سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

مدیر وبلاگ عشق آباد شهر من استاد فقید و فرزانه علی فغانی مربی ممتاز 2 سبک آشی هار ا کاراته و کیوکوشین کاراته در تاریخ 11 اسفند ماه دار فانی را وداع گفتند و این وبلاگ توسط فرزند برومند استاد، آقا محمد مهدی و اینجانب محمد رضا از شاگردان آن مرحوم ادامه می یابد. امید است قطره ای کوچک از دریای معرفت استاد باشیم و بتوانیم چراغ وبلاگ عشق آباد شهر من برای علاقمندان و دوستداران آن مرحوم  روشن نگه داریم و همچنین وبلاگی اختصاصی در بلاگفا جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره استاد به ادرس زیر ایجاد شده است
www.alifaghani.blogfa.com

هرگز در باورمان نمی گنجد تو رفته باشی اما انگار دلت به دل خدا گره خورده باشد بی تاب پیوستن بودی و در دل اسمان با ستاره های ان جای گرفتی...

سلام ای غروب غریبانه دل - سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه‌های جدایی - خداحافظ ای شعر شب‌های روشن

خداحافظ ای شعر شب‌های روشن - خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق - خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه - خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من - تو را می‌سپارم به د‌ل‌های خسته

تو را می‌سپارم به مینای مهتاب - تو را می‌سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته - تو را می‌سپارم به رویای فردا

به شب می‌سپارم تو را تا نسوزد - به دل می‌سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد - اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من - خداحافظ ای سایه‌سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم - خداحافظ ای نوبهار همیشه

شعر از: اهورا ایمان

محمد مهدی فرزند استاد وسط تصویر - محمدرضا شاگرد استاد سمت چپ تصویر - علی شاگرد استاد سمت راست تصویر

* در تصویر فوق در سمت راست تصویر هم علی  از شاگردان استاد؛ محمد مهدی فرزند برومند استاد در وسط تصویر و در سمت چپ تصویر نیز محمد رضا از شاگردان استاد است که در سر مزار پاک استاد گرفته شده است


[ سه شنبه 90/5/11 ] [ 6:35 عصر ] [ علی فغانی ]

در کنار شهری خارکنی زندگی می‌کرد که فقر و فاقه او را به شدت محاصره کرده بود.
روزها در بیابان گرم، همراه با زحمت فراوان و بی‌دریغ مشغول خارکنی بوده و پس از به دست آوردن مقداری خار، آن را به پشت خود بار نموده به شهر می‌آورد و به قیمت کمی می‌فروخت.
روزی در ضمن کار صدای دور شو، کور شو، شنید، جمعیتی را با آرایش فوق العاده در حرکت دید، برای تماشا به کناری ایستاده دختر زیبای امیر شهر به شکار می‌رفت، و آن دستگاه با عظمت از آن او بود.
قافله عبور کرد و جوان ساعت‌ها در اندوه و حسرت می‌سوخت. توان کار کردن نداشت، لنگ لنگان به طرف شهر حرکت کرد.
به حال اضطراب افتاد، دل خسته و افسرده شده، راه به جایی نداشت، میل داشت بدون هیچ شرطی، وسیله ازدواج با دختر شاه برایش فراهم شود.
دانشوری آگاه او را دید، از احوال درونش باخبر شد، تا می‌توانست او را نصیحت کرد ولی پند دانشور بی‌فایده بود و نصیحت او اثر نداشت و آنچه عاشق را آرام می‌کرد فقط رسیدن به محبوبش بود.
مرد دانشور آخر به او گفت:
«تو که از حسب و نسب و جاه و مال، شهرت و اعتبار و زیبائی بهره‌ای نداری و عشق خواسته تو از محالات است و اکنون که راه به بن‌بست رسیده، برای پیدا شدن چاره‌ی درد جز رفتن به مسجد و قرار گرفتن در سلک عابدین راهی نمی‌بینم. مشغول عبادت شو شاید از این راه به شهرت رسیده و گشایشی در کارت حاصل شود.»
خارکن فقیر پند دانشور را به کار بست،‌کوه و دشت و کار و کسب خویش را رها کرد و به مسجدی که نزدیک شهر بود و از صورت آن جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود آمد و بساط عبادت خود را جهت جلب نظر اهالی در آنجا پهن کرد.
کم‌کم کثرت عبادت و به خصوص نمازهای پی‌درپی، به تدریج او را در میان مردم مشهور کرد، آهسته آهسته ذکر خیرش دهان به دهان گشت و همه جا سخن او به میان آمد.
آری سخن از عبادت و پاکی و رکوع و سجود او در میان مردم آنچنان شهرت گرفت که آوازه او به گوش شاه رسید و شاه با کمال اشتیاق قصد دیدار او کرد.
شاه روزی که از شکار باز می‌گشت، مسیرش به کلبه‌ی عابد افتاد برای دیدن او عزم خود را جزم کرد و بالاخره همراه با ندیمان، با کبکبه شاهی قدم در مسجد خراب گذاشت.
پادشاه در ضمن زیارت خارکن فقیر و دیدن وضع عبادت او، به ارادتش افزوده شد، شاه تصور می‌کرد به خدمت یکی از اولیاء بزرگ الهی رسیده، تنها کسی که خبر داشت این همه عبادت و آه و ناله قلابی و توخالی است خود خارکن بود.
در هر صورت پادشاه سر سخن را با آن جوان باز کرد و کلام را به مسأله ازدواج کشید، سپس با یک دنیا اشتیاق داستان دختر خود را مطرح کرده که ای عابد شب زنده‌دار، تو تمام سنت‌های اسلامی را رعایت کرده‌ای مگر یک سنت مهم و آن هم ازدواج است، می‌دانی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مساله ازدواج چه تأکید سختی داشت. من از تو می‌خواهم به اجرای این سنت مهم برخیزی و فراهم آوردن وسیله‌ی آن هم با من، علاوه بر این من میل دارم که تو را به دامادی خود بپذیرم، زیرا در سراپرده خود دختری دارم آراسته به کمالات و از لطف الهی از زیبایی خیره کننده‌ای هم برخوردار است، من از تو می‌خواهم به قبول پیشنهاد من تن در دهی، تا من آن پری‌روی را با تمام مخارج لازمه در اختیار تو قرار دهم!
جوان بعد از شنیدن سخنان شاه در یک دنیا حسرت فرو رفت و در جواب شاه سکوت کرده و شاه به تصور این که حجب و حیاء و زهد و عفت مانع از جواب اوست چیزی نگفت، از جوان عابد خداحافظی کرد و به کاخ خود رفت، ولی تمام شب در این فکر بود که چگونه زمینه‌ی ازدواج دخترش را با این مرد الهی فراهم کند.
صبح شد، شاه یکی از دانشوران را خواست و داستان عابد را با او در میان گذاشت و گفت به خاطر خدا و برای اینکه از قدم او زندگی من غرق برکت شود نزد او رو و وی را به این ازدواج و وصلت حاضر کن.
عالم آمد و پس از گفتگوی بسیار و اقامه و دلیل و برهان و خواندن آیه و خبر، ‌جوان را راضی به ازدواج کرد.
سپس نزد شاه آمد و رضایت عابد را به سلطان خبر داد، سلطان از این مساله آن چنان خوشحال شد که در پوست نمی‌گنجید.
مأموران شاه به مسجد آمدند و با خواهش و تمنا لباس دامادی شاه را به او پوشاندند و او را مانند نگینی در حلقه گرفتند و با کبکبه و دبدبه شاهی به قصر آورند. در آنجا غلامان و کنیزان دست به سینه برای استقبال او صف کشیده بودند و امیران و دبیران و سپاهیان جهت احترام به داماد شاه گوش تا گوش ایستاده بودند.
وقتی قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه جلال و شکوه و عظمت افتاد، غرق در حیرت شد و ناگهان برق اندیشه درون جان تاریکش را روشن کرد، به این مساله توجه نمود، من همان جوان فقیر و آدم بدبختم، من همان خارکن مسکین و دردمندم، من همانم که مردم عادی حاضر نبودند سلامم را جواب بدهند، من همان گدای دل سوخته‌ام که از تهیه‌ی قرص نان جویی و پارچه‌ای کهنه عاجز بودم، من همان پریشان عاجز و بینوای مستمندم!
آری جوان بر اساس آیات الهی به فکر فرو رفت، که من همان خارکنم که بر اثر عبادت میان تهی، و طاعت ریایی به این مقام رسیدم، آه بر من، حسرت و اندوه از من، اگر به عبادت حقیقی و طاعت خالص اقدام می‌کردم چه می‌شدم؟
در غوغای پر از آرایش ظاهری دربار، چشم دل خارکن باز شد، جمال دوست در آئینه‌ی دلش تجلی کرد. با قدم اراده و عزم استوار، پای از دربار بیرون گذاشت و از کنار آغوش آن پری‌وش کناره گرفت و به سوی نماز و عبادت واقعی و بندگی حقیقی خدا حرکت کرد.
وقتی نماز ریائی و میان تهی و الفاظ بی‌معنی این گونه برای حل مشکل مدد کند، نماز واقعی و عبادات خالصانه، و طاعت بی‌ریا چه خواهد کرد؟
لطیف راشدی ـ سرود شکفتن، ص15

 کتاب عرفان اسلامی، جلد 5، به نقل از کتاب طاقدیس مرحوم ملا احمد نراقی


[ یکشنبه 89/12/8 ] [ 4:11 عصر ] [ علی فغانی ]

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و سجاده‌اش عبور کردمرد نمازش راقطع کردو دادزد هی چرا بین من وخدایم فاصله انداختی؟مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی...


[ یکشنبه 89/12/8 ] [ 3:54 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 با توجه به اینکه  همشهریان خوبم در تلاش برای تبدیل شهر مان ( عشق آباد ) به شهرستان هستند لازم دانستم  در کلامی هرچند  کوتاه ذهن مسؤلان محترم در شهرداری را برای خدمت بیشتر وبهتر به این مهم جلب نمایم.

 شهر کالبد بزرگی است که باید جوانب آن را شناخت و با وجه های مختلف آن ارتباط گرفت و مراقب بود که بیمار نشود. این کالبد حساس همان اندازه که می تواند در مقابل مراقب های ما بشاش و شاد و پراز نشاط باشد با بی تدبیری رنجور و شکننده خواهد شد. برای شاداب نگه داشتن این کالبد باید تلاش کرد. پیش از اینکه به راه کارهای شادی آن بپردازیم می خواهیم شناختی نسبی نسبت بدان پیدا کنیم. کارپردازان این کالبد کیانند؟ چه کسانی می توانند به این کالبد آسیب بزنند و چه کسانی می توانند مانع آسیب آن ها شوند؟

هر جامعه ی شهری از گروه های اجتماعی تشکیل شده است که بی اعتنایی به آنها موجب می شود کالبد شهری نتواند به سلامت خود اهمیت داده و با استحکام  به زیست خود ادامه دهد. در صورتی که به این گروه ها بی اعتنایی شود آن ها انگیزه ی مراقب یا زیست به هنجار و سالم در شهر را فراموش می کنند و اندک اندک چرک و پلیدی کالبد را فرا می گیرد و کسی یا کسانی نیستند که نسبت به پاک و آراستن آن بکوشند.مدیران موفق شهری کسانی هستند که با این گروه ها آشنا باشند و توان ایجاد ارتباط با این افراد را در خود و بدنه ی مدیریتی شهری ایجاد نماید. اگر مدیران شهری توان ایجاد تعامل و یک دلی و همکاری را با گروه های اجتماعی از دست بدهند بار سنگین شهری را باید تنهایی به دوش بکشند و این بار به یقین امکان مدیریت موفق را از مدیران شهری می ستاند و آن ها را به ناتوانی و ناشایستگی متهم می کند.


[ شنبه 89/12/7 ] [ 8:14 عصر ] [ علی فغانی ]

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 بی وضو در کوچه لیلا نشست 

*****  

عشق آن شب مست مستش کرده بود  

فارغ از جام الستش کرده بود  

  ******

 سجده ای زد بر لب درگاه او   

پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او  

  *****

 گفت یا رب از چه خوارم کرده ای  

 بر صلیب عشق...دارم کرده ای  

  *****

جام لیلا را به دستم داده ای  

وندر این بازی شکستم داده ای  

  *****
نشتر عشقش به جانم می زنی  

دردم از لیلاست آنم می زنی  

  *****
 
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن  

 من که مجنونم تو مجنونم مکن

  *****
مرد این بازیچه دیگر نیستم

 این تو و لیلای تو ... من نیستم

  *****
 
گفت: ای دیوانه..لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

  *****

سال ها با جور لیلا ساختی

 من کنارت بودم و نشناختی

  *****

عشق لیلا در دلت انداختم

 صد قمار عشق یک جا باختم

  *****

کردمت آواره ی  صحرا...نشد

گفتم عاقل می شوی...اما نشد

  *****

سوختم در حسرت یک یا رَبت

غیر لیلا ..بر نیامد از لبت 

  *****

 روز و شب او را صدا کردی ولی

 دیدم امشب با منی گفتم بلی

*****  

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

  *****

حال این لیلا که خوارت کرده بود 

درس عشقش بیقرارت کرده بود  

  *****

 مرد راهش باش تا شاهت کنم 

 صد چو لیلا کشته در راهت کنم


[ چهارشنبه 89/12/4 ] [ 2:18 عصر ] [ علی فغانی ]

1. افسردگی به خاطر نرسیدن به خواسته ها

بدون تردید، انسان در گذرِ زمانِ زندگی، با انواع حادثه ها و پیش آمدها رو به رو می شود و به بسیاری از خواسته ها و آرزوهایش دست نمی یابد و طبعاً همواره چرخش جهان، به دل خواه او نیست و در مورد نعمت ها و ابزار زندگی، همیشه به برخی از محرومیت ها مبتلا می شود. بعلاوه با دیدن ناملایمات و فشارها، بی صفایی ها، ستم ها و ستم گری ها و انواع اعمال غیرانسانی و حوادث طبیعی، در کشمکش های درونی و روانی قرار می گیرد؛ تا آنجا که خیال می کند، عدالت نیست، حساب و کتاب نیست و اصولاً زندگی یعنی، پوچی و بی هدفی. با این برداشت نادرست، نور و روشنایی برای او شب تاریک می شود و تدریجاً مبتلا به یأس و ناامیدی و به دنبال آن در معرض انواع افسردگی ها، نگرانی ها و ناراحتی های روانی و جسمی قرار می گیرد که ممکن است به مراحل بسیار خطرناکی بینجامد.

2. افسردگی با وجود امکانات رفاهی

پژمردگی، افسردگی، احساس عدم نشاط، اضطراب، غمگینی و دل مردگی از پدیده های وحشتناک عصر ماست. نمی گوییم این ها در گذشته وجود نداشت ولی قدر مسلم، ابعاد آن این چنین وسیع نبود.راستی چرا مردم عصر ما با همه امکاناتی که دارند از سلامت روح برخوردار نیستند و در حالت اضطراب و نگرانی به سر می برند؟ با این که نسبت به گذشته از امکانات فراوانی برخوردارند.به عنوان مثال:

الف: ساعات کار نسبت به گذشته بسیار کم شده و بر ساعات فراغت و تفریح افزوده گشته است؛

ب: بارهای گران از دوش بشر برداشته شده و بر دوش چرخ های عظیم کارخانجات قرار گرفته و حتی در داخل منازل همه چیز به صورت برقی در آمده است؛

ج: امکانات و ثروت نسبت به گذشته بسیار افزایش پیدا کرده، وسایل تغذیه، لباس، خانه های مدرن و مجهز، وسیله نقلیه و اتومبیل هایی که در آن انسان هیچ گونه گرما و سرمایی را احساس نمی کند. انسان های گذشته چنین زندگی مرفهی را حتی در خواب هم نمی دیدند؛

د: وسایل تفریحی مدرن و متنوع، گردش دور دنیا و استفاده از تمام مناظر طبیعی جهان و خلاصه هر تفریحی که به فکر انسان بیاید، در دسترس او قرار گرفته و وسایلش برای او فراهم است.

با این حال انسان عصر ما باید در آرامش کامل فرو رود و از سلامت کامل جسم و روح برخوردار گردد. در حالی که می بینیم انسان ها (مخصوصاً در کشورهای پیشرفته) در یک حالت اضطراب و نگرانی فوق العاده به سر می برند. احساس می کنند که زندگی خشن شده و لطافت خود را به کلی از دست داده است. آن روح و نشاطی که در یک روستایی چند قرن پیش وجود داشت، هرگز در خانه مرفه ترین ثروتمندان امروز دیده نمی شود.

سفره ها رنگین تر و غذاها متنوع تر و اسباب تنوع از همیشه بیشتر، اما احساس لذت کمتر شده است. بسیاری از مردم در کشورهای صنعتی، با دارو می خوابند و بادارو صبح از خواب بیدار می شوند. غالباً در جست وجوی داروهای مسکنِ اعصاب و مواد مخدر هستند تا حدی خود را آرام کنند.

لبخندهای مصنوعی آنها روشن گر تضاد درون وبرون آنهاست. قیافه های عصبانی و گفت وگوهای بی روح، همه نشانی از این وضع ناراحت کننده است. افزایش آمار بیماران روانی وتوسعه روزافزون بیمارستان های اعصاب و روان، دلیلِ روشن دیگری برای این موضوع به شمار می آید(1)

1. امامی، محمد جعفر، بهترین راه غلبه بر نگرانی ها و ناامیدی ها، ص 7-5.

3. راه چاره چیست؟

حال با توجه به نکات پیشین سوءال این است که آیا بشر در گذران زندگی دائم باید به همین وضع بگذراند و همیشه در رنج، بلا، اضطراب، افسردگی و پژمردگی به سر برد؟ و آیا راه حلی برای این مشکل اجتماعی وجود ندارد؟ و اگر راهی هست آیا در دسترس همگان قرار دارد و بشر می تواند با گزینش آن راه صحیح و درست خود را از این همه بدبختی ها نجات دهد؟ ویا برای همیشه محکوم به این سرنوشت شوم است؟

4. دین بهترین راه نجات

با مراجعه به دین و تعالیم دینی، روشن می شود که تنها چیزی که می تواند ریشه این بیماری های جان کاه را در نهاد انسان بخشکاند، اضطراب و افسردگی را برطرف سازد و ناامنی ها و نگرانی های روانی را به امنیت و آرامش برگرداند، دین و تعالیم دینی است. زیرا یک فرد مذهبی هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند و احساس پوچی در زندگی ندارد. هرگز خود را شکست خورده در برابر حوادث نمی بیند. انتحار در قاموس او مفهومی ندارد و بن بست برای او متصور نیست. بدیهی است چنین ایمان و اعتقادی می تواند او را از بسیاری نگرانی ها رهایی بخشد.

خوشبختانه در سال های اخیر بین روان شناسان، توجه به دین برای سلامت روان و درمان بیماری های روانی افزایش یافته است. آنها معتقدند در ایمان به خدا نیرویی خارق العاده، وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان می بخشد و در تحمل سختی های زندگی او را کمک می کند و اضطرابی را که اکثر مردمِ زمان ما در معرض ابتلا به آن هستند دور می سازد.

ویلیام جیمز فیلسوف و روان شناس آمریکایی می گوید: «ایمان بدون شک موءثرترین درمان اضطراب است» و «ایمان نیرویی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد، فقدان ایمان زنگ خطری است که شکست انسان را در برابر سختی های زندگی هشدار می دهد» و «میان ما وخدا رابطه ناگسستنی وجود دارد.

اگر ما خود را تحت اشراف خداوند متعال درآوریم و تسلیم او شویم، تمام آرزوهای مان تحقّق خواهد یافت».(2)

کارل یونگ، در ضمن سخنی که نسبت به بیماران مراجعه کننده به او دارد می گوید: «به جرأت می توانم بگویم آنها به این دلیل گرفتار بیماری روانی شده بودند که جوهره دین وباور دینی را در نیافته بودند و تنها وقتی که به این دیدگاه های دینی بازگشته بودند به طور کامل درمان شدند».(3)

روان کاو دیگری به نام ا.ا. بریل، معتقد است: «انسان متدین هرگز دچار بیماری های روانی نخواهد شد» و مورخ معروف «آرنولد توئین بی» می گوید: بحرانی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شده اند، اساساًً به فقر معنوی آنها بازمی گردد، او معتقد است که تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی بازگشت به دین است.(4)

2. جیمز، ویلیام، دین و روان، ص20.

3. یونگ، روانشناسی و دین، مقدمه.

 

4. خوش کنش، نقش دین در بهداشت روان، ج 2 ص.

برگرفته از کتاب :نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها


[ چهارشنبه 89/12/4 ] [ 12:15 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا :تومی دانی آنچه ما انجام دادیم نه به خاطر رغبت قدرت بود تا برجایگاه حاکمان تکیه زنیم ونه برای زیاده طلبی در این دنیای ناچیز بود.بلکه فقط می خواستیم نشانه های دین را مجددا در جای خود مستقر داریم ودر شهرها اصلاح پیشه نمائیم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی حاصل آید واحکامی که ضایع شده بودند اجرا گردد. 1علی ( ع) نهج البلاغه خطبه13

شجره طیبه انقلاب اسلامی بدست توانمند معمار وبنیان گذار انقلاب اسلامی ایران امام خمینی رحمت ا... ) با همین هدف در 32 سال پیش به لطف الهی وهمت ولی نعمتان انقلاب مردم شریف ایران اسلامی برقرار گردید تانشانه های دین را مجددا در جای خود مستقر داریم ودر شهرها اصلاح پیشه نمائیم تا بندگان ستمدیده را ایمنی حاصل آید واحکامی که ضایع شده بودند اجرا گردد. در 32 سال گذشته هزینه های ارزشمندی را نثار کردیم وفدا کردیم تااین درخت تنومند پا بر جا بماند.

لطف الهی شامل حال این ملت اسلامی والهی گردید وبعد از رحلت جانسوز بنیان گذار نظام مقدس جمهور ی اسلامی ، رهبری وولایت ملت شریف ایران اسلامی به حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی ) رسید تا راه پیر ومرشد ورهبر فرزانه خود راادامه دهد.

چه خون دلها وخونها ی شهیدان و جانبازانی ... که در این مسیر نداده ایم ، چه شیطان صفتهایی که در پوشش یک خادم ملت به  عنوان رئیس جمهور ( بنی صدر خائن ) وزیر ونماینده و... در مجلس و... حضور یافتند وبا افکار خود زمینه نفاق را فراهم ساختند و... اکنون در دامان انگلیس وآمریکا بر علیه این ملت وانقلاب اسلامی آب به آسیاب دشمن می ریزند.

حال که این شجره طیبه 32 ساله شده وشاخ برگهای آن هر کدام برای خود به ثمر نشسته و میوه شیرین آن کام این ملت را شیرن کرده است ، چند عنکبوت که سالها درپناه این درخت تناور ودرسایه آن فربه شدند با تار پود پوشالی خود که با تزریق سرمایه آمریکا ، انگلیس ، اسرائیل  ، آلت دست منافقین شده می خواهند مانع رشد این شجره طیبه شوند ؟؟؟ سعه صدر رهبر فرزانه وملت شریف جمهوری اسلامی ایران نیز موجب نشد تا این منافقین کوردل ( موسوی وکروبی )به دامان پر مهر انقلاب اسلامی برگردند . کور کورانه همانند یک عروسک خیمه شب بازی  عنان خود را دراختیار عروسک گردانان خود ( آمریکا ،انگلیس واسرائیل) قرار دادند. تا ثابت کنند که دیگر به نقاب نیاز ندارند .

چه میزان انسان ( البته با عذر خواهی ازهمه انسانهای شریف) باید بدبخت وبیچاره وجاهل باشد که این همه نشانه های الهی را ببیند وعبرت نگیرد. غافل ازاینکه چراغی را که ایزد بر فروزد ف هر آنکس پف کند ریشه اش بسوزد. نه ریشش.

حال  که به لطف الهی و با هدایت مدبرانه رهبرومولایمان وبا بصیرتی که ملت شریف ایران  وبعض خواص پیدا کردند می توان با رفع غبار بهتر فضا را دید ، انشاءالله شاهد نابودی عنکبوت صفتان وتار پود آنها مخواهیم بود باشد که دیگر شاهد این موضوعات نباشیم ودر س عبرتی باشد برای خواصی که هنوز به مراقبت از خودشان ادامه می دهند. ودرعبرتی برای شیطان صفتانی که هنوز در مخیله خود قصرهای عنکبوتی می سازند.

خدایا  سپاسگزاریم که باز ما را تنها نگذاشتی وپرده نفاق وفتنه را کنار زدی تا خون جوانان این مرز وبوم وشهیدانی که برای اجرای احکامت ریخته شده بود پایمال نشود.

 


[ پنج شنبه 89/11/28 ] [ 9:49 عصر ] [ علی فغانی ]

روزی برحسب دلتنگی سری زدم به چند سایت ازجمله سایت اهداء عضو که راحت با سرچ چند کلمه فارسی می توان به آن راه پیدا کرد . سایت جالبی است . رد پای آسمانی ها را می توان درآنجا براحتی پیدا کرد . آنهایی که جلو جلو اعضا وتار پود وسلولهای بدن خود را برای همنوعان خود به حراج گذاشته اند . ما که لیاقت شهادت را نداشتیم تا به خون خود ببالیم که برای شرافت وحفظ انقلاب  ناموس این ملت بر زمین همیشه جاودان ایرا اسلامی ریخت. به همین خاطر با حسادت به خوبانی که به این امر خداپسندانه قدم در وادی ایثار گران جان وجسم گذاشته اند . حقیر نیز پس از عمری استفاده از این جسم که خداوند مهربان ،رحمان ،رحیم ،به من ارزانی داشته بر خود لازم دانستم تا به همراه فرزند دلبندم سعادت حضور درکنار این عزیان را داشته باشم .اگر حمل بر خود ستایی نگذارید. حیفم آمد یادبود فرزندی از این مرز بوم (بهار)که با عشق اقدام به حضور در این دنیای معنوی زیبا نموده است بیان  ننمایم . فلذا ذیلا به رؤیت شما خوبان مهربان می رسانم:

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید... بگذارید آن را بستر زندگی بنامم بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که ازقلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند وکمکش کنید تا زنده بماند ونوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند ودخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند... اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند... گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند...

در پایان برحسب وظیفه از همه خوبان مهربان همراه دعوت می کنم سری به وادی عشق وایثار بزنند ، انشاءالله که همیشه از نعمت سلامتی بهره مند باشید.


[ یکشنبه 89/11/24 ] [ 8:55 عصر ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بادیدن انقلاب مصر وجمعیتی که از ظلم وستم دیکتاتور مصر به ستوه آمده بودند وانسانیت وشرف خود را سالها توسط این ظالمین به حراج گذاشته بوند ودست به دامان آمریکا واسرائیل می شدند و... بیاد 32  سال پیش افتادم که انقلاب بی نام خمینی کبیر ( رحمت ا.. ) در سخت ترین شرایط  به با اتکا به مردم شریف وبزرگش وبه رهبری امام وپیشوایی که اگر نبود شاید این عزت وافتخار فعلی را ما نمی دیدیم به پا خواستند وبا خون خود مشق انقلاب را نوشتند و از آزمون این مدرسه عشق وایثار وشهادت سربلند بیرون آمدند.

حال که به گذشته نیم نگاهی دارم ، اگر صادقانه وبدون حب وبغض نگاه کنیم می بینیم که دست آورد امروز ما ، انسانیت وشرف ما ، ناموس ما ، زندگی ما ، دانشگاه ما ، و....... همه وهمه میوهایی از انقلاب هستند که ازافتخارات این انقالب اسلامی است ، البته تا پخته شدن ورسیدن هنوز جادارد .

آنچه که باید درس عبرت شود وضعیت فعلی مصر و.... است که تازه به 32 سال پیش خود باید نگاه کنیم که اینچنین بودیم وحالا با عزت و آبرو روی پای خودمان ایستاده با هزران لوح افتخار ومدال خدایی بر روی سینه ملت شهید پرورمان ، به راستی اگر نبود هدایت وحمایت خداوند تبارک وتعال و آقا ومولایمان امام عصر (عج) ونایب برحقش خمینی کبیر (رحمت ا.. ) ومولا وولی وامام ما  حضرت آیت خامنه ای وحمایت وهمراهی وهمدلی واتحاد ملت بزرگ ایران آیا رسیدن به این جایگاه ممکن بود.

خدایا شاهد باش که من نه برای کسب قدرت ونه برای احساس ونه برای بدست آوردن جایگاه و... حرف دلم را می زنم ، بلکه بر حسب وظیفه شرعی وخدایی تکلیف می دانم که به عنوان نسل اول انقلاب سینه به سینه این نعمت الهی را که به قیمت خون هزران شهید وجانباز جوانان این مرزوبوم بدست ماوشما رسیده است. قدر بدانیم وقابلیت پاسداری از این گوهر گرانمایه را به لطف الهی بدست آوریم. انشاءالله

وامیدوارم ملت مصر نیز که اولین گام را محکم بر داشتند ، بتوانند در ادامه نیز به لطف الهی در برداشتن گامهای بعدی موفق شوند.


[ شنبه 89/11/23 ] [ 8:50 عصر ] [ علی فغانی ]

 یوم الله 22 بهمن; یعنی، یادآوری رشادت ها و فداکاری ها و شهادت طلبی های ملتی منسجم و خداجوی و پیرو ولایت و رهبری که با ایثار خون خود ثابت کرد که «خون بر شمشیر و حق بر باطل پیروز است.» یادآوری 22 بهمن; یعنی، یادآوری تجلی حکومت الله در روی زمین، روزی که برنده ترین سلاح معنوی; یعنی، ایمان، پیروزی آفرید.

روزی که کلمه توحید در وحدت کلمه به دست آمد و در نتیجه اعتصام به «حبل الله » رژیم ستمشاهی دوهزار و پانصد ساله طاغوتیان به زباله دانی تاریخ سپرده شد و ثابت کرد آوای «الله اکبر» از رگبار «مسلسل » قوی تر و نیرومندتر است.

22 بهمن به ما آموخت که در مبارزه با دشمنان اسلام، فقط باید بر خدا تکیه داشت گرچه دست از سلاح تهی باشد. و وابستگی به شرق و غرب هرچند به سلاح های مدرن مجهز باشند، در برابر نیروی هماهنگ مردمی که با سلاح ایمان مبارزه می کنند، بی اثر است. واینکه  خون بر شمشیر پیروز است.


[ دوشنبه 89/11/18 ] [ 8:21 صبح ] [ علی فغانی ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 766
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 1481754
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد