کشته شدن امین به دست سپاهیان برادرش مامون عباسی - سال 198 هجری قمری
هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسی، پیش از مرگ خود سفارش کرد سه تن از فرزندانش، که از سایر فرزندان او بزرگتر بودند، یکی پس از دیگری به خلافت رسند. نخست، محمد امین و پس از او، عبدالله مأمون و سوم، قاسم مؤتمن. بر این اساس، در سال 193 قمری، پس از مرگ هارون الرشید، فرزندش امین در بغداد به خلافت رسید و زمام خلافت را به دست گرفت و با برخورداری از راهنمایی های مادرش زبیده و وزیر اعظمش فضل بن ربیع، امور خلافت را به پیش می برد و در همان هنگام برادرش مأمون در خراسان به سر می برد و بخش شرقی خلافت اسلامی که از همدان در غرب ایران تا ماوراء النهر و هندوستان را شامل می شد، در اختیار داشت و از راهنمایی های فضل بن سهل و حسن بن سهل برخوردار بود. سپاهیان ایرانی نژاد خلافت، در اردوگاه های مأمون و سپاهیان عرب نژاد و افریقایی در اردوگاه های امین تجمع کرده و به خاطر فاصله میان بغداد و خراسان و دوری دو برادر از یکدیگر، به تدریج شعله های اختلاف و بد دلی برافروخته شد. امین برای تقلیل و تضعیف قدرت روز افزون مأمون، در یک اقدام عجولانه، وی را علی رغم سفارش پدرش، از ولایت عهدی معزول و فرزند خردسال خود موسی را به این مقام برگزید. این أمر، موجب تیره تر شدن روابط طرفین و ابراز استقلال طلبی سپاهیان مأمون شد. مأمون و سپاهیان وی، از پیروی امین سرباز زده و او را از خلافت معزول دانستند و از آن هنگام، مأمون را به عنوان خلیفه معرفی کردند. امین که از رفتار برادرش مأمون و سپاهیان ایرانی نژاد، عصبانی و به شدت ناراحت شده بود، سپاهی سنگین به فرماندهی "علی بن عیسی بن ماهان" به سوی ایران گسیل داشت. ولیکن سپاهیان وی در نبردهای متعدد با سپاهیان مأمون، دچار ضعف و شکست شده و با کشته شدن علی بن عیسی، به سوی بغداد عقب نشینی کردند. سپاهیان مأمون با فتح شهرهای ایران و عراق، به بغداد نزدیک شده و آن را به محاصره خویش گرفتند و هر روز محاصره آن را تنگ تر کردند. تا این که در شب بیست و پنجم محرم، سال 198 قمری، با شکستن درهای ورودی و گشودن دژهای نگهبانی، وارد بغداد شده و پس از نبردی سخت و توان فرسا، آن را به تصرف خویش درآوردند. امین، در این واقعه هولناک، به دست سپاهیان برادرش مأمون کشته شد و پس از مدتی سرش را برای برادرش مأمون در خراسان ارسال کردند. از آن تاریخ، برای مأمون در سراسر مناطق تحت نفوذ خلافت، بیعت گرفته و به نام او خطبه خواندند و او را خلیفه واحد عالم اسلام معرفی کردند.(1) مدت خلافت امین، در حدود چهار سال و نیم بود. 1- نک: تاریخ الطبری، ج8، ص 473 و ص 478؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 346؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 165
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:47 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
مرگ مهدی عباسی - سال 169 هجری قمری
مهدی بن منصور دوانقی، سومین خلیفه طایفه بنی عباس در سال 158 قمری، پس از مرگ پدرش منصور، بنا به وصیت کتبی و شفاهی او به مقام خلافت اسلامی نایل آمد. گرچه ابوالعباس سفّاح، نخستین خلیفه عباسی توصیه کرده بود که پس از وی، برادرش منصور و پس از منصور، پسر عمویشان عیسی بن موسی بن علی به مقام خلافت نایل آیند. اما پس از آن که منصور به خلافت رسید، پسر عمویش عیسی را از این مقام محروم و معزول کرد و فرزند خویش مهدی را به ولایت عهدی برگزید. مهدی عباسی نیز هنگامی که به کرسی خلافت نشست، راه پدرش را ادامه داد و عیسی بن موسی را از ولایت عهدی معزول و فرزند خویش هادی را به این مقام منصوب کرد. مهدی عباسی در اواخر عمرش از ولایت عهدی فرزندش هادی، دل زده و پشیمان شد و تصمیم گرفت فرزند دیگرش هارون را به این مقام منصوب کند. به همین جهت، هادی را که در گرگان به سر می برد به بغداد فراخواند، تا به طور رسمی وی را از ولایت عهدی معزول و هارون را ولی عهد خود معرفی کند. اما هادی، اعتنایی به پیام پدر نکرد و هم چنان در گرگان به سر می برد و خود را ولی عهد می دانست. چنین رفتاری از وی، موجب نگرانی و رنجش خاطر پدرش گردید و وی را ناگزیر کرد که به سوی گرگان حرکت و هادی را در آن جا توبیخ و از ولایت عهدی معزول کند. ولیکن هنگامی که از بغداد خارج شد و به "ماسبذان" (از بلاد دینور و حدود کلهر، واقع در غرب کشور فعلی ایران) رسید، مرگش فرا رسید و در همان جا وفات یافت. پس از مرگش، فرزندش هادی از گرگان به بغداد شتافت و لباس خلافت پوشید و از مردم برای خویش بیعت گرفت و برادرش هارون نیز با وی بیعت و اظهار پیروی نمود.(1) 1- نک: تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 308 و ص 319؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 164
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:43 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:38 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
ورود امام علی بن ابی طالب(ع) به صفین، جهت نبرد با سپاه معاویه - سال 37 هجری قمری
معاویة بن ابی سفیان که از زمان خلافت عمر بن خطاب به حکومت شام منصوب شده بود، در عصر خلافت عثمان بن عفان به خاطر رابطه خویشاوندی با وی و اموی بودن هر دو، از موقعیت ممتازی برخوردار و به یک حاکم مقتدر و مستبد تبدیل شد. پس از آن که حضرت علی(ع) با رأی آزاد و مستقیم مردم به خلافت رسید و در صدد زدودن نابکاری ها؛ تبعیضات و ستم گری های حاکمان پیشین برآمد و برای این منظور بسیاری از عاملان و حاکمان نالایق را بر کنار نمود، با مخالفت ها و سرپیچی های معاویة بن ابی سفیان، حاکم شام روبرو گردید و ارسال نامه های متعدد و رفت و آمد پیک های مختلف، تأثیری در یاغی گری های معاویه بر جا نگذاشت و سرانجام به نبرد و جنگی بزرگ تبدیل گردید. نبرد بزرگ سپاهیان اسلام به فرماندهی امام علی(ع) و سپاهیان شام به سرکردگی معاویه بن ابی سفیان در سرزمینی میان شام و عراق، معروف به صفین در کنار رود فرات به وقوع پیوست. حضرت علی(ع) پس از گردآوری نیروهای رزمنده و جهادگر، در روز بیست و دوم محرم سال 37 قمری وارد سرزمین صفین گردید و به طلایه داران سپاهش، به فرماندهی مالک اشتر نخعی پیوست. معاویة بن ابی سفیان نیز در همین ماه وارد صفین شد و به طلایه داران سپاه خویش به فرماندهی ابوالأعور سلمی ملحق شد. به حرمت ماه محرم، طرفین از جنگ و نبرد با یکدیگر در این ماه خودداری کردند ولی با پایان یافتن محرم و آغاز ماه صفر، نبرد بی امان طرفین آغاز گردید و تعداد فراوانی از دو طرف کشته، زخمی و اسیر گردیدند. ولی تلفان شامیان چند برابر شهدا و زخمیان سپاه حضرت علی(ع) بود. سرانجام با دسیسه های معاویه و عمرو بن عاص در واپسین مراحل جنگ، سپاهیان شامی برای گریز از هجوم بی امان سپاهیان حضرت علی(ع)، قرآن ها را بر روی نیزه کرده و خواستار صلح و حکمیت قرآن شدند. همین نیرنگ، موجب فریب خوردگی برخی از متحجران و مقدس مآبان سپاه امام علی(ع) شد و اختلاف و پراکندگی آنان را به ارمغان آورد و موجب آن شد که بدون دست یابی به نتیجه مطلوب، به جنگ پایان دهند و خاتمه کار را به حکمیت واگذارند.(1) 1- نک: بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 32، ص 430؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج3، ص 215؛ الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص 460؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج1، ص 334؛ انساب الاشراف – ترجمه امیر المؤمنین(ع) – (بلاذری)، ص 185
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:37 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
ازدواج حضرت علی(ع) با فاطمه زهرا(س) - سال سوّم هجری قمری
امام علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب(ع) پس از هجرت به مدینه منوره و دو سال اقامت در این شهر مقدس، با دختر عمویش فاطمه بنت محمد(ص) بن عبدالله بن عبدالمطلب ازدواج نمود و با پیوند مبارک و مطهر خویش، خانواده ای پاک و پاکیزه را بنیان نهاد. حضرت علی(ع) در آن هنگام، جوانی 25 ساله و حضرت فاطمه زهرا(س)، دوشیزه ای رشیده و نُه ساله بود، که از جهت رشد جسمی، ایمانی و فکری سرآمد دختران و بانوان عصر خویش بود. پیش از حضرت علی(ع)، چند تن از بزرگان و یاران رسول خدا(ص) از این بانوی کریمه خواستگاری کرده و ابراز تمایل به خویشاوندی با رسول خدا(ص) نمودند، ولی با بی اعتنایی و پاسخ منفی رسول خدا(ص) روبرو گردیدند. زیرا آن حضرت، هیچ یک از آنان را شایسته همسری فاطمه زهرا(س) و هم شأن وی نمی دانست. تا این که پسر عمویش که دست پرورده مکتب توحیدی وی بود، پا پیش گذاشت و از دختر گرامی اش خواستگاری نمود. حضرت محمد(ص) پس از مشورت با دخترش فاطمه زهرا(س) و اعلام رضایت وی، به حضرت علی(ع) پاسخ مثبت داد و زمینه ازدواج آن دو را فراهم نمود. درباه تاریخ ازدواج آن دو، اتفاق چندانی میان مورخان و سیره نگاران نیست. همان طوری که در نوزدهم ذی حجه اشاره کردیم، برخی از آنان روز اول ذی حجه سال دوم، برخی روز ششم و برخی نوزدهم ذی حجه و عده ای محرم سال سوم و گروهی هم ماه صفر سال سوم را بیان کرده اند.(1) اما علامه مجلسی(ره) در کتاب گرانسنگ "بحارالانوار" به نقل از شیخ مفید(ره) گفته است: شب 21 محرم سال سوم هجری که شب پنج شنبه بود، مراسم زفاف حضرت فاطمه زهرا(س) برگزار گردید و آن بانوی بزرگ اسلام به خانه مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) منتقل شد. بدین جهت روزه گرفتن روز 21 محرم به عنوان روزه شکر، مستحب و پسندیده است.(2) از ازدواج مبارک آثار آن دو عزیز، پنج فرزند والا گُهر دیده به جهان گشودند، که به ترتیب سن عبارتند از: امام حسن مجتبی(ع)، امام حسین(ع)، زینب کبری(س)، ام کلثوم(س) و حضرت محسن(ع) که پیش از تولد بر اثر ضربات دشمنان اسلام در رحم مادرش به شهادت رسید.(3) 1- نک: مسار الشیعه (شیخ مفید)، ص 17؛ بحار الانوار (علامه مجلسی)، ج 91، ص 192؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 106، 109 و 126 2- بحارالانوار، ج 43، ص 92 و ج 98، ص 196 3- الارشاد (شیخ مفید)، ص 342
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:31 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
تدوین تاریخ اسلامی - سال 16 هجری قمری
از هنگامی که رسول خدا(ص) از مکه معظمه به مدینه منوره هجرت کرد و با هجرت سرنوشت ساز خود حیات تازه ای به دین اسلام و مسلمانان بخشید، آن حضرت دستور داد که هجرت را مبدأ تاریخ اسلام قرار دهند. بدین گونه که تاریخ اسلام را با ماه قمری تعیین می نمودند و می گفتند: نخستین ماه هجرت، دوّمین ماه هجرت، سوّمین ماه هجرت و هیمن طور بقیه ماه ها. این روال تا عصر خلافت عمر بن خطاب ادامه داشت و در زمان وی به عنوان تاریخ رسمی اسلام، تدوین و ابلاغ گردید.(1) در عصر خلیفه دوم برخی از استانداران ایالت های اسلامی و بعضی از دور اندیشان مدینه منوره، لزوم انتخاب تاریخ ویژه ای برای مسلمانان (به صورت سالانه) را بارها به اطلاع خلیفه رسانیده و وی را متوجه این أمر مهم نمودند. عمر بن خطاب تصمیم گرفت برای مسلمانان تاریخ ویژه ای تدوین نماید. بدین لحاظ تعدادی از صاحب نظران مهاجر و انصار را گرد آورد و با آنان در این باره به گفت و گو نشست. در آن جمع، برخی سال تولد پیامبر اکرم(ص)، برخی سال بعثت آن حضرت و برخی سال رحلت آن حضرت را به عنوان مبدأ تاریخ اسلام پیشنهاد کردند. هم چنین برخی از دیگر اندیشان، تاریخ رومی (میلادی) و عده ای از آنان، تاریخ فارس (فُرس قدیم) را یادآوری کردند. اما امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) نیز که در آن نشست حضور داشت، پیشنهاد کرد: به خاطر اهمیت هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه، آن را مبدأ تاریخ اسلام قرار دهند. عده ای از حاضران، از جمله خلیفه وقت، پیشنهاد امیر مؤمنان(ع) را اصلح دانسته و همان را تأیید نمودند و عمر بن خطاب دستور داد که از آن پس هجرت پیامبر(ص)، مبدأ تاریخ اسلامی قرار گیرد. آن گاه، درباره ابتدای سال قمری که از چه ماهی از ماه های عرب آغاز گردد، گفت و گو شد و در این باره نیز پیشنهادهای متعددی ارائه گردید. سرانجام عمر بن خطاب به پیشنهاد عثمان بن عفان که معتقد بود اول محرم را، نخستین روز سال بدانند، ترتیب اثر داد و فرمان داد که ماه محرم، نخستین ماه سال هجری قمری باشد.(2) با این حساب، هجرت پیامبر(ص) در آغاز سومین ماه سال اول هجری قمری واقع گردیده است. 1- تاریخ الطبری (جریر طبری)، ج2، ص 388 2- تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج1، ص 37
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:27 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
هجوم مسلمانان به دمشق - سال 14 هجری قمری
مسلمانان در عصر خلیفه اول (ابوبکر بن ابی قحافه) پس از پیروزی هایی که در نبرد با مسیحیان و سپاهیان روم در جبهه های غرب و مناطق شام، همانند أجنادین، بُصری و مرج صُفّر به دست آورده بودند، نیروهای خویش را برای نبرد با مدافعان شهر بزرگ و تاریخی دمشق (مرکز شام) متمرکز کردند. آنان در شانزدهم محرم سال 14 قمری به دمشق هجوم آورده و آن را از چند سو به محاصره خویش در آوردند. مدافعان شهر، تمامی درهای شهر را بر روی مسلمانان بسته و در داخل شهر سنگر بندی کرده و آماده نبرد با مسلمانان شدند. خالد بن ولید از سوی ابوبکر، فرماندهی مسلمانان مبارز منطقه شام را بر عهده داشت و به مدت شش ماه، این شهر را در محاصره خویش نگه داشت. سرانجام با آنان معاهده ای بست و طی صلحنامه ای آن را به سوی مسلمانان گشود. در همان ایام، ابوبکر از دنیا رفته و عمر بن خطاب جانشین وی گردید. نخستین اقدامات عمر بن خطاب برکناری خالد بن ولید از فرماندهی سپاه شام و نصب ابوعبیده جراح به جای وی بود. ولی ابوعبیده، به خاطر مصالحی امارت و فرماندهی خویش را تا پایان فتح دمشق پنهان نگه داشت. فتح دمشق در ماه رجب سال چهاردهم قمری، در عصر عمر بن خطاب به وقوع پیوست و این واقعه، ضربه سنگینی بر امپراتوری روم شرقی وارد ساخت و زمینه مناسبی برای پیشرفت های بعدی مسلمانان گردید.(1) 1- تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج2، ص 100؛ فتوح البلدان (بلاذری)، ص 165؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 501
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:24 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
ورود نمایندگان طایفه {نخع} به مدینه و پذیرش دین اسلام - سال 11 هجری قمری
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) به مدینه منوره هجرت کرد و اقدام به ایجاد نظام حکومتی اسلام نمود، بسیاری از افراد و نمایندگان طایفه های مختلف عرب، به نزد آن حضرت رسیده و به دست وی مسلمان شده و ابراز وفاداری نمودند. سال نهم هجری، اوج مسافرت گروه ها و هیأت ها به مدینه منوره و اظهار پذیرش اسلام از سوی آنان بود. به همین جهت، آن سال را "عام الوفود" یعنی سال ورود هیأت و گروه ها نام گذاری کردند. پس از آن نیز همین روند ادامه داشت تا سالی که پیامبر(ص) رحلت نمود. بنا به روایت مورخان، آخرین گروهی که بر پیامبر(ص) وارد شده و به دست وی مسلمان شدند، طایفه "نخع" بود. آنان در نیمه محرم سال 11 هجری وارد مدینه شده و به محضر رسول خدا(ص) رسیدند و با وی بیعت نمودند. این طایفه، از عرب های ساکن یمن بوده و هنگامی که "معاذ بن جبل" از سوی رسول خدا(ص) جهت تبلیغ اسلام به سوی آنان اعزام شده بود، با اسلام و دین حضرت محمد(ص) آشنا شده بودند. ورود آنان به مدینه منوره، پس از بازگشت رسول خدا(ص) از حجة الوداع بود و پس از 47 روز بعد، پیامبر(ص) دار فانی را وداع گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست.(1) شایان ذکر است که "مالک بن حارث اشتر نخعی" فرمانده سلحشور و یار فداکار امیر مؤمنان(ع) از همین طایفه قهرمان پرور بود و از مردان این طایفه، فداکاران فراوانی برای حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) تربیت نمود. 1- بحار الانوار (علامه مجلسی)، ج 21، ص 407؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص) (جعفر سبحانی)، ص 467
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:23 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
وقوع غزوه خیبر - سال هفتم هجری قمری
خیبر، منطقه ای است وسیع و حاصل خیز در 32 فرسنگی شمال مدینه منوره و در عصر رسول خدا(ص) این ناحیه در اختیار یهودیان قرار داشت و تعداد جمعیت آنان در حدود 000،20 نفر تخمین زده می شد که از میان آنان، دو هزار نفر جنگ آور و مبارز بوده و مردان دلاور و رزمجویی چون "مرحب خیبری" در میان آنان به چشم می خوردند. یهودیان خیبر با پناه دادن به یهودیان فتنه جوی مدینه و همکاری و همدستی با سایر دشمنان اسلام، خطری برای مسلمانان بودند. بدین جهت، پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت از سفر حدیبیه و انعقاد صلح با مشرکان قریش و کسب اطمینان از سوی آن ها، متوجه یهودیان ساکن خیبر گردید و با هزار و چهارصد و به روایتی با هزار و ششصد رزمنده مسلمان عازم خیبر شد و پرچم سپاه اسلام را به دست توانای "امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع)" سپرد و "سباع بن عرفطه غفاری" و به روایتی "غیله لیثی" را جانشین خویش در مدینه نمود. اما هنگامی که به ناحیه خیبر وارد شد، با دژهای استوار و محکمی چون: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح و سلالم روبرو گردید. یهودیان برای حفاظت و کنترل خارج دژها، در کنار هر دژی، برج مراقبت ساخته و با گماشتن نگهبانانی در آن، جریان خارج دژ را به داخل گزارش می کردند. ساختمان برج ها و دژها طوری ساخته شده بود، که ساکنان آن بر بیرون قلعه، تسلط کامل داشتند و با ایجاد منجنیق و ابزارهای دیگر می توانستند مهاجمان را سنگباران کنند. برخی از دژها در تهاجم های آغازین سپاه اسلام گشوده شدند ولی برخی دیگر به سبب وجود مدافعان دلیر و استحکام دژها، نفوذ ناپذیر بودند و مدتی در محاصره سپاه اسلام قرار داشتند و پیامبر(ص) با اعزام فرماندهانی چون ابوبکر، عمر و افرادی دیگر قصد باز کردن آن ها را داشت ولی کارها به سختی پیش می رفت و گاهی با ضعف و ترس برخی از فرماندهان کم جرئت، پیش روی مسلمانان به بن بست می رسید. اما از روزی که پیامبر(ص) فرماندهی مهاجمان را بر عهده امیرمؤمنان(ع) گذاشت، آن حضرت با شهامت و دلیری تمام، به سوی یهودیان هجوم آورد و با کشتن مردان جنگنده و رزمجویی چون مرحب خیبری و گشودن درهای بزرگ دژ با دست های توانای خویش، بارقه فتح و پیروزی را برای مسلمانان و خرسندی خدا و رسول گرامی اسلام(ص) را به ارمغان آورد. به طوری که پیامبر(ص) در ستایش قهرمانی و دلاوری حضرت علی(ع) و کارساز بودن نبرد و جهاد او فرمود: قد بلغنی نبأک المشکور و صنیعک المذکور، قد رضی الله عنک و رضیت أنا عنک؛ ای علی! خبر ستایش آور و کارآمدی قابل تقدیرت به من رسید. خدا از تو خرسند است و من نیز خرسند و شادمانم. بدین ترتیب، دژهای استوار خیبر یکی پس از دیگری به دست حضرت علی(ع) و سپاهیان مبارز اسلام گشوده شد و فتح بزرگ دیگری نصیب مسلمانان گردید. درباره وقوع این جنگ ظفرمند به رهبری پیامبر اکرم(ص)، اتفاق چندانی میان مورخان و سیره نویسان نیست. زیرا برخی از آنان پانزدهم محرم، برخی اواخر محرم، برخی ماه صفر، برخی اول ربیع الاول، برخی جمادی الاولی و برخی نیز 24 رجب سال هفتم قمری را روز پیروزی مسلمانان می دانند.(1) 1- نک: المغازی (واقدی)، ج2، ص 633؛ بحار الانوار (علامه طبرسی)، ج 21، ص 25؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 427؛ فروغ ابدیت (جعفر سبحانی)، ج1، ص 533؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 76؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (جعفر سبحانی)، ص 389
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:14 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
شهادت امام چهارم شیعیان، حضرت سجّاد(ع) - سال 95 هجری قمری
امام علی بن الحسین(ع)، معروف به "زین العابدین" و "سجّاد" و مکنّی به ابوالحسن و ابومحمد، در پنجم شعبان سال 38 قمری دیده به جهان گشود. مادرش، شهربانو دختر یزدگرد سوم پادشاه ساسانی ایران بود، که پس از حمله مسلمانان به امپراتوری ساسانیان و پیروزی مسلمانان در آن نبرد، اسیر شد و به همراه سایر اسیران ایرانی به مدینه منتقل گردید و به پیشنهاد امیرمؤمنان(ع) در انتخاب همسر، آزاد و مختار گشت. وی در میان تمامی جوانان و صاحب منصبان مدینه، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را اختیار و به عقد ازدواج وی در آمد و از آن هنگام به "سیّدة النّساء" معروف شد. وی چند سالی بیش در بیت امام حسین(ع) زندگی نکرد. زیرا در هنگام تولد تنها فرزندش امام زین العابدین(ع) در سال 38 قمری بدرود حیات گفت. امام سجّاد(ع) پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسین(ع) در محرم سال 61 قمری، در 23 سالگی به مقام عظمای امامت نایل آمد و در سخت ترین و دشوارترین تاریخ امت اسلام، رهبری شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) را بر عهده گرفت و راه و روش پدران و نیاکان پاک نژاد خویش را استمرار بخشید. آن حضرت، در واقعه کربلا حضور فعال داشت و از آغاز مبارزه امام حسین(ع) بر ضد یزید بن معاویه، در کنار آن حضرت بود و در سفر آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به عراق و سرزمین کربلا، وی را همراهی می نمود. ولیکن در روز عاشورا که تمامی یاران امام حسین(ع) به اذن آن حضرت و پس از آن، خود امام حسین(ع) وارد میدان کارزار شده و با دشمنان به نبرد جانانه پرداختند و سرانجام مظلومانه به شهادت رسیدند، امام زین العابدین(ع) بر اثر عروض بیماری و تب شدید از جنگ با دشمنان بازماند و به اراده الهی از آن واقعه خونین، جان به در برد، تا به عنوان حجت خدا بر روی زمین و امام امت و جانشین پدرش اباعبدالله الحسین(ع)، سکان کشتی طوفان زده امت را هدایت و رهبری نماید. آن حضرت، پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا، به همراه سایر بازماندگان قافله حسینی به اسارت دشمن در آمد و در حالی که از بیماری توان فرسا، رنج می برد، در غل و زنجیر دشمنان قرار گرفت و سختی اسارت اهل بیت(ع) از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با صبر و بردباری تحمّل کرد و تسلّی و تسکینی برای سایر اسیران در بند بود و با خطبه های روان و روشنگر خود، دشمنان و جنایت کاران را رسوا و حقانیت امام حسین(ع) را به گوش مسلمانان عالم رسانید و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و تحوّل عظیمی در جامعه مسلمانان به وجود آورد و دشمنان اهل بیت(ع) را به عقب نشینی از مواضع و دیدگاه های شیطانی خود وادار نمود. امام زین العابدین(ع) پس از بازگشت به مدینه، به مدت 34 سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در این مدت نیز با حوادث و رویدادهای بزرگی روبرو گردید ولی به حول و قوه الهی از همه آن ها با سربلندی و سرافرازی عبور کرد. از امام زین العابدین(ع) آثار ارزشمندی از قبیل مواعظ، احادیث، اشعار و ادعیه به صورت پراکنده به جای ماند و مورد استفاده محققان و متقیان قرار می گیرد. ولی دو أثر مدوّن از وی بر جا مانده است که در میان آثار اسلامی، درخشندگی و جاودانگی ویژه ای دارند. آن دو عبارتند از: 1- صحیفه سجّادیه، که مشتمل بر 83 دعا و مناجات است؛ 2- رسالة الحقوق، که تبیین کننده حقوق آحاد ملت و افراد بشری در جامعه اسلامی است. به هر روی، این امام همام پس از پنجاه و هفت سال زندگی، در محرم سال 95 قمری، بر اثر زهری که به دستور ولید بن عبدالملک اموی به آن حضرت خورانیده شد، در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع در جوار قبر مطهر عمویش امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد. درباره تاریخ شهادت امام زین العابدین(ع)، گرچه تمامی مورخان و سیره نگاران، اتفاق دارند که این واقعه عظیم در ماه محرم واقع شد، ولی در تعیین روز و سال وقوع آن، اتفاق نظر و دیدگاه واحدی وجود ندارد. برخی از آنان، روز دوازدهم محرم، برخی هیجدهم محرم و برخی دیگر بیست و پنجم محرم را روز شهادتش می دانند. هم چنین درباره سال شهادتش با این که اکثر مورخان، سال 95 را ذکر کرده اند، برخی سال 94 قمری را بیان نموده اند.(1) 1- نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص 492؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج2، ص 259؛ روضات الجنّات (موسوی خوانساری)، ج2، ص 134؛ زندگانی چهارده معصوم(ع) – ترجمه اعلام الوری- (علامه طبرسی)، ص 359؛ دائرة المعارف تشیّع، ج3، ص 252؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 1؛ روزشمار تاریخ اسلام – ماه محرم – (واردی)، ص 105
[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 7:35 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |