راههاى درمان مفاسد اخلاقى به صورت اصولى تقریبا همه جا یکى است که به طور کلى در دو راه علمى و عملى خلاصه مىشود.الف-راه علمىمنظور از راه علمى،این است که انسان در آثار و پیامدهاى شهوت پرستى بیندیشد وببیند که چگونه تسلیم شدن در برابر شهوات،انسان را به ذلت،بدبختى،اسارت،تضعیفشخصیت اجتماعى و دورى از خدا مىکشاند که زندگى خفتبار افرادى که آلودهشهوت شدهاند،بیانگر این واقعیت است. بنابراین تامل در امور مذکور و اندیشه پیرامون شرح حال«اولیاء الله»و پیروانراستین آنها که بر اثر مبارزه با شهوات به مقامات بالا در دنیا و نزد خدا رسیدهاند،انسانرا از شهوت پرستى باز خواهد داشت. علاوه بر این که تحکیم پایههاى عقل و ایمان،انسان را قادر به کنترل شهواتمىکند،در این رابطه امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرمایند:«من کمل عقله استهان بالشهوات،کسى که عقلش کامل شود،شهوتها را کوچک و بىارزش مىشمرد.» (52) در جاى دیگر نیز مىفرمایند:«من غلب شهوته ظهر عقله،کسى که بر شهوات خودغالب شود، عقل و خرد او ظاهر مىگردد» (53) همچنین فرمودهاند:«کلما قویت الحکمة ضعفت الشهوة،هر قدر حکمت و دانشانسان قویتشود،شهوات و تمایلات سرکش او ضعیف مىگردد.» (54) آن حضرت در پیام پر معناى دیگرى نیز مىفرمایند:«اذکر مع کل لذة زوالها و معکل نعمة انتقالها و مع کل بلیة کشفها،فان ذلک ابقى للنعمة،و انفى للشهوة،و اذهبللبطر،و اقرب الى الفرج و اجدر بکشف الغمة و درک المامول،هرگاه در لذت(حرامى) باشى،به یاد بیاور که روزى زایل مىشود،و اگر در هر نعمتى هستى،به خاطر داشته باش کهروزى سلب خواهد شد.در بلاها نیز انتظار بر طرف شدن آن را داشته باش،زیرا اینیادآوریها،نعمت را پایدارتر مىکند و شهوات را دور مىسازد و مستى و غرور نعمت را زایلمىکند و به فرج و گشایش امور نزدیکتر و در از میان رفتن اندوه و رسیدن به مقصود، نزدیکتر و شایسته است.» (55) به این ترتیب اندیشه در پیامدها،اثر عمیقى در بازدارندگى از آلودگى به شهوتهادارد،تمام تلاش رهبران الهى نیز این بوده است تا عواقب شوم گرفتارى در چنگالشهوات را به انسانها گوشزد نموده و آنها را از کام شهوات نجات دهند. این حدیث از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله،بیانگر این معنى است:«خمس ان ادرکتموهن فتعوذوابالله منهن:لم تظهر الفاحشة فى قوم قط حتى یعلنوها،الا ظهر فیهم الطاعون و الاوجاعالتى لم تکن فى اسلافهم الذین مضوا و لم ینقصوا المکیال و المیزان الا اخذوا بالسنینو شدة المؤنة و جور السلطان،و لم یمنعوا الزکاة الا منعوا المطر من السماء،و لو لاالبهائم لم یمطروا و لم ینقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله علیهم عدوهم واخذوا بعض ما فى ایدیهم،و لم یحکموا بغیر ما انزل الله الا جعل الله عز و جل باسهمبینهم،پنج چیز است که اگر با آنها روبرو شدید،از آنها به خدا پناه ببرید،اعمال زشت و آشکاردر هیچ قومى ظاهر نمىشود،مگر این که گرفتار طاعون و بیمارىهایى مىشوند که در میانپیشینیان آنها نبوده است و هیچ قومى کم فروشى نمىکنند مگر این که گرفتار قحطى وسختى زندگى و ظلم حاکمان مىشوند و هیچ قومى منع زکات نکردند مگر این که،از بارانرحمت الهى محروم شدند و اگر به خاطر حیوانات نبود،بارانى به آنها نازل نمىشد و هیچجمعیتى،پیمان خدا و رسولش را نمىشکستند،مگر این که خداوند دشمنانشان را بر آنهامسلط کرد و قسمتى از آنچه را که آنها داشتند،از آنان گرفتند و هیچ گروهى به غیر احکامالهى حکم نکردند،مگر این که خداوند اختلاف در میان آنها افکند و با هم درگیر شدند.» (56) بىشک،تامل و تدبر در این پیامدها،تاثیر مستمر و یا موقت در بازداشتن اعمال غیراخلاقى دارد. ب-راه عملىاز نظر عملى راههاى مختلفى براى درمان«شهوت پرستى»وجود دارد از جمله: 1-یکى از بهترین راههاى عملى براى نجات از گرداب شهوت،اشباع صحیح امیالو خواستهاى جنسى است،زیرا اگر خواستها و امیالى که در درون انسان وجوددارند از راههاى صحیح،اشباع گردند،دیگر زیانبار و مخرب نخواهند بود،به تعبیردیگر،این خواستها را نمىتوان و نباید سرکوب کرد،بلکه باید از آنها در کانالهاىصحیح و سازنده استفاده کرد، در غیر این صورت ممکن است تبدیل به سیلابویرانگرى شود که حرث و نسل انسان را با خود خواهد برد. به همین دلیل،اسلام نه تنها تفریحات سالم و بهرهگیرى معتدل از خواستهاىدرونى را مجاز شمرده،بلکه نسبتبه آن تشویق نیز نموده است.خطبه معروفى که ازامام جواد علیه السلام در مورد عقد همسرش نقل شده است،شاهد گویاى این مدعاست.آنحضرت در این خطبه مىفرمایند:«اما بعد فقد کان من فضل الله على الانام ان اغناهمبالحلال عن الحرام، یکى از نعمتهاى الهى بر بندگان این است که آنها را به وسیله حلالاز حرام بىنیاز ساخته است.» (57) این حدیث معروف نیز بر همین نکته اشاره دارد:«للمؤمن ثلاث ساعات،فساعةیناجى فیها ربه، و ساعة یرم معاشه،و ساعة یخلى بین نفسه و بین لذتها فیما یحل ویجمل،انسان با ایمان ساعات زندگیش را به سه بخش تقسیم مىکند،قسمتى را صرفمناجات با پروردگارش مىکند و قسمت دیگر را در راه اصلاح معاش و بندگیش به کار مىگیردو قسمتسوم را به بهرهگیرى از لذتهاى حلال و دلپسند اختصاص مىدهد.» (58) 2-یکى دیگر از راههاى نجات از شهوت پرستى،برنامهریزى دقیق براى برنامههاىزندگى است،زیرا،هرگاه انسان،براى تمام اوقات خود برنامه داشته باشد(هر چند برنامهاو در پارهاى از موارد جنبه تفریحى و ورزشى داشته باشد)،دیگر مجالى براى کشیدهشدن به آلودگىهاى شهوانى باقى نمىماند. 3-برچیدن عوامل آلودگى نیز یکى از راههاى درمان و یا پیشگیرى است،زیراامکان آلودگى به شهوات در محیطهاى آلوده فراوان است،یعنى،اگر محیط،آلودهشهوت شود و اسباب آن در دسترس همه قرار گیرد و آزادى نسبى نیز وجود داشتهباشد،نجات از آلودگى،مخصوصا براى قشر جوان یا کسانى که در سطح پایینى از«معرفت»دینى قرار دارند،بسیار دشوار خواهد شد. 4-احیاى شخصیت معنوى و انسانى افراد جامعه نیز،از راههاى مهم درمان یاپیشگیرى از آلودگىهاى شهوانى است،زیرا انسان،هنگامى که از ارزش وجود وشخصیتخود،آگاه شود و دریابد که او عصاره جهان آفرینش و گل سر سبد جهانخلقت و خلیفه خدا در روى زمین است،به این سادگى خود را به شهوات نمىفروشد. امیر مؤمنان على علیه السلام در این رابطه مىفرمایند:«من کرمت علیه نفسه هانت علیهشهوته،کسى که به ارزش وجود خویش پىبرد،شهوات در برابر او بىارزش مىشوند» (59) ودر حدیث دیگرى از آن حضرت علیه السلام آمده است:«من عرف شرف معناه صائه عن دنائةشهوته...،کسى که شرافت ذاتى خود را بشناسد،او را از پستى شهوت مصون مىدارد!...» (60) آخرین نکتهاى که ذکر آن لازم به نظر مىرسد،این است که نه تنها در مساله مبارزهبا شهوات، بلکه در تمام موارد مبارزه با مفاسد اخلاقى،باید به مساله مبارزه عملىاهمیت داد،به این معنى که هر قدر انسان با خلق و خوى بد به مبارزه برخیزد و در جهتمخالف آن حرکت کند، آن خلق و خوها کم رنگ و ضعیف مىشود و این مبارزه ازصورت فعلى به صورت حالت و از صورت حالتبه صورت عادت و از صورت عادتبه صورت ملکه در مىآید و خلق و خوى ثانوى در جهت مقابل شکل مىگیرد،مثلا،اگر انسان بخیل بذل و بخشش را تکرار کند،آتش بخل به تدریج در درون او فروکشکرده و خاموش مىشود. اگر شهوت پرستان نیز در برابر طغیان شهوات،مقاومت و ایستادگى نمایند،طغیانشهوت فرو نشسته و روح عفت جایگزین آن مىشود. این نکته در سخن پرمعنایى از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده است:«قاوم الشهوةبالقمع لها تظفر،در برابر شهوت و امیال نفسانى،به قصد قلع و قمع مقاومت کن تا پیروزشوى. (61) » شکم پرستى و شهوت جنسىبزرگان علم اخلاق همچون فیض کاشانى در«المحجة البیضاء»و محقق نراقى در«معراج السعادة»و مرحوم شبر در کتاب«الاخلاق»شکم پرستى و شهوت جنسى را بهصورت مستقل، مورد بحث قرار دادهاند.در واقع از روایات اسلامى و اشاراتى که درآیات قرآن مجید است، پیروى نموده و براى این دو بخش اهمیت ویژهاى قایل شدهاند. مرحوم فیض کاشانى در کتاب«المحجة البیضاء»مىگوید:«بزرگترین عوامل هلاکتانسان، شهوت شکم است،همان بود که آدم و حوا را از بهشتى که دار القرار بود به دنیا که دارنیاز و افتقار است فرستاد...،در حقیقتشکم سرچشمه شهوات و منشا دردها و آفات است،زیرا حتى شهوت جنسى نیز پیرو آن است و به دنبال این دو،شهوت در جمع آورى مال و مقاماست که وسیلهاى براى سفرههاى رنگینتر و زنان بیشتر محسوب مىشود و به دنبال آنها،تنازع در دسترسى به مال و مقام و کشمکشها به وجود مىآید و آفت ریا و خودنمایى و تفاخرو تکاثر و خود برتر بینى از آن متولد مىگردد،سپس این امور عاملى براى حسد،کینه،عداوتو دشمنى مىشود و دارنده آن را به ارتکاب انواع ظلمها و منکرات و فحشاء مىکشاند...،حالکه چنین است،لازم استبه شرح آفات آن پرداخته شود و طرق مبارزه با آن روشن گردد (62) » از این خطرناکتر آن است که انسانهاى شکم پرست و شهوت پرست،دین و ایمانخود را در راه آن از دست دادهاند.در ذیل آیه: و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معکم ولا تکونوا اول کافر به و لا تشتروا بآیاتى ثمنا قلیلا و ایاى فاتقون (63) که خداوند در آنیهود را به خاطر فروختن آیات الهى به بهاى ناچیز،مذمت مىکند،آمده است:جمعىاز علماى بزرگ یهود،به خاطر تشکیل مجالس میهمانى پر زرق و برقى از سوىیهودیان براى آنها،ایات الهى را تحریف کردند و عملا آنها را به بهاى ناچیزىفروختند(و پیامبرى را که تورات وعده ظهورش را داده بود و آنها سالها در انتظارشبودند،انکار کردند.) در روایات اسلامى نیز بحث گستردهاى درباره خطرهاى این دو نوع از شهوت دیدهمىشود که در ادامه به برخى موارد اشاره مىشود: 1-رسول خدا صلى الله علیه و اله مىفرمایند:«ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعد المعرفةو مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج،سه چیز است که از آنها بر امتم بعد از خودممىترسم،گمراهى بعد از آگاهى و آزمایشهاى گمراه کننده و شهوت شکم و شهوت جنسى.» (64) منظور از گمراهى بعد از آگاهى،این است که انسان بر اثر وسوسههاى منحرفان وایجاد شبهات گوناگون،راه راستى را که شناخته،رها کند و در راه انحراف در آید که اینموضوع در هر زمان-مخصوصا در زمان ما-وجود داشته و دارد. منظور از«مضلات فتن»امتحاناتى است که خداوند براى بندگانش پیش مىآورد کهگاهى انسانها به خاطر پیروى هواى نفس از عهده آن بر نمىآیند،و منظور از«شهوت بطن و فرج»شکم پرستى و افراط در شهوت جنسى است. مفهوم حدیث نشان مىدهد،خطرى که از ناحیه این سه امر،مردم را تهدید مىکند،بسیار جدى است. 2- پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله در جاى دیگر مىفرمایند:«اکثر ما تلجبه امتى النار الا جوفانالبطن و الفرج،بیشترین چیزى که سبب دوزخى شدن امت من مىشود،دو چیز میان تهىاست،شکم و فرج» (65) 3- امام باقر علیه السلام نیز در این رابطه مىفرمایند:«اذا شبع البطن طغى،هنگامى که شکمسیر شود،طغیان مىکند.» (66) 4- آن حضرت در جاى دیگر مىفرمایند:«ما من شىء ابغض الى الله عز و جل منبطن مملوء، هیچ چیزى نزد خداوند،منفورتر از شکم پر(و بیش از اندازه خوردن)نیست.» (67) 5- امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرمایند:«لا یفسد التقوى الا بغلبة الشهوة،تقوا وپرهیزکارى را چیزى جز غلبه شهوت از بین نمىبرد.» (68) 6- حدیث دیگرى از همان حضرت علیه السلام نقل شده است:«لا تجتمع الحکمة والشهوة، دانش و حکمتبا شهوت پرستى جمع نمىشود» (69) . 7- همان حضرت علیه السلام در جاى دیگر فرمودهاند:«ما رفع امرءا کهمته و لا وضعه کشهوته،هیچ چیز مانند همت،انسان را بالا نمىبرد و هیچ چیز مانند شهوت،انسان رابر زمین نمىزند.» (70) 52- شرح فارسى غرر،حدیث8226. 53- همان،حدیث7953. 54- همان،حدیث 7205. 55- میزان الحکمة،جلد 4،ص 3484،حدیث21507. 56- اصول کافى،جلد 2،ص373. 57- بحار الانوار،ج 50،ص76. 58- نهج البلاغه،کلمات قصار،جمله 390. 59- بحار الانوار،ج 78،ص 71. 60- غرر الحکم،شماره9069. 61- شرح فارسى غرر الحکم،ج 4،ص 514،ح6803. 62- المحجة البیضاء،ج 5،ص 145. 63- بقره/ 41. 64- اصول کافى،ج 2،ص79. 65- همان. 66- کافى،ج6،ص 270،حدیث 10. 67- ؟ 68- شرح غرر الحکم،رقم10606. 69- غرر الحکم،رقم10573. 70- همان،ج 6،ص 114،رقم 9707. [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:16 صبح ] [ علی فغانی ]
این مساله در منابع روایى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است که بیشتر آنهابیانگر هشدار،درباره پیامدهاى خطرناک آن است.این احادیث تکان دهنده،هرخوانندهاى را تحت تاثیر عمیق قرار داده و روشن مىسازد که آلودگى به«شهوت»-خواهبه مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و کمال انسانها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنایت در جامعه بشرى است که در ذیل،به بعضى از آناحادیث اشاره مىشود: 1-پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرمایند:«ما تحت ظل السماء من اله یعید من دون الله اعظمعند الله من هوى متبع،در زیر آسمان معبودى جز خدا پرستیده نشده است که در پیشگاهخدا،بدتر از هوا و هوسى باشد که انسان را به دنبال خود مىکشاند.» (18) به این ترتیب،روشن مىشود که«شهوت»و هواى نفس از خطرناکترین عواملانحراف انسان به سوى زشتىهاست. 2-امام امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام مىفرمایند:«الشهوات سموم قاتلات، شهوتها،زهرهاى کشنده است» (19) (که شخصیت و ایمان و مروت و اعتبار انسان را نابودمىسازد). 3-در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار علیه السلام آمده است:«الشهوات مصائدالشیطان، شهوات دامهاى شیطان است.» (20) (که انسانها را به وسیله آن در هر سن و سالو در هر زمان و مکان صید مىکند.) 4-همان حضرت علیه السلام در جاى دیگر مىفرمایند:«امنع نفسک من الشهوات تسلممن الآفات،اگر مىخواهید از آفات در امان باشید،خویشتن را از تسلیم شدن در برابر شهواتبازدارید.» (21) 5-در حدیث دیگرى نیز از همان پیشواى پرهیزکاران جهان آمده است:«ترکالشهوات افضل عبادة و اجمل عادة،ترک شهوتها،برترین عبادت و زیباترین عادتاست.» (22) 6-امام صادق علیه السلام مىفرماید:«من ملک نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب و اذااشتهى،حرم الله جسده على النار،کسى که به هنگام غضب و تمایل و ترس و شهوت،ملک نفس خویش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مىکند.» (23) 7-امیر مؤمنان على علیه السلام در حدیث دیگرى مىفرمایند:«ضادوا الشهوة مضادةالضد ضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهشهاى نفسانى در تضاد باشید،همچون تضاد دو ضد با یکدیگر و با آن به پیکار برخیزید(مانند)پیکار دشمن با دشمن.» (24) این سخن با صراحت،این حقیقت را بازگو مىکند که«شهوت پرستى»درست مقابل«سعادت»و خوشبختى انسان قرار گرفته است. پیامدهاى شهوتپرستى در کلام امیر مؤمنان على علیه السلامدرباره پیامدهاى شهوت پرستى و پیروى از هواى نفس،تعبیرات دقیق،حساب شدهو تکان دهندهاى در احادیث اسلامى دیده مىشود که در این بحث تنها به کلام پیشواىمتقیان حضرت على علیه السلام اشاره مىشود: 1-امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرمایند:«اهجروا الشهوات فانها تقودکم الى رکوبالذنوب و التهجم على السیئات،از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را به ارتکاب انواعگناهان و هجوم بر معاصى مىکشاند.» (25) 2-این مساله گاهى به قدرى شدید مىشود که به کلى دین انسان را بر باد مىدهد،چنان که در حدیث دیگرى مىفرمایند:«طاعة الشهوة تفسد الدین،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دین انسان را فاسد مىکند.» (26) 3-آن حضرت در تعبیر دیگرى مىفرمایند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مىکند.» (27) 4-در جاى دیگر مىفرمایند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خویشاست» (28) ، یعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذلیلى است که در برابر شهوت خویش،هیچ اختیارى از خود ندارد. 5-در تعبیر دیگر مىفرمایند:«عبد الشهوة اسیر لا ینفک اسره،برده شهوت چنان اسیر است که هرگز روى آزادى را نخواهد دید.» (29) 6-آن حضرت علیه السلام در این که سرانجام«شهوت پرستى»،رسوایى است،مىفرمایند: «حلاوة الشهوة ینغصها عار الفضیحة،شیرینى شهوت را ننگ رسوایى از میانمىبرد.» (30) 7-در تعبیر دیگرى،شهوت پرستى را کلید انواع شرها مىدانند:«سبب الشر غلبةالشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.» با توجه به این که«الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذکر شده است،معناىعموم را مىرساند که این امر بیانگر آن است که«شهوت پرستى»،سرچشمه تمام شرها وبدبختىهاست. 8-در جاى دیگر ضمن اشاره به این نکته که غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدنراههاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مىدارد،مىفرمایند:«کیف یستطیعالهدى من یغلبها الهوى،چگونه مىتواند انسان به هدایتبرسد،در حالى که هواى نفس براو غالب گردیده است.» (32) 9-آن حضرت در سخن دیگرى،غلبه شهوات را باعث تضعیف شخصیت انسانمىدانند:«من زادت شهوته قلت مروته،کسى که شهوات او فزونى یابد،شخصیت انسانىاو کم مىشود.» (33) 10-در بیان دیگرى به این حقیقت اشاره مىکند که راه بهشت،راه«شهوت پرستان» نیست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،کسى که مشتاق بهشتباشد بایدشهوت پرستى را فراموش کند» (34) 11-در جاى دیگر این نکته را گوشزد مىکند که حکمت و آگاهى با شهوت پرستىسازگار نیست:«لا تسکن الحکمة قلبا مع شهوة،حکمت و دانش در قلبى که جاىشهوت پرستى است، ساکن نمىشود.» (35) آثار زیانبار شهوت پرستىاز بحثهاى قبل روشن شد که«شهوت»داراى مفهوم عام و وسیعى بوده و شاملهر گونه دوست داشتن،تمایل و رغبتبه درک لذت و خواهش نفس مىشود.بدون اینکه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نیز بهکار رفته است. در قرآن مجید نیز این مفهوم در یازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به کار رفته است.در روایات اسلامى و کلمات علماىاخلاق نیز اغلب در مفهوم عام به کار رفته که در مقابل آن واژه«عفت»به معنى خویشتندارى و چشم پوشى از لذایذ گناه آلوده مادى به کار مىرود. این مفهوم بیشتر در موارد منفى به کار مىرود،اما گاهى در موارد مثبت نیز به کاررفته است، مانند،آن جایى که خداوند خطاب به بهشتیان مىفرماید:«... و لکم فیها ماتشتهى انفسکم ...، هر چه را دوستبدارید و به آن تمایل داشته باشید،در بهشتبراى شمافراهم است» (36) یا آن جایى که مىفرمایند:«... فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین ...،دربهشت آنچه دلها مىخواهد و چشم از آن لذت مىبرد،موجود است.» (37) به هر حال این واژه،بیشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى که هوا و هوس افراطىبر انسان چیره گشته و تمایلات ویرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد بهکار مىرود. این واژه و مشتقات آن،در قرآن مجید،سیزده مورد به کار رفته که شش مورد آنداراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است. به هر حال«شهوت»به هر معنى که باشد،هرگاه مفهوم خاص آن که همانخواستهاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زیانبارى به دنبال خواهدداشت که به وضوح قابل مشاهده است که ضمن توجه به روایاتى که در فصل قبلآوردیم،باید اذعان داشت که سر تا سر تاریخ نیز مملو از پیامدهاى نامطلوبشهوت پرستىهاست که به طور خلاصه مىتوان به عناوین زیر،اشاره کرد: 1-آلودگى به گناهشهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مىکشاند و در واقع یکى ازسرچشمههاى اصلى گناه و معصیت و نافرمانى خدا محسوب مىگردد،زیرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حدیث نبوى«حبک للشىء یعمى و یصم (38) »آدمى راکور و کر کرده و قدرت درک واقعیتها را از او مىگیرد و در چنین حال،زشتىها درنظر او زیبا و زیبایىها در نظر او زشت و بىرنگ مىشود. به همین دلیل،در روایات سابق(روایت هشتم)خواندیم که امیر مؤمنان علیه السلام دربارهپیروى از شهوات هشدار داده و مىفرماید:«از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را بهارتکاب انواع گناهان مىکشاند.» در حدیث دهم،از همان حضرت نیز به این نکته اشاره شد که:«هواپرستى عقلانسان را فاسد مىکند»و در حدیث نهم نیز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشدید شود):«دینانسان را بر باد مىدهد و حتى انسان را به بت پرستى مىکشاند.»در این رابطه مفسران وارباب حدیث،در ذیل آیات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قومبنى اسرائیل به نام«برصیصا»آوردهاند که شاهد زندهاى براى این مدعاست،داستانگر چه معروف است،اما تکرارش خالى از صواب نیست: ...مرد عابد بنى اسرائیلى به خاطر سالها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهىرسیده بود که بیماران با دعاى او سلامتخود را باز مىیافتند و به اصطلاح مستجابالدعوة شده بود. روزى،زن جوان زیبایى را که بیمار بود،نزد او آوردند و به امید شفاء در عبادتگاهاو گذاردند و رفتند. شیطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زینت داد کهعنان اختیار را از کف او ربود،آن چنان که گویا عابد کر و کور گشته و همه چیز را بهدست فراموشى سپرده است.دیرى نپایید که آن عابد دامان«عفت»خویش را به گناهبیالود.پس ارتکاب گناه به خاطر این که احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوایى او گردد،باز شیطان و هواى نفس به او پیشنهاد کرد که زن را به قتل رسانده و درگوشهاى از آن بیابان وسیع دفن کند. هنگامى که برادران دختر،به سراغ خواهر بیمار خویش آمدند و عابد اظهاربىاطلاعى کرد، آنان نسبتبه عابد مشکوک گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونین خواهر خویش را در گوشه بیابان از زیر خاک بیرونکشیدند. این خبر در شهر پیچید و به گوش امیر رسید.او با گروه زیادى از مردم به سوىعبادتگاه آن عابد حرکت کرد تا علت این قتل را بیابد.هنگامى که جنایات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو کشیدند تا بر دار بیاویزند. در ادامه این حکایت آمده است:هنگامى که عابد در کنار چوبه دار قرار گرفت،شیطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم که با وسوسههاى خویش تو را به این روزانداختم،حال اگر آنچه را که من مىگویم،اطاعت کنى،تو را نجات خواهم داد. عابد گفت:چه کنم؟ شیطان گفت:تنها یک سجده براى من کافى است. عابد گفت:مىبینى که طناب دار را بر گردن من افکندهاند و من در این حال توانایىسجده بر تو را ندارم. شیطان گفت:اشارهاى هم کفایت مىکند. عابد بیچاره نادان،پس از این که با اشاره،سجدهاى بر شیطان کرد،طناب دار گلویشرا فشرد و او در دم جان سپرد. آرى!شهوت پرستى باعثشد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفسانجام دهد و بعد دروغ بگوید و سرانجام مشرک گردد و بدین ترتیب محصول سالهاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود. همه رنج جهان از شهوت آید که آدم زان برون از جنت آید (39) 2-فساد عقلشهوت پرستى،پردههاى ضخیمى بر عقل و فکر انسان مىاندازد،حق را در نظر اوباطل و باطل را در نظر او،حق جلوه مىدهد.در روایات گذشته نیز بیان داشتیم که: «طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مىکند.» (40) به همین دلیل بسیارى ازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،کارهایى انجام مىدهند که بعد از فرو نشستن آتششهوت،از آن عمل خویش سخت پشیمان شده و گاه تعجب مىکنند که چگونه ستبهانجام آن کار احمقانه و غلط زدهاند. در حدیث دیگرى امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرمایند:«اذا ابصرت العین الشهوة عمىالقلب عن العاقبة،هنگامى که چشم،مظاهر شهوت را ببیند،عقل از مشاهده عاقبت کارباز مىماند» (41) 3-تضعیف شخصیت اجتماعى انسانشهوت پرستى،شخصیت و احترام اجتماعى انسان را در هم مىشکند و او را به ذلتمىکشاند، زیرا براى کامیابىهاى شهوانى باید تمام قید و بندهاى اجتماعى را شکست وتن به هر پستى داد.بدیهى است که انسان با شخصیت،در کشاکش شهوات،بر سردو راهى قرار مىگیرد که یا باید به خواستهاى شهوانى دل خویش برسد،یا شخصیت واحترام اجتماعى خود را حفظ نماید که اغلب جمع میان این دو غیر ممکن است! در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است:«زیادة الشهوة تزرى بالمروة، افزونشدن شهوت،شخصیت انسان را لکه دار مىکند.» (42) 4-اسارت نفساسارت و بندگى در برابر خواستهاى نفسانى،یکى دیگر از پیامدهاى شهوت پرستى است، زیرا انسان شهوت پرست چنان اسیر شهوات خود مىشود کهبازگشت و دورى جستن از آنها، برایش مشکل و گاهى نیز غیر ممکن مىگردد. نمونه بارز آن،زندگى خفتبار معتادان به مواد مخدر است که در ظاهر آزادند،ولى از هر اسیرى،اسیرترند.زنجیر اعتیاد ناشى از شهوت پرستى نیز آن چنان دست وپاى انسان را مىبندد که گویا هر گونه حرکت و تلاش براى دورى جستن از خواستهاىرذیله،بسیار مشکل مىگردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشقهاى جنون آمیزجنسى برسد که در این حال اسارت انسان به اوج خود مىرسد. حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام در این رابطه مىفرمایند:«عبد الشهوة اسیر لا ینفکاسره،بنده شهوت چنان اسیر است که هرگز روى آزادى را نخواهد دید.» (43) آن حضرت در تعبیر دیگرى نیز مىفرمایند:«و کم من عقل اسیر تحت هوى امیر،چه بسیار عقلها و خردها که شهوات بر آن حکومت مىکند.» (44) باز در حدیث دیگرى مىفرمایند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوتها،افراد نادانرا برده خود مىسازند.» (45) 5-رسوایى و بىآبرویىرسوایى،یکى دیگر از پیامدهاى شهوت پرستى است.تاریخ بشر مملو از شرحزندگى کسانى است که در جامعه داراى مقام و موقعیت ممتاز بودند،ولى هنگامى کهاسیر«شهوت»و هواى نفس شدند،کارشان به رسوایى کشید. در اشعار شعرا نیز رابطه«عشق»و«رسوایى»یک رابطه معروف و مشهور است. (46) (رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى) در داستان یوسف و همسر عزیز مصر نشان مىدهد که چگونه همسر عزیز مصر با وجود احترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شدیوسف به صبر خویش پیمبر شد رسوا شتاب کرد زلیخا را (47) و به گفته شاعر عرب: ان الهواى هو الهوان قلب اسمه فاذا هویت فقد لقیت هوانا (48) هوا پرستى همان پستى است که نام آن تغییر یافته،به همین دلیل هر هوا پرستى پستمىشود. عوامل و اسباب شهوت پرستىبارها در مباحث مشابه گفتهایم که براى درمان مفاسد اخلاقى،باید نخست علل وریشهها و اسباب آن را بیابیم.بزرگان علم اخلاق نیز،در مباحث این علم،به بحث ازانگیزهها،اهمیت فوق العادهاى دادهاند،به همین دلیل لازم استبحث دقیقى در موردعوامل شهوت پرستى داشته باشیم. امیال و خواستههاى درونى که از آن به شهوات تعبیر مىشود،-مخصوصا شهوتجنسى-یک امر طبیعى و خدادادى بوده و از عوامل حرکت انسان،براى پیشرفتزندگى بشمار مىآید.به همین دلیل،گر چه نمىتوان آنها را از میان برد،اما هرگز نبایدبراى سرکوبى آنها نیز تلاش کرد،زیرا اگر این شهوات در حد اعتدال باشند،نه تنهامشکلى ایجاد نمىکنند،بلکه یکى از اسرار تکامل و تقدم انسان نیز محسوب مىگردند. آنچه که به صورت مفسده اخلاقى ظاهر مىشود،همان طغیان شهوات و خارج شدنآنها از کنترل نیروى عقل و خرد است. حال باید ملاحظه کرد که چه عواملى سبب خارج شدن امیال و خواستهاى درونىاز تحت کنترل عقل گشته و به صورت نیرویى ویرانگر در مىآید.به یقین،امور زیر تاثیرزیادى در این مساله دارد: 1-ضعف ایمانضعف ایمان،علت اصلى نادیده گرفتن فرمانهاى الهى است.اگر انسان،خدا راحاضر و ناظر بداند و دادگاه بزرگ الهى را در قیامتبا چشمان قلب خویش مجسمنماید،هرگز حدود الهى را نمىشکند و از مرزها تجاوز نکرده و آلوده شهوات و مفاسداخلاقى نمىگردد. این همان برهان الهى است که در بدترین شرایط زندگى حضرت یوسف علیه السلام بهسراغش آمد و او را از آلودگى به فحشاء-که تمام زمینههاى ارتکاب،موجود وموانعش مفقود بود-حفظ کرد. اگر ایمان ضعیف گشته و توجه به مبدا و معاد کم گردد،زمینه طغیان شهوات کاملافراهم مىشود که انسان در چنین شرایطى مثل حیوان درندهاى که از قفس خارج شدهباشد و هیچ گونه مانعى در برابر خود نبیند،به همه جا حمله مىکند و اگر کسى دربرابرش ظاهر شود، مىدرد. در این رابطه در حدیث علوى آمده است:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،کسى که مشتاق به بهشت(و معتقد به آن)باشد،شهوات سرکش را به فراموشى مىسپارد.» (49) گاهى نیز انسان براى بهرهگیرى از شهوات بدون قید و شرط،سد ایمان را در هممىشکند تا در شهوت پرستى آزاد باشد،قرآن مجید مىفرماید:« بل یرید الانسانلیفجر امامه-یسئل ایان یوم القیامة (50) ،...بلکه انسان مىخواهد(آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قیامت)در تمام عمر، گناه کند،(از این رو)مىپرسد:قیامت کى خواهد بود؟(سؤالى کهنشانه انکار یا تردید است).» 2-بى اعتنایى به حیثیت اجتماعى و شخصیت انسانىبىاعتنایى به آبرو و حیثیت اجتماعى و ضعف شخصیت انسانى،اغلب سبب آلودگىبه انواع شهوات مىشود،در حالى که آبرو و شخصیت انسانى و توجه به حیثیتاجتماعى،انسان را-هر چند که ایمان به خدا نیز نداشته باشد-در برابر طغیان شهوات، کنترل مىکند. به همین دلیل،در جوامع غیر دینى،افراد آبرومند و با شخصیت،کمتر تسلیم طغیانشهوات گشته و به«شکم پرستى»و شهوات بى قید و شرط جنسى روى مىآورند،زیراآبرو و حیثیت اجتماعى و شخصیت انسانى آنها،سدى است در برابر طغیان شهوات. بنابراین همیشه تنها افراد رذل و بىشخصیت،در چنگال این امور گرفتار مىگردند. 3-غفلت و بىخبرىغفلت و بىخبرى از پیامدهاى شهوت پرستى،عامل دیگر آلودگى به این رذیلهاخلاقى است، زیرا بیشتر رذایل اخلاقى،آثار سوء جسمانى و بهداشتى دارد،مثلا،شکم پرستى،انسان را به انواع بیمارىها مبتلا مىسازد و یا افراط در شهوت جنسى،نیروو توان انسان را کاهش داده، اعصاب را در هم مىکوبد و عمر را کوتاه نموده و در نهایتسلامت جسمى و روحى انسان را مختل مىسازد. به همین دلیل،در جوامع غیر مذهبى،افراد زیادى مقید به رعایت اعتدال در خوردنو مسایل جنسى هستند،زیرا توصیه پزشکان را در این زمینه پذیرفته و نتایج آن را درککردهاند. مشکلات اجتماعى ناشى از شهوت پرستى نیز قابل انکار نیست.به یقین«شکم پرستى»گروهى از مردم سبب گرسنگى گروههاى دیگرى خواهد شد. بىبند و بارى در مسائل جنسى نیز سبب ناامنى زن و فرزند این افراد مىشود و چه بسا کهآلودگى به عمق خانه آنها نیز نفوذ کند. بنابراین هر کس که به این امور توجه کند،به یقین در کنترل شهوات خویشمىکوشد. 4-معاشرتهاى نامناسب و محیطهاى آلودهمعاشرتهاى نامناسب،دوستان ناباب،محیطهاى آلوده و فساد وسائل ارتباطجمعى یکى از عوامل دیگر آلودگى به شهوت پرستى است.اغلب انسانهاى ناباب،دوستان خود را به گناه سوق داده و آنها را غرق گناه مىسازند و راههاى مختلف ارتکاب گناه را به آنها مىآموزند،به گونهاى که مىتوان گفت:رایجترین اسباب آلودگىبه شهوت پرستى،معاشرت با انسانهاى گناهکار و آلوده است. بد آموزى ناشى از وسائل ارتباط جمعى و محیطهاى آلوده نیز از عوامل مهم اینآلودگى است. در این زمینه در بحثهاى مربوط به امور«زمینه ساز مفاسد اخلاقى»درجلد اول به قدر کافى صحبت کردیم و به طور مشروح بیان داشتیم که معاشرتهاى آلوده،نه تنها انسان را آلوده گناه و مفاسد اخلاقى مىکند،بلکه تا سر حد کفر نیز پیش مىبرد. قرآن مجید نیز درباره بعضى از دوزخیان مىگوید:« و یوم یعض الظالم على یدیه یقولیا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا-یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا-لقد اضلنى عنالذکر بعد اذ جائنى و کان الشیطان للانسان خذولا (51) ،و به خاطر بیاور روزى که ظالم دستخویش را از شدت حسرت به دندان مىگزد و مىگوید:اى کاش!با رسول خدا صلى الله علیه و آله راهىبرگزیده بودم.اى واى بر من!کاش فلان(شخص گمراه)را دوستخود انتخاب نکرده بودم!اومرا از ذکر خدا گمراه ساخت،بعد از آن که(یاد حق)به سراغ من آمده بود و شیطان همیشهخوار کننده انسان است.(او را گمراه مىسازد،سپس در بیراهه رهایش مىکند.)» محیطهاى آلوده،پدران و مادران فاسد و منحرف،از دیگر عوامل مؤثر آلودگى بهشهوت پرستى است که تاثیر مخرب آنها قابل انکار نیست.به همین دلیل،هنگامى کهبیشتر افراد پاک وارد چنین محیطهایى شوند،دل و ایمان خود را از دست داده و آلودهشهوات و مفاسد اخلاقى مىشوند. 18- الدر المنثور،ج6،ص 261 به نقل از میزان الحکمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400 19- غرر الحکم،حدیث876. 20- غرر الحکم،حدیث 2121. 21- غرر الحکم،حدیث 2440. 22- همان،حدیث4527. 23- بحار الانوار،ج 75،ص243. 24- شرح غرر الحکم،حدیث 5934. 25- غرر الحکم،حدیث 2505. 26- شرح غرر الحکم،حدیث 5985. 27- همان،حدیث5983. 28- غرر الحکم،حدیث449. 29- غرر الحکم،حدیث 6300. 30- غرر الحکم،حدیث 4885. 31- شرح غرر الحکم،حدیث5533. 32- همان،حدیث 7001،ص566 غرر الحکم. 33- همان،حدیث 8022. 34- همان،حدیث 8591. 35- همان،حدیث 10915. 36- فصلت/ 31. 37- زخرف/ 71. 38- بحار الانوار ج 74،ص 165. 39- ناصر خسرو 40- شرح غرر الحکم،حدیث5983. 41- همان مدرک،حدیث4063. 42- همان،حدیث5507. 43- غرر الحکم،حدیث 6300 44- نهج البلاغه،کلمات قصار،حدیث 211. 45- نهج البلاغه،حدیث 922. 46- بر سر میدان رسوایى عشق عالمى را همچو شیدایى ببین(عطار) عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوستخورد یا غم رسوایى را(سعدى) 47- ناصر خسرو. 48- ادب الدنیا و الدین. 49- شرح فارسى غرر الحکم حدیث 8591.نهج البلاغه،کلمات قصار،حدیث 31 50- قیامت/ 5 و6. 51- فرقان/ 27 تا29. [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:12 صبح ] [ علی فغانی ]
«شهوت» در لغت داراى مفهوم عامى است که به هرگونه خواهش نفس و میل و رغبتبه لذات مادى اطلاق مىشود; گاهى علاقه شدید به یک امر مادى را نیز شهوت مىگویند.مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى» نیز به کار رفته است. واژه «شهوت» در قرآن کریم هم به معنى عام کلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در این بحث، نظر ما بیشتر به معناى خاص آن است، زیرا آثار مخرب و زیانبار آن بیش از سایر کششهاى مادى است. «شهوت» نقطه مقابل «عفت» است. «عفت» نیز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خویشتن دارى در برابر هر گونه تمایل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خویشتن دارى در برابر تمایلات بى بند و بار جنسى است. «عفت» یکى از فضایل مهم اخلاقى در رشد و پیشرفت و تکامل جوامع انسانى است; اما شهوت که مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مىشود. مطالعات تاریخى نشان مىدهد که اشخاص یا جوامعى که بهره کافى از عفت داشتهاند، از نیروهاى خداداد خود، بالاترین استفاده را در راه پیشرفتخود و جامعه خویش برده و در سطح بالایى از آرامش و امنیت زیستهاند، اما افراد یا جوامعى که در «شهوتپرستى» غرق شدهاند، نیروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفتهاند. طبق نظر کارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى» در ایجاد جرم و جنایت نقش عمده را دارد تا جایى که گفته شده است: «در هر جنایتى، شهوت جنسى نیز دخیل بوده است». شاید این تعبیر، مبالغهآمیز باشد، ولى به یقین منشا بسیارى از جنایات و انحرافات، طغیان «غریزه جنسى» و شهوتپرستى است. خونهاى بسیارى در این راه ریخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم کشورها به وسیله زنان جاسوسى که سرمایه و ترفند کارشان استفاده از زیبایى و آلودگىیشان بوده، افشا شده و آبروى بسیارى از آبرومندان در این راه ریخته شده است. طبق بیان آیات و روایات در مىیابیم که یکى از ابزارهاى مهم شیطان همین «شهوت جنسى» است. در قرآن کریم در موارد مختلف به «عفت» و «شهوتپرستى» اشاره شده است که ما در ذیل به بررسى آنها مىپردازیم: 1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف یلقون غیا × الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا(سورهمریم،آیه59و60) 2 - والله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما(سوره نساء،آیه27) 3 - و لوطا اذ قال لقومه انکم لتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین× ائنکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین(سورهعنکبوت،آیه28و29) 4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سىء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا یوم عصیب × و جآءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلکم فاتقوا الله و لاتخزون فى ضیفى الیس منکم رجل رشید × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید × قال لو ان لى بکم قوة او ءاوى الى رکن شدید × قالوا یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک فاسر باهلک بقطع من الیل و لایلتفت منکم احد الا امراتک انه مصیبها مآ اصابهم ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب × فلما جآء امرنا جعلنا علیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود × مسومة عند ربک و ما هى من الظالمین ببعید (سورههود، آیه77و83) 5 - کذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا علیهم حاصبا الا ءال لوط نجینا هم بسحر(سورهقمر، آیه33و34) 6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العلمین × انکم لتاتون الرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون × فانجیناه و اهله الا امراته کانت من الغابرین - و امطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین(سورهاعراف،آیه80و84) ترجمه 1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشایستهاى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید! مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند; چنین کسانى داخل بهشت مىشوند و کمترین ستمى به آنان نخواهد شد. 2 - خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید)، اما آنها که پیرو شهواتند، مىخواهند شما به کلى منحرف شوید. 3 - و لوط را فرستادیم، هنگامى که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتى انجام مىدهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است. آیا شما به سراغ مردان مىروید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىکنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مىدهید؟!» اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مىگویى، عذاب الهى را براى ما بیاور!» 4 - و هنگامى که رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحتشد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زیرا آنها را نشناخت و ترسید، قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.) قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) به سرعتسراغ او آمدند - و قبلا کارهاى بد انجام مىدادند - گفت:«اى قوم من! اینها دختران منند، براى شما پاکیزه ترند (با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید!)، از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید. آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» گفتند: «تو مىدانى ما تمایلى به دختران تو نداریم و خوب مىدانى ما چه مىخواهیم!» گفت: «(افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم، یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود! (آن گاه مىدانستم با با شما زشتسیرتان ددمنش چه کنم!)» (فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم ; آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانوادهات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما شتسرش را نگاه نکند، مگر همسرت که او هم به همان بلایى که آنها گرفتار مىشوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟! و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ (گلهاى متحجر) متراکم بر روى هم، بر آنها نازل نمودیم. (سنگ هایى که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (سایر) ستمگران دور نیست! 5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند.ما بر آنها تند بادى که ریگها را به حرکت در مىآورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم! 6 - (و به خاطر آورید) لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتى را انجام مىدهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مىروید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفى) هستید» ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهرتان بیرون کنید که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مىطلبند (و با ما هم صدا نیستند!) (چون کار به اینجا رسید) ما او و خاندانش را رهایى بخشیدیم، جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود. و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر که سرانجام کار مجرمان چه شد! تفسیر و جمع بندى بلاى شهوتپرستى در طول تاریخدر نخستین آیه، بعد از ذکر نام گروهى از پیامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مىفرماید: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشایستهاى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید; فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» (1) و بلافاصله بعد از آن - به عنوان یک استثناء - مىفرماید: «مگر آنها که توبه کردند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنین کسانى داخل بهشت مىشوند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا» (2) شایان توجه این که بعد از مساله ضایع کردن نماز، سخن از پیروى «شهوات» و به دنبال آن، گمراهى به میان آمده است. این تعبیر حساب شده از یک سو اشاره به آن است که نماز، عامل مهمى براى شکستن «شهوات» و خود کامگىها و هواپرستىهاست ; همان طور که در آیه 45 سوره عنکبوت آمده: «...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» و از سوى دیگر نشان مىدهد که سرانجام «شهوتپرستى»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه که در آیه 10 سوره روم آمده است: «ثم کان عاقبة الذین اسائوا السوء ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون; سپس سرانجام کار کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به اینجا رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!» آرى! آنها گمراه مىشوند و به کیفر گمراهى خود ; یعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد. روشن است که «شهوات» در اینجا مفهوم وسیعى دارد و منحصر به «شهوتجنسى»نیست، بلکه هر گونه تمایل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مىشود. البته کسانى که توبه کنند و ایمان خود را که به خاطر گناه ضربه دیده است تجدید نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشتخواهند بود و آثار تضییع نماز و پیروى شهوات از وجودشان برچیده خواهد شد. در دومین آیه، ضمن بیان مقابله آشکار میان «بازگشتبه سوى خدا» و «پیروى از شهوات»، و اشاره به این که این دو موضوع در دو جهت مخالف، حرکت مىکنند، مىفرماید:«خدا مىخواهد توبه شما را بپذیرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاک سازد ; اما آنها که پیرو شهواتند، مىخواهند شما به کلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما» (3) آرى! آنها که غرق گناه و شهوتند، مىخواهند دیگران را نیز همرنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه کنند ; در حالى که خداوند مىخواهد مردم با ترک شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرین سعادت و خوشبختى شوند. به گفته مفسران بزرگ، منظور از «میل عظیم»، هتک حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نیز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - که در آیات قبل، از آن نهى شده است - تفسیر کردهاند که در واقع یکى از مصادیق مفهوم بالاست. لازم به یادآورى است که پیروى از شهوات در این آیه، ممکن است داراى همان مفهوم عام باشد و نیز ممکن است اشاره به «شهوت جنسى» باشد ; زیرا این آیه بعد از آیاتى قرار گرفته که حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و کنیزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بیان کرده است. به هر حال این آیه، گواه روشنى استبه این که راه «شهوتپرستى» از راه «خداپرستى» جدا بوده و این دو در مقابل هم قرار دارند. آیات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آیات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوتپرستى» آنهاست ; شهوتى آمیخته با انحرافات جنسى که در تمام تاریخ آمده است. هر بخش از این آیات، نکته خاصى را تعقیب مىکند که ما به طور اجمال به آنها اشاره مىکنیم: سومین آیه، گفتار حضرت لوط(ع) را بیان مىکند که قوم خود را مورد سرزنش شدید قرار داد: «لوط را فرستادیم، در آن هنگام که به قوم خود گفت: شما کار بسیار شنیعى انجام مىدهید که هیچ کس از جهانیان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومه انکم لتاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین» (4) «فاحشه» واژهایست که به هر کار بسیار زشت اطلاق مىشود، هر چند در تعبیرات متعارف بیشتر به «فحشاء جنسى» اطلاق مىگردد. تعبیر آیه فوق، نشان مىدهد که در جامعه بشرى «هم جنس گرایى» از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت. در ادامه آمده است: «آیا شما به سراغ مردان مىروید و راه تداوم نسل انسان را قطع مىکنید و در مجلس خود، اعمال زشت (دیگر نیز) انجام مىدهید؟! ; ائنکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر...» (5) در این تعبیر یکى از علتهاى مهم تحریم «هم جنس گرایى» را قطع نسل بشر مىداند; زیرا هنگامى که این عمل زشت اخلاقى به شکل فراگیر درآید، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهدید مىکند. بعضى از مفسران، جمله «و تقطعون السبیل» آیه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانستهاند و بعضى اشاره به مزاحمتهاى جنسى مىدانند که به عمد براى راهگذران به وجود مىآوردند! «نادى» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى یا مجلس تفریح است ; زیرا در آنجا افراد یکدیگر را «ندا» مىکنند. گرچه قرآن کریم، در اینجا شرح نداده که آنها در جلسات تفریحى خود، چه منکرات دیگرى را انجام مىدادند، ولى پیداست که اعمالى متناسب با همان عمل شنیعشان بوده است. در روایات آمده است، آنها در حضور جمع بدنهاى خود را برهنه مىکردند، فحشهاى رکیک مىدادند و کلمات زشت و بسیار زننده رد و بدل مىنمودند و حرکات ناشایست دیگرى داشتند که قلم از ذکر آنها شرم دارد. آنها چنان، غرق در شهوت بودند که خدا و همه ارزشهاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مىگرفتند ; به همین دلیل، هنگامى که پیامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انکار سؤالى از عمل شنیعشان نمود، «پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مىگویى، عذاب الهى را براى ما بیاور! ;...فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین. (6) و به این ترتیب عذاب الهى را نیز به سخره گرفتند. در چهارمین بخش از این آیات به گوشه دیگرى از داستان قوم لوط اشاره مىکند:«وآن زمانى است که فرشتگان الهى(که مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زیبایى)بهسراغ حضرت لوط علیه السلام آمدند و او(که آنها را نمىشناخت)از مشاهده آنان سخت ناراحتشد وقلبش پریشان گشت و(پیش خود گفت:)امروز روز سختى است،زیرا ممکن است،این قومزشتسیرت،حرمت میهمانهاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، و لماجاءت رسلنا لوطا سىء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا یوم عصیب » (7) (و در این هنگام،اشرار قوم با خبر شدند«و به سرعتبه سراغ او آمدند(و قصد سویىنسبتبه میهمان او داشتند)و پیش از آن نیز اعمال بدى انجام مىدادند(و این کار،یعنى،تجاوز به میهمانان از آنها بعید نبود!، و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملونالسیئات... » (8) «حضرت لوط علیه السلام(بسیار ناراحتشد و با ایثار و فداکارى عجیب و یا به خاطر اتمامحجت)به آنها گفت:این دختران منند که براى شما پاکیزهترند(بیایید با آنها ازدواج کنید و ازاعمال شنیع خود دستبردارید.از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم رسوا نسازید، آیا یکانسان رشید(و عاقل و با غیرت)در میان شما نیست؟، قال یا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلکم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضیفى ا لیس منکم رجل رشید » (9) ولى آن قوم کثیف و زشتسیرت،نه تنها در برابر این همه بزرگوارى حضرتلوط علیه السلام حیاء نکردند،بلکه بىشرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مىدانى،ما را به دختران توحقى نیست(و به جنس زن علاقهاى نداریم!)تو به خوبى مىدانى که ما چه چیز مىخواهیم!، قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و انک لتعلم و ما نرید » (10) هنگامى که قوم لوط،وقاحت را به آخرین درجه رساندند،حضرت لوط علیه السلام فریادزد و گفت:«اى کاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خیرهسران را مجازات مىکردم)و اىکاش! تکیهگاه محکمى از قوم و عشیره و پیروان نیرومندى در اختیار من بود(تا به کمک آنهاشما منحرفان را سخت کیفر مىدادم، قال لو ان لى بکم قوة او ءاوى الى رکن شدید » (11) همان گونه که در ادامه این آیات آمده استحضرت لوط علیه السلام متوجه شد که آنهافرستادگان پروردگارند،هیچ کس نمىتواند کمترین آسیبى به آنها برساند.فرشتگان بهحضرت لوط علیه السلام خبر دادند که فردا صبح عذاب هولناکى به سراغ این قوم مىآید وشهرهاى آنها به کلى زیر و رو مىشود و بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرومىریزد،به حضرت لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه به اتفاق خانوادهاش-به استثناىهمسرش که از تقوا بىبهره بود-آن شهرها را ترک کنند که صبحگاهان عذاب الهى فرامىرسد. در پنجمین بخش از آیات،ضمن اشاره به مجازات شدید این قوم ننگین شتسیرتمىفرماید:«قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مکرر(پیامبرشان)را تکذیب کردند.ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مىآورد،فرستادیم(و همه را زیر آن مدفون ساختیم)، جزخاندان لوط که آنها را سحرگاهان نجات دادیم،(به استثناى همسرش که مشمول مجازاتقوم گنهکار شد)، کذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا علیهم حاصبا الا آل لوط نجیناهمبسحر » (12) ). البته این بخشى از مجازات دردناک آنها بود،زیرا در قرآن آمده است که:«نخستزلزلهاى-به امر ما-آمد و سرزمین آنها را زیر و رو کرد،آن چنان که قسمتهاى بالا در پایینو قسمتهاى پایین در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها... (13) )» «و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستادیم، ...و امطرنا عالیها حجارة من سجیل منضود » (14) این باران سنگ،ممکن استبخشى از سنگهاى سرگردان آسمانى بوده که بهفرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ویرانهها و اجساد بىجان آنان باریده است. احتمال دیگر این است که«حاصب»به معناى«طوفان شن»باشد.این طوفان گاهىتپههایى را از یک گوشه بیابان برداشته و به آسمان مىبرد،سپس در نقطهاى دیگر،مانندبارانى فرو مىریزاند،به طورى که گاهى قافلهها،زیر انبوهى از شن و ماسه مدفونمىگشت! حال این نکته قابل تامل است که هر چند،گاهى طوفانهاى شن یا بارانهاى سنگدر جهان طبیعت روى مىدهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود که این حوادث درآن ساعت مخصوص و معین-که فرشتگان حضرت لوط علیه السلام را خبر داده بودند-واقعگردد. احتمال دیگرى نیز وجود دارد که ممکن است،نخست زلزلهاى سهمگین،شهرهاىآنها را زیر و رو کرده و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر سرشان فرو ریخته و آنگاهطوفانى از شن،آثار آنها را محو و نابود کرده باشد که این عذابهاى سه گانه،بیانگرشدت خشم الهى،نسبتبه این قوم رو سیاه است. در ششمین و آخرین بخش از آیات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراىقوم لوط-از آغاز تا پایان-مىفرماید:«به خاطر آورید«لوط»را،هنگامى که به قوم خودگفت:آیا عمل شنیعى انجام مىدهید که هیچ کس از جهانیان پیش از شما آن را انجام ندادهبود؟!، و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین » (15) آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مىروید،نه زنان،شما جمعیتتجاوزکارى هستید، زیرا قوانین و سنتهاى الهى را رها کرده و راه انحراف را پیشگرفتهاید،راهى که سبب نابودى نسل و شیوع انواع بیمارىهاى و مفاسد دیگر اجتماعىمىشود. گر چه بیمارى وحشتناک«ایدز»یکى از هولناکترین بیمارىهاى عصر ما شناختهشده،ولى بعید نیست که این بیمارى در آن زمان نیز وجود داشته و گروهى از قوم لوط بهآن گرفتار شده بودند.به همین علتخداوند حکیم و رحیم،اجساد آنها را زیر خروارها سنگ و شن دفن کرد تا این امر،هم درس عبرتى براى دیگران بوده و هم مایه نعمتى کههمان جلوگیرى از انتشار و سرایت این بیمارى به دیگران بوده است. به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بىشرم بودند که نه تنها به سخن حضرتلوط علیه السلام گوش ندادند،بلکه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاکى از آلودگىهاىشایع در میانشان-از آبادىها شدند.قرآن کریم در ادامه این آیات به آن اشاره دارد: وما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناث یتطهرون ». (16) خداوند در ادامه این آیات مىفرماید: «ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش که از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشیدیم، سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستادیم(و همه را نابود کردیم و مدفون ساختیم). اکنونبنگر،سرانجام کار مجرمان چگونه بود، فانجیناه و اهله الا امراته کانت من الغابرین-وامطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین » (17) آرى!آنها چنان آلوده بودند که بىگناهى و پاکدامنى را گناه مىدانستند!و پاکان رابه جرم پاکى محکوم به تبعید و راندن از خانه و زندگیشان مىکردند.هر چند قبل ازانجام این کار،به غضب الهى گرفتار و نابود شدند. بخش مهمى از این آیات،ضمن بیان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-بهمفهوم عام و خاصش-،این عمل ناشایسته و پست اخلاقى را که سرچشمه گناهان واثرات مخرب اجتماعى بىشمارى است،سخت نکوهش مىنماید. 1- مریم/ 59. 2- مریم/ 60. 3- نساء/ 27. 4- عنکبوت28/ . 5- عنکبوت/ 29. 6- عنکبوت/ 29. 7- هود/ 77. 8- هود/ 78. 9- هود/ 78. 10- هود/ 79 11- هود/ 80. 12- قمر/ 34 و 35. 13- هود/ 82. 14- هود/ 82. 15- اعراف/ 80. 16- اعراف/ 82. 17- اعراف/ 83 و 84. [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 9:5 صبح ] [ علی فغانی ]
یکى از ریشههاى «حرص» دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنیاست.هنگامى که آتش سوزان این عشق در درون جان انسان زبانه مىکشد او را به سوى حرص و ولع نسبتبه مواهب دنیاى مادى مىکشاند، مانند: سایر عشاق بىقرار که فارغ از هرگونه فکر منطقى پیوسته دست و پا مىزنند و روز به روز خود را در این لجنزار آلودهتر مىسازند. به همین دلیل قرآن مجید براى خشکانیدن ریشه حرص و ولع به سراغ حب دنیاى افراطى و یا به تعبیر دیگر «دنیاپرستى» مىرود و با تعبیرات گوناگون قدر و قیمت مواهب دنیا را در نظرها مىشکند تا عاشقان بىقرار دنیا به خود آیند و حریصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زیر پا نگذارند. با این اشاره به قرآن مجید بازمىگردیم و تعبیرات دقیق و حساب شده قرآن را در این زمینه بررسى مىکنیم. 1- قرآن در موارد متعددى زندگى دنیا را نوعى بازیچه کودکانه و سهو و سرگرمى مىشمرد، مىفرماید: «و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو...; زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست.» (1) در جاى دیگر مىفرماید: «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد...; بدانید زندگى دنیا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.» (2) در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانى تشبیه مىکند که از همه چیز غافل و بىخبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتى خطراتى را که در یک قدمى آنها وجود دارد نمىبینند! بعضى از مفسران زندگى انسان را به پنج دوران(از کودکى تا چهل سالگى) تقسیم کردهاند و براى هر دورانى مدت هشتسال قائلند و مىگویند: هشتسال به بازى مشغول است، شتسال به لهو و سرگرمىها، هشتسال در بحبوحه جوانى به سراغ زینت و زیبایى مىرود، هشتسال به تفاخر و فخرفروشى مىپردازد و بالاخره در هشتسال آخر به دنبال تکاثر و افزونطلبى در اموال و نیروها مىرود و در اینجا شخصیت انسان تثبیت مىشود و این حالت تا آخر عمر ممکن استباقى بماند و در نتیجه مجالى براى دنیاپرستان جهت اندیشیدن به حیات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند. 2- در آیات دیگرى زندگى دنیا سرمایه «فریب و غرور» شمرده شده است، مىفرماید: «...و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور; زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست!» (3) در جاى دیگر مىفرماید: «...فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور; پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد و فریب دهد!» (4) این تعبیرات نشان مىدهد که زرق و برق دنیاى فریبنده یکى از موانع مهم بر سر راه تکامل معنوى انسان است که تا این مانع را پشتسر ننهد راه به جایى نمىبرد. زندگى دنیا همچون سرابى است که تشنهکامان را در بیابان سوزان تعلقات مادى به سوى خود فرامىخواند، اما هنگامى که نزد آن مىآیند چیزى که عطش را فرونشاند پیدا نیست، بلکه دویدن در این بیابان سوزان آنها را تشنهتر مىکند، باز سراب را در فاصله دیگرى جلو خود مىبینند و به گمان اینکه آنجا آب استبه سوى آن مىشتابند و باز هم تشنهتر و تشنهتر مىشوند تا هلاک گردند. بسیارند کسانى که سالها به سوى دنیا دویدهاند، هنگامى که به آن رسیدهاند صریحا اعلام مىکنند نه تنها گمشده خود را(یعنى آرامش و آسایش) پیدا نکردهاند، بلکه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه دیدهاند، غالبا به جاى آرامش، نگرانىها و اضطرابهاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندین برابر شده است! 3- گروه دیگرى از آیات از این حقیقت پرده برمىدارد که مجذوب شدن به زرق و برق دنیا انسان را از آخرت غافل مىکند; یعنى شغل شاغل و هم واحد آنها مىشود و تمام توجه آنان را به سوى خود جلب مىکند. مىفرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون; آنها تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مىدانند و از آخرت غافلند!» (5) آنها حتى زندگى دنیا را نشناختهاند و به جاى اینکه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهى براى نیل به مقامات معنوى و میدانى براى ورزیدگى و تمرین جهتبه دست آوردن فضایل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهایى و مطلوب حقیقى و معبود واقعى خود شناختهاند و طبیعى است که چنین افرادى از آخرت غافل مىشوند. در جاى دیگر مىفرماید: «ارضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة; آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شدهاید؟!» سپس مىافزاید: «فما متاع الحیاة الدنیا فى الآخرة الا قلیل; با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت چیز اندکى بیش نیست.» (6) آرى افراد کم ظرفیت و هوسباز، چنان دنیاى کوچک و ناپایدار در نظرشان بزرگ جلوه مىکند که حیات جاویدان و ابدى را که مملو از مواهب الهى استبه فراموشى مىسپارند. 4- در بخش دیگرى از آیات، دنیا به عنوان «عرض»(بر وزن غرض) به معنى موجود بى ثبات و زوال پذیر تعبیر شده است، از جمله مىفرماید: «...تبتغون عرض الحیوة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة...; شما سرمایه زوالپذیر دنیا را طلب مىکنید در حالى که نزد خداوند غنیمتهاى فراوانى براى شما(در سراى آخرت) است». (7) در جاى دیگر خطاب به اصحاب پیامبر اسلام(ص) مىفرماید: «شما متاع ناپایدار دنیا را مىخواهید ولى خداوند سراى دیگر را براى شما مىخواهد»، (...یریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخرة...) (8) در آیات دیگرى نیز همین گونه تعبیر دیده مىشود که نشان مىدهد گروهى از مسلمانان یا غیر مسلمین به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوالپذیر و ناپایدار دنیا از پرداختن به مواهب پایدار الهى در سراى دیگر و ارزشهاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا باز مىمانند. آرى نعمتحقیقى زوال ناپذیر نزد اوست و باقى همه «عرض» و «عارضى» و زوال پذیر است. این تعبیر هشدارى استبه همه دنیاپرستان که مراقب باشند سرمایههاى عظیم انسانى خود را فداى امور زوالپذیر نکنند. 5- در بخش دیگرى از آیات، از مواهب مادى دنیا تعبیر به زینة الحیاة الدنیا شده است. (9) تعبیراتى مشابه آن در آیات دیگر نیز آمده است، مانند: «من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون; کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها مىدهیم و چیزى از آنها کم و کاست نخواهد شد(ولى در آخرت بهرهاى نخواهند داشت)». (10) در جاى دیگر خطاب به زنان پیامبر(ص) مىفرماید: «یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا; اى پیامبر! به همسرانتبگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و به طرز نیکویى رها سازم!(تا بتوانید به مقصد خود برسید)». (11) این تعبیرات به خوبى نشان مىدهد که این زرق و برقها تنها زیور و زینتى استبراى حیات دنیاى مادى. بدیهى است هرگز در مورد امور حیاتى و سرنوشتساز تعبیر به زینت نمىشود آن هم زینت «حیات دنیا» که به معنى زندگى پست است. شایان توجه اینکه: حتى زینتبودن آن هم در آیات دیگر زیر سؤال رفته است و تعبیر به «زین» شده که نشان مىدهد یک زینت مصنوعى و خیالى و پندارى است، نه یک زینت واقعى و حقیقى. مثلا در سوره بقره آیه 212 مىخوانیم: «زین للذین کفروا الحیاة الدنیا...; زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است»! و در سوره آل عمران آیه 14 مىفرماید: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة...; محبت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و... در نظر مردم زینت داده شده است»! این تعبیرات و تعبیرات مشابه آن نشان مىدهد که حتى زینتبودن این امور جنبه پندارى و خیالى دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خیال و پندار خویشند. در اینجا سؤال مهمى مطرح است: چرا خداوند این امور را در نظرها زینت داده؟! به یقین براى آزمایش انسانها و تربیت و پرورش آنهاست; زیرا هنگامى که از این اشیاى زینتى جالب و دلربا که غالبا با گناه و حرام آلوده استبه خاطر خدا رها مىکند، نهال ایمان و تقوا در وجود آنها بارور مىشود وگرنه صرف نظر کردن از اشیاى غیر جالب افتخارى محسوب نمىشود. به تعبیر دقیقتر تمایلات افسار گسیخته درونى و هوا و هوسهاى سرکش، امور مادى و گناه آلود را در نظر انسان جلوه مىدهد، بنابراین زینتبودنش از درون انسان مىجوشد و اگر به خدا نسبت داده شده استبه خاطر آن است که خداوند چنین اثرى را در آن تمایلات و هوسهاى سرکش آفریده و اگر در بعضى از آیات به شیطان نسبت داده شده، مانند «...و زین لهم الشیطان اعمالهم...; شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد» (12) نیز به خاطر همین است که این تزیین از یک نظر کار خداست چرا که اثر هر چیزى از اوست و از نظر دیگر کار هوسهاى درونى است و از دیدگاه سوم کار شیطان است(دقت کنید). به هر حال از مجموعه آیات بالا به دست مىآید که حب دنیا هرگاه به صورت افراطى در آید انسان را به بیگانگى از خدا مىکشاند. دنیاپرستى در احادیث اسلامىنکوهش از دنیاپرستى در روایات اسلامى مخصوصا در سخنان پیامبر اکرم(ص) و خطبههاى نهج البلاغه به صورت بسیار وسیعى دیده مىشود، از جمله: 1- در حدیثى از رسول خدا(ص) در پاسخ این سؤال که چرا «دنیا»، «دنیا» نامیده شده؟(توجه داشته باشید که دنیا از ماده دنى به معنى پایین و پست است) فرمود: لان الدنیا دنیة خلقت من دون الآخرة...; به خاطر این است که دنیا پست است و پیش از آخرت آفریده شده». (13) 2- در حدیث دیگرى از همان حضرت نقل شده که فرمود: «اکبر الکبائر حب الدنیا; بزرگترین گناهان، دنیاپرستى است»! (14) 3- همین معنى از امیرمؤمنان على(ع) نیز آمده است که فرمود: «حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن; دنیاپرستى سرآغاز فتنهها و ریشه همه محنتها و رنجهاست»! (15) 4- در حدیث دیگرى از همان امام(ع) مىخوانیم: «ان الدنیا لمفسدة الدین و مسلبة الیقین; دنیاپرستى دین انسان را بر باد مىدهد و ایمان و یقین او را مىگیرد». (16) 5- در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده است که فرمود: «ان اول ما عصى الله به ست: حب الدنیا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة; نخستین چیزى که با آن عصیان و نافرمانى خدا شد شش چیز بود: دنیاپرستى، حب ریاست، علاقه به غذا(شکمپرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تنپرورى». (17) غالب این امور ششگانه یا تمام آنها در داستان عصیان و سرکشى شیطان و ترک اولاى آدم و گناه قابیل دیده مىشود لذا به عنوان اولینها ذکر شده است. 6- در حدیث دیگرى مىخوانیم که از امام على بن الحسین(ع) پرسیدند: «اى الاعمال افضل عند الله عز و جل; کدام عمل در نز خداوند متعال افضل است» فرمود: «ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنیا و ان لذلک لشعبا کثیرة و للمعاصى شعبا; هیچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پیامبر او(ص) برتر از دشمنى با دنیا(و ترک دنیاپرستى) نیست و این شاخههاى فراوانى دارد و همان گونه که گناهان دیگر شاخههاى بسیار دارد». سپس امام(ع) به سرکشى و عصیان شیطان که از «تکبر» سرچشمه گرفت و «حرص» که سبب گناه و ترک اولاى آدم و حوا شد، و «حسد» که سرچشمه عصیان قابیل گشت تا آنجا که دستخود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، مىافزاید: «فتشعب من ذلک حب النساء و حب الدنیا و حب الرئاسة و حب الراحة و حب الکلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلهن فى «حب الدنیا»! فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک، حب الدنیا راس کل خطیئة; از اینجا شاخههاى علاقه به زن، و محبت دنیا و محبتبه ریاست و علاقه به راحتى و تنپرورى و محبتسخن گفتن(پرگویى) و محبتبرترىجویى و مال و ثروت پیدا شد، و این هفت صفت همه در «حب دنیا» خلاصه مىشود و اینجاست که پیامبران و علما بعد از آگاهى بر این موضوع گفتند: محبت دنیا سرچشمه همه گناهان است»! سپس براى اینکه تفاوت میان دنیاى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پایان مىفرماید: «و الدنیا دنیائان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونة; و دنیا دو گونه است: دنیایى که به حد کفاف است(و انسان را به آخرت و معنویت) مىرساند و دنیاى نفرین شده(که انسان را از خدا دور مىکند)»! (18) 7- در حدیث دیگرى از امام على بن ابیطالب(ع) مىخوانیم، فرمود: «ارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمى و یصم و یبکم و یذل الرقاب; دنیاپرستى را ترک کن چرا که حب دنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال مىکند و گردنها را به ذلت مىکشاند»! (19) طبیعى است که وقتى عشق به چیزى در وجود انسان چیره مىشود، او را از روشنترین واقعیتها غافل مىکند، چشم دارد اما گویى نابیناست، گوش دارد اما گویى ناشنواست، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمىکند و براى رسیدن به این محبوب خود یعنى دنیا تن به هر ذلتى مىدهد. 8- باز در حدیثى که در مورد آثار منفى دنیاپرستى از امیرمؤمنان على(ع) نقل شده و در واقع فلسفه این حکم الهى در آن تبیین گردیده، مىخوانیم: «حب الدنیا یفسد العقل، و یصم القلب عن سماع الحکمة و یوجب الیم العقاب; دنیاپرستى خرد را فاسد مىکند و گوش قلب را از شنیدن سخنان حکمت آمیز ناشنوا مىسازد و سبب عذاب دردناک(در دنیا و آخرت) مىشود». (20) 9- در حدیث دیگرى در بیان آثار زیانبار دنیاپرستى از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: «ان الدنیا مشغلة للقلوب و الابدان; دنیاپرستى هم فکر انسان را به خود مشغول مىدارد و هم بدنها را(نه آرامش فکر مىگذارد و نه آسودگى جسم)»! (21) 10- این سخن را با حدیث پرمعنى دیگرى از رسول خدا(ص) پایان مىدهیم، فرمود: «انه ما سکن حب الدنیا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاینفد عناوئه، و فقر لایدرک غناه، و امل لاینال منتهاه; دنیاپرستى در هیچ دلى ساکن نمىشود مگر اینکه او را به سه چیز آلوده مىکند، گرفتارى مستمرى را که هرگز خستگى آن پایان نمىگیرد و احساس فقر و بینوایى که هرگز به غنا نمىرسد و آرزوى درازى که هیچگاه پایان نمىگیرد»! (22) دنیاى مطلوب و دنیاى مذمومبارها گفتهایم حب دنیا در این بحثها چیزى مساوى دنیاپرستى است نه بهرهگیرى معقول از مواهب مادى در طریق وصول به معنویت که اگر چنین باشد حب دنیا نیست، بلکه حب آخرت است و به تعبیر دیگر بسیارى از برنامههاى معنوى بدون امکانات مادى میسر نیست و در واقع امکانات مادى از قبیل مقدمه واجب است که انسان اگر آن را به نیت مقدمه واجب بجا آورد نه تنها عیبى ندارد بلکه مشمول ثواب الهى نیز مىشود. به همین دلیل در آیات فراوانى از قرآن مجید تعبیرات مثبتى در باره مواهب دنیا دیده مىشود: 1- از جمله در آیه وصیت، از مال دنیا تعبیر به «خیر»(خیر مطلق) شده است، مىفرماید: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت اغن ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف...; بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما مرگش فرارسد، اگر «خیرى»(مالى و ثروتى) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزدیکانش به طور شایسته وصیت کند!». (23) 2- در جاى دیگر از آن تعبیر به «برکات آسمان و زمین» نموده که درهاى آن به روى پرهیزکاران گشوده مىشود: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض...; اگر اهل شهر و آبادیها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم». (24) 3- در جاى دیگر از مال و ثروت تعبیر به «فضل الله» شده است، در سوره جمعه مىخوانیم: «فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله...; هنگامى که نماز(جمعه) پایان گرفت(ممنوع بودن معامله پایان مىیابد و شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى بهره بگیرید». (25) 4- در جاى دیگر افزایش منابع مالى را به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا» مىشمرد، چنانکه در داستان نوح(ع) مىخوانیم: «یرسل السماء علیکم مدرارا × و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا; من به آنها(مشرکان) گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است - تا بارانهاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد - و شما را با اموال و فرزندان فراوان(نیروى مالى و انسانى) امداد و یارى کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیار شما قرار دهد». (26) در جاى دیگر منابع مالى را وسیله قوام زندگى شمرده و تاکید مىکند آن را به دست افراد بى کفایت و نادان قرار ندهید و از آن به خوبى نگهدارى کنید: «و لاتؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما; اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام زندگى شما قرار داده به ستسفیهان نسپارید»! (27) 5- در جاى دیگر به مجاهدان راه خدا وعده غنایم جنگى مىدهد و آن را پاداش الهى مىشمرد، مىفرماید: «وعدکم الله مغانم کثیرة تاخذونها فعجل لکم هذه...; خداوند به شما غنایم فراوانى وعده داده بود که آنها را به دست مىآورید، این(موهبت) را در اختیار شما قرار داد». (28) 6- در بخش دیگر از آیات از نعمتهاى مادى دنیا تعبیر به «طیبات» شده است، در سوره اعراف آیه 32 مىخوانیم: «قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق...; بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزىهاى پاکیزه را حرام کرده است»؟! در جاى دیگر مىفرماید: «و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون; به خاطر بیاورید هنگامى را که شما گروهى اندک و ضعیف در روى زمین بودید، آنچنان که مىترسیدید مردم شما را بربایند! ولى او شما را پناه داد و با یارى خود تقویت کرد و از روزىهاى پاکیزه(طیبات) بهرهمند ساختشاید شکر نعمتش را بجا آورید». (29) از این تعبیرات پرمعنى و مانند آن که در قرآن وارد شده به خوبى استفاده مىشود که مواهب مادى دنیا در شرایط معقول، نه تنها نامطلوب و آلوده نیستبلکه پاک و پاکیزه و مایه پاکى و پاکیزگى انسانهاست! 7- در بعضى دیگر از آیات، تعبیراتى دیده مىشود که نشان مىدهد امکانات مادى علاوه بر اینکه فضل الهى است مىتواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه که در آیه 75 توبه مىخوانیم: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین; گروهى از آنها کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان خواهیم بود»! این آیه مخصوصا با توجه به شان نزولش که در باره یکى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شد که از پیامبر(ص) درخواست کرد دعا کند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه کمک به نیازمندان و رسیدن به مقام صالحان و شاکران بهره گیرد و پیامبر(ص) با روحیهاى که در او سراغ داشتبراى او دعا نکرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مىدهد که امکانات مادى مىتواند وسیلهاى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقربان گردد. از مجموع عناوین هفتگانهاى که در آیات بالا آمد به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که نعمتهاى مادى دنیا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پلید نیستند، بلکه تابع چگونگى بهرهگیرى از آنهاست که به آنها این شکل را مىدهد، اگر از آنها به طور صحیح بهرهگیرى شود، چهرهاى محبوب و مطلوب و زیبا و جالب و پاک و پاکیزه دارد، در غیر این صورت منفورند. شاهد این سخن روایات متعددى است که در کتاب وسائل در باب «استحباب الاستعانة بالدنیا على الآخرة» (30) آمده است. مرحوم شیخ حر عاملى در این باب یازده روایت نقل مىکند که همه آنها شاهد بر این است که مىتوان از مواهب مادى براى سعادت جاویدان بهره گرفت، از جمله در حدیثى از رسول خدا نقل شده که فرمود: «نعم العون على تقوى الله الغنى; «بهترین کمک براى به دست آوردن تقواى الهى، غنا و بىنیازى است...». (31) در حدیث دیگرى در همان باب از امام صادق(ع) مىخوانیم که فرمود: «غنا یحجزک عن الظلم خیر من فقر یحملک على الاثم; آن غنا و بىنیازى که تو را از ستم در باره دیگران بازدارد، بهتر از فقرى است که تو را وادار به گناه کند»! و در حدیث دیگرى آمده است که یکى از یاران معروف امام صادق(ع) نقل مىکند که در حضور آن حضرت بود که مردى(از روى تاسف و تاثر) عرض کرد: «به خدا سوگند ما طالب دنیا هستیم و دوست داریم دنیا عائد ما شود»! امام فرمود: «تحب ان تصنع بها ماذا؟!; تو این دنیا را براى چه مىخواهى؟» عرض کرد: «اعود بها على نفسى و عیالى، و اصل بها، و اتصدق بها، و احج و اعتمر; مىخواهم به وسیله آن زندگى خود و خانوادهام(آبرومندانه) تامین کنم و با آن صله رحم بجا آوردم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره بجا آورم.» امام فرمود: «لیس هذا طلب الدنیا هذا طلب الآخرة; این طلب دنیا نیست، این طلب آخرت است»! (32) این سخن را با کلام امیرمؤمنان على(ع) در خطبه209 نهج البلاغه پایان مىبریم: هنگامى که امام با جمعى از یارانش براى عیادت «علاء بن زیاد حارثى» که از شخصیتهاى معروف بصره و از یاران على(ع) بود، وارد خانه او شد و خانه وسیع و گسترده او را دید، به او فرمود: «ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنیا و انت الیها فى الآخرة کنت احوج; با این خانه چنین وسیعى در دنیا چه مىکنى؟(و براى چه مىخواهى؟) در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى»! سپس امام(ع) سخن انتقاد آمیزش را با این جمله تکمیل فرمود: «و بلى ان شئتبلغتبها الآخرة تقرى فیها الضیف، و تصل فیها الرحم، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا انت قد لغتبها الآخرة; آرى اگر بخواهى با همین خانه وسیع مىتوانى به آخرت برسى(و سراى دیگرت را آباد کنى) از میهمانان در آن پذیرایى کنى و در آن صله رحم بجاى آورى و حقوق واجب آن را ادا کنى، با این حال به وسیله این خانه به آخرت رسیدهاى»! (33) نتیجه اینکه: هرگاه مواهب مادى دنیا ابزارى براى وصول به آخرت و کمک به نیازمندان و حمایت از ضعفا و ترویج و تحکیم پایههاى حق و عدالتباشد، چیزى بهتر از آن نیست و اگر در مسیر گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد چیزى بدتر از آن نیست، آرى این گونه دنیاپرستان مجموعهاى از صفات زشت و رذیله را در درون خود گردآورى مىکنند. یکى از یاران معروف امام على بن موسى الرضا(ع) به نام محمد بن اسماعیل بن بزیع مىگوید: از آن حضرت شنیدم مىفرمود: «لایجتمع المال الا بخصال خمس ببخل شدید و امل طویل و حرص غالب و قطیعة الرحم و ایثار الدنیا على الآخرة; اموال دنیا در یک جا جمع نمىشود، مگر(به کمک) پنج چیز: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت»! (34) پىنوشتها: 1- انعام32. 2- حدید، 20. 3 - آلعمران، 185. 4 - لقمان،33. 5- روم،7. 6 - توبه، 38. 7 - نساء، 94. 8 - انفال،67. 9- کهف،46 و 28. 10- هود، 15. 11- احزاب، 28. 12- نمل، 24. 13- بحارالانوار، جلد 54، صفحه356. 14- کنزالعمال، حدیث 6074(جلد3، صفحه 184). 15- غررالحکم، شماره 4870. 16- غررالحکم، شماره 3518. 17- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60. 18- اصول کافى، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنیا»، حدیث 11. 19- اصول کافى، جلد 2، صفحه136. 20- غررالحکم شرح فارسى، جلد3، صفحه397، شماره 4878. 21- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81. 22- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188. 23- بقره، 180. 24- اعراف،96. 25- جمعه، 10. 26- نوح، 12 تا 11. 27- نساء، 5. 28- فتح، 20. 29- انفال،26. 30- جلد 12، صفحه 18 تا16. 31- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه16. 32- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه19، باب استحباب جمع المال من حلال...، حدیث3. 33- نهج البلاغه، خطبه209. 34- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه19، حدیث 4. [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 8:47 صبح ] [ علی فغانی ]
4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده . 5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه . 6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همه پدرها باهوشتر. 8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه. 10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت. 12 ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد. 14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله . 16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم بازم اون گوش مفتی گیر اُورده . 18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه . 21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه 25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار نداشته. 30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره . 40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره . 50 ساله که شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم ، خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت ! راستی چه زود دیر می شود . بیایید تا دیر نشده قدر عزیزانمان را بدانیم [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 8:40 عصر ] [ علی فغانی ]
وظیفه قدردانی از ایثارگران بویژه شهیدان، فریضه ای عینی و تعینی و همیشگی است. بزرگداشت شهید یعنی اصالت بخشیدن به آن هدفها و تشویق به آن عمل و تقدیس آن ایثار. تکریم شهیدان به آن است که این ملت هرگز در برابر سلطه گران مستکبر سرخم نکنند. یاد شهیدان باید همیشه در فضای جامعه زنده باشد. زنده نگهداشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است. شهیدان مظهر هدف و تلاش و تداوم هستند. ما در حقیقت، انقلاب، اسلام، قرآن، استقلال، آبروی و حیثیت را از برکت خون پاک شهدای عزیزمان داریم.
خون شهیدان تضمین کننده استقلال ملت و سربلندی اسلام است. نظام جمهوری اسلامی امروز امانت شهیدان است و همه باید بدانند که مبارزه با جمهوری اسلام تمام نشده است. منبع: سایت سبکبالان پایگاه اطلاع رسانی تخصصی دفاع مقدس خون شهدای انقلاب اسلامی به هدر نرفته است و آنها بودند که به قیمت خون خود، آبروی اسلام، قرآن پیامبر و استقلال مملکت را حفظ کردند و حرکتی که آنها در این انقلاب از خود نشان دادند در طول تاریخ بی نظیر بوده است.
چراغ راه آینده ما شعار آزادگی و فداکاری شهدای ماست.
همه انسانها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری کردند ، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.
مهمترین امتیاز شهدای ما نسبت به کسانی که در سایر کشورها در راه آرمانهای خود فداکاری می کنند انتخاب آگاهانه و به دور از احساس است.
مظهر قدرت ایران شهدا هستند.
هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.
از خدا می خواهم مبادا بعد از یک عمر زحمت مرگ ما در بستر بیماری باشد و در میدان شهادت نباشد، شهادت. مرگ در راه ارزشهاست
شهادتها انقلاب ما را پابرجا و تضمین کرده است و به همین دلیل ملت ما را آسیب ناپذیر ساخت. خانواده شهید در اجتماع یک واژه افتخاز انگیز است.
خانواده های شهدا به ملت ایران آبرو و حیثیت دادند. امروز شما خانواده شهدا با دل سرشار از ایمان و خوشنودی از شهادت فرزندانتان ثابت کرده اید که درجامعه ما شهادت، خسارت نیست...... شما جوانان عزیز شاهد و فرزندان شهدا یک امتیازی به همه دارید و آن امتیاز این است که یک پیوند خونین با اسلام، با قرآن، با انقلاب بین شما بوجود آمده است. [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:50 صبح ] [ علی فغانی ]
از ایثار، ما بسیار شنیده بودیم اما جز نمونه هایی چند آن هم در صدر اسلام، کمتر تجسمی و نمودی عینی از آن در دست داشتیم. اعلام کردند که : " طعمه ای می باید مر دشمن را در جبهه ای، تا بدان سرگرم شود و عزیزانی دیگر از دیگر سوی به آنان حمله ور گردند. از آنجا که شهادت، سرنوشت محتوم این حمله ناگزیر است پس هر کس را نشاید و فقط داوطلب می طلبد." به نظرمی رسید این ترفند کارساز بیفتد و هجوم داوطلبان را مانع شود و از التهاب بکاهد. اینان چگونه و کی دل از دنیا کنده اند که هیچ کلام زمینی ندارند، پیغامی...سفارشی...اینها باید بسیار پیش از اینها دنیا را وداع گفته باشند که وداعی اینچنین را بتوانند. ماندن و نگریستن، تنها حسرت قلم را بر می انگیزد و اعتراف به عجزش را. [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:35 صبح ] [ علی فغانی ]
سرمه باید کرد آن گرد را که از تپش گامهای شما می جهد. و چنین است که عرفان پر می ریزد، در افق پروازهای شما و ایثار سر می ساید بر سجاده نگاه شما و عطش غبطه عشق، فوران می کند در دشت لا یتناهی معنویت شما. لیکن دشمن مردانگی نمی داند چیست! منبع سایت سبکبالان سید مهدی شجاعی [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:31 صبح ] [ علی فغانی ]
آنان که در جبهه،صف می شکنند و شکاف بر پیکر کفر می افکنند، پیش از آن ، ازهزاران مانع میگذرند، ازهزاران پر چین عبور می کنند، رشته هزاران علقه می گسلند، و شیشه عمر هزاران آرزو می شکنند، تا خط شکستن را می توانند و نیل به آغوش معشوق را بار می یابند، انتخابی سترگ می طلبد چنان گسستنی و چنین پیوستنی، چنان فصل کردنی و چنین وصل کردنی. که بی شک کار هر کس نیست و از میان نخبگان نیز خدا، انتخاب مجدد می کند. اینان به یقین در عرش مشهورترند تا فرش، در آسمان شهره ترند تا زمین و در میان ملائکة الله محبوب تر و پرآوازه ترند تا در میان خلق الله. لیکن کسانی هستند که شاید فقط خدا قدرشان را بشناسد، ارزششان را بداند و منزلتشان را رقم بزند. اینان همانهایند که در روز هفتاد بار شهید می شوند اگر که زنده بمانند. آنکه مجروحین را از معرکه در می برد و به درمانگاه خط دوم میرساند، کارش رانندگی است ولی تو گویی که با هر بار رفتن و آمدنش بربال ملائک عروج میکند و آسمانی را در می نوردد. برای او هم چون دیگران شهادت مطلوب است، محبوب است ونهایت آرزوست و اصلا به همین عشق آمده است. لیکن تن داده است به اینکه شربت شهادت را جرعه جرعه، بنوشد، قطره قطره. در یورش سبعانه دشمن، در غرش رعد آسای همسنگران، در تبش سرخ فام ماشه وگلوله و قلب، در بارش بی امان توپ وخمپاره ودرد، در رویش فواره سان ترکش وخون و آه، او تنهاو تنها باید غنچه ها را،گلبرگ ها را، لاله ها وآلاله ها را از رهگذار طوفان به در ببرد.به دفاع از هویت شقایقها نمی تواند برخیزد. عبور لطافت ناشناس خزان را از لابلای گلهای محمدی نمی تواند مانع شود. او تنها و تنها موظف است که گلبرگها را از زمین جمع کند. می بیند که شیرازه قرآن دریده می شود و ورقه پاره ها آن بر جگر بیابان می نشیند، اما دست به سلاح نمیتواند ببرد، جگرش هزار بار در جراحت هر مجروح زخم بردارد و بی آنکه زخمی بر دشمن بزند با سبدی از گل پاره ها معرکه را ترک گوید. و این شهادت بر شهادت است و شهادت هفتاد باره است. مجروح را به آمبولانس رساندن، از لابلای زبانه های آتش به در بردن یا نبردن، شنیدن عرش لرزان (یا حسین)! (یا زهرا)! (یا مهدی)!. دیدن در خود پیچیدن و مچاله شدن عزیزترین یاران و همسنگران و لمس جراحت عزیزان در فراز و نشیب جاده ها دود گرفته و خاک آلود و برخود احساس رسالت زنده رساندن جگر گوشه زخم دیده یا پشت جبهه و انسداد جاده ها و... اینهاست که شهادت چند باره است. که درد این سوی مرز شهادت را دارد اما حلاوت آن سوی مرز را به قدر تسکین هم به آدمی نمی چشاند. راننده های لودرو بولدوزر نیز همین گونه اند.آنانکه برای یاران، سنگر امنیت می کنند، در میان زبانه های آتش، عزیزان را تامین می کنند. لحظاتی بر این جانبازان می گذرد که آرزو می کنند کاش تمامی خاکها و کوهای عالم را دردست داشتند و یکجا حفاظ یاران می کردند، کاش در طرفة العینی خاک ریزی به استحکام و بلندای کوه ها می زند و آتش را بر پیکر همسنگران حایل می شدند. لیکن این افسوس و حسرت از آنجا تراوش می کند که بضاعت چنگال لودرها اندک است و دهها بار رفتن و آمدن طلب می کند تا خاک ریزی و سنگری محقر تدارک شود و این چیزی ایت که آنان می طلبند و آرزو میکنند. آری قدر و منزلت و ارزش این دلیران پاکباخته در میان هم مسلکان، هم وطنان و آشنایان حتی ناشناخته است.حتی پدران و مادران هیچگاه در نخواهد یافت که فرزندانش چه حماسه هایی آفریده اند و می آفرینند، در نخواهد یافت که اینان بر چکاد چه کوه هایی پرواز می کنند تا به ملکوت شهادت یا جراحت نائل می شوند. وقتی قدر این گوهرها در میان خودی ها ناشناخته مانده است. اجانب، بیگانگان و دشمنان چگونه پی به وجود این ذخایر ببرند؟ حتی حضور در جبهه ها و در کناراین عزیزان نمی تواند ارزش این گنجینه ها را بنمایاند. امام -روحی فداه- چه زلال وبا طراوت فرمود که:فقط خدا میتواند از شما تقدیر کند. به خدایی خدا که این کلام، مبالغه نیست. همچون همه کلامهای امام ریشه در خاکی به عمق خلقت و تاریخ دارد.من و شما در اینجا که هستیم جراحتی را بر پای مجروحی مشاهده می کنیم، چه میفهمیم که این جراحت چگونه آمده است و این پا چگونه رفته است؟ آنانکه با او بوده اند و در کنار او، دیده اند که در تهاجم ناگهانی هلی کوپتر دشمن، او بی وقفه خمپاره انداز را بر زانو تکیه داده است و خمپاره را با اتکاء به پا سوی هلی کوپتر دشمن شلیک کرده است، یاران به جای هلی کوپتر تنها آتش و دود در آسمان دیده اند و سپس خاکستری در باد. شعله ای از آتش قهر خداوند و تمثیلی از جهنم. یاران و همسنگران به سوی او،این شهامت مجسم دویده اند تا در آغوش بگیرند و این کرامت را به او تبریک بگویند. او اگر چه اشک شوقش به چهره دویده بوده اما پای برخاستن نداشته است.عظمت این ایثار و شهامت را چه کسی می تواند دریابد؟ چگونه به کشف زوایای حالات او می توانند نائل شود. گفته بوده: حاضرم هر یک از اعضایم را با همین قدر تلفات دشمن معاوضه کنم. هم پیمانانش و همراهان و همسنگرانش در آن لحظه، عظمت روح او را نمی تواند یافت،چه رسد به ما که اینجا نشسته ایم و دستی از دور بر آتش داریم و چه رسد به آنان که آتش نمی دانند چیست و عشق چه رنگی است.فقط قادر متعال تقدیر از این عزیزان را قادر است و بس. منبع : سایت سبکبالان سید مهدی شجاعی [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:27 صبح ] [ علی فغانی ]
چیزهایی را که تمام زندگی مان به ایشان رفته است مثل سنگریزه روی زمین پخش میکنیم و می رویم. راستی در تمام جهان کدام مردم را پیدا میکنید که به اندازه ما سخاوتمند باشند و نسبت به داشته ها و دستاوردهای خود بخل نورزند و حساسیت نداشته باشند؟ پس از قرن ها حکومت طاغوتها, پس از سالها حکمرانی دیکتاتورهای خونریز, ابر و باد و مه خورشید و فلک عنایت الهی و ظرفیت های تاریخی و موقعیت های جغرافیای و اخلاص امام و لیاقت امت دست به دست هم داده اند و انقلاب اسلامی ایران پس از طی ان همه مرارت و سختی و شکنجه و زندان و دربدری و بدبختی پیروز شده و تمام عالم از عظمت و ابهت این اتفاق به لرزه افتاده است. آثار این پیروزی و بازتاب تاسیس جمهوری اسلامی ایران در این گوشه جغرافیا و در این برهه تاریخ در همه زوایای تاریخ معاصر حضور یافته است. هنوز چیزی از این اتفاق عظیم نگذشته یک جهان حمله و هجوم مسلح در برابر یک نهال تازه رسته آغاز شده است. آن همه طوفانهای سهمگین به سوی این ساقه نازک سرازیر شده. آن همه تیغ و خنجر فولادین بر این تن ضعیف و ناتوان فرود آمده. آن همه توان و توشه و عده وعده رویاروی این دست خالی قرار گرفته و تاریخ هشت سال جنگ تحمیلی رقم خورده است. گرچه همواره باید برای شناخت حقیقت ها با آنها فاصله گرفت. گرچه باید برای دیدن قلمه دماوند کیلومترها آن سوتر رفت اما بازهم عظمت و ابهت دفاع مقدس آنقدر هست که هنوز نسلی نگذشته سایه اقتدار و صولتش بر اندام حیات معاصر ما بیافتد و بوی دل انگیز صفا و معنویتش همه ابعدا زندگی مان را در بر بگیرد. در این هشت سال شگفت انگیزترین رویدادهای ممکن و غیر ممکن رخ داد. این هشت سال معادلات بزرگ و مهم نظامی و غیر نظامی جهان به هم خورد. در این سالها هیمنه و جبروت مادی بزرگترین ابرقدرتهای جهان در هم شکست, در این سالها کوچکترین و بی ادعاترین سربازان این مرز و بوم آبروی رفته بزرگترین و مدعی ترین سرداران و فرماندهان تاریخ ایران را خریدند. در این سالها در انگیزترین و شعرهای عاشقانه و حماسی ترین سروده های رزمی به بار نشست و آفریده شد.در این سالها چشم عالم به رویدادهای شگفت این عرصه معجزه و ایمان خیره ماند و نسلی از شکاف این حادثه های سخت سر بر آورد و بالید که افتخار ایمان و ایران گشت. دفاع مقدس فارغ از همه هیاهوهای سیاسی و همه چالشهای فکری هویت دینی و ملی ماست. همه ما که فرزندانمان در این خاک زندگی میکنند و آیندگانمان بر این سنگ سر می نهند. فرقی نمیکند که چه کسی باشیم و با چه مرام و عقیده ای . فرقی نمی کند که در آن سالهای سخت در کدام سوراخ عافیت خزیده باشیم یا بر کدام قله افتخار سر بر آورده باشیم. هر که باشیم از هر مرام و گروه و دسته و مسلک وبا هر ظاهر و ادعا و رنگ و لعاب از هر چه بگذریم آنچه دارایی مشترک همه ماست همین میراث گرانبها و ارزشمند است که به ما و نسل آینده ما هویت و تشخص می بخشد و به شهادت تاریخ چنین ثروت و دستاوردی را هیچ قوم و ملتی تا کنون نداشته است. لازم نیست با استدلال و بحث و مجادله ثابت کنیم که ما سخاوتمندریت مردم دنیا هستیم. کافی است به دور و برمان نگاهی بیاندازیم. به کوچه و خیابان و سینما و تلویزیون و کتابها, مجله ها, اداره ها و مدرسه ها و ... راستی آیا اثری از این میراث عظیم و گرانقدر هست؟ کدام ملت و کدام کشنور در جهان اینگونه چوب حراج به گرانبهاترین ثروت خود می زنند؟ در روزگاری که آنسوری دنیا برای یک دیوار فروریخته و چندکاله نظامی سوراخ شده موزده درست می کنند و برای یک ماه و هفت روز جنگ خود تاریخ می نویسند و دائر] المعارف می پردازند و... در روزگاری که یک آدم معمولی و بی خاصیت را به خاطر آنکه چند سعت با ترس و لرز در کنج یک سنگر خزیده و پنها شده به عنوان قهرمان معرفی میکنند و به او مدال شجاعت می دهند و سال به سال مشتی پوست و استخوان متحرک را به عنوان باقیمانده های نسل جنگ جهانی به روی صحنه می آورند و نمایش برگزار می کنند. در روزگاری که...راستی چقدر سرداران گردن فراز و دشمن ستیز ما امروز بی نام و نشان در این سوی و آن سوی شهر پراکنده اند؟ راستی چقدر میراث گرانبهای جغرافیای دفاع مقدس مورد صیانت و بازشناسی قرار می گیرد؟راستی چه مقدار از اهتمام مادی و معنوی سیاستگذاران و برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان در نهادهای مختلف به این ثروت عظیم معنوی معطوف می شود؟ راستی.... آیا واقعا سخاوتمندانه ترین مردم دنیا هستیم؟ در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس هیچ گونه محدودیتی نسبت به برداشت این مطالب برای هیچ کس ندارد [ سه شنبه 89/6/30 ] [ 10:23 صبح ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |