته است.عظمت این ایثار و شهامت را چه کسی می تواند دریابد؟ چگونه به کشف زوایای حالات او می توانند نائل شود. گفته بوده: حاضرم هر یک از اعضایم را با همین قدر تلفات دشمن معاوضه کنم. هم پیمانانش و همراهان و همسنگرانش در آن لحظه، عظمت روح او را نمی تواند یافت،چه رسد به ما که اینجا نشسته ایم و دستی از دور بر آتش داریم و چه رسد به آنان که آتش نمی دانند چیست و عشق چه رنگی است.فقط قادر متعال تقدیر از این عزیزان را قادر است و بس.

منبع : سایت سبکبالان سید مهدی شجاعی


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:27 صبح ] [ علی فغانی ]

 چیزهایی را که تمام زندگی مان به ایشان رفته است مثل سنگریزه روی زمین پخش میکنیم و می رویم. راستی در تمام جهان کدام مردم را پیدا میکنید که به اندازه ما سخاوتمند باشند و نسبت به داشته ها و دستاوردهای خود بخل نورزند و حساسیت نداشته باشند؟ پس از قرن ها حکومت طاغوتها, پس از سالها حکمرانی دیکتاتورهای خونریز, ابر و باد و مه خورشید و فلک عنایت الهی و ظرفیت های تاریخی و موقعیت های جغرافیای و اخلاص امام و لیاقت امت دست به دست هم داده اند و انقلاب اسلامی ایران پس از طی ان همه مرارت و سختی و شکنجه و زندان و دربدری و بدبختی پیروز شده و تمام عالم از عظمت و ابهت این اتفاق به لرزه افتاده است. آثار این پیروزی و بازتاب تاسیس جمهوری اسلامی ایران در این گوشه جغرافیا و در این برهه تاریخ در همه زوایای تاریخ معاصر حضور یافته است. هنوز چیزی از این اتفاق عظیم نگذشته یک جهان حمله و هجوم مسلح در برابر یک نهال تازه رسته آغاز شده است. آن همه طوفانهای سهمگین به سوی این ساقه نازک سرازیر شده. آن همه تیغ و خنجر فولادین بر این تن ضعیف و ناتوان فرود آمده. آن همه توان و توشه و عده وعده رویاروی این دست خالی قرار گرفته و تاریخ هشت سال جنگ تحمیلی رقم خورده است. گرچه همواره باید برای شناخت حقیقت ها با آنها فاصله گرفت. گرچه باید برای دیدن قلمه دماوند کیلومترها آن سوتر رفت اما بازهم عظمت و ابهت دفاع مقدس آنقدر هست که هنوز نسلی نگذشته سایه اقتدار و صولتش بر اندام حیات معاصر ما بیافتد و بوی دل انگیز صفا و معنویتش همه ابعدا زندگی مان را در بر بگیرد. در این هشت سال شگفت انگیزترین رویدادهای ممکن و غیر ممکن رخ داد. این هشت سال معادلات بزرگ و مهم نظامی و غیر نظامی جهان به هم خورد. در این سالها هیمنه و جبروت مادی بزرگترین ابرقدرتهای جهان در هم شکست, در این سالها کوچکترین و بی ادعاترین سربازان این مرز و بوم آبروی رفته بزرگترین و مدعی ترین سرداران و فرماندهان تاریخ ایران را خریدند. در این سالها در انگیزترین و شعرهای عاشقانه و حماسی ترین سروده های رزمی به بار نشست و آفریده شد.در این سالها چشم عالم به رویدادهای شگفت این عرصه معجزه و ایمان خیره ماند و نسلی از شکاف این حادثه های سخت سر بر آورد و بالید که افتخار ایمان و ایران گشت. دفاع مقدس فارغ از همه هیاهوهای سیاسی و همه چالشهای فکری هویت دینی و ملی ماست. همه ما که فرزندانمان در این خاک زندگی میکنند و آیندگانمان بر این سنگ سر می نهند. فرقی نمیکند که چه کسی باشیم و با چه مرام و عقیده ای . فرقی نمی کند که در آن سالهای سخت در کدام سوراخ عافیت خزیده باشیم یا بر کدام قله افتخار سر بر آورده باشیم. هر که باشیم از هر مرام و گروه و دسته و مسلک وبا هر ظاهر و ادعا و رنگ و لعاب از هر چه بگذریم آنچه دارایی مشترک همه ماست همین میراث گرانبها و ارزشمند است که به ما و نسل آینده ما هویت و تشخص می بخشد و به شهادت تاریخ چنین ثروت و دستاوردی را هیچ قوم و ملتی تا کنون نداشته است. لازم نیست با استدلال و بحث و مجادله ثابت کنیم که ما سخاوتمندریت مردم دنیا هستیم. کافی است به دور و برمان نگاهی بیاندازیم. به کوچه و خیابان و سینما و تلویزیون و کتابها, مجله ها, اداره ها و مدرسه ها و ... راستی آیا اثری از این میراث عظیم و گرانقدر هست؟ کدام ملت و کدام کشنور در جهان اینگونه چوب حراج به گرانبهاترین ثروت خود می زنند؟ در روزگاری که آنسوری دنیا برای یک دیوار فروریخته و چندکاله نظامی سوراخ شده موزده درست می کنند و برای یک ماه و هفت روز جنگ خود تاریخ می نویسند و دائر] المعارف می پردازند و... در روزگاری که یک آدم معمولی و بی خاصیت را به خاطر آنکه چند سعت با ترس و لرز در کنج یک سنگر خزیده و پنها شده به عنوان قهرمان معرفی میکنند و به او مدال شجاعت می دهند و سال به سال مشتی پوست و استخوان متحرک را به عنوان باقیمانده های نسل جنگ جهانی به روی صحنه می آورند و نمایش برگزار می کنند. در روزگاری که...راستی چقدر سرداران گردن فراز و دشمن ستیز ما امروز بی نام و نشان در این سوی و آن سوی شهر پراکنده اند؟ راستی چقدر میراث گرانبهای جغرافیای دفاع مقدس مورد صیانت و بازشناسی قرار می گیرد؟راستی چه مقدار از اهتمام مادی و معنوی سیاستگذاران و برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان در نهادهای مختلف به این ثروت عظیم معنوی معطوف می شود؟ راستی.... آیا واقعا سخاوتمندانه ترین مردم دنیا هستیم؟

در جهت ترویج  فرهنگ دفاع مقدس  هیچ گونه محدودیتی نسبت به برداشت  این مطالب برای هیچ کس ندارد


[ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:23 صبح ] [ علی فغانی ]
   1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 1465723
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد