سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

آشنایی با فرق و مذاهب جهان ....


  • آشنایی با فرق و مذاهب جهان...
  • بخش اول : نخسین فرقه ها:
  • همان گونه که دیدیم بر اثر سه اختلاف مهم و اساسى ، امت اسلام به فرقه هاى شیعه و سنى از یک سو، خوارج و مرجئه و معتزله از سوى دیگر و نیز جبریه و قدریه تقسیم شد. از آنجا که فرقه هاى شیعه و اهل سنت جداگانه بحث خواهد شد و معتزله از فرقه هاى اهل سنت به شمار مى آید، در اینجا تنها به فرقه هاى خوارج ، مرجئه ، قدریه و جبریه خواهیم پرداخت .
  • 2 - خوراج
  • خوارج جمع خارجى به معناى خروج کننده و شورشى است . خارجى به دو معناى عام و خاص به کار مى رود. معناى عام آن بر کسى اطلاق مى شود که علیه امام بر حق و مورد قبول مسلمانها شورش کند.(12) امام خوارج در معناى خاصر به کسانى گفته مى شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت ، در مقابل امام على علیه السلام شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را باآرایى مانند کافر بودن گناهکار و وجوب جنگ با کافر، توجیه کردند. وجوه دیگرى نیز براى وجه اطلاق ((خوارج )) بر گروه مذکور ذکر شده است .(13) به این گروه مارقین نیز گفته مى شود که این واژه به معناى خوارج است . ظاهرا دلیل این نامگذارى حدیثى از پیامبر اکرم (ص ) است که در آن ، حضرت در مورد شخصى که به نحوه تقسیم غنایم توسط پیامبر اعتراض کرده بود و کار پیامبر را غیر عادلانه دانسته بود، فرمود: از نژاد این مرد گروهى پدید مى آید که ((یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة ؛)) از دین خارج مى شوند همان گونه که تیر از کمان خارج مى گردد))(14)
  • ((خوارج )) و ((مارقین )) القابى هستند که مخالفان به آنها داده اند. خوارج خود را ((شراة )) که جمع شارى به معناى فروشنده است مى خواندند و معتقد بودند که جان خویش را براى خدا و آخرت مى فروشند و در این مورد به آیات ((و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله )) (بقره :207) و ((ان الله اشترى من المؤ منین اءنفسهم و اءموالهم باءن لهم الجنة )) (توبه : 111) استدلال مى کردند. از میان این القاب خوارج تنها لقب ((مارقین )) را نمى پذیرند زیرا آنها خود را خارج از دین نمى دانند بلکه مخالفان خود را چنین مى پندارند.(15)
  • تاریخ پیدایش خوارج پیشتر ذکر گردید. در اینجا ابتدا به عقاید مشترک خوارج و سپس به شاخه هاى فرعى آن مى پردازیم .
  • عقاید مشترک خوارج...
  • الف ) مسائلى که به ایمان و کفر مربوط مى شوند. همه خوارج مرتکب کبیره را کافر مى دانستند. این مساءله اعتقادى داراى لوازم بسیار مهم کلامى است که معمولا در زمانهاى بعدى تبیین و تفسیر شده اند. این لوازم عبارت اند از:
  • 1. عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است .
  • 2. میان کفر و ایمان منزلتى قرار ندارد. بنابراین هر انسانى یا مؤ من است یا کافر.
  • 3. ایمان داراى درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگى اعمال بستگى دارد. مثلا ایمان شخصى که همه واجبات و همه مکروهات را ترک مى کند بالاتر از ایمان فردى است که تنها به واجبات عمل مى کند.
  • 4. چون عمل جزء ایمان است ، پس هر عملى که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دایره ایمان مى شود. از نظر خوارج ، گنا کبیره عملى است که با ایمان منافات دارد و موجب کفر است .
  • 5. مرتکب کبیره چون کافر است ، عذاب اخروى ابدى است و آتش خالد و جاودان است .
  • ب ) مسائلى که مستقیما به ایمان و کفر مربوط نمى شوند. مهمترین این ارا عبارت اند از:
  • 1. امر به معروف و نهى از منکر در همه درجات واجب است ، حتى اگر به قتال بیانجامد؛ آنها براى قتل و پیکار با کسانى که آنها را کافر مى شمارند هیچ گونه قید و شرطى نمى شناختند.
  • 2. خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است .
  • 3. تحکیم و پذیرش داورى غیر خدا حرام است .
  • 4. در صورتى که وجود امام ضرورى باشد، او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین مى شود و امامتش تا زمانى که بر طبق عدل و شروع عمل مى کند و دچار خطا نشود ادامه خواهد داشت .
  • 5. امامت و خلافت از غیر قریش نیز رواست .
  • 6. آنها امام على علیه السلام ، عثمان ، طلحه ، زبیر، عایشه و همه خلفاى بنى امیه و بنى عباس را کافر مى دانند و تبرى از آنها را واجب مى شمارند.
  • فرقه هاى خوراج...
  • خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعیین فرقه هاى اصلى آنها اختلاف نظر وجود دارد.(16) در اینجا پنج فرقه که به نظر مى رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح مى شوند.
  • 1. محکمة الاءولى : اینان همان گروهى هستند که در جنگ صفین در مقابل امام على علیه السلام قرار گرفتند و چون حکمیت را انکار کردند و شعارشان ((لاحکم الا لله )) بود به آنها ((محکمه )) گویند و چون نخستین گروهى بودند که چنین اعتقادى داشتند، ((محکمة الاءولى )) نامیده مى شوند. به این گروه از آن رو که در حروراء، یکى از قراى کوفه ، اجتماع کردند، ((حروریه )) نیز مى گویند.
  • البته این گروه را نمى توان فرقه اى در عرض دیگر فرق قرار داد بلکه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلى هستند که بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.
  • محکمه ، تحکیم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث کفر مى دانند. آنان وجود امام و حاکم را واجب نمى دانند و معتقدند که آزاد بودن و قریشى بودن از شرایط امام نیست . نخستین کسى که از سوى این گروه به امامت و رهبرى برگزیده شد، عبدالله بن وهب الراسبى بود. محکمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام على علیه السلام در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج کرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه کردند و بقیه که چهار هزار تن بودند به رهبرى عبدالله بن وهب ، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاکت رساندند و تنها نه تن از آنها باقى ماندند که به نواحى مختلفى چون یمن و عمان متوارى شدند و در آن نواحى به ترویج آرا و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاکمان بنى امیه گروههایى با تفکرات محکمه نخستین بر حاکمان بنى امیه خروج کردند. این قیامها ادامه داشت تا اینکه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و ((ازارقه )) پدید آمدند.(17)
  • 2. ازارقه : این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجرى ) هستند. نافع نخستین کسى بود که با ابداع برخى آراى خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید.(18) ازراقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوراج به یک گروه مذهبى و کلامى و نه صرفا سیاسى ، نقش داشتند.(19) در عین حال ، ازارقه از لحاظ سیاسى و نظامى و نیز تعدا پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه هاى خوارج قویتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانى که عبدالله بن زبیر قیام کرده بود و بر مناطقى از جمله بخشهایى از ایران تسلط یافته بود، از بصره به سمت اهواز حرکت کرد و اهواز، فارس ، کرمان و نواحى اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبرى نافع مدتها با سپاهیان ابن زبیر و امویین جنگیدند تا اینکه ابن زبیر، یکى از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابى صفره با بیست هزار تن ، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگید که مدتى از سوى ابن زبیر و مدتى نیز از سوى حجاج و در زمان حکومت عبد الملک بن مروان بود. او در یکى از جنگها نافع را کشت و سپس با ایجاد اختلاف در سپاه ازارقه ، آنان را به کلى نابود کرد. (20)
  • در این گروه به تدریج عقایدى پیدا شد که گاه به سختى و جانب افراط مى گرایید.
  • عمده ترین معتقدات این گروه عبارت است از:
  • 1- ازراقه مخالفان خود را مشرک و کافر مى دانستند 7 در حالى که خوارج اولیه آنان را تنها کافر مى پنداشتند.
  • 2- قاعدین خوارج ، یعنى آن دسته از خوارج که همراه ازراقه جنگ نمى کردند کافر و مشرک هستند.
  • 3- اطفال مشرکان (مخالفان ازراقه ) نیز مشرکند.
  • 4- کشتن مشرکان یعنى مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است .
  • 5- همه مشرکان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.
  • 6- انجام هر گناهى ، اعم از گناه کبیره یا صغیره باعث کفر و شرک مى شود.
  • 7- خداوند مى تواند کسى را به پیامبرى برگزیده که قبل از نبوت کافر بوده و یا پس ااز نبوت کافر خواهد شد.
  • 8- تقیه در گفتار و کردار جایز نیست .(21)
  • 3. نجدات یا نجدیه : این فرقه پیروان نجدة بن عامر حنفى (م 69 هجرى ) به شمار مى روند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خویش در یمامه قصد پیوستن به سپاه خوارج بصره به رهبرى نافع بن ازرق را داشت . در این میان ، نافع آراى خاص خود را ابراز کرد و قاعدین خوارج را مانند دیگر مسلمانها کافر و مشرک دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه ، گروهى از یاران نافع از او جدا شدند و به سمت یمامه حرکت کردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آراى جدید نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزید. سپس گروه انشعابى ازارقه به همراه خوارج یمامه با نجدة بن عامر بیعت کردند و بدین ترتیب نجدات متولد گشتند. این گروه به ((عاذریه )) نیز معروف اند، زیرا ویژگى اعتقادى آنها این است که جاهل به فروع دین را معذور مى دانند. این گروه در مجموع عقاید معتدلى داشته اند و از افراط گرى خوارج تا حدودى خود را کنار داشته اند. آراى این فرقه :
  • 1. اگر کسى گناه کوچکى انجام داد و بر آن اصرار ورزید و آن را تکرار کرد مشرک است ولى اگر کسى مرتکب گناهان بزرگى چون زنا، سرقت و شرب خمر گردید و بر آن اصرار نکرد مسلمان است . بنابراین تنها گناهانى که شخص بر آنها اصرار ورزید موجب کفر و شکر است .
  • 2. مردم و جامعه نیازى به رهبرى و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعایت کنند و اگر این کار به وجود امام توقف پیدا کرد، تعیین امام لازم است .
  • 3. تقیه در گفتار و کردار جایز است .
  • 4. قتل اطفال مخالفان جایز نیست
  • 5. قاعدین خوارج معذورند.
  • نجدات به زودى به خاطر اختلافات درونى دچار انشعاباتى شدند و رهبر یکى از همین گروههاى انشعابى ، نجدة بن عامر را از پاى در آورد. (22)
  • 4. صفریه : به پیروان زیاد بن الاصفر گفته مى شود. اشعرى معتقد است که فرقه هاى اصلى خوارج چهار فرقه ازارقه ، اباضیه ، نجدیه و صفریه هستند و بقیه فرقه ها از صفریه منشعب شده اند. این گروه کشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جایز نمى دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار سه نظریه در میان این گروه پدید آمد و باعث پیدایش سه فرقه فرعى گردید. برخى از آنها، مانند ازارقه ، انجام هر گناهى را باعث کفر و شرک مى دانند. برخى دیگر معتقدند اگر کسى مرتکب گناهى چون زنا و سرقت شود که حد شرعى دارد آن شخص زانى یا سارق نامیده مى شود نه کافر؛ کافر تنها به کسى گفته مى شود که گناهى چون ترک نماز را که حد شرعى ندارد انجام دهد.
  • پاره اى دیگر کسى را که به واسطه گناهش از طرف حاکم شرع محکوم به حد شرعى شده باشد کافر مى دانند. (23)
  • 5.اباضیه : مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض (م . 86 ه‍ق )است . برخى برآن اند که عبدالله رهبر سیاسى این گروه بوده است و رهبرى علمى و دینى بر عهده جابر بن زیدالعمانى مى باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤ سس فراقه ازارقه ) همراهى مى کرد اما پس از مطلع شدن از آراى افراطى از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج کرد و سپاه مروان در محلى به نام تباله با او جنگید. جابر بن زید از سران اباضى مذهب و از همین قبیله اند. از این رو تبلیغ جابر در عمان مؤ ثر واقع شد و بسیارى از مردم آن دیار، مذهب اباضى را پذیرفتند. ظاهرا هم زمان با انحلال حکومت بنى امیه در سال 132 هجرى جلندى بن مسعود موفق شد تا حکومت اباضى را در عمان تاءسیس کند. اما به زودى سفاح خلیفه عباسى سپاهى به عمان فرستاد و حکومت جلندى را در سال 134 هجرى از میان برداشت . پس از مدتى اباضیه بار دیگر در عمان حاکمیت یافتند و این وضعیت حدود صد سال ادامه داشت تا اینکه در میان اباضیه اختلافاتى رخ داد و پس از آن سپاهى از سوى معتضد عباسى به عمان حمله کرد و بار دیگر حکومت اباضیه را برچید اما عقیده بیشتر مردم همچنان اباضى باقى ماند.(24)
  • اباضیه معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه باقیمانده از آنان هستند که امروزه در کشور عمان و مناطقى از شمال آفریقا حضور دارند. خاندان سلطنتى کنونى عمان نیز اباضى مذهب هستند و از همان قبیله اند.
  • شهرستانى مهمترین عقاید اباضیه را در خصوص مساءله ایمان و کفر به این شرح مى نگارد:
  • 1. مرتکبین کبیره مؤ من نیستند؛ بلکه کافرند.
  • 2. کفر مرتکبین کبیره از نوع کفر نعمت است ، نه کفر ملت و دین .
  • 3. مرتکبین کبیره موحدند، نه مشرک زیرا خداى یکتا را قبول دارند.
  • 4. مناکحه و موارثه با مرتکبین کبیره جایز است و قتل آنها جایز نیست ، مگر اینکه جنگى در میان باشد.(25)
  • چکیده...
  • 1. خوارج به معناى عام جمع خارجى به معناى شورشى است و معناى خاص به کسانى گفته مى شود که در جنگ صفین در مقابل امام على علیه السلام شوریدند. به آنها مارقین هم گفته مى شود.
  • 2. مهمترین اعتقاد خوارج این است که مرتکب کبیره را کافر مى دانستند. این اعتقاد لوازم کلامى مهمى دارد.
  • 3. خوراج فرقه اى متعددى دارند که مهمترین آنها عبارت اند از:
  • الف ) محکمة الاولى : که همان شورشیان در مقابل امام على علیه السلام هستند. آنها به کافر بودن گناهکار قائل بودند.
  • ب ) ازارقه : پیروان نافع بن ارزق است . آنا مخالف خود را مشرک و کافر مى دانستند، و کشتن آنها را مباح مى شمردند و خلود آنان در جهنم معتقد بودند.
  • ج ) نجدات یا نجدیه : پیروان نجدة بن عامر حنفى هستند. آنها جاهل به فروع دین را معذور مى دانند. به نظر آنها تنها گناهانى که شخص بر آنها اصرار ورزد موجب کفر و شرک است .
  • د) صفریه : به پیروان زیاد بن اصفر گفته مى شود. آنها کشتن اطفال و زنان مخالف خود را جایز نمى دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار چند نظریه میان آنها پیدا شده است .
  • ه ) اباضیه : مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض است . آنها معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه اى هستند که امروزه در برخى مناطق باقى مانده اند. آنها مرتکب کبیره را موحد دانسته ، قتل او را روا نمى دانند و معتقدند که کفر مرتکب کبیره کفر نعمت است نه کفر ملت و دین .
  • پرسش...
  • 1. خوارج چه کسانى هستند و اعتقادات مهم آنها کدام است ؟
  • 2. فرقه هاى مختلف خوارج چه تفاوتها و چه مشترکاتى با یکدیگر دارند؟
  • 3. تحلیل شما از فرقه خوارج چیست و به نظر شما چه عواملى مى تواند سبب پیدایش چنین تفکراتى باشد.
  • 3 - مرجئه
  • کمله ((ارجاء)) در لغت عرب دو معنا دارد: تاءخیر انداختن و امید دادن .(26) اطلاق اسم مرجئه یا مرجیه بر گروهى خاص به معناى نخست از آن روست که آنان عمل را از ایمان مؤ خر مى دانستند و معتقد بودند که عمل از حیث رتبه بعد از ایمان بوده و داخل در حقیقت ایمان نیست . اما اطلاق این اسم بهه معناى دوم از آن روست که معتقد بودند معصیت به ایمان ضرر نمى زند، همان گونه که با وجود کفر طاعت فایده اى ندارد. بنابراین مرجده به مؤ منین امید مى دادند که اگر گناهانى را انجام دهند ممکن است بخشیده شوهد. برخى گفته اند مراد از ارجاء، تاءخیر انداختن حکم مرتکب کبیره تا روز قیامت است ، یعنى در دنیا نباید درباره آنان قضاوت کرد و آنها را اهل بهشت یا جهنم دانست . برخى دیگر ارجاء را به معناى تاءخیر انداختن قضاوت درباره حق یا باطل بودن امام على علیه السلام و عثمان و طلحه و زبیر، و به طور کلى گروههایى که بعد از دو خلیفه اول با یکدیگر درگیر شدند، تا روز قیامت مى دانند. همچنین گفته شده ارجاء به معناى مؤ خر دانستن امامت على علیه السلام از خلفاى سه گانه است . بر طبق این نظر مرجئه و شیعه در مقابل یکدیگر قرار مى گیرند.(27)
  • در باره آرا و اندیشه هاى مرجئه و هویت حقیقى آنان در بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد و به نظر مى رسد مرجئه به چندین فرقه و مذهب مختلف اطلاق شده است که برخى جنبه سیاسى و برخى دیگر جنبه کلامى داشته اند. حال به ترتیب تاریخى به این گروهها مى پردازیم .
  • نخستین گروهى که مرجئه نامیده شدند، در قرن اول هجرى پدید آمدند. پس از وقایعى که در زمان خلافت عثمان رخ داد و به اختلاف امام على علیه السلام و اکثر مردم با او انجامید، مسلمانها به دو دسته تقسیم شدند. برخى مردم از عثمان حمایت کردند و اکثر مردم به خانه على علیه السلام شتافتند و او را به خلافت و پیشوایى امت فرا خواندند. پس از کشته شدن عثمان این اختلاف ادامه یافت و معاویه به بهانه خون خواهى عثمان در مقابل امام على علیه السلام شورش کرد. این اختلاف حتى پس از شهادت امام نیز ادامه داشت . در چنین اوضاع و احوالى عده اى براى اینکه میان این دو گروه وحدت ایجاد کنند پیشنهاد کردند که قضاوت در باره حق و باطل بودن عثمان و على علیه السلام را به تاءخیر اندازند تا خدا در روز قیامت خود حکم کند. ابن عساکر مى گوید: گروهى از مسلمانها که در اطراف سرزمینهاى اسلامى مشغول نبرد با کفار بودند پس از بازگشت به مدینه دیدند عثمان کشته شده و مردم با یکدیگر اختلاف دارند، برخى از عثمان طرفدارى مى کنند و برخى على علیه السلام را بر حق مى دانند. در این هنگام آنها گفتند ما علیه عثمان و على علیه السلام حکمى صادر نمى کنیم و این کار را به تاءخیر مى اندازیم تا خدا در این باره حکم کند.(28)
  • ابن سعد در تعریف مرجئه نخستین مى گوید: ((الذین کانوا یرجون علیا و عثمن و لا یشهدون بایمان و لاکفر؛)) (29) آنان کسانى بودند که قضاوت در باره على علیه السلام و عثمان را به تاءخیر مى انداختند و درباره ایمان و کفر آن دو حکمى نمى کردند.
  • این عتقاد مرجئه اولیه درست در مقابل خوارج نخستین است که على علیه السلام و عثمان را کافر مى دانستند. ثابت قطنه شاعر مرجعى مسلک نیز در این باره مى گوید:
  • نرجى الامور اذا کانت مشبة
  • و نصدق القول فیمن جار اءو عندا
  • یجزى على و عثمان بسعیهما
  • ولست اءدرى بحق اءیة وردا
  • و الله یعلم ماذا یحضران به
  • و کل عبد سیلقى الله منفردا(30)
  • ما حکم کارهاى مشتبه را به تاءخیر مى اندازیم ، و در باره کسى که ستم کرده یا گمراه شده سخن به درستى مى گوییم . على علیه السلام و عثمان به کوشش ‍ خودشان پاداش داده مى شوند، و من نمى دانم کدام یک از آنها به حق وارد شدند. خدا مى داند آن دو به چه چیز احضار مى شوند، و هر بنده اى به خداى خویش جداگانه دیدار مى کند.
  • برخى مورخان گفته اند نخستین کسى که در باره ارجاء سخن گفت و حتى رساله اى در این مورد نوشت حسن بن محمد بن على بن ابى طالب (م 95 - 101 ه‍ ق ) یعنى فرزند محمد حنیفه بود. گزارش شده است که او در مجلسى حضور داشت که در آن مدتها درباره حق و باطل بودن امام على علیه السلام و عثمان و طلحه و زبیر بحث شد. او که تا این زمان ساکت بود لب به سخن گشود و گفت بهتر از همه این حرفها این است که حکم آنان را به تاءخیر اندازیم و هیچ کدام را قبول یا رد نکنیم . وقتى این سخن حسن به محمد حنیفه رسید او به شدت خشمگین شد و فرزند را مورد سرزنش قرار داد. گفته شده است که حسن پس از این جریان رساله اى در باب ارجاء نگاشت اما بعدها از این کار پشیمان شد و گفت : اى کاش مرده بودم و چنین کارى نمى کردم . (31)
  • به عنوان نخستین کسانى که در باره ارجاء سخن گفته اند، یاد شده است . براى مثال شهرستانى از غیلان دمشقى به عنوان نخستین کسى که در باره قدر و ارجاء سخن گفت ، یاد مى کند.(32) گرچه ممکن است مراد و ارجاء کلامى - که بعدا توضیح خواهیم داد - باشد. نوبختى ، عالم و نویسنده بزرگ شیعى ، گروه دیگرى از مرجئه را معرفى مى کند او مى گوید: پس از شهادت امام على علیه السلام جز اندکى از شیعیان آن حضرت ، دیگر همراهان وى به معاویه پیوستند. ایشان قومى بودند که از حاکمان وقت پیروى مى کردند، عقیده مهم این طایفه آن بود که همه اهل قبله را که ظاهرا به اسلام اقرار مى کردند، مؤ من و مسلمان مى دانستند و امید آمرزش و بخشایش آنها را داشتند. (33) این گروه نیز در اصل یک گروه سیاسى بودند که خواهان قطع جنگ و خونریزى فرق مختلف و گردن نهادن به حکومت موجود یعنى حکومت اموى بودند. اینان همان مرجیان طرفدار امویان هستند. این گروه با گروه نخست شباهت زیادى دارند. گروه نخست حکم على علیه السلام و عثمان را به تاءخیر مى انداختند و خواهان قطع خصومت مسلمانها و وحدت امت اسلامى بودند، و گروه دوم به فرقه هاى متخاصم مثل خوارج ، امویان و شیعیان امید آمرزش مى دانند و خواهان قطع جنگ میان آنها بودند و البته از حکومت اموى حمایت مى کردند.
  • با وجود اینکه این دو گروه از مرجئه ، در باره امام على علیه السلام قضاوتى نمى کردند اما ذر زمانهاى بعد لااقل برخى از مرجئه به موضع ضدیت با امام علیه السلام کشیده شدند. در تاریخ آمده است که فردى از یکى از راویان حدیث به نام اعمش خواست تا حدیث ((على قسیم النار)) را برایش بازگو کند. اعمش گفت مرجئه اى که در مسجد نشسته اند نمى گذارند فضایل على علیه السلام را نقل کنم ، آنان را از مسجد بیرون کن تا خواسته ات را انجام دهم .(34) در احادیث معصومان علیه السلام نیز به دشمنى مرجئه با اهل بیت پیامبر علیه السلام تصریح شده است .(35)در مقابل این گروه از مرجئه ، گروهى دیگر از آنان معتقد بودند که امام على علیه السلام در جنگهاى خود بر حق بوده و کسانى چون طلحه ، زبیر، عایشه و معاویه که با او جنگیدند خطاکار بوده اند.(36)
     برگرفته از سایت کانون گفتگوی قرآنی
  •  


[ سه شنبه 89/6/2 ] [ 9:12 صبح ] [ علی فغانی ]

 

قرآن در کلام امام خمینی (ره)


* اگر قرآن نبود ، باب معرفت الله بسته بود إلی الابَد.

* قرآن کتاب انسان سازی است ، مکتب اسلام مکتب انسان سازی است ، انسان به همه ابعاد.

* این قرآن است که هدایت می کند ما را به مقاصد عالیه ای که در باطن ذاتمان توجه به او هست ، و خودمان نمی دانیم.

* از انس با قرآن کریم ، این صحیفه الهی و کتاب هدایت ، غفلت نورزند ؛ که مسلمانان هر چه دارند و خواهند داشت در طول تاریخ (گذشته و آینده) ، ازبرکات سر شار این کتاب مقدس است.

* تدریس قرآن _ در هر رشته ای از آن _را محطّ نظر به مقصد اعلای خود قرار دهید.

* هر مقداری که شما عمل کردید به قرآن ، زیر پرچمش رفتید.پرچم قرآن این نیست که پرچم های دیگران هستند ، پرچم قرآن عمل به قرآن است.

* مبادا قرآن مقدس و آیین نجات بخش اسلام را ، بامکتب های غلط و منحرف کننده ای که از فکر بشر تراوش کرده است ، خلط نمایید.

* هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست.

* آنچه مهم است این است که مسلمین به اسلام و قرآن عمل کنند . اسلام همه مسائلی را که مربوط به زندگی بشر در دنیا و آخرت است ، و آنچه را مربوط به رشد و تربیت انسان و ارزش انسان است ، داراست.

* قرآن باید در تمام شئون زندگی ما حاضر باشد.

* این کتاب و این سفره گسترده در شرق و غرب ، و از زمان وحی تا قیامت ، کتابی است که تمام بشر: عامی ، عالم ، فیلسوف ، عارف ، فقیه ، همه از او استفاده می کنند.

* قرآن کتاب انسان سازی است ، کتاب انسان متحرک است ، کتاب آدم است ، و کتابی است که آدمی که باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند [راه می برد] .

* جوانان عزیزم که چشم امید من به شماست : با یک دست قرآن را وبا دست دیگر سلاح را برگیرید ، و چنان از حیثیّت و شرافت خود دفاع کنید ، که قدرت تفکر توطئه علیه خود را ، از آنان سلب نمایید.

* قرآن کریم که به همه ما و به همه بشر حق دارد ، سزاوار است که ما در راه او فداکاری کنیم.

* مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشته اند ، و تحت لوای دیگران درآمده اند.

* هر چه در راه خدا بدهیم ، و هر چه در راه قرآن بدهیم فخر ماست ، افتخارماست ، راه حق است.

* قرآن کریم پناه همه ماست .
********************************************************************************
چند توصیه ازامام خمینی(ره) درباره قران

ارتباط با قران هر چند فقط با قرائت باشد


فرزندم ! با قران این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو ، اگر چه با قرائت آن.و راهی از ان به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است.

آخر این کتاب از طرف محبوب است برای تو وبرای همه کس ،و نامه محبوب ؛ محبوب است اگر چه عاشق ومحب ، مفاد ان را نداند و با این انگیزه ، حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت اید و شاید دستت گیرد.(وعده دیدار-نامه 8/2/1361)
هدف از تلاوت قران

مطلوب در تلاوت قران شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیرکند و باطن انسان صورت کلام الهی گیرد،واز مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسد.و اشاره به این فرموده آنجا که {معصوم}فرماید:«جوان مؤمن اگر قرائت کند ، قران در گوشت وخون او وارد می شود.» و این کنایه از ان است که صورت قران در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری که خود باطن انسان ،کلام الله مجید و قران حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش.

یکی از آداب مهمه قران

یکی از اداب مهمه قرائت قران که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی شمار نایل کند،«تطبیق» است. آنچنان که در هر آیه از ایات شریفه که تفکر می کند ، مفاد ان را با حال خود منطبق کند ، ونقصان خود را به واسطه ان مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد.

مثلا در قضیه شریفه حضرت ادم (ع)ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با ان همه سجده ها و عبادتهای طولانی چه بوده ، خود را از ان تطهیر کند؛زیرا مقام قرب الهی جای پاکان است ،با اوصاف و اخلاق شیطانی قدم در ان بارگاه قدس نتوان گذاشت.

از ایات شریفه استفاده می شود که مبداء سجده ننمودن ابلیس ، خود بینی وعجب بوده که کوس « انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین:{من بهتر از اویم ،من را از اتش و او را از گل افریدی.اعراف-12» زد، و این خودبینی اسباب خود خواهی و خود فروشی_که استکباراست_ شد...پس مطرود درگاه شد.

مهمترین مانع فهم قران

یکی از حجب که مانع از فهم قران شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب اسمانی است،حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق.

وباید دانست که از برای هر یک از اعمال یا سیئه چنان چه در عالم ملکوت صورتی است مناسب با ان ، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه ان در باطن ملکوت نفس، یا نورانیت حاصل و قلب مطهر و منور گردد و در این صورت نفس چون اینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق حقایق ومعارف ان شود ، ویا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود ، ودر این صورت قلب چون اینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در ان عکس نیفکند.



(قران از دیدگاه امام خمینی-ص103،113،125)


چکیده

از نظر امام خمینی قرآن کتاب عرفان و اخلاق و انسان سازی است; ولی چون ظرفیتهای عقلی همه مردم به یک اندازه نیست، معارف عالیه قرآنی در سطح فهم توده مردم به صورت داستان در آمده است تا آنان بتوانند ازاین سفره گسترده الهی حظی برگیرند. تکراری که در قصص قرآن به چشم می خورد، بدان جهت است که نقشی مؤثرتر در انسان سازی ایفا کند. این امر مهم از رهگذر تذکرات پی در پی و تلقینات متوالی جامه عمل به خودمی پوشد. تفاسیری هم که بر قرآن نوشته می شود، باید از همین ویژگی برخوردار باشد.

1. مقدمه

بی تردید امام خمینی را باید در زمره معدود عالمان ربانی دوران معاصر به شمار آوردکه به حقیقت معنا، با قرآن زندگی کردند و حیاتی جاودانه یافتند. ایشان اگر چه بنا به دلایلی به تفسیر قرآن نپرداختند; اما از مجموع مطالبی که در بیان و بنان ایشان در باره قرآن و تفسیر برخی از آیات مقدس و نورانی اش آمده است، بدون اغراق می توان ده ها نکات سودمند استفاده کرد.

یکی از نکات حائز اهمیت در بیانات ایشان در زمینه قرآن، بحث پیرامون قصه های قرآنی و عبرت آموزی و پندگیری از داستان های فراوانی است که در قرآن مطرح شده است. برخی معتقدند در قرآن 268 قصه آمده است که بسیار در خورتامل است. حضرت امام بدون آنکه فرصت پرداختن به بحث و بررسی پیرامون این همه داستان را داشته باشند، به مجموع این قصه ها از زاویه ای دیگر نگریستند وهدف یا اهدافی را که قرآن از طرح این داستانها دنبال می کرده است مورد توجه قراردادند.

به اعتقاد ایشان، قرآن کتاب تاریخ و قصه نیست که بخواهد سرگذشت اقوام پیشین و یا قصه های جوامع گذشته را برای ما بازگو کند. همان گونه که کتاب طب،فلسفه، فقه و یا سایر علوم هم نیست. بلکه کتابی زنده و حرکت آفرین وانسان ساز.

پس اگر مشاهده می کنیم که در خلال آیات نورانی این کتاب مقدس داستان هایی از هر جا نقل شده است، حتی برخی از آن داستان ها تکرار شده اند، باید بدانیم که هدف، چیز فراتر از قصه گویی صرف است. این جاست که به اهمیت نگاه امام به قرآن بیشتر پی می بریم که پیوسته سعی داشتند قرآن را در صحنه زندگی مسلمانان بیاورند و نه تنها افکار و اندیشه ها،بلکه اعمال و رفتار مسلمانان را نیز قرآنی سازند.

به عبارت دیگر حضرت امام همواره می کوشیدند آیات قرآن را "کاربردی"سازند و از ذهن گرایی افراطی درباره قرآن و طرح مسائلی که هیچ ارتباط مستقیمی بازندگی جوامع اسلامی نداشته و یا تاثیر سرنوشت سازی در دنیای اسلام باقی نمی گذاشته است، به شدت پرهیز داشتند.

2. هدف قرآن از نگاه امام

مطالبی که حضرت امام درباره قصه های قرآنی و دیگر مسائل مربوط به قرآن بیان داشتند، تماما برگرفته از دیدگاهی است که ایشان درباره این آخرین کتاب آسمانی دارند.

به عقیده امام قرآن کریم سفره ای است که خدای تبارک و تعالی به وسیله پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم در بین بشر گسترده است تا تمام بشر [اعم از] عامی عالم، فیلسوف، عارف،فقیه، همه از او استفاده کنند. "این کتاب" آمده است که انسان را بسازد. انسان بالقوه را انسان بالفعل کند. "تمام دعوت های انبیا هم حسب اختلاف مراتب شان برای این بوده است که انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و تمام علوم و عبادات ومعارف الهی و احکام عبادی برای این است که انسان ناقص را انسان کامل کند. برهمین اساس، آنجا که قرآن به نقل قصص می پردازد و مثلا قصه حضرت موسی رابارها تکرار می کند، هرگز هدف آن قصه گویی و داستان سرایی نیست. بلکه یگانه غایتی را که از نقل این گونه داستان ها مورد نظر قرار داده است، انسان سازی و تکامل بخشی هست و بس.این نکته شاید اساسی ترین و محوری ترین مطلبی است که حضرت امام درباره معارف و حقایق قرآن مطرح فرموده اند.

علاوه بر این، به اعتقاد ایشان، قرآن "در بر دارنده برترین معارف در معرفت خداو اسما و صفات و افعال اوست که هیچ حکیم و عارف و سالکی را برتر و بیشتر از آن نه سخنی بوده و نه تواند بود; بلکه دسترسی به حد نهایی معارف قرآن نیز ویژه «من خوطب به » و خاصان او به توسط تعلیم اوست. بنابراین فهم کامل حقایق قرآن ازدسترس همگان خارج و فوق طاقت بشر است. با این همه اوصاف، قرآن در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان است و سفره گسترده الهی است که همه می توانند ازآن بهره گیرند.

ولی باید دانست شرط بهره وری هر چه تمام تر و کامل تر از قرآن بستگی تمام به پاکی درون و رفع موانع فهم و شاگردی عالمان حقیقی قرآن و ثقل کبیر - اهل بیت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم - دارد همان کسانی که به تعبیر امام، از تعلیم الهی بهره مندند ودر مکتب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آموزش دیده اند و "مفاتیح وجود و مخازن کبریا ومعادن حکمت و وحی، و اصول معارف و عوارف، و صاحبان مقام جمع وتفصیل اند.

3. شیوه تفسیری امام

حضرت امام از یک سو بر این باور صحیح اصرار می ورزند که "تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و از سوی دیگر چنین عقیده دارند که مقصدنهایی قرآن به شهادت آیات الهی، هدایت و تعلیم انسانها و ارائه طریق سلوک انسانیت است; از این رو اعتقاد دارند که تنها شیوه صحیح تفسیر قرآن، تفسیرعرفانی - اخلاقی است و از رهگذر این تفسیر است که مقصد خداوند برای بندگان آشکار می شود.<\/h3>

عبارت ایشان در این زمینه چنین است:" بالجمله [چون] کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق، و دعوت به سعادت و کمال است; کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی -اخلاقی، و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.ایشان در توجه و پایبندی به این تفسیر تا آنجا پیش می روند که هر تفسیری غیراز آن را خطا می شمارد و از مقصود اصلی قرآن به دور می دانند و می فرمایند: مفسری که از این جهت تفسیر عرفانی - اخلاقی قرآن، غفلت یا صرف نظر کند، یا به آن اهمیت ندهد، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده است و این خطایی است که قرنها این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده است.

همچنین ضمن تقدیر از زحمات مفسران پیشین، اما نا کافی دانستن تفاسیری غیراز تفسیرهای عرفانی و اخلاقی می نویسند:"مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است; چه که هر یک از مفسرین زحمت های فراوان کشیده و رنج های بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده اند «فلله درهم و علی الله اجرهم »; بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الی الله ویکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و بزرگ ترین وسیله رابط بین خالق و خلق، و عروة الوثقی و حبل المتین تمسک به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علما و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دارالغرور به دارالسرور و الخلود باشد.

ظاهرا حضرت امام اگر چه به جامعیت قرآن در همه ابعاد مادی و معنوی اش قائل بودند و عقیده داشتند که" قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر [درآن] است; ولی با این همه، بعد عرفانی - اخلاقی را در آن برجسته تر می دیدند وبر این باور بودند که اقامه عدل، برپائی حکومت، مسائل سیاست و غیره که در قرآن آمده، تماما مقدمه رسیدن به معنویت و اخلاق و عرفان است.

ایشان در یک جا فرمودند: "قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی و آن طوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به جبرئیل امین هم نمی رسد; در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق [هم] می کند، استدلال هم می کند، حکومت هم می کند، وحدت را هم سفارش می کند، قتال را هم سفارش می کند. این ازخصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را تا حدودی که در حد انسان است، باز کرده است و هم باب مادیات را، و اتصال مادیات به معنویات را.

در جایی دیگر در توضیح دلیل تکرار قصه در قرآن آورده اند: "در هر دفعه که اصل مطلب را تکرار کند، خصوصیات و لواحقی در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرار داده وقضیه را در اطراف آن چرخ می دهد.از این عباراتی که از ایشان نقل کردیم، به خوبی اهمیت ابعاد عرفانی - اخلاقی قرآن را در نزد امام روشن می سازد.ایشان حتی درباره ابعاد عرفانی قرآن تا آنجا پیش می روند که عرفان را بزرگ ترین معجزه قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می دانند ومی فرمایند: مسائل عرفانی به آن نحو که در قرآن کریم است در کتاب دیگر نیست واین معجزه رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است.شکی نیست که با توجه به چنین باوری درباره قرآن است که حضرت امام به تفسیر عرفانی - اخلاقی قرآن گرایش دارند و تنها چنین تفسیری را برای قرآن ممدوح و مجاز می شمرند.

4. امام و قصه های قرآنی

نقش سازنده و تربیتی داستان به اعتقاد امام تا آن اندازه مهم و حیاتی است که قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، بخش قابل ملاحظه ای از آیات نورانی خود را به بیان داستان و قصه اختصاص داده است.

شاید این نکته برای مشتاقان امام و ارادتمندان آستان مقدس قرآن جالب توجه باشد که حضرت امام تا بدانجا برای قصه و داستان تاثیرات تربیتی قائل بودند که درنخستین سالهایی که به نگارش و تالیف پرداختند، آرزو داشتند فرصتی پیش آید تادرباره "قصص قرآن" کتاب مستقلی تالیف کنند.

عین عبارت ایشان چنین است: "در این کتاب شریف قضایا به طوری شیرین اتفاق افتاده که تکرار آن انسان را کسل نکند; بلکه در هر دفعه که اصل مطلب را تکرارمی کند، خصوصیات و لواحقی در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هردفعه یک نکته مهمه عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ می دهد و بیان این مطلب استقصای کامل قصص قرآنیه را لازم دارد که در این مختصر نگنجد و در آرزوی این ضعیف بی مایه ثبت است که با توفیق الهی کتابی درخصوص "قصص قرآنیه" و حل رموز و کیفیت تعلیم و تربیت آنها به قدر میسورفراهم آورم.

ایشان همچنین در بحث مفصلی که در کتاب "آداب الصلوة" درباره قرآن ایرادفرموده اند، در زمینه مطالب متنوع و موضوعات فراوانی که در این آخرین کتاب آسمانی آمده است به تفصیل سخن گفته، از جمله چنین اظهار داشته اند: "و دیگر ازمطالب این صحیفه الهیه، قصص انبیا و اولیا و حکماست، و کیفیت تربیت حق آنها را،و تربیت آنها خلق را; که در این قصص فواید بی شمار و تعلیمات بسیار است و در آن قصص به قدری معارف الهیه و تعلیمات ربوبیه مذکور و مرموز است که عقل رامتحیر کند... بالجمله، ذکر قصص انبیا علیهم السلام و کیفیت سیر و سلوک آنها وچگونگی تربیت آنها از بندگان خدا و حکم و مواعظ و مجادلات حسنه آنها، ازبزرگ ترین ابواب معارف و حکم و بالاترین درهای سعادت و تعالیم است که حق تعالی، جل مجده به روی بندگان خود مفتوح فرموده و چنانکه ارباب معرفت واصحاب سلوک و ریاضت را از آنها حظی وافر و بهره کافی است، کسان دیگر را نیزنصیبی وافی و قسمتی بی پایان است.

5. تکرار قصه ها

از نکات حائز اهمیت در آثار امام درباره قرآن، توجه ایشان به مساله تکرار در قصه هاو داستانهای قرآنی است. حضرت امام اگر چه اصل نقل داستان در قرآن را به دیده هدایت و تربیت نگریسته اند; اما این ویژگی را در تکرار قصه ها برجسته تر دیده اند وبارها بدان اشاره یا تصریح کرده اند.

به اعتقاد امام "قصص قرآن، مثل قصه آدم و موسی و ابراهیم و دیگر انبیاعلیهم السلام که مکرر ذکر شده، برای همین نکته است که این کتاب، کتاب قصه وتاریخ نیست; بلکه کتاب سیر و سلوک الی الله و کتاب توحید و معارف، و مواعظ وحکم است و در این امور، مطلوب تکرار است تا در نفوس قاسیه تاثیری کند و قلوب از آن موعظت گیرد.

به عبارت دیگر، کسی که بخواهد تربیت و تعلیم و انذار و تبشیر کند، باید مقصدخود را با عبارات مختلفه و بیانات متشتته، گاهی در ضمن قصه و حکایت، و گاهی درضمن تاریخ و نقل، و گاهی به صراحت لهجه، و گاهی به کنایت و امثال و رموز تزریق کند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر یک بتوانند از آن استفاده کنند.

ایشان همچنین در جایی دیگر در این باره فرموده اند: "قرآن کتاب تاریخ نیست بلکه کتاب اخلاق است. در کتاب اخلاق باید تکرار باشد. کسانی که می خواهنداخلاق به مردم بیاموزند باید مکرر بگویند تا در آنان اثر بگذارد. با یکبار گفتن مؤثرنخواهد بود. یکی از نکات ارجمندی که قرآن کریم دارد، مکررات است; البته اینهاصرف مکررات نیست; بلکه سبک انسان سازی این جوری است. هر صفحه ای که گشوده می شود، [در آن] دعوت به تقوا به چشم می خورد. هر یک از قصه ها مثل قصه موسی و... قصه ابراهیم چندین مرتبه ذکر می شود کسانی که قرآن را نمی شناسند،می گویند خوب بود قرآن باب باب باشد; هر بابی به گفتاری اختصاص یابد. قرآن آمده است که آدم بسازد آدم ساختن به یکبار گفتن ممکن نمی شود.

سرانجام اینکه از نظر امام" چون این کتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات وقاطبه سلسله بشر است و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد. ای بسا نفوسی که برای اخذ تعالیم با صراحت لهجه و القای اصل مطلب به طور ساده آماده پذیرش نباشند واز آن متاثر نگردند. آنان را باید به طور مناسب عقلشان دعوت کرد و مقصد را به آنهافهمانید و بسا نفوسی که با قصص و حکایات و تواریخ سر و کار ندارند و به لب مطالب و لباب مقاصد علاقه مندند. اینها را نتوان با دسته اول در یک ترازو گذاشت.ای بسا قلوبی که با تخویف و انذار تاثیر می پذیرند و قلوبی که با وعده و تبشیر تاثیرمی گیرند. از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدده وطرق متشتته مردم را دعوت فرموده و چنین کتابی را تکرار، حتم و لازم است. دعوت و موعظه بی تکرار و تفنن، از حد بلاغت خارج [است]، و آنچه متوقع از آن است که[عبارت از] تاثیر در نفوس باشد، بی تکرار از آن حاصل نشود.

نکته ای که باید در تتمه این بحث بدان اشاره شود این است که اگر چه حضرت امام لزوم تکرار در تربیت و هدایت را اجتناب ناپذیر می دانند; ولی با این همه، عقیده ندارند که در قرآن، تکرار به آن معنا که یک مطلب بدون کم ترین خصوصیتی عیناتکرار شود، وجود دارد; بلکه برعکس، بر این نکته تاکید دارند که اساسا تکراری نیست و نقل هر بار داستانی با توجه به خصوصیتی است که دربار اول نبوده است.

ایشان در ادامه مطلب بالا در این باره می فرماید: "مع الوصف، در این کتاب شریف، قضایا به طوری شیرین اتفاق افتاده که تکرار آن انسان را کسل نکند; بلکه درهر دفعه که اصل مطلب را تکرار کند، خصوصیات و لواحقی در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرارداده و قضیه را در اطراف آن چرخ می دهد.

از سویی دیگر حضرت امام به نقل قصه ها در قرآن از آن زاویه نگریسته اند که این کتاب آسمانی، کتاب انسان سازی و تربیت است. آنچه در این گونه کتب مطلوب است، صرف نقل داستان یا هر مطلب دیگری نیست; بلکه اثرات تربیتی و هدایتی آن بیشتر مورد نظر است. از این رو ممکن است داستانی دو یا چند بار تکرار شود.

این گونه نیست که چون نفس تکرار در مواعظ و حکم مطلوب و پسندیده است،هر جا بتوان از این عامل استفاده کرد; بلکه باید تکرار بجا باشد; چرا که اگر از همین عامل مطلوب و خوشایند، به نحو درست و صحیح استفاده نشود، ممکن است نتیجه عکس دهد. قرآن که کتاب شفای انسانیت است و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم که طبیب روح و جان بشر است، به تعلیم الهی، در استفاده از این شیوه به عالی ترین شکل ممکن بهره گرفته و به نیکوترین وجهی جامه عمل بدان پوشانده است.

حضرت امام اگر چه با صراحت در این باره اظهار نظری نکرده است; اما با دقت وتوجه در مضامین مطالبی که در این زمینه بیان داشته اند، به کنایه می توان به این نکته،بس مهم و اساسی پی برد. مثلا در یک مورد اظهار داشته اند: "در قرآن راجع به مسائل،تکرار بسیار است. البته در هر تکراری مسائلی جدیدی طرح شده است. قرآن برای انسان سازی و رشد مردم آمده است. آنچه برای رشد انسان لازم است نمی توان یکباربگویند و از آن بگذرند، باید پیوسته تکرار کنند. مانند تلقین که یکبار کافی نیست یامثل اینکه بخواهید بچه ای را تربیت بکنید که باید یک مساله را چندین دفعه با چندزبان، در چند وضعیت به او بگویند تا که در قلب او نقش بندد.

در مورد دیگری فرمودند: "کتابهایی مثل قرآن که برای انسان سازی آمده است وکتابهایی که در اخلاق نوشته می شود، و مقصود از آنها ساختن انسان جامعه است، به حسب اهمیت، موضوعی در آنها تکرار شده است. تکرار در قرآن مجید فراوان است و بعضی ها خیال می کنند که این تکرار چرا در قرآن وجود دارد و حال اینکه آن لازم است.

آنچه به اجمال اشاره شد تنها بخشی از دیدگاه های امام راحل را در این زمینه دربر می گیرد. تردیدی نیست که بررسی گسترده و همه جانبه این موضوع نیازمند مجال بیشتری است.

منابع مقاله:

صحیفه مبین، شماره 50



[ سه شنبه 89/6/2 ] [ 8:46 صبح ] [ علی فغانی ]

خدای را شاکرم در سرزمینی زندگی می کنم که صاحب ولایت هستم ، اوست که چون پدری دلسوز ومهربان با تمامی وجود می سوزد تا بسازد جوانان این مرز بوم را ونجات دهد این سرمایه های خدادادی را از دست دیو سیرتانی که جز به نابودی نسل جوانمان به چیز دیگری فکر نمی کنند . خدایا تورا به یک یک اسماء جلاله خودت قسم می دهم سایه اورا بر سر این ملت وکشور اسلامی حفظ بفرما (( آمین ))

حسینیه امام خمینی، عصر دیروز صحنه دیدار صمیمانه و پرشور هزاران نفر از دانشجویان دانشگاهها با رهبر معظم انقلاب اسلامی بود.

یکشنبه 31/5/1389


در این دیدار 3 ساعته 12 نفر از نمایندگان گروهها و تشکلهای مختلف دانشجویی، دیدگاههای خود را درباره مهمترین مسائل علمی – دانشگاهی – فرهنگی – اجتماعی – سیاسی و اقتصادی با حضرت آیت الله خامنه ای درمیان گذاشتند. 

 پس از سخنان نمایندگان دانشجویان، حضرت آیت الله خامنه ای، جلسه امروز را از شیرین ترین و مطلوب ترین جلسات خواندند و با اشاره به لزوم پیگیری مسائل مطرح شده در سخنان دانشجویان خاطرنشان کردند: تفاوت دیدگاههای دانشجویان در این جلسه بسیار پرطراوت، و تلاش آنان برای بیان سخنان فکر شده و دارای استدلال، بسیار شوق انگیز بود.

ایشان، صحبتهای عمیق نمایندگان تشکلها را نشان دهنده ظرفیت بالای همفکری در تشکلهای دانشجویی دانستند و مجموعه سخنان بیان شده در این نشست را عرصه ای برای تفکر، ژرف گرایی و رسیدن به حقیقت خواندند.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین با پاسخ مثبت و حمایت از سخنان یکی از دانشجویان درباره ضرورت طرح سؤالات، نظرات و انتقادات دانشجویی افزودند: دانشجویان بهترین قشرهای کشورند و مسئولان مختلف باید با رفتن به میان دانشجویان، به سؤالات این قشر تحصیلکرده و دارای «فهم و انگیزه» پاسخ دهند.

ایشان در همین زمینه، تفاوت سؤال و انتقاد را با معارضه خاطرنشان کردند و افزودند: جریان و جنبش دانشجویی نباید تصور کند که معارضه با دستگاهها، جزو وظایف اوست بلکه آنچه مهم است طرح سؤال و مطالبه پاسخ از مسئولان ذیربط است.

دانشجویی دیگر در سخنان خود گفته بود در شرایط فعلی برخی معتقدند باید وحدت را اصل قرار داد اما برخی معتقدند باید با استفاده از شرایط، ناخالصی ها را از دامن انقلاب زدود.

رهبر انقلاب در ادامه سخنان خود هر دو مقوله وحدت و خلوص را مورد تأکید قرار دادند و افزودند: خالص کردن جامعه با فشار و حرکتهای تند به وجود نمی آید و اسلام نیز کسی را مأمور نکرده است که اشخاص ضعیف الایمان را به بهانه خالص کردن جامعه، از دایره خارج کنند.
ایشان افزایش خلوص فردی، خانوادگی، گروهی و جمعی را راه صحیح خالص کردن جامعه برشمردند و افزودند: باید دایره مخلصان را هرچه ممکن است گسترده کرد و این هدف هنگامی محقق می شود که هرکسی، افزایش خلوص را از خود، خانواده، دوستان و همراهان سیاسی و اجتماعی آغاز کند.

حضرت آیت الله خامنه ای منظور خود از تأکید بر وحدت را «اتحاد بر مبنای اصول» خواندند و خاطرنشان کردند: بر این مبنا، با هرکسی به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحدیم و هرکسی اصول را قبول ندارد طبعاً از این دایره وحدت خارج است.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در پاسخ به سؤالی در زمینه مواضع رسمی و غیررسمی رهبری تأکید کردند: مبادا کسی تصور کند که رهبری برخلاف آنچه به عنوان نظر رسمی مطرح می کند، مواضع دیگری دارد که به برخی خواص می گوید چرا که این تصور مطلقاً درست نیست و اگر کسی چنین نسبتی بدهد گناه کبیره کرده است.

ایشان در همین زمینه افزودند: نظرها و مواضع اینجانب صریحاً اعلام می شود چرا که نه جایز و نه شایسته است که رهبری مواضع دیگری جز این مواضع علنی و صریح داشته باشد.

حضرت آیت الله خامنه ای در پاسخ به سؤال یکی دیگر از دانشجویان حفظ نظام را اوجب واجبات دانستند و افزودند: معنای حفظ نظام حفظ مرزهای مختلف آن از جمله مرزهای فرهنگی و اخلاقی است.

ایشان اشکال یکی از دانشجویان درباره تولید نشدن کالاهای فرهنگی متناسب با عدالت و دیگر ارزشهای اسلامی را، صحیح دانستند و افزودند: مدیریتهای فرهنگی از جمله صدا و سیما، سازمان تبلیغات و حوزه هنری باید در این زمینه بیشتر کار کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای در همین بحث تولید کالاهای فرهنگی را «زمان بر» و نیازمند زیر ساختهای مختلف خواندند و خاطرنشان کردند: متأسفانه این زیرساختها در طول زمان فراهم نشده و حتی در برخی دولتها زیر ساختهای فرهنگی و اعتقادی تخریب هم شده است.
رهبر انقلاب اسلامی با تأیید سخنان یکی دیگر از دانشجویان درباره جدا بودن عرصه های فرهنگی و بهداشتی از اصل 44 و شمول خصوصی سازی افزودند: این اشکال باید مورد توجه قرار گیرد.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به گفته های مسئولان درباره اجرای خوب اصل 44 و برخی نظرهای متفاوت دیگر، به دانشجویان توصیه کردند: با دعوت مسئولان در مجامع دانشجویی سؤالات و ابهامات خود را پیگیری کنند.

رهبر انقلاب اسلامی، حضور دانشجویان در مجامع مردمی و دانشجویی دیگر کشورها را برای صدور اندیشه ها و پیامهای ناب انقلاب، در مجموع مفید دانستند و افزودند: البته در زمینه ارتباط با ملتها کارهای زیادی انجام می شود اما اگر حضور دانشجویان در این زمینه با برنامه و محاسبه شده باشد خوب است.

سخنان رهبر انقلاب در این جلسه صمیمی دانشجویی با بحث درباره مقوله خروج نخبگان ادامه یافت.

ایشان در همین زمینه افزودند: ممکن است برخی عملکردها در خروج بعضی نخبگان تأثیر داشته باشد اما بیشتر موارد ناشی از وعده هایی است که از خارج می دهند ضمن اینکه در برخی از این وعده ها، انگیزه معارضه با جمهوری اسلامی هم دیده می شود.

رهبر انقلاب اسلامی، انگیزه های دینی و ایمانی را نیز موجب بازگشت نخبگان به کشور دانستند و افزودند: برخی نوابغ، برجستگان و نخبگان در پرتو همین عوامل برای کار و خدمت به داخل می آیند.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به سخنان یکی از دانشجویان درباره ضرورت پیگیری تأکید رهبری انقلاب درباره حمله به کوی دانشگاه افزودند: روند این پیگیری کند بوده و آنچنان که باید پیش نرفته است اما این مسئله فراموش نشده و انشاءالله به پیش خواهد رفت.

ایشان نبود انگیزه لازم در برخی دستگاهها را برای همکاری در این مسئله از جمله عوامل کندی این پرونده دانستند و بار دیگر بر ضرورت رسیدگی به این موضوع تأکید کردند.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به سخنان یکی از دانشجویان درباره تندروی در برخی برخوردهای انضباطی در دانشگاهها افزودند: البته نمی شود محیط دانشگاه را که آماج توطئه های دشمن است، به حال خود رها کرد و طبعاً مسائل انضباطی لازم است اما تندروی در هر زمینه ای از جمله در این زمینه خوب نیست.
ایشان با تأکید مجدد بر ضرورت آزاداندیشی در محیطهای دانشگاهی افزودند: باید در مباحث مختلف سیاسی – معارفی – اجتماعی و دیگر زمینه ها، در دانشگاهها جلسه بحث و مناظره گذاشته شود اما دقت بشود که جای این مسائل در دانشگاهها و جلسات تخصصی است نه در صدا و سیما و محیطهای عمومی.

رهبر انقلاب اسلامی درباره سخنان یکی از دانشجویان در انتقاد از عملکرد برخی همکاران رئیس جمهور افزودند: من در این زمینه ورود و قضاوتی نمی کنم البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی – فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم، جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.

حضرت آیت الله خامنه ای، با انتقاد از اقدام مسئولان در علنی کردن اختلافات افزودند: در این باره تذکر جدی داده شده است.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به سخنان یکی از دانشجویان درباره تجمع چندی قبل شماری از دانشجویان در مقابل مجلس در انتقاد از مصوبه مجلس درباره دانشگاه آزاد افزودند: در این زمینه اظهار نظری نمی کنم البته شعارهای اکثر تجمع کنندگان بد نبود اما برخی شعارهای تند دادند که طبعاً این دانشجویان نیز باید نقدپذیر باشند.
حضرت آیت الله خامنه ای در پایان سخنانشان، تشکلهای دانشجویی را به مراقبت کامل برای دوری از تأثیرپذیری از اختلافات سیاسی فراخواندند و افزودند: هر دانشجو و تشکلی سلیقه ای دارد اما این اختلاف سلایق نباید باعث انشقاق و اصطکاک و برخورد شود.

رهبر انقلاب اسلامی، برخورداری از تحلیل و موضع گیری در مسائل مهم کشور را برای تشکلهای دانشجویی ضروری

 خواندند و افزودند: دانشجویان در مسائلی که به سرنوشت کشور ارتباط پیدا می کند مانند بیانیه تهران، قطعنامه شورای امنیت و تحریمهای یکجانبه امریکا و اروپا تحلیل و موضع گیری داشته باشند.

رهبر انقلاب اسلامی تقویت مبانی معرفتی، گسترش ارتباط با «بدنه دانشجویی و استادان ارزشی» را به تشکلهای دانشجویی توصیه کردند و با اشاره به روند خوب حرکت و پیشرفتهای کشور در عرصه های علمی – فناوری – اجتماعی و معنوی افزودند: زیرساختهای لازم برای جهش های بزرگ در دست ساخت است و از لحاظ معنوی نیز افزایش عدالت خواهی و قانع نبودن به پیشرفتها، امیدها را افزون می کند.

رهبر معظم انقلاب روند حرکت جبهه دشمنان ملت ایران را رو به نزول و در مقابل حرکت  جمهوری اسلامی ایران را رو به صعود خواندند و تأکید کردند: با وجود همه توطئه های دشمنان، 32 سال است که این ملت به پیش می رود و انشاءالله با تکیه بر ایمان و عزم و اراده، همچنان این حرکت پرافتخار را ادامه خواهد داد.

رهبر انقلاب اسلامی درباره سخنان یکی از دانشجویان در انتقاد از عملکرد برخی همکاران رئیس جمهور افزودند: من در این زمینه ورود و قضاوتی نمی کنم البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی – فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم، جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.
حضرت آیت الله خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان جوانان و دانشجویان را به قدرشناسی دوران جوانی و ارتباط بیش از پیش با خداوند متعال به عنوان منبع حقیقت و زیبایی توصیه کردند و افزودند: تهذیب نفس و حفظ پاکی و زلالی دل در دوران جوانی بسیار آسانتر از دوران میان سالی و کهنسالی است.

ایشان مهمترین گام برای تهذیب نفس را، ترک گناه برشمردند و خاطرنشان کردند: بعد از ترک گناه، نماز از مهمترین واجبات در این مسیر است بویژه نمازی که اول وقت و با حضور قلب خوانده شود.

رهبر انقلاب اسلامی، روزه ماه مبارک رمضان، انس با قرآن و دعا بخصوص صحیفه سجادیه و اهتمام به نوافل را از دیگر عوامل تهذیب نفس دانستند و افزودند: مهمترین علت لغزشهای برخی افراد در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی، گناهانی است که مرتکب شده اند بنابراین تمرین و استقامت در ترک گناه در دوران جوانی، در منحرف نشدن در فراز و نشیب های زندگی بسیار مهم است.

در پایان این دیدار نماز مغرب و عشا به امامت حضرت آیت الله خامنه ای اقامه شد و سپس دانشجویان روزه خود را به همراه رهبر انقلاب افطار کردند.

منبع:khamenei.ir
   
 


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 3:41 عصر ] [ علی فغانی ]

جایگاه زن از دیدگاه‌ امام خمینی‌(ره)

حضرت آیت‌الله امام خمینی در تبیین نگاه خود به زن به صراحت گفته‌اند: «اینجانب به زنان پرافتخار ایران، مباهات می‌کنم که تحولی آنچنان در آنان پیدا شد که نقش شیطانی بیش از پنجاه سال کوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی‌شرافت آنان، از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاه‌های تبلیغاتی مزدورانش بر آب نمودند و اثبات کردند که زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهی نشده و با این توطئه‌های شوم غرب و غربزدگان آسیب نخواهد پذیرفت».

ایشان می‌افزایند: «هرچند در طول سلطنت غاصبانه پهلوی با آن بوق و کرناهای تبلیغاتی، به جز مشتی زنان مرفه طاغوتی و وابستگان ساواکی و سرسپردگی آنان دیگر قشرهای میلیونی زنان متعهد که اساس ملت مسلمانند، در دام فریب دلباختگان به غرب نیفتاده و با عمل خود در طول ?? سال سیاه با روی سفید نزد خدا و خلق شجاعانه مقاومت نموده‌اند، لکن در این تحول الهی اخیر، امید کوردلانی که قبله‌گاه خود را غرب می‌دانستند و اکنون هم می‌دانند، به طور قاطع و برای همیشه قطع نموده‌اند».

رهبر کبیر انقلاب با بیان اینکه در جامعه زن‌ها تحولی ایجاد شده که در مردها نیست، می‌فرمایند: «در جامعه زن‌ها یک جور تحول عجیبی می‌بینم که بیشتر از تحولی است که در مردها پیدا شده و آنقدری که این جامعه محترم به اسلام خدمت کردند و در این زمان، بیشتر از این مقداری است که مردها خدمت کردند».

ایشان به زنان سفارش می‌کنند: «زنان باید همه از حریم خود و اسلام دفاع کنند. من امیدوارم که شما (خواهران ) ...هم در میدان تحصیل که یکی از امور مهم است مجاهده کنید و هم در میدان دفاع از اسلام، این از مهماتی است که بر هر مردی، بر هر زنی، بر هر کوچک و بزرگی جز واجبات است. دفاع از اسلام، دفاع از کشور اسلامی، احدی از علمای اسلام، احدی از اشخاص که در اسلام زندگی کرده‌اند و مسلم هستند، در این جهت خلاف ندارند که این واجب است. آن چیزی که محل حرف است(قضیه) محل صحبت است، قضیه جهاد اولی است، آن بر زن واجب نیست، اما دفاع از حریم خودش، از کشور خودش، از زندگی خودش، از مال خودش و از اسلام، دفاع بر همه واجب است».

آیت‌الله خمینی‌ می‌فرمایند: «بانوان از صدر اسلام، با مردان در جنگ‌ها هم شرکت داشته‌اند. مقام زن مقام والاست. عالیرتبه هستند، بانوان در اسلام بلندپایه هستند، ما می‌بینیم و دیدیم که زن‌ها، بانوان محترم همدوش مردان بلکه جلوی مردان در صف قتال ایستادند، بچه‌های خودشان را از دست دادند، جوانان خودشان را از دست دادن و شجاعانه مقاومت کردند».

ایشان با اشاره به مقاومت و فداکاری زنان بزرگ در جنگ تحمیلی می‌گویند: «آنقدر اعجاب‌آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز بلکه شرمسار است. اینجانب در طول این جنگ، صحنه‌هایی از مادران وخواهران و همسران عزیز از دست داده دیده‌ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد».

امام خمینی می‌فرمایند: «آنچه برای من یک خاطره فراموش نشدنی است، با اینکه تمام صحنه‌ها چنین است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج دین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم. عظمت روحانی این صحنه و ارزش انسانی و نغمه‌های الهی آنان را نویسندگان، شاعران، گویندگان، نقاشان، هنرپیشگان، عارفان، فیلسوفان، فقهیان و هر کس را که شماها فکر کنید، نمی‌توانند بیان و یا ترسیم کنند، و فداکاری و خداجویی و معنویت این دختر بزرگ را هیچ‌کس نمی‌تواند با معیارهای رایج ارزیابی کند و این روز مبارک، روز این زن و این زن‌هاست که خدایشان برای اسلام و ایران عظمت آن پایدار بماند».

رهبر فقید انقلاب می‌افزایند: «من وقتی که در تلویزیون می‌بینم این زنان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانی کردن از لشگر و از قوای مسلح، ارزشی برای آنها در دلم احساس می‌کنم که برای کس دیگری نمی‌توانم قائل بشوم. آنها کارهایی که می‌کنند یک کارهایی است که دنبالش توقع اینکه یک مقامی داشته باشند یا یک پستی را اشغال کنند یا یک چیزی را از مردم خواهش کنند هیچ این مسائل نیست. بلکه سربازان گمنامی هستند که در جبهه‌ها باید گفت مشغول به جهاد هستند و ما اگر فایده‌ای از این جمهوری اسلامی نداشتیم، الا همین حضور ملت به همه قشرهایش در صحنه و نظارت همه قشرها در امور همه، این یک معجزه‌ای است که جایی دیگر من گمان ندارم تحقق پیدا کرده باشد و این یک هدیه الهی است که بدون اینکه دست‌های بشر در‌ آن دخالت داشته باشند، خدای تبارک و تعالی به ما اعطا فرموده است. و ما باید قدر این نعمت را بدانیم و اقتدا کنیم به این زن‌ها و بانوان و بچه‌های پشت جبهه و آنهایی که در خود شهرهایی مخروبه، نیمه مخروبه حاضرند. ماها باید از اینها اخلاق اسلامی و ایمانی و توجه به خدا را یاد بگیریم».

ایشان با اشاره به لزوم تعالیم نظامی برای زنان می‌فرمایند: «اگر دفاع بر همه واجب شد، مقدمات دفاع هم باید عمل بشود، از آن جمله قضیه این که ترتیب نظامی بودن، یاد گرفتن انواع نظامی بودن را برای آنهایی که ممکن است، این طور نیست که واجب باشد بر ما که دفاع کنیم و ندانیم چه جور دفاع کنیم، باید بدانیم چه جور دفاع کنیم...البته در آن محیطی که شما تعلیم نظامی می‌بینید باید محیط صحیحی باشد، محیط اسلامی باشد، همه جهات عفاف محفوظ باشد، همه جهات اسلامی محفوظ باشد».

امام خمینی می‌افزایند: «زنان همانطور که قبلا گفتم، می‌توانند در ارتش باشند. آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام می‌داند، فساد است، چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد فرقی نمی‌کند».

ایشان همچنین به زنان سفارش می‌کنند: «از شماست که مردان و زنان بزرگ تربیت می‌شود. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربیت می‌شود. شماها عزیز ملت هستید، پشتوانه ملت هستید، شماها در تحصیل کوشش کنید که برای فضایل اخلاقی، فضایل اعمالی مجهز شوید. شما برای آتیه مملکت ما جوانان نیرومند تربیت کنید، دامان شما یک مدرسه‌ای است که در آن باید جوانان بزرگ تربیت شود. شما فضایل تحصیل کنید تا کودکان شما در دامان شما به فضیلت برسند».

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران با اشاره به اینکه تربیت فرزند یک امر الهی‌ست، می‌گویند: «دامن مادر بزرگترین مدرسه است که بچه در آنجا تربیت می‌شود، آنچه که بچه از مادر می‌شنود غیر از آن چیزی است که از معلم می‌شنود، بچه از مادر بهتر می‌شنود تا از معلم، در دامن مادر بهتر تربیت می‌شود تا در جوار پدر، تا در جوار معلم، یک وظیفه انسانی است، یک وظیفه الهی است، یک امر شریف است، انسان درست کردن است».

ایشان تربیت اولاد را از مسئولیت‌های بانوان می‌دانند و می‌‌گویند: «همه مسئولیم. همه شما مسئول تربیت اولادها هستید، شما مسئولید که در دامن‌های خودتان اولادهای متقی بار بیاورید، تربیت کنید، به جامعه تحویل بدهید، همه مسئول هستیم که اولادها را تربیت کنیم لکن در دامن شما بهتر تربیت می‌شوند. دامن مادر بهترین مکتب برای اولاد است».

ایشان تاکید می‌کنند: «در تربیت فرزندانتان به آیه شریفه «اقرا باسم ربک» توجه داشته باشید شماها که مربی هستید یا می‌خواهید تربیت بکنید فرزندان خودتان را یا جامعه را، باید توجه به این آیه شریفه داشته باشید که «اقرا باسم ربک» می‌خواهید آموزش بدهید، آموزش پیدا کنید، قرائت کنید، با اسم رب باشد. با توجه به خدا باشد، با تربیت الهی باشد. اگر یک انسانی هم علت داشت و هم تربیت الهی داشت، این مفید خواهد شد برای مملکت خودش، و هرگز یک مملکتی از دست آن که آموزش و پرورش صدمه نمی‌بیند صدمه‌هایی که وارد می‌شود بر مملکت غالبا از این متفکرین بی‌پرورش، آموزش‌های بی‌پرورش واقع می‌شود. علم را تحصیل می‌کنند لکن تقوا ندارند، لکن پرورش باطنی ندارند، از این جهت عمال خارجی می‌شوند، از این جهت نقشه‌ها را برای فنای مملکت خودشان می‌کشند».

ایشان می‌افزایند: «زنان تا وقتی که از غرب تقلید می‌کنند مستقل نخواهد شد تا این خانم‌ها شما را نمی‌گویم شما توده هستید، آن خانم‌ها را می‌گویم تا اینها توجهشان به این است که فلان چیز باید، فلان مد از غرب به اینجا بیاید، فلان زینت باید از آنجا به اینجا سرایت بکند، تا یک چیزی آنجا پیدا می‌شود اینجا هم تقلید می‌کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید نمی‌توانید آدم باشید و نه می‌توانید مستقل باشید اگر بخواهید مستقل باشید، اگر بخواهید شما را به اینکه یک ملتی هستید بشناسند و بشوید یک ملت، از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید هستید، آرزوی استقلال را نکنید».

آیت‌الله خمینی می‌فرمایند: «آنها که زن‌ها را می خواهند ملعبه مردان و ملعبه جوان‌های فاسد قرار بدهند خیانتکارانند. زن‌ها نباید گول بخورند، زنها گمان نکنند که این مقام زن است که باید بزک کرده بیرون برود، با سر باز و لخت. این مقام زن نیست. این عروسک بازی است، نه زن».

ایشان با اشاره به اینکه زن در رژیم پهلوی به منزله یک کالا بود، می‌فرمایند: «قلم‌های مسموم خطاکار و گفتار گویندگان بی‌فرهنگ در این نیم قرن سیاه اسارت بار عصر ننگین پهلوی زن را به منزله کالایی خواستند درآوردند و آنان را که آسیب‌پذیر بودند به مراکزی می‌کشیدند که قلم را یارای ذکر آن نیست. هر کس بخواهد شمه‌ای از آن جنایات مطلع شود، به روزنامه‌ها و مجله‌ها و شعرهای اوباش و اراذل زمان رضاخان از روزگار تباه کشف حجاب الزامی به بعد مراجعه کند و از مجالس و محافل و مراکز فساد آن زمان سراغ بگیرد. رویشان سیاه و شکسته باد قلم‌های روشنفکرانه آنان و گمان نشود که آن جنایات با اسم آزاد زنان و آزاد مردان بدون نقشه جهانخواران و جنایتکاران بین‌المللی بود».

همچنین ادامه می‌دهند: «زنان در زمان پهلوی آسیب‌پذیر‌‌ترین قشر جامعه بودند، من می‌توانم بگویم که در زمان این پدر و پسر به زنان ما بیشتر ظلم شد تا به سایر اقشار. شما شاید اکثرا یادتان نباشد که در زمان رضاشاه با بانوان چه کردند اینها، چه مصیبت‌هایی به بار آوردند با اسم اینکه می‌خواهیم ایران را نظیر اروپا مثلاً بکنیم، ایران را متجدد بکنیم، نصف از جمعیت ایران را می‌خواهیم در جامعه بیاوریم. با بانوان نمی‌دانید چه کردند. آزادی زن مسلمان مغایر است با کشف حجاب مبتذل مگر می‌شود یک نفر مسلمان باشد و با این سطور کشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زن‌هایی ایران هم قیام کردند بر ضدش و تودهنی به او زدند که ما نمی‌خواهیم این طور چیزی را، ما باید آزاد باشیم و این مردک می‌گوید، آزادید اما باید حتماً- بدون چادر و بدون روسری توی مدارس بروید. این آزادی است»؟

ایشان می‌افزایند: «کشف حجاب زن بر خلاف مصلحت مملکت ما بود. اساس بر این بود که انحراف درست کنند، اساس بر اصلاحات نبود. اساس این بود که نگذارند یک مملکتی رشد بکند و لهذا از آن می‌فهمیم که آن کشف حجابی که رضا خان به ترکیه غرب و به ماموریتی که داشت، آن بر خلاف مصلحت مملکت ما بود و نقشه این بود که با توطئه کشف حجاب مفتضح در زمان قلدر نافهم، رضاخان این قشر عزیز را که جامعه را باید بسازند تبدیل کنند به یک قشری که فاسد کنند جامعه را و این نقشه نه اختصاصی به شما بانوان داشت بلکه جوانان مرد را هم همین طور بکشانند به مراکز فساد و آنطور که می‌خواهند آنها را تربیت کنند که اگر چنانچه کشورشان به دست هر کس بیفتد بی‌تفاوت باشند یا موید. زنان ما در عصر پهلوی مصیبت‌های زیادی را تحمل کردند. در رژیم پهلوی آن نظامی که به بانوان محترم ایران شد، به مردها آن ظلم نشد.

بانوانی که مقید بودند به اینکه بر طبق اسلام عمل کنند و موافق آنچه که اسلام امر کرده است زی خودشان را قرار بدهند، در آن رژیم در زمان رضا شاه به وضعی و در زمان محمدرضا به وضع دیگر زمان رضاشاه، که من یادم است و خوب است که شماها یادتان نیست آنچه بر بانوان گذشت قابل توصیف نیست. آن ظلمی که بر این قشر از ملت در آن دوران گذشت نمی‌شود بیان کرد. آن فشاری که بر اینها وارد شد و آن مصیبت‌ها که اینها تحمل کردند در زمان آن شاه فاسد نمی‌شود گفت که چه اندازه بود.

در زمان محمدرضا آن عصر و آن وضع تبدیل شد به یک وضع دیگر که عمق جنایت زیادتر بوده از زمان او. او با قلدری و فشار و زدن و گرفتن و چادر پاره کردن و دست به گیس‌های زن‌ها گرفتن و کشاندن و اینها گذراند و این اساساً برخلاف عفت زن‌ها قیام کرد، یعنی بر خلاف همه چیز ایران، یکی‌اش هم زن‌های ایران بودند که اینها با یک وضع خاصی و با یک توطئه خاصی اینها را می‌خواستند که به فساد بکشند و عفت را از جامعه ما بردارند و به حمدا... بانوان ایران مقاومت کردند و جز یک دسته‌ای که جز دارو دسته خود آنها بودند و غربزده بودند و با رژیم او مناسب بودند، سایر خواهرها مقاومت کردند».

حضرت امام خمینی در وصیت‌نامه خود نیز خطاب به زنان می‌نویسند: «ما مفتخریم‌ که‌ زنان‌ پیر و جوان‌ و خرد و کلان‌ در صحنه‌های‌ فرهنگی‌ و اقتصادی‌ و نظامی‌ حاضر، و همدوش‌ مردان‌ یا بهتر از آنان‌ در راه‌ تعالی‌ اسلام‌ و مقاصد قرآن‌ کریم‌ فعالیت‌ دارند؛ و آنان‌ که‌ توان‌ جنگ‌ دارند، در آموزش‌ نظامی‌ که‌ برای‌ دفاع‌ از اسلام‌ و کشور اسلامی‌ از واجبات‌ مهم‌ است‌ شرکت‌، و از محرومیت‌هایی‌ که‌ توطئة‌ دشمنان‌ و ناآشنایی‌ دوستان‌ از احکام‌ اسلام‌ و قرآن‌ بر آنها بلکه‌ بر اسلام‌ و مسلمانان‌ تحمیل‌ نمودند، شجاعانه‌ و متعهدانه‌ خود را رهانده‌ و از قید خرافاتی‌ که‌ دشمنان‌ برای‌ منافع‌ خود به‌ دست‌ نادانان‌ و بعضی‌ آخوندهای‌ بی‌اطلاع‌ از مصالح‌ مسلمین‌ به‌ وجود آورده‌ بودند، خارج‌ نموده‌اند؛ و آنان‌ که‌ توان‌ جنگ‌ ندارند، در خدمت‌ پشت‌ جبهه‌ به‌ نحو ارزشمندی‌ که‌ دل‌ ملت‌ را از شوق‌ و شعف‌ به‌ لرزه‌ درمی‌آورد و دل‌ دشمنان‌ و جاهلان‌ بدتر از دشمنان‌ را از خشم‌ و غضب‌ می‌لرزاند، اشتغال‌ دارند.

و ما مکرر دیدیم‌ که‌ زنان‌ بزرگواری‌ زینب‌گونه‌ ـ علیها سلام‌الله ـ فریاد می‌زنند که‌ فرزندان‌ خود را از دست‌ داده‌ و در راه‌ خدای‌ تعالی‌ و اسلام‌ عزیز از همه‌ چیز خود گذشته‌ و مفتخرند به‌ این‌ امر؛ و می‌دانند آنچه‌ به‌ دست‌ آورده‌اند بالاتر از جنات‌ نعیم‌ است‌، چه‌ رسد به‌ متاع‌ ناچیز دنیا».
 منبع :dailylink


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:51 صبح ] [ علی فغانی ]
بیایید نوجوانان مان را باور کنیم

ورود به بزرگسالی، می تواند زمان درگیری و کشمکش برای نوجوانان و خانواده شان باشد. نوجوان به سرعت دچار تغییرات فیزیکی و عاطفی می گردد، پس والدین و اطرافیان نیز باید برخوردشان را متناسب با تغییرات او تعدیل نمایند، به این ترتیب روابط آنان وارد مرحله جدیدی می گردد. در این دوران، نوجوان بین تمایلش به آزادی و استقلال، و نیاز به تحت حمایت خانواده بودن، سرگردان است و برای رسیدن به این استقلال، گام های متهورانه ای برمی دارد و اگر چه والدین نیز مایلند فرزندشان فردی شاد و مستقل پرورش یابد اما با نگرانی نظاره گر او هستند و مجبورند این واقعیت را بپذیرند که اگر چه برای فرزندشان آرزوهایی در سرمی پرورانند اما ممکن است به واقعیت نپیوندد، زیرا نوجوانان نیز برای خود آرزوهایی دارند. وجود روابط مناسب والدین با نوجوانان، به آنان دراین فراز و نشیب کمک خواهد کرد و رسیدن به این روابط، نیازمند سعی و تلاش بیشتری است. آن چه که والدین می توانند انجام دهند:

1- اوقات بیشتری را با نوجوان تان بگذرانید. اگر چه غالبا ترتیب دادن زمانی برای بودن با فرزندان مشکل است(زیرا نوجوانان مایلند بیشتر اوقات شان را با دوستان شان سپری کنند) اما با کمی صبر و حوصله و انعطاف بیشتر در برخورد با مسأله، این زمان به دست خواهد آمد. در این جا اوقات به خاصی را به شما پیشنهاد می کنیم:
زمان صرف غذا: حتی اگر گاهی اوقات اعضای خانواده با یکدیگر غذا صرف می کنند، شما می توانید در این فرصت در موفقیت ها، عقاید و سلیقه نوجوان تان سهیم باشید.
در ماشین: بعضی اوقات که با نوجوان تان به جایی می روید، سعی کنید در هنگام رانندگی فرصت مناسبی ایجاد کنید تا او با شما وارد گفتگو شود؛ زیرا بیشتر نوجوانان هنگامی که به آنان مستقیماً نگاه نشود، راحت تر صحبت می کنند.
زمان خواب:  قبل از آن که فرزندتان به خواب رود، رفتن به اتاق او و انجام یک گفتگوی خودمانی و کوتاه می تواند برایش بسیار آرام بخش باشد.
زمان صرف عصرانه: بعد از ظهرها به همراه فرزندتان به گردش بروید(بهتر است محلی را انتخاب کنید که دوستان او معمولاً به آن جا نمی روند، زیرا نوجوانان اغلب از این که دوستان شان آنان را با والدین شان ببینند مضطرب می شوند).

 

2- به علایق او توجه نشان دهید و متقابلا خود را نیز با او در میان بگذارید: به تماشای فعالیت های ورزشی و غیر ورزشی او بروید. به همراه او به تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش بنشینید و به یاد داشته باشید برخورد منتقدانه نداشته باشید. سعی کنید درکارها یا علایق تان، او را به عنوان یک دوست بزرگسال شریک بدانید. به همراه او به تماشای فیلمی که مورد علاقه هر دویتان است بروید و یا در مورد آن با یکدیگر صحبت کنید.

3- به نوجوان گوش فرا دهید: وقتی نوجوانان با والدین شان صحبت می کنند، اغلب قبل از آن که فرصتی برای بیان احساسات شان بیابند مورد پند و اندرز قرار می گیرند و این عمل نه تنها برقراری ارتباط را متوقف می سازد بلکه موجب دلسردی آنان در دستیابی به راه حل مناسب برای مشکل شان می گردد. سودمندترین واکنش برای کمک به نوجوان تان آن است که توجه و علاقه ی خویش را نسبت به شنیدن احساسش نشان دهید و راه را برای بیان احساساتش باز گذارید.

4- عشق و علاقه خویش را به فرزندتان نشان دهید: برای آن که کسی درک کند که دوستش دارید، لازم است علاقه تان را به طور مستمر نشان دهید. بیشتر اوقات به او بگویید که دوستش دارید. گاهی اوقات غذایی را که دوست دارد برایش مهیا کنید. بعضی اوقات، هنگامی که به گردش یا پیاده روی رفتید چیزی برایش بخرید تا به او نشان دهید که به فکرش بوده اید. برای کمک به نوجوان تان از تحمل هیچ زحمتی دریغ نورزید.

5- نوجوان تان را باور کنید: این فرصت را به او بدهید که بداند در موقعیت سنی خاص و حساسی است. نظر او  را در مورد بعضی چیزها که از آن ها آگاهی دارد، جویا شوید(برای مثال: تنظیم ویدیو،...) کاردستی و آثاری از عکاسی یا نقاشی او را در معرض دید قرار دهید. در یک دفتر یاداشت روزانه، کارهای مهمی را که انجام داده است یادداشت کنید. اگر او مرتکب اشتباهی شد به این مطلب ایمان داشته باشید که دفعه بعد آن را بهتر انجام خواهد داد. به خاطر داشته باشید: اگر چه انجام موارد ذکر شده نیاز به صرف وقت دارد و اغلب پیدا کردن این فرصت ها مشکل است، اما حاصل کار، خودباوری بهتر نوجوان تان از خویش، بهبود در رفتارش و برقراری ارتباط با شما است. به هر حال هر چقدر که او تلاش های شما را نادیده گرفته و یا حتی مورد تمسخر قرار دهد؛ به این مطلب نیاز بیشتری است تا نوجوان تان بداند که شما او را دوست دارید و او را باور می کنید. او نیاز به توجه فزاینده ای دارد. گاهی اوقات از قالب شخصیتی والدین بیرون آمده و نقش یک دوست را با او داشته باشید. حتماً به خاطر داشته باشید که کاری انجام ندهید تا او از شما سلب اعتماد کند، اگر چه او همیشه موجب جلب اعتماد شما نمی شود. گاهی اوقات در خلوت، زمانی را به یادآوری خاطرات و احساسات خود هنگامی که هم سن فرزندتان بودید، اختصاص دهید. و به خاطر داشته باشید هیچ پدر و مادری کاملاً بی نقص  نیستند و ایده آل بودن به سادگی دست یافتنی نیست.

  منبع : تبیان اردبییل


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:26 صبح ] [ علی فغانی ]
عدس در کاهش قند خون و چربی موثر است

با توجه به وجود پروتئین و اسید آمینه های ضروری بدن و بسیاری مواد لازم برای سلامت، متخصصان عدس را سرآمد حبوبات تلقی می کنند و آن را در کاهش قند خون و چربی موثر می دانند.

دکتر مسعود کیمیاگر در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) واحد علوم پزشکی ایران، ضمن بیان مطلب فوق گفت: عدس حاوی حداقل ?? درصد پروتئین بوده که البته میزان مصرف آن با گوشت قرمز متفاوت است، چرا که اغلب ??? گرم گوشت نسبت به ??? گرم عدس به راحتی مصرف می شود.

 

وی افزود: میزان آهن موجود در عدس نیز بالا بوده و نوع چربی آن نسبت به گوشت قرمز پایین تر است.

به علاوه توصیه می شود، عدس همراه با ماده ای حاوی ویتامین C مانند گوجه فرنگی و لیموترش استفاده شود تا جذب بهتری در بدن داشته باشد.

دکتر کیمیاگر در ادامه ضمن اشاره به این که مصرف عدس در کاهش قندخون و چربی بدن موثر است، خاطرنشان کرد: افزودن غلات به رژیم غذایی حاوی حبوبات می تواند در کامل کردن مواد مفید حبوباتی چون عدس موثر باشد.
 
 خبرگزارى ایسنا


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:20 صبح ] [ علی فغانی ]
افزایش ضربان قلب در حالت استراحت خطرناک است

دانشمندان دریافته اند که بالا رفتن ضربان قلب در حالت استراحت که ادامه پیدا کند، با افزایش خطر مرگ ناشی از بیماری قلبی یا هر علت و بیماری دیگری ارتباط مستقیم دارد.

این پژوهش که روی بیش از نه هزار بیمار و از سوی محققان انستیتو قلب رونالد او پیریلمان در بیمارستان نیویورک انجام گرفته نشان می دهد که کنترل ضربان قلب به مرور زمان می تواند نشانگری ساده و مهم برای سلامتی انسان باشد که اگرچه کشنده اما قابل تشخیص و درمان است.

 

دکتر پیتر اوکین، متخصص قلب در این انستیتو و محقق اصلی این پژوهش متذکر شد: تشخیص و کنترل ضربان قلب کار ساده و ارزان قیمتی است و در واقع به طور مرتب در مطب پزشکان انجام می شود اما این تحقیق تاکید می کند که پزشکان این کنترل را باید در الگویی طی چندین سال متوالی انجام دهند و فقط به یک بار معاینه اکتفا نکنند.

پژوهشگران تاکید کردند، افزایش ضربان قلب فاکتور نگران کننده ای است که حتما باید علت آن مشخص شود.

این تحقیق در مجله اروپایی قلب منتشر شده است.

منبع : خبرگزارى ایسنا


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:17 صبح ] [ علی فغانی ]
رمضان؛ سرچشمه برکات و تجلی رحمانیت پروردگار

رمضان بهار معنویت، رشد و تکامل است و شرایط برای کسب معارف الهی، نزدیکی به خالق، دوری از گناه و تزکیه فراهم است، این ماه فرصتی است که در اختیار انسان قرار گرفته تا امکان جبران اشتباهات و زمینه سازی برای آینده مطلوب را داشته باشد.

?رمضان؛ فرصتی برای نزدیکی هرچه بیشتر به خالق

ماه مبارک رمضان فرصتی ارزشمند و مغتنم برای تهذیب و همینطور پالایش روح و روان است. ماه سلوک و زدودن زنگارهای شیطانی از آیینه دل و برافروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است، فرصتی برای تلاوت و تدبر و زمان دعا خواندن و تحول است.

در ماه مبارک رمضان عاشقان واقعی از سفره پرفیض الهی بهره مند شده و مشام جان را با عطر عبادت و معنویت می نوازند.

?آثار و برکات روزه از منظر اهل بیت

? پیامبر اکرم (ص)

پیامبر خدا فرمود: صوموا تصحوا . روزه بگیرید تا صحت و سلامتی خویش را تضمین کنید .

حضرت رسول در روایت دیگری می فرماید : لکل شیء زکاه? و زکاه? الابدان الصیام . برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدنها روزه است.

?حضرت علی (ع)

امام در قسمتی از خطبه ای می فرماید : و مجاهده? الصیام فی الایام المفروضات ، تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم ، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیفا لقلوبهم ، و اذهابا للخیلاء عنهم و لما فی ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحوق البطون بالمتون من الصیام تذللا.

با روزه گرفتن های دشوار، در روزهایی که واجب است، اندامها با این کار آرام می گیرند و دیده ها خاشع و جانها خوار می گردد و دلها سبک می شود و خودبینی از ایشان به وسیله این عبادتها زدوده می گردد و با گزاردن چهره های شاداب با تواضع بر خاک و با نهادن مواضع سجده بر زمین خود را در مقابل خدا خرد می نمایند و اینکه با روزه داری شکمها به پشت می رسند.

حضرت علی (ع) در جای دیگری می فرماید: والصیام ابتلاء لاخلاص الخلق. روزه برای آزمایش نمودن اخلاص مردم است.

 

?امام رضا (ع) و روزه

وقتی از امام رضا (ع) درباره فلسفه روزه می پرسند ، می فرماید : همانا مردم مأمور به روزه گرفتن شدند تا درد و ناگواری های گرسنگی و تشنگی را دریابند و آنگاه استدلال کنند بر سختی های گرسنگی و تشنگی و فقر آخرت که پیامبر اکرم در خطبه شعبانیه فرمود " واذکروا بجوعکم و عطشکم جوع یوم القیمه? و عطشه?"؛ به وسیله گرسنگی و تشنگی از روزه داریتان ، گرسنگی ها و تشنگی های روز قیامت را به یاد آورید ، که این یادآوری انسان را به فکر تدارک برای قیامت می اندازد تا جد و جهد بیشتری در کسب رضای خدا بنماید .

امام رضا (ع) در جایی دیگر درباره فلسفه روزه این چنین می فرماید : علت روزه برای درک درد گرسنگی و تشنگی است تا بنده ، ذلیل ، متضرع و صابر باشد.

همچنین در روزه شکستگی شهوات وجود دارد .

?مقام روزه دار

امام صادق(ع) در رابطه با صبر روزه دار می فرماید: هیچ روزه داری نیست که بر گروهی که مشغول غذاخوردن هستند حاضر شود مگر اینکه اعضا و جوارح او تسبیح پروردگار می کنند و ملائکه بر او درود و رحمت می فرستند که درود ملائکه نیز به معنای استغفار است.

?روزه، سپری پولادین

روزه عاملی برای تقویت اراده و نماد شخصیت انسانی است. فردی که اراده اش با بهره گیری از آثار و تبعات روزه تقویت شده می تواند کارهای بزرگ را به خوبی انجام دهد و برای چنین انسانی به منظور رسیدن به خیر، نیکی و سعادت هیچ مانعی وجود ندارد .

روزه در ماه رمضان انسان را درد آشنا می کند، چنین انسانی بیش از پیش شرایط نیازمندان را درک خواهد کرد، رسیدن به چنین جایگاهی موقعیتی بسیار مناسب برای ارائه خدمات مطلوب به نیازمندان جامعه و همچنین دستگیری از آنان است .

در ماه رمضان انسانها بیش از هر زمان دیگری به خدا توجه دارند، به همین دلیل در این ماه به خوبی می توان در راستای رفع فقر مادی و به ویژه فقر معنوی گامهای ارزنده ای برداشت.

بی تردید استفاده از چنین فرصتی که هر سال در اختیار انسانها قرار می گیرد از ارزشهایی است که نباید نادیده گرفته شده و آن را از دست داد.

?روزه و حکمت آن

احکام و دستورات وحیانی اسلام با توجه به حوزه تأثیرات آنها به دو گروه فردی و اجتماعی تقسیم می شوند.

برخی مانند نمازهای مستحبی در گروه عبادات فردی و برخی دیگر مانند نمازهای جمعه و جماعت در گروه برنامه های اجتماعی قرار می گیرند. دامنه تأثیرات روزه هر دو زمینه فردی و اجتماعی را در بر می گیرد .

زمانیکه همه مسلمانان در یک روز و ماه مشخص روزه می گیرند نشان می دهد در روزه نظم اجتماعی نهفته است و علاوه بر این مسلمانان و مؤمنان در ماه رمضان و به هنگام روزه داری اعمال و رفتار خود را نیز مورد ارزیابی قرار می دهند و از انجام معاصی دوری می کنند از این رو روزه یک مکتب تربیتی است که بر اعمال و رفتار مسلمانان تأثیر می گذارد.

روزه ای مطلوب پروردگار و مورد قبول اولیای دین است که همه جانبه بوده و آلوده به گناه و معصیت نباشد، روزه تنها نخوردن و نیاشامیدن نیست، روزه واقعی و مقبول، امساک از هر آنچیزی است که انسان را به سمت گناه سوق می دهد.

از منظر تعالیم اخلاقی و عرفانی مکتب اسلام، روزه تنها پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست بلکه تمام اعضا و جوارح باید مصون از گناه و اشتباه باشند، در واقع روزه عبادتی پررمز و راز است که نکات سازنده بسیاری در دل آن نهفته است.

یکی از والاترین صفات اخلاقی روزه دار، تصفیه قلب و جان است از هرآنچه که رنگ و بوی غیرالهی دارد .

انسانهای مؤمن برای دست یافتن به آن رنج و زحمات بسیاری بر خود هموار می سازند.

منبع : خبرگزارى مهر


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:14 صبح ] [ علی فغانی ]
امام خمینی(ره) از دیدگاه رهبرانقلاب

? شخصیت ممتاز حضرت امام خمینی(ره)
خصوصیات امام، استثنایی و ممتاز و بی نظیر است و هرچه در ابعاد شخصیت ایشان تامل کنیم، این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر می یابیم. حال که این داغ بزرگ، دل های ما را گداخته است و غم سنگینی قلب های ما را می فشارد، خلا وجود او را بیشتر احساس می کنیم....
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران ????/?/??)

? محو در اراده الهی و تکلیف شرعی
شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمان های او مربوط می شد. او با همت بلندی که داشت، هدف های بسیار عظیمی را انتخاب می کرد. تصور این هدف ها، برای آدم های معمولی دشوار بود و می پنداشتند آن هدف های والا، دست نیافتنی هستند؛ لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگی ناپذیری و استعدادهای فراوان و توانایی های اعجاب انگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار می افتاد و در سمت هدف های مورد نظرش پیش می رفت و ناگهان همه می دیدند که آن هدف ها محقق شده اند. نقطه ی اساسی کار او، این بود که در اراده ی الهی و تکلیف شرعی محو می شد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوه ها می مانست و عمل صالحش با خستگی ناپذیری باورنکردنی توأم بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت می کرد. به همین خاطر، هدف های بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قله ها امکان پذیر گردید.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران ????/?/??)

? شخصیتی عظیم با جامع صفات
شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه ی خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه ی عظمت الهی بود. وقتی انسان او را می دید، عظمت بزرگان دین را باور می کرد. ما نمی توانیم عظمت پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع)، سیدالشهدا»(ع)، امام صادق(ع) و بقیه ی اولیا را حتی درست تصور کنیم؛ ذهن ما کوچک تر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگ مردان را در خود بگنجاند و تصور کند؛ اما وقتی انسان می دید شخصیتی با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ایمان قوی، عقل کامل، دارای حکمت، هوشمندی، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بی اعتنایی به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسی و عبودیت مخلصانه برای خدا، دست نیافتنی است، و مشاهده می کرد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهای فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکی و تواضع و خاکساری می کند و خودش را در مقابل آنها ذره یی به حساب می آورد، آن وقت انسان می فهمید که پیامبران و اولیای معصومین(ع) چه قدر بزرگ بودند.
(فرازی بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه ????/?/??)

 

? فاتح فتح الفتوح
در پیامی به مناسبت یکی از فتوحات ارزنده ی شما در جبهه فرمودند: فتح الفتوح، عبارت از ساختن این گونه انسان ها و جوان هاست. در حقیقت، فاتح این فتح الفتوح، خود او بود. او بود که این انسان ها را ساخت. او بود که این فضا را مهیا کرد. او بود که مسیر را به وجود آورد. او بود که ارزش های اسلامی را بعد از انزوا و خمول، دوباره احیا کرد. میراث او، همین ارزش ها و همین جمهوری اسلامی است. هر کدام از ما در هر مسئولیتی که هستیم، عشق و محبت وافرمان را به آن عزیز، باید در حفظ و تداوم ارزش ها و نظام جمهوری اسلامی مجسم کنیم.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه ????/?/??)

? شخصیت ممتاز
شخصیت امام(ره) با هیچ کدام از رهبرهای دنیا قابل مقایسه نیست؛ او را فقط با پیامبران و اولیا و معصومان(ع) می توان مقایسه کرد. او شاگرد و دنباله رو آنها بود و به همین خاطر نمی توان با رهبرهای سیاسی دنیا مقایسه اش کرد.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته های انقلاب اسلامی ????/?/??)

? انسانی حکیم، حلیم و آینده نگر
امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافی بود که شخصی را در مرتبه یی والا جای دهد و احترام همگان را جلب کند. متانت و بردباری و حلم امام به گونه یی بود که اگر صد نفر در مجلسی سخنانی می گفتند که او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمی دانست، حرفی نمی زد و سکوت می کرد؛ در صورتی که اگر در حضور آدم های معمولی کلمه یی گفته شود که برخلاف عقیده ی آنها باشد، طوفانی در روحشان به وجود می آید که سریعاً پاسخ بدهند.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته های انقلاب اسلامی ????/?/?)

? امیر بر هوی ها و خواهش ها
حقیقتاً برای انسان بزرگ و شخصیت بی نظیری مثل امام عزیز و بزرگوارمان، جا دارد که برگزیده ترین انسان ها و هوشمندترین ذهن ها و صاف ترین و پاک ترین دل ها و جان ها، از احساس تعظیم و تکریم سرشار شوند. فرق است میان شخصیتی که به خاطر مقام و سمت ظاهریش مورد احترام و تجلیل واقع می شود، و کسی که شخصیت و عظمت و عمق وجود و آراستگی های گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوی و هوشمندی را به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم وادار می کند. امام عزیز ما، از این نوع انسان ها بود. امام(ره)، خصلت های گوناگونی داشت: بسیار خردمند و عاقل و متواضع و هوشیار و زیرک و بیدار و قاطع و رئوف و خویشتندار و متقی بود. نمی شد حقیقتی را در چشم او واژگونه جلوه داد. دارای اراده یی پولادین بود و هیچ مانعی نمی توانست او را از حرکت باز دارد.
انسانی بسیار دلرحم و رقیق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا که از خود بی خود می شد، و چه در هنگام برخورد با نقطه هایی از زندگی انسان ها که به طور طبیعی دل ها را به عطوفت و رافت وادار می کند. انگیزه های نفسانی، جاذبه های مادی، هوی ها و هوس ها، نمی توانست به قله ی رفیع وجود باتقوای او دست اندازی کند. او امیر هوی ها و خواهش های خود بود؛ ولی خواهش ها بر او حکومت نمی کردند. صبور و بردبار بود و سخت ترین حوادث در اقیانوس عظیم وجود او، تلاطم ایجاد نمی کرد.

? شخصیت درخشنده
من قادر نیستم خصلت های انسانی و والای این مرد بزرگ را که مثل خورشید در تاریخ ایران درخشید، توصیف کنم. سال های متمادی خدمت امام بودم. از سال ?? با ایشان آشنا شدم و به درس او می رفتم. در دوره های مختلف زندگی و در بحران هایی که پیش می آمد، رفتار حساب شده ی آن مرد را دیده بودم. این انسان استثنایی، اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود. واقعاً نمی توانم خصلت ها و خصوصیات این مرد بزرگ را توصیف کنم.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نماینده امام در ارتش، وزیر دفاع و... ????/?/??)

? راز موفقیت اخلاص و اتصال به خدا
به اعتقاد من، مهم ترین و تعیین کننده ترین راز موفقیت او، همان اخلاص و توجه و اتصال به خدا بود. ایشان توانست معنای«ایاک نستعین» را در عمل خود مجسم کند و به منبع لایزال قدرت الهی متصل شود. وقتی یک انسان کوچک و ضعیف و ظرف محدودی، خودش را به اقیانوس بی پایانی وصل می کند، دیگر هیچ عاملی وجود ندارد که بتواند بر او فایق آید. اگر هر انسانی همین کار را بکند، همان گونه خواهد شد. البته انسان ها به آسانی نمی توانند این کار را بکنند؛ ولی ایشان توانست و کرد. ما باید به قدر وسع خودمان تلاش کنیم. بزرگان در قله ها ایستادند، ما نیز از دامنه ها حرکت کنیم و به آن سمت پیش برویم؛ هر چند به آن قله ها هم دست پیدا نکنیم؛ ولی به هرحال حرکت و رفتن، فریضه و وظیفه ی همه ی ماست.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت فقها و حقوقدانان شورای نگهبان ????/?/??)

? دشمن شناسی، دوست شناسی
امام خصوصیات ممتاز فردی خیلی داشت؛ اما توفیقات او بالاتر از آن بود که به خصوصیات فردی یک انسان -هرچه هم بالا -متکی باشد. شجاعت و آگاهی و عقل و تدبیر و دوراندیشی امام بسیار ممتاز بود -در این ها هیچ شکی نیست - اما توفیقاتی که آن بزرگوار به دست آورد، خیلی بالاتر از این است که به شجاعت و عقل و تدبیر و آینده نگری زیاد یک انسان متکی باشد. آن توفیق ها از جای دیگر نشات می گرفت، که در درجه ی اول از اخلاص او ناشی می شد؛ «مخلصین له الدین.» مخلص خدا بود و کار را فقط برای او -ولاغیر -انجام می داد. لذا اگر همه ی دنیا هم در مقابل او قرار می گرفتند و از او چیزی می خواستند که مورد رضای خدا نبود، انجام نمی داد. در درجه ی دوم، توکل و حسن ظن به خدا داشت. هیچ کاری در نظر او خارج از قدرت الهی نبود. کارهای بزرگ، حرکت های عظیم، کندن کوه های راسخ و جبال راسیات برای او میسور بود؛ چون عقیده داشت که به خدا متکی است و خدا او را کمک می کند؛ و چون به خدا توکل داشت، لذا با حسن ظن می نگریست. امام خصوصیت هایی داشت که جز با نورانیت الهی ممکن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسی و دوست شناسی. در شناخت دشمن ها و دوست ها اشتباه نکرد. از اول دشمن ها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر هم در مقابلشان ایستاد، و نیز از اول دوست ها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر هم از دوستی آنها منتفع شد.
(فرازی از خطبه های نماز جمعه ????/?/??)

? لطافت و روح عرفانی
هویت هنری امام، بعد از رحلتشان برای همه آشکار شد. شاید خیلی ها اصلا نمی دانستند که امام اهل شعر یا شاعر است؛ آن هم شعر با این مایه از لطافت عرفانی و آن سوخته حالی مخصوص یک انسان عارف دلباخته. این بزرگوار، با آن روح عرفانی، همان کسی است که صدایش قوی ترین صداها علیه استکبار جهانی بود. یعنی لطافت روحی با قوت اراده ی آن چنانی همراه می شود و بزرگ ترین کارهای روزگار ما را انجام می دهد. خیلی مهم است که آن روح لطیف، در طول سال های متمادی مبارزه -که مشکلات فراوانی به همراه داشت -با قوت اراده و استقامت در راه، یک سر مو به چپ و راست نرفت. به نظر من، ایشان برای همه ی ما و شما به عنوان هنرمندان متعهد و مومن و برای هر قشری به عناوین مختلف، الگو هستند و بایستی از ایشان تعلیم گرفت.
(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با شعرا، قصه نویسان، فیلمسازان و... ????/?/??)

 


[ دوشنبه 89/6/1 ] [ 9:10 صبح ] [ علی فغانی ]

مثنوی معنوی

مثنوی معنوی نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی شاعر و صوفی پارسی‌گو است.این کتاب از ?????? بیت و ? دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت ایرانی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده‌است؛ که در واقع عنوان کتاب نیز می‌باشد. اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است[نیازمند منبع]. در این کتاب ??? داستان پی‌درپی به شیوه? تمثیل داستان سختی‌های انسان در راه رسیدن به خدا را بیان می‌کند. بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نی‌نامه شهرت دارد و چکیده‌ای از مفهوم ? دفتر است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسام‌الدین حسن چلبی، در سالهای ??? تا ??? هجری/???? میلادی تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع نوعی از ساختار شعری است که در این کتاب استفاده می‌شود.

مولوی در این کتاب مجموعه‌ای از اندیشه‌های فرهنگ ایرانی-اسلامی را گرد آورده‌است.

 حکایات مثنوی و ساختار ادبی

مثنوی‌های مولوی، همانند مثنوی‌های به جا مانده از صوفیان دیگر، به صورت عمده‎ از «داستان» به عنوان ابزاری برای بیان تعلیمات تصوف استفاده می‌کند. ترتیب قرار گرفتن داستان‌های گوناگون در این کتاب ظاهرا نظم مشخصی ندارد. شخصیت‌های اصلی داستان‌ها می‌تواند از پیامبران و پادشاهان تا چوپانان و بردگان باشد. حیوانات نیز نقش پررنگی در این داستان‌ها بازی می‌کنند.

حکایات موجود در مثنوی از منابع مختلف قدیمی‌تر آمده‌اند. برخی عینا در مثنوی‌های عطار نیشابوری همچون منطق الطیر موجودند. برخی همچون داستان خلیفه و لیلی، پادشاه و خانه کمپیر، استر و استر، محمود و ایاز، گنج نامه، حلوا ساختن جهود و عیسوی و مسلمان از مقالات شمس استخراج شده‌اند.

آخرین داستان مثنوی (شاهزادگان و دژ هوش ربا)، با وفات مولوی ناتمام ماند. دفتر ششم مثنوی از همین روی دفتری ناتمام است. فرزند او مثنوی زیبایی دارد که در آن از مرگ پدر و ناتمام ماندن مثنوی گله کرده‌است. اصل داستان را البته جویندگان می‌توانند در مقالات شمس تبریزی بیابند و از بخش پایانی قصه مطلع شوند.[

مولوی در مثنوی تبحر خود را در استفاده از اتفاقات روزمره برای توضیح دیدگاه‌های عرفانی‌اش نشان می‌دهد. ویژگی تمایز بخش دیگر این کتاب میزان گریزهای مکرر آن از داستان اصلی برای توضیح (گاه مفصل) نکات مختلف جنبی داستان، است. این نکته ممکن است بیانگر این باشد که برای مولوی مضمون داستان اهمیت بسیار بیشتری از سبک نگارش داشته‌است.

مثنوی و کتب آسمانی

برخی از ادیبان، مثنوی را تالی کتب آسمانی خوانده‌اند و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و بر خلاف نص صریح قرآن، آنرا مصحف ثانی نام نهاده‌اند.عبدالرحمن جامی، مثنوی معنوی را «قرآن در زبان فارسی» نامیده‌است. صرفنظر از مسایل مذهبی، بی شک مثنوی اگر از سروده‌های گاتا، اوستای زرتشت، وداهای هندوان و عهد جدید مسیحیان (قرآن و عهد عتیق مستثنی شده‌اند) که در دسترسند، عمیق تر و پر مایه تر نباشد، قدر مسلم کمتر هم نیست. دلیل این اعتقاد به دو نکته باز می‌گردد. نکته اول آنکه سرچشمه فیض و سرمایه‌ای که سبب تالیف مثنوی گشته همانا وحی الهی است و این در جای جای مثنوی مشهود است. بنابر اعتقاد مسلمانان، وحی به پیامبران مختص نیست و چه بسا به تعبیر قرآن بر زنبور عسل نیز نازل گردد. بنابراین اعتقاد است که در مثنوی آمده‌است.

گیرم این وحی نبی گنجور نیست   هم کم از وحی دل زنبور نیست
چونکه اوحی الرب الی النحل آمده است   خانه? وحیش پر از حلوا شده است

دلیل دوم آنکه مولانا روحی وحی‌گیر و وحی‌شناس داشته و این روح اثر خود را به شکل چشمگیری در مثنوی به جای گذاشته‌است.

گر نبودی روحهای غیب‌گیر   وحی نآوردی ز گردون یک بشیر

عرفان مثنوی

اگر خواسته شود که در باب تفکرات عرفانی مولوی تحقیق شود، شاید بهترین راه تحلیل کلیات شمس باشد. ولی اگر هدف شناخت برداشتهای او از زندگی و دین باشد، بررسی غزلهایش نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. به این منظور مثنوی انتخاب بهتری است. مولوی در تدوین این اثر قصد تعلیم و اندرز گویی داشته و راه‌های وصول به خدا و معرفت نفس را می‌آموزد.

مولوی اساسا در قالب های صوفی‌گری امام محمد غزالی نمی گنجد. مثنوی او گاهی حتی با اصول صوفی‌گری مانند «نفرت از دنیا و عشق به خدا»، «فنای در خود و بقای در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نیز در تعارض است. بر عکس مثنوی بیشتر با مسائلی از قبیل «حیات دینی روح» و «اشتیاق روح به اتحاد با حق» درگیر است.

مثنوی، منتخب بدون نظم و ترتیبی از تمامی اندیشه‌های فلسفی و کلامی جهان اسلامی از آغاز تا قرن هفتم هجری است. مولوی هرچه در هر دستگاه فکری درست یافته است، انتخاب کرده‌است. رشته‌ای که این نکات نامرتبط را به یکدیگر پیوند داده‌است، داستانهای مثنوی است.

 طبقه‌بندی سبک گفتار

مطالب مثنوی را از جهت فهم خواننده به سه بخش عام، خاص و اخص تقسیم می‌کنند. بخش عام یا محکمات بخشی از مثنوی است که در آن روی سخن با عامه‌است و هرکس نیز به قدر فهم خود از آن استفاده می‌کند. اکثر حکایات و نصایح و پندهای مثنوی در این بخش قرار دارند.

چونکه بد کردی بترس ایمن نباش   زانکه تخم است و برویاند خداش

بخش دوم مطالب مثنوی بخش خاص یا بخش حدفاصل نامیده می‌شود. مطالب این بخش گویی چنان است که مولوی با یاران دمساز خود در خلوت بیان نموده‌است و خوانندگان از روزنی جسته و گریخته از آن می‌شنوند.

با لب دمساز خود گر جفتمی   همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

بخش سوم از مطالب مثنوی بخش اخص یا متشابهات است که آن دسته از سخنان بسیار مشکل و مبهم مثنوی است که متشابهات قرآنی را به یاد می‌آورد. برخی از سخنان این بخش از مثنوی قابل تاویلند مانند

حیرت اندر حیرت آمد این قصص   بیهشی خاصگان اندر اخص

که اشاره‌است به داستان بیهوش شدن پیامبر اسلام از هیبت دیدن جبرئیل. لیکن بخشی از اشعار این بخش یا تاویلات گوناگون دارند و یا تاکنون تفسیر نشده‌اند. چرا که با سکوت مولوی نیمه کاره رها شده‌اند.

گفتگو بسیار شد خامش شدم   مسئله تسلیم کردم تن زدم

مثنوی و شمس تبریزی

مولوی در حدود سن ?? سالگی با شمس‌الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی معروف به شمس تبریزی به مدت چهار سال (با یک دوره فترت) محشور شد و این ملاقات چنان اثری عمیق در وی گذاشت که هرجا در مثنوی کلمات آفتاب، خورشید و یا شمس آمده‌است، روی سخن بلافاصله به شمس تبریزی بازگشته‌است.

واجب آمد چونکه آمد نام او   شرح رمزی کردن از انعام او

این موضوع محدود به این کلمات نیز نمی‌شود. هرجا در مثنوی داستانی از عشقی سوزان یا حکایت از محبتی جوشان می‌رود، سخن به شمس باز می‌گردد. حکایت عشق سلطان محمود و ایاز و حکایت عشق پادشاه و کنیز (اولین حکایت دفتر اول) از این جمله‌اند.

بشنوید ای دوستان این داستان   خود حدیث نقد حال ماست آن

 مثنوی و حسام الدین حسن چلبی

مصاحبت مولانا و حسام الدین حسن چلبی مدت ?? سال به طول کشید و با وفات مولوی در سال ??? پایان یافت. این سالها سالهای تالیف مثنوی معنوی است و مثنوی در حقیقت به خواست و اصرار حسام الدین از همان سال اول آشنایی سروده شد.

مطلع تاریخ این سودا و سود   بعد هجرت ششصد و شصت و دو بود

 مثنوی هفتاد من

مثنوی در میان قالب‌های شعر فارسی، جزء قالب‌های سهل و آسان شعری شمرده می‌شود. به همین لحاظ نیز شعرایی چون نورالدین عبدالرحمن جامی، عطار نیشابوری، و ده‌ها شاعر دیگر، طبع خود را درقالب مثنوی آزموده‌اند و غالبا در انشاء شعر موفق بوده‌اند. لذا، حجم بالای مثنوی معنوی ظاهرا نباید موجب تعجب و تحت تاثیر قراردادن خواننده باشد. لیکن آنچه مثنوی معنوی را از سایر مثنوی‌ها جدا می‌کند روانی آن در عین خلاقیت و نوآوری ادبی و معنی دقیق الفاظ و تعبیرات جدید آن است. انتقال معنی از مطلبی به مطلبی و از حکایتی به مضمونی دیگر و در عین حال پیوستگی و ناگسسته بودن مطالب در آن از بدیعیات است.

گر شود بیشه قلم دریا مدید   مثنوی را نیست پایانی پدید

 ملیت مثنوی

مولوی خود زاده? بلخ بود (ایران آنروز و افغانستان امروز) و در زمان تصنیف مثنوی در قونیه? روم ( ترکیه? فعلی) می‌زیست. مثنوی را به گلی تشبیه کرده‌اند که گرچه در یک آب و خاک پرورش یافته، بوی عطرش مشام جهانیان را آگنده‌است. با آنکه مثنوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی بهره ایرانیان و پارسی زبانان از وی بیشتر است. چرا که، اولا، مثنوی شریف به زبان پارسی سروده شده، و ثانیا، از محیط فرهنگی ایران بیشترین تاثیر را پذیرفته‌است. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بوده‌است. داستان کبودی زدن قزوینی نمونه‌ای بارز از اینگونه تاثیر فرهنگی ایران بر مثنوی است.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است   عشق را خود صد زبان دیگر است

با این وجود نباید ناگفته گذاشت که مثنوی معنوی تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفی مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه‌است.

ای بسا هندو و ترک همزبان   ای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی شناسان(ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآنند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده است.

 


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 3:43 عصر ] [ علی فغانی ]
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 397
بازدید دیروز: 128
کل بازدیدها: 1483384
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد