سلام آقای مهربانم ...
می دانم که حالت خوب نیست ... می دانم که می دانی حال من هم خوب نیست ... آقای خوبم ... دلم گرفته است ... هیچ چیز و هیچ کس سرجایش نیست ... همه چیز وارونه است راستش آدمها هم دیگر مثل گذشته نیستند حتی دیگر به دردودل های همدیگر نیز گوش نمی دهند ... دلم از این می گیرد که می بینیم و می دانیم و ... اما باز هم به جستجوی معرفت و وفا از این دنیا و متعلقات آن هستیم آقا جان ... اگر تو بودی ... انقدر بی کس نبودیم ... اگر تو بودی ... یتیمانت طلب عشق ز هر بی سروپایی نمی کردند اگر تو بودی ... کسی را که لایق عشقی پاک و خالص باشد , می یافتند اگر تو بودی ... دیگر مهمترین دغدغه یتیمانت عشق های مجازی آلوده نبود ....
خلاصه ...
آقا جان ... اگر بودی ... بهتر از این بود که اکنون هست و بهتر از این بودیم که اکنون هستیم آقا جان ... به خدا می خواهیم که خوب باشیم حتی اگر غرق در گناه باشیم به خدا دوستت داریم ...
دلنوشته [ سه شنبه 93/4/17 ] [ 9:8 صبح ] [ مهدی احمدی ]
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر جوان مومنی که قرآن تلاوت کند قرآن با گوشت و خونش آمیزد و خداوند او را با فرشتگان که سفیر خدایند و بزرگمندانی نیک هستند همراه گرداند و در روز رستاخیز قران بازدارنده او از دوزخ است. قرآن در روز رستاخیز گوید پروردگارا به راستی هر کردگار (عمل کننده ای) به پاداش کردار خویش رسید جز عمل کنندگان به من پس گرانقدرترین عطایای خود را به او ده پس خدای گرامی و بزرگ دو جامه از جامگان بهشت را به او پوشاند و تاج شکوهمندی را بر سرش نهاد سپس خداوند خطاب به قرآن فرماید: آیا راضی شدی؟ قرآن گوید:پروردگارا به پاداشی برتر از این امید داشتم پس خداوند امان نامه ای را بر دست راستش و جاودانگی در بهشت را بر دست چپش دهد پس آنگاه آن جوان به بهشت درآید. و او را گفته آید که آیه ای را تلاوت کن و درجه ای بالا رو.سپس به قرآن خطاب شود آیا آنچه را آرزو داشتی به او دادیم و تو را خرسند ساختیم. قرآن گوید: آری پروردگارا.»
منبع: ثواب الاعمال و عِقابُها [ سه شنبه 93/4/17 ] [ 8:53 صبح ] [ مهدی احمدی ]
خـــــدایـــــــــــا..! هر چنــــد وقـــت یکبــــار به ما یـــــــــاد آوری کن: نامحـــــــــرم نامحـــــــــــــرم اســــــــت... چه در دنیای مجــــــــــــازی...
یادمـــــــــان بینــــــــــداز فاطـــــــمــــــــــــه(س) را که از نابینــــا رو می پوشاند... [ سه شنبه 93/4/17 ] [ 8:48 صبح ] [ مهدی احمدی ]
خدایا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم خداوندا عزیزانی دارم رسمشان معرفت و یادشان صفای دل پس آنگاه که دست نیاز سوی تو می آورند پر کن از آنچه در مرام خدایی توست! التماس دعا [ یکشنبه 93/4/15 ] [ 2:17 عصر ] [ مهدی احمدی ]
آمد رمضان و عید با ماست قفل آمد و آن کلید با ماست
مولوی [ یکشنبه 93/4/15 ] [ 2:16 عصر ] [ مهدی احمدی ]
بنا نیست امروز افسرده باشیم پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟ ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در بین کوچه نشستیم که سهمی از این سفره ها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی مسافر نداری شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بالها کربلایند بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنها ترینی در این روزها که تو زائر نداری
مرا زائر بی قرار تو کردند دلم را چراغ مزار تو کردند
بنا شد اگر سائلی نان بگیرد چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که میگشت بنا شد عروسی از ایران بگیرد
اسیری شهبانوی ما می ارزد که این خاک بوی حسین جان بگیرد
تو آقا ترینی و سجاد مایی تو شاهی و فرزند داماد مایی
خدا باز تصویر مولا کشیده برای حسینش، علی آفریده
تو از بس که غرق حضور خدایی برای عبادت تو را برگزیده
هر آنکس که دیده تو را صبح یا شب سر سفره های مناجات دیده
ترحم کن ای آسمان محبت به این قطره های چکیده چکیده
چه می خواهم از تو که داده نباشی به اندازه کافی از تو رسیده
همین که گدای تو هستیم کافیست ابو حمزه های تو هستیم کافیست
بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان :ابکی ؛ ابکی ؛لنفسی ؛ لقبری... دل مرده ی ما کمی جان بگیرد
(...و یا غافر الذنب و یا قابل التوب الهی تصدق علیّ بعفوک
انا لا انسی ایادیک عندی الهی تصدق علیّ بعفوک
الهی و ربی علیک رجائی الهی تصدق علیّ بعفوک...)
لباس مناجت را باید ،هرکس شب پنجم ماه شعبان بگیرد
تو هستی دلیل مسلمانی ما نجات پر و بال زندانی ما
به جز عالم سائلی عالمی نیست به غیر از کریمی تو حاتمی نیست
بر این خشکها تا که باران ببارد به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست
خدا از سرم سایه ات را نگیرد جز این؛ هرچه را هم بگیرد غمی نیست
چهل سال بر سر در خانه ی تو به جز پرچم کربلا پرچمی نیست
تو یعقوبی و پلک مجروح داری چهل سال گریه، زمان کمی نیست
چهل سال گریه، چهل سال ناله چهل سال گریه برای سه ساله
علی اکبر لطیفیان [ سه شنبه 93/3/13 ] [ 1:6 عصر ] [ مهدی احمدی ]
عشق تکرار آدم و حواست [ سه شنبه 93/3/13 ] [ 1:5 عصر ] [ مهدی احمدی ]
ای اذان پر از نماز حسین جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت، اقامهی زهرا زندگیات ادامهی زهرا
مثل بیتالحرام، یا زینب واجب الاحترام، یا زینب
ذکر ایاک نستعین لبم آیههای تو همنشین لبم
حضرت مریم قبیلهی ما آیة اللهِ ما، عقیلهی ما
ما دو آیینهی مقابل هم جلوههای پر از تکامل هم
بال یکدیگریم، در همه جا تا خدا میپریم، در همه جا
ای حیات دوبارهی هستی زینت گوشوارهی هستی
پر من بال من کبوتر من سایهبان همیشهی سرِ من
پیشتر از همه رجز خواندی بیشتر زیر نیزهها ماندی
تو ابالفضل در برابرمی تو حسین دوبارهی حرمی
عصمت الله، دختر زهرا آن زمانی که آمدیم اینجا
چشمتهایت سپیدهی ما بود پای تو روی دیدهی ما بود
از برایم تو خواهری کردی خواهری نه که مادری کردی
به تو ام الحسین باید گفت محور عالمین باید گفت
آفتاب غروب خیمهی من ضلع گرم جنوب خیمهی من
ای پریشانی به دنبالم التماس کنار گودالم
ای فدای غرورِ دلخور تو در نگاه فرار چادر تو
صبح فردای بعد عاشورا ده نفر از قبیلههای زنا
روی شنها تن مرا بستند نعل تازه به اسبها بستند
بدنم را به خاک تن کردند مثل یک لایه پیرهن کردند
یک نفر فیض از حضورم برد یک نفر نیز در تنورم برد
ای ورقپارههای تا خورده زائر این زمین جا خورده
رنگ و روی شما پریده نبود بالهای شما بریده نبود
بعد یک انتظار برگشتی سر ظهرِ قرار برگشتی
ماه رفتی و هاله آمدهای یاس رفتی و لاله آمدهای
از چه داری به خویش می پیچی نکند بی سه ساله آمدهای؟
ای غریب همیشه تنهایم آفتاب نجیب صحرایم
پیش چشمان خیرهی مردم صبح دلگیر روز یازدهم
دختران مرا کجا بردی؟ اختران مرا کجا بردی؟
ای مناجات خسته حرف بزن ای نماز شکسته حرف بزن
با من از خارهای جاده بگو از اسیریِ خانواده بگو
از کبودی دستهای عرب از تماشای بیحیای عرب
راستی از سفر چه آوردی؟ غیر از این چند سر چه آوردی؟
آن پرت را بگو که پس دادند؟ معجرت را بگو که پس دادند؟
آن شبی که کنارتان بودم میهمان بهارتان بودم
دخترم در خرابهای که نخفت درِ گوشم چه چیزها که نگفت
حال از این نگات میپرسم از همین چشمهات میپرسم
ای وقار شکستهی عباس اقتدار شکستهی عباس
سر بازار ازدحام چه بود؟ ماجرای کنیز و شام چه بود؟ علیاکبر لطیفیان [ سه شنبه 93/3/13 ] [ 1:3 عصر ] [ مهدی احمدی ]
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، گناه نکنیم. [ چهارشنبه 93/3/7 ] [ 10:1 صبح ] [ مهدی احمدی ]
فاطمه فتحی نژاد که 17 سال بیشتر ندارد اولین دختر خلبان بسیجی است که پس از 14 ساعت آموزش توانسته است با جایروکوپتر به تنهایی پرواز کند که این موضوع در نوع خود بی نظیر است. این دختر بسیجی با دو پرنده پالگرد و هواپیمای فوق سبک برای نخستین بار پرواز عملیاتی باشگاه هوایی سپاه تهران بزرگ ( جایگزین یگان هوایی) را در آسمان تهران به نمایش گذاشت. [ چهارشنبه 93/3/7 ] [ 9:58 صبح ] [ مهدی احمدی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |