Live Traffic Feed

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

بصیرتِ دشمن‌شناسی

در جمع گروهی از کارشناسان وزارت دفاع و فرماندهان سپاه ـ قم ـ 17/ 8/88

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین. الّلهمّ کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.

مفهوم بصیرت
ابتدا خلاصه برداشتی که ما از این مفهوم داریم را عرض می‌کنم، بعد وارد بحث دیگری می‌شوم. برداشت ما از این واژه که روی آن بسیار تأکید می‌شود، این است که، همان طور که ما در دیدنی‌های ظاهری، برای جلوگیری از خطر باید در لغزشگاه‌ها دقّت کنیم، پیش پایمان را خوب نگاه کنیم  و حواس‌مان را جمع کنیم که در چاله نیفتیم، در امور معنوی و اجتماعی هم باید بینش دقیقی داشته باشیم. ترجمه فارسی بصیرت، همان «بینش» است؛ یعنی به مسائل سطحی نگاه نکنیم. خوب دقیق شویم. اشخاص را، گروه‌ها را، شرایط اجتماعی داخل و خارج را، درست بشناسیم و درک کنیم تا در دام نیفتیم و بعد از کسب شناخت و آگاهی لازم مواظب باشیم که هوای نفس ما را فریب ندهد و موجب کوردلی‌مان نشود. در حقیقت قوام بصیرت، اولاً به شناخت شرایط رفتار است؛ یعنی بفهمیم در چه شرایطی مشغول به انجام کاری هستیم؟ در این کار با چه کسانی مواجه هستیم؟ ما در چه شرایط زمانی و مکانی قرار گرفته‌ایم؟ و ثانیاً مواظب باشیم که حب و بغض‌ها و هوس‌ها و تعلّقات، باعث نشود به دام شیطان بیفتیم.

موضوع بحث : بصیرت در دشمن‌شناسی
یکی از شاخه‌های آگاهی به شرایط زمان و محیط، دشمن‌شناسی است. مقام معظم رهبری ـ‌دامت برکاته‌ـ روی  عنوان دشمن‌شناسی هم تأکید فرمودند. این مفهوم، ظاهراً مفهوم واضحی است؛ امّا ابهام‌هایی دارد که لازم است در مورد آن صحبت کنیم.
معنای دشمن چیست؟ چه کسانی دشمن ما هستند؟ اینان چرا دشمنی می‌کنند؟ و ما با دشمنان چگونه باید برخورد کنیم؟ این موضوع بحث ماست.
مفهوم دشمن مفهوم واضحی است؛ امّا در بسیاری از موارد وضوح شیء، موجب خفاء آن می‌شود. در پاسخ این سؤال که دشمن کیست؟ گفته می‌شود: دشمن کسی است که می‌خواهد انسان را از بین ببرد و یا اذیت کند. آیا دشمن منحصر به کسی است که بخواهد انسان را از بین ببرد؟ یا مراتب دیگری هم دارد؟ آیا باید قصد اولی او نیز، از بین بردن انسان یا ضرر زدن به انسان باشد؟ یا شامل قصدهای دیگری هم می‌شود که لازمه‌اش از بین رفتن انسان است؟ بعد از مقداری توضیح، جهات ابهامی که مورد نظر است، روشن می‌شود.

انواع دشمن
1. کسی که قصد ضربه زدن دارد:
چند مثال از مفاهیم دینی و قرآنی را مرور می‌کنیم تا محل اتکاء بحث روشن شود. قرآن، اوّلین کسی را که به عنوان دشمنِ کلّ انسان‌ها معرفی کرده، شیطان است: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ...»:1 شیطان دشمن شماست. شما هم او را دشمن بشمارید و با او معامله دشمن کنید. در مقابل، به دسته دیگری اشاره می‌کند و آن کسانی هستند که با شیطان دوستی می‌کنند و حتّی ولایت شیطان را می‌پذیرند، و در نتیجه شیطان بر آنها تسلط پیدا می‌کند: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون‏»2. این دشمنی شیطان با انسان ناشی از چیست؟ چرا او این چنین دشمنی می‌کند؟ و چرا ما باید او را دشمن حساب کنیم؟ به طور خلاصه باید گفت: داستان دشمنی ابلیس با بنی آدم از آنجا شروع شد که خدای متعال به شیطان امر فرمود: در مقابل آدم سجده کن؛ گفت: من از او شریف‌تر هستم و من از آتش خلق شده‌ام؛ ولی او از خاک. من در مقابل او سجده نمی‌کنم! خدا هم به واسطه این عصیان و تمرد و جسارتی که در مقابل خدای متعال کرد، او را از رحمت خود دور کرد و مورد لعنت قرار داد: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلىَ‏ یَوْمِ الدِّین‏»3. این منشأ شد که ابلیس ابتدائاً با آدم و بعد با همه فرزندان آدم تا روز قیامت دشمن شود. آدم نه به او ضرری زده بود، ونه با او دشمنی کرده بود، ونه کاری با او داشت؛ امّا ابلیس دشمن آدم بود؛ چرا؟ ریشه این دشمنی کبر و حسد ابلیس بود. او خودش را برتر می‌دانست؛ ولی دید خدا او را برتر حساب نکرده است. بخاطر اینکه خدا او را برتر حساب نکرده با آدم دشمن شد! نمونه این، در انسان‌ها نیز وجود دارد. در موارد زیادی حسد منشأ دشمنی می‌شود. دو فرزند بلافصل حضرت آدم‌هابیل و قابیل بودند که یکی با دشمنی، دیگری را کشت. اولین قتلی که در عالم اتفاق افتاد، قتل ‌هابیل بود که به وسیله قابیل انجام گرفت. این برادر چه دشمنی با برادرش داشت؟ «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین‏»4. ماجرا از این قرار بود که هر دو قربانی کرده بودند و قربانی‌هابیل قبول شده، ولی قربانی قابیل قبول نشده بود. قابیل گفت: «لَأَقْتُلَنَّک‏»: حال که قربانی من قبول نشد، تو را می‌کشم! مگر‌هابیل چه کرده بود؟ او که گناهی نداشت و به قابیل ضرری نزده بود. حسد منشأ این دشمنی بود. قابیل می‌گفت: چرا باید قربانی او قبول شود و از من قبول نشود. «قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین‏»:‌هابیل گفت: «علتش این است که خدا اعمال پرهیزکاران را قبول می‌کند؛ تو متقی باش تا خدا از تو نیز قبول کند»؛ ولی او گوشش بدهکار نبود و می‌گفت: «چون قربانی من قبول نشده، باید تو را بکشم» و بالاخره او را کشت.
پس گاهی دشمنی در اثر یک عامل نفسانی در درون انسان است و طرف مقابل نه ضرری زده و نه قصد سوئی داشته است؛ بلکه این شخص از ناحیه خود، در اثر حسد و صفات نفسانی خود، نسبت به او دشمنی می‌کند. این مسئله در صدر اسلام هم وجود داشته، در بین انسان‌های امروز، در ایران، در اروپا و در افریقا هم وجود دارد. ریشه جنگ جهانی اول و بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌ها که در عالم اتفاق افتاد از کجا پیدا شد؟ همه اینها ابتدا از همین گونه مسائل نشئت می‌گیرد. اختلاف دو فرد یا دو شاهزاده، از روی حسد و تکبّر، منشأ این شد که یک جنگ عالمگیر راه بیفتد. شیطان دشمن آدم و آدمی‌زادگان تا روز قیامت شد: «قالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ ...»5: نه تنها من با او دشمن هستم، فرزندانش را هم تا روز قیامت گمراه می‌کنم. هر کاری از دستم بر بیاید برای گمراهی شان انجام می‌دهم و اذیت شان خواهم کرد!
یکی از کارهایی که شیطان در اثر همین دشمنی نفسانی که با حضرت آدم داشت، در حقّ بنی‌آدم انجام می‌دهد، این است که سعی می‌کند بین آنها دشمنی ایجاد کند: «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِر ...»6. از میان ابزارهائی که موجب ایجاد دشمنی بین انسانها می‌شود دو ابزار خیلی بارز است: یکی شراب‌خواری و یکی قماربازی. این‌دو موجب دشمنی‌های زیادی می‌شود. در اثر همین‌ها، بسیاری افراد هم‌دیگر را کشتند، خونریزی‌ها کردند و اختلافات فامیلی ایجاد کردند. قرآن می‌فرماید: شیطان می‌خواهد از راه شراب و از راه قمار بین شما، فرزندان آدم، ایجاد دشمنی کند. این هم یک جور دشمنی است. شیطان وسوسه می‌کند، ابزارش را هم یاد می‌دهد و در اختیارشان می‌گذارد، به شراب‌خوری و قماربازی تشویق می‌کند، در نتیجه اینها به جان همدیگر می‌افتند. البتّه این به عنوان یک مثال است و الّا ابزارهای دیگری هم وجود دارد. مثل ابزارهای سیاسی و اجتماعی که موجب عداوت و دشمنی بین افراد می‌شود. در اینجا شیطان واقعاً درصدد است که به آدمیزاد ضرر بزند و قسم خورده که این کار را می‌کند؛ یعنی از روی قصد و بخاطر اینکه اذیت کند، وسوسه می‌کند. اصلاً قصدش اذیت کردن است و ریشه‌اش آن حسدی است که به آدم داشت.

2. کسی که اصالتاً قصد ضربه زدن ندارد
قرآن و روایات مواردی از دشمنی را نشان می‌دهند که اصالتاً قصد اذیت کردن و ضربه زدن وجود ندارد، با این حال می‌گوید: اینها دشمن شما هستند. برای اینکه بحث گسترده نشود، باز مثالی از قرآن بزنیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُم‏ ...»7. این مطلب، مطلب عجیبی است. خداوند در قرآن مطالب خیلی مهم و اساسی را ذکر می‌کند و این گونه نیست که هر مطلبی را در قرآن بیان کند، ولو حکم شرعی باشد. حتّی در قرآن نفرموده چند رکعت نماز بخوانید، یا نماز را چگونه بخوانید؛ فقط فرموده نماز بخوانید و تفسیر آنرا به عهده پیغمبر ـ‌صلی الله علیه و آله‌ـ گذاشته است. امّا قرآن بعضی از مطالب را که در نظر سطحی، خیلی مهم جلوه نمی‌کند، روی آنها خیلی حساسیت دارد. مثلاً آیا ما هیچ وقت فکر می‌کنیم زن و فرزند ممکن است، دشمن انسان شوند؟ به ندرت ممکن است اتفاق بیفتد که بین زن و شوهر، دشمنی واقع شود، مخصوصاً بین فرزند و پدر و مادر. پدر و مادر همیشه در حال خدمت به فرزندشان هستند. فرزند هر چه دارد از پدر و مادر دارد. این چگونه مسأله‌ای است که قرآن روی آن تکیه می‌کند و به مؤمنین خطاب می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ ...»: بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، «فَاحْذَرُوهُم» از اینها بپرهیزید؟ این همه مسائل مهم در اجتماع وجود دارد؛ این مسئله چه خصوصیتی داشته که این را ذکر می‌کند؟
شبیه به این مسئله امّا با یک تعبیر آرام‌تر و ملایم‌تری نیز در قرآن آمده است که می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ»8: بدانید که اموال شما و فرزندان‌تان، اسباب آزمایش شما هستند، خیلی به اینها دل نبندید. به اینها به این دید نگاه کنید که به اسباب آزمایش نگاه می‌کنید. این هم یک مطلب عجیبی است که چطور اولاد انسان اسباب آزمایش است؛ ولی لحن این آیه ملایم‌تر است نسبت به این که بگوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ»: بعضی از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند «فاحذروهم»: از اینها بپرهیزید و دور شوید. باز برای اینکه درباره مفهوم عداوت بیشتر دقت کنیم، حدیثی از نبی مکرم اسلام را مرور می‌کنیم. می‌فرماید: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏»9: دشمن‌ترین دشمنان انسان، خود انسان و نفس او است. همان نفسی که در همین پیکر انسان و بین دو پهلویش وجود دارد؛ یعنی در درون خودش است. این دشمن‌ترین دشمنان آدم است. این مطلب چه معنائی دارد که نفس انسان با انسان دشمن است؟ مگر ما با نفس چه کرده‌ایم یا چه اذیتی کرده‌ایم که دشمن ما شده است؟ آیا نفس می‌خواهد ما را بکشد و از بین ببرد؟ این معقول نیست که آدم خودش، بخواهد خودش را بکشد!
این تعبیر معروفی است و بسیاری از بحث‌های اخلاقی روی همین متمرکز شده است و بزرگان درباره‌اش بحث کرده، و رساله‌ها نوشته‌اند که بزرگ‌ترین دشمن انسان، نفس خود انسان است. این مطالب را عرض کردم برای اینکه توجّه پیدا کنیم که بسیاری از مفاهیم ممکن است در نگاه اول، به نظر مثل چراغ خیلی روشن بیاید؛ امّا وقتی دقّت می‌کنیم، می‌بینیم ابهام‌هایی دارد که خیلی گیج کننده است. اینکه نفس انسان خودش دشمن آدم باشد، یعنی چه؟ چرا دشمنی می‌کند؟ فرزند انسان، همسر انسان، دشمن انسان می‌شود، یعنی چه؟ البتّه نفرمود همه همسران، هرگز چنین چیزی نیست؛ بلکه فرمود: «من ازواجکم» بعضی از همسران، بعضی از فرزندان. چرا بعضی از فرزندان با انسان دشمنی می‌کنند؟ دو نفر که با هم ازدواج می‌کنند می‌خواهند یک زندگی مشترک داشته باشند؛ یعنی اینها همدیگر را پسندیده‌اند و می‌خواهند با هم یکی شوند. چرا یکی با دیگری دشمنی می‌کند؟ چرا فرزند باید با پدر و مادر دشمنی کند؟ فرزند که هستی‌اش را از پدر و مادرش دارد، مخصوصاً نسبت به مادر. مادر از دوران جنینی تا بعد از شیرخوارگی و ... به او محبّت کرده و عشق مادر به فرزند، عشقی افسانه‌ای و اسطوره‌ای است. مسأله عجیب و معمائی است. ولی این یک حقیقت قرآنی و خیلی صریح است. هیچ تعبیر و تفسیری هم برنمی‌دارد: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ». این مسئله باعث می‌شود که ما مقداری در این رابطه دقّت کنیم. ببینیم علّت دشمنی کردن اصلاً چیست؟ آیا لازمه دشمنی این است که یک کسی درصدد باشد دیگری را از بین ببرد، یا نه، دشمنی فراتر از این و وسیع‌تر از این است؟

مفهوم دشمنی
اصل دشمنی این است که رابطه یک موجود ذی‌شعور و آگاهی، اعمّ از انسان یا جنّ یا شیطان، با یک موجود ذی‌شعور دیگر طوری باشد که از اینکه به او ضرر بخورد، باکی نداشته باشد. هر رفتاری را که بخواهد انجام دهد، ولو به ضرر طرف تمام شود، و ابائی نداشته باشد. این در مقابل دوستی است. اقتضای دوستی این که انسان نسبت به دیگری یک حالی داشته باشد که نمی‌خواهد به او ضرری بخورد و بخواهد منفعتی به او برساند. انسان وقتی کسی را دوست دارد، علاقه دارد که به او خدمتی کند. خیرش را می‌خواهد و مواظب است اگر ضرری بخواهد به او برسد، مثلاً حیوانی به او حمله کند، دشمنی او را اذیت کند، مانع شود. امّا دشمن اینگونه نیست. دشمن یا اصلاً می‌خواهد نابودش کند یا می‌خواهد به آن ضرر بزند یا لااقل باکی ندارد از اینکه به او ضرر بخورد. شرط دشمنی این نیست که حتماً کینه‌ای نسبت به طرف مقابل داشته باشد، به این نحو که یکبار از او ضرری دیده باشد و حالا بخواهد تلافی کند. حضرت آدم به شیطان ضرری نزده بود ولی او در اثر حسد دشمنی داشت. بنابراین ممکن انسانی نسبت به انسان دیگر به خاطر حسد دشمنی داشته باشد. ممکن است شخصی که مورد دشمنی قرار گرفته، قصد سوئی نکرده، بلکه خدمتی هم کرده باشد؛ امّا دشمن می‌خواهد به او ضرر بزند؛ چرا؟ برای اینکه می‌گوید: چرا تو از من بهتر هستی. این یک حقیقتی است که نمونه‌های آن را زیاد سراغ داریم.
حسد، هم در امور مادی ممکن است پیش بیاید، مثل اینکه کسی ثروت بیشتری دارد و دیگری به او حسد بورزد ویا دو همکلاسی یکی درسش بهتر است و نمره بیشتری می‌گیرد و معلم بیشتر به او احترام می‌گذارد، دیگری به او حسد می‌برد، و هم ممکن است در امور معنوی پیش آید. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواء ...»10: کافران دوست دارند که شما هم کفر بورزید و مثل آنها شوید: «فَتَکُونُونَ سَواء» اینها رشک می‌برند، حسد می‌برند از اینکه شما یک ارزش معنوی را کسب کردید و آنها کسب نکردند. اصلاً دشمنی‌شان برای این است که شما چرا اهل ایمان هستید. می‌گویند: شما هم کافر شوید و مثل ما باشید. همه مثل هم باشیم. مسأله‌ای که امروز آمریکا درصدد آن است، این است که فرهنگ خودش را به همه جهان صادر کند و همه فرهنگ آمریکایی داشته باشند. این یک حقیقتی است. نه به خاطر اینکه آنها خیلی عاشق فرهنگ خودشان هستند، بلکه می‌خواهند دیگران را هم دچار بدبختی‌های خودشان کنند. آنها اکنون در مفاسد فرهنگ خودشان گیر کرده‌اند و نمی‌دانند چه باید بکنند. آثار این مفاسد فرهنگی بر همگان آشکار است. نمونه آن این کشتارها و تیراندازی‌هائی است که در داخل آمریکا، در دبیرستان‌ها و ... صورت می‌گیرد. در بسیاری از دبیرستان‌های آمریکا باید پلیس مسلح وجود داشته باشد تا دانش آموزان همدیگر را یا معلم را نکشند! در دبیرستان، در دانشگاه، یک چنین فضایی حاکم است. ممکن است ما از دور بعضی از زرق و برق‌ها را ببینیم و آرزو کنیم که ای کاش مثلاً کشور ما هم اینگونه بود. خبر نداریم چه مفاسدی و چه ناامنی‌هایی در درون این جامعه وجود دارد. گاهی اخبارش در روزنامه‌ها و تلویزیون و ... می‌آید. اخیراً یک افسر ارتش چند سرباز را کشته و چندین نفر را زخمی کرده بود. امثال این زیاد اتفاق می‌افتد.
به هرحال، ممکن است کسانی درصدد ضرر زدن به دیگری باشند. این یک نوع دشمنی است و گاهی ممکن است قصد ضرر زدن نباشد و فقط به دنبال منفعت خودشان باشند؛ ولی باکی ندارند که منفعت‌شان، موجب ضرر دیگری شود. گاهی یک کاسب بازاری به دنبال منفعت خودش می‌باشد و قصد ندارد که حتماً به مشتری ضرر بزند. دشمنی خاصّی با مشتری ندارد. او می‌خواهد منفعت بیشتری ببرد. ممکن است برای اینکه منفعت بیشتری ببرد، جنس تقلّبی بفروشد. جنس تقلبی اگر خوردنی باشد، مشتری را مریض می‌کند و اذیت می‌شود، و اگر پوشیدنی باشد، آن جنس زود از بین می‌رود و مشتری ناراحت می‌شود؛ ولی کاسبی که فقط به دنبال منفعت خود باشد، باکی ندارد و  می‌گوید: هر چه بادا باد. من سود خودم را ببرم او هر طور می‌خواهد بشود.


[ چهارشنبه 89/6/17 ] [ 9:6 صبح ] [ علی فغانی ]

 بسم الله ارحمن الرحیم

بصیرت در اصطلاح قرآنی به معنای ادراک حقایق و رؤیت چیزها چنان که هست، می باشد. بصیرت در نگرش قرآنی جز با عمل به آموزه های وحیانی و تزکیه نفس پدید نمی آید. با این همه اهل بصیرت در مسیر رشد و کمال است نه آن که به کمال رسیده و از دام خطر رسته باشد، بلکه هر آن ممکن است که سقوط کرده و در دام شیطان افتد. انسان تا زمانی که در دنیا است و اجل واقعی او فرا نرسیده است در مسیر است. این مسیر می تواند حق و یا ضلالت باشد. آن کس که در مسیر کمالی است تا زمانی که اجل او فرانرسیده است هر دم ممکن است بازگردد و در مسیر ضلالت قرارگیرد چنان که این مسئله درباره اهل ضلالت نیز صادق است و امکان توبه و بازگشت تا دم مرگ برای او فراهم است.

 البته هستند کسانی که به کمال رسیده و هنوز اجل ایشان به پایان نرسیده است. آنانی که به کمال رسیده اند کسانی هستند که در قرآن از آنان به مخلصان (به فتح لام) یاد شده است. مقام مخلص مقام کسانی است که حتی ابلیس از گمراه کردن ایشان نومید شده است. اینان از شر گمراهی در امان هستند و با آن که به کمال رسیده اند اجل ایشان فرا نمی رسد؛ اجل به معنای مرگ طبیعی انسانی است که به کمال لایق خود در مسیر تکاملی رسیده و در صعود و سقوط به جایی رسیده است که دیگر بودن وی در زمین تأثیری در شاکله وجودی اش نخواهد داشت.

بنابراین هر انسانی در مسیر زندگی خود تا اجل و مرگ طبیعی از این که مورد آزمایش، ابتلا و فتنه قرارگیرد درامان نمی باشد. این حکم شامل همه کسانی است که از مقام مخلصین بیرون هستند. اهل بصیرت نیز چون در راهند از کسانی هستند که احتمال سقوط در ایشان قوی است؛ زیرا ابلیس در مسیر ایشان بیشتر می نشیند و می کوشد تا ایشان را که در راهند و به کمال نزدیک، به سقوط بکشاند. دامی که ابلیس برای ایشان پهن می کند دام غرور و تکبر است. در سوره طه درباره سامری آمده است که وی اهل بصیرتی بوده که در دام شیطان افتاد و خود را به دام هلاکت و سقوط افکند.

سامری از کسانی است که قرآن اهل بصیرت بودن وی را تایید می کند. قصه او همانند قصه بلعم باعور است که به مقامات عالی رسیده بود و اهل بصیرت بود ولی به جهت گرایش شدید تکبری و غرورآمیزش به جنگ خدا و پیامبرش می رود و به تعبیر قرآنی اخلد فی الارض می شود و در زمین جاویدان می گردد. سامری اهل بصیرتی است که به حقایق و معارفی دست می یابد و در یک حرکت جوهری کمالی به حدی از کمال می رسد که می تواند از زر و زیور، گوساله ای بسازد که صدایی از آن بیرون آید و قوم موسی را در چله موسوی که برای دیدار خدا به کوه طور شتافته بود، گمراه نماید. خداوند در آیات 85تا 97 سوره طه به مسئله سامری اشاره و بیان می کند که سامری در پاسخ موسی(ع) گفت: من اهل بصیرتی شدم که دیگران به آن نرسیده و از آن توانایی برخوردار نمی باشند: قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی؛ من به چیزی بصیرت یافتم که دیگران بدان بصیرت نیافته اند. مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده و رسول خدا را داشت بر گرفتم و در پیکر افکندم و نفس من این کار را در چشمم بیاراست. در زمانه ما نیز سامری های اهل بصیرت بسیاری هستند که از توانایی هایی برخوردار می شوند. این برخورداری و توانایی از آن رو به ایشان داده می شود که در راه تزکیه قرارگرفته اند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که هر کس تزکیه کند، نتیجه عملش را در دنیا و آخرت می یابد. آن که اهل دنیاست در دنیا و آن که اهل آخرت است در آخرت به آن دست می یابد و از آثار و نتایج آن بهره مند می شود. در داستان امام صادق(ع) با فردی دهری آمده است که وی از علوم و دانشی خاص برخوردار بوده و می توانست از غیب خبر دهد. آن گاه پس از احتجاجات و مباحثه طولانی، این فرد ایمان می آورد و توانایی خود را از دست می دهد که آن حضرت می فرماید: خداوند بهره و سود هر کار خوبی را پرداخت کرده و پاداش می دهد، از آن جایی که پیش از این اهل دنیا بودی آن را در دنیا به تو داده بود ولی اکنون که ایمان آورده ای آن را ذخیره آخرتت کرده است. هوشیار! که در دام اهل بصیرتی بیافتیم که به جهت برخی از توانایی ها می کوشد تا سوداگری کند و دین مردمان را بخرد و آنان را از خدا دور سازد. بنابراین اهل بصیرت همواره در خطر هستند و می بایست از این که در دام شیطان بیافتند برحذر باشند و به خدا پناه برند.

 مصطفی حیدری - روزنامه کیهان - شماره18838


[ چهارشنبه 89/6/17 ] [ 8:46 صبح ] [ علی فغانی ]

منابع بینش

1. عقل؛ یکی از منابع بینش انسان، عقل می­باشد. تفکر و اندیشه، کاری است که در نظام آفرینش بر عهده­ی عقل نهاده شده است. مراد از عقل در این­جا عقلی است که این مقدار شناخت برایش حاصل شود که بتواند راه سعادت خویش را تشخیص دهد، چنان­که حضرت7 می­فرمایند: کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد. و هم­چنین می­فرمایند:

والعقل حسام قاطع و قاتل هواک بعقلک؛ و عقل شمشیری است برّان و هوای نفس خویش را با شمشیر عقل بکش.

امام7 فکر را عامل بصیرت معرفی می­فرمایند:

من طال فکره حسن نظره؛ هرکس فکرش طولانی شود، بینایی او نیکو می­شود.

2. علم و دانایی؛ امام علی7 ضمن بیان ویژگی­های پیامبر اکرم9 می­فرمایند:

مردمی که از شناخت عمقی بی­بهره­اند و شناخت آنان از هستی، منحصر به محسوسات است به عنوان بیمارانی هستند که به ناآگاهی و سرگردانی مبتلا هستند. رسول اکرم9 به عنوان طبیب خبیر و متخصص است که خود به سراغ بیماران می­رود و آنان را از ناآگاهی بیرون می­آورد.

امام7 در مورد این افراد می­فرمایند:

من قلوب عمی و آذان صمّ والسنة بکم افرادی که به کوردلی مبتلا هستند و گوش قلبشان کر و زبان جانشان لال شده است، بیمارانی هستند که منبع شناخت­های عقلی و قلبی آنان مسدود شده است؛ بدین جهت از شناخت عمق هستی محروم­اند و لذا ایشان در توصیف این گروه می­فرمایند:

لم یستضیؤا بأضواء الحکمة ولم یقدحوا بزناد العلوم الثاقبة فهم فی ذلک کالانعام السائمة والصخور القاسیة؛ بنی­امیه با نور حکمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعله­های فروزان دانش، قلب خود را نورانی نکرده­اند، چونان چهارپایان صحرایی و سنگ­های سخت و نفوذ ناپذیرند.

امام علی7 دانایی را عامل بینایی معرفی می­فرمایند:

این دانایان کسانی هستند که با چشم عقل به هستی می­نگرند و نگاهشان از این جهان محسوس عبور می­کند و به جهان نامحسوس می­رسد و در نتیجه همراه و هم­خانه­ای که این راه به آن منتهی می­شود را می­بینند.

2. قرآن کریم؛ و کتاب الله بین اظهرکم ناطق لایعیالسانه و بیت لاتهدم ارکانه و عز لاتهزم اعوانه. کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض ولایختلف فی الله، ولایخالف بصاحبه عن الله؛ کتاب خدا؛ قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ­گاه زبانش از حق­گویی، کند و خسته نمی­شود و همواره گویاست؛ این قرآن است که با آن می­توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله­ی آن بشنوید. بعض قرآن از بعضی دیگر سخن می­گوید و برخی بر برخی دیگر گواهی می­دهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد، از خدا جدا نمی­سازد.

این فراز کلام حضرت که می­فرمایند: تبصرون به یعنی به وسیله­ی قرآن می­بینید، اشاره به این است که قرآن مشتمل بر حکمت است و وجه شباهت قرآن با حکمت این است که نادانان به وسیله­ی کتاب و حکمت­ها و موعظه­هایی که در آن است به مقاصد و مصالح دنیا و آخرت خود راهنمایی و بینا می­شوند. کسانی را که در سایه­ی انوار آن گام بر می­دارند، از راه حق بیرون نمی­برد و از رسانیدن آن­ها به مقصد اصلی تخلف نمی­ورزد.

حضرت7 در جای دیگری، قرآن را هادی معرفی می­فرمایند که گمراه نمی­کند و سفارش می­فرمایند که از قرآن در امور مدد بگیرید.

و اعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش، والهادی الذی لایضل، والمحدث الذی لایکذب....واتهموا علیه آراءکم واستغشوا فیه أهواءکم؛ آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده­ای است که نمی­فریبد، و هدایت کننده­ای است که گمراه نمی­سازد، و سخن­گویی است که هرگز دروغ نمی­گوید.... و رأی و نظر خود را در برابر قرآن متّهم کنید، و خواسته­های خود را با قرآن نادرست بشمارید.

و در بخشی از سخنانشان قرآن کریم را این­گونه معرفی می­فرمایند:

ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم، وانتقاض من المبرم، فجاءهم بتصدیق الذی بین یدیه، والنّور المقتدی به، ذلک القرآن فاستنطقوه، ولن ینطق، ولکن أخبرکم عنه، ألا إنّ فیه علم مایأتی، والحدیث عن الماضی، و دواء دائکم، و نظم مابینکم؛ خداوند پیامبر9 را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امت­ها در خواب غفلت بودند، و رشته­های دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبر9 به میان خلق آمد در حالی که کتاب­های پیامبران پیشین را تصدیق کرد، و با نوری هدایت­گر انسان­ها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند، و آن نور، قرآن کریم است.

از قرآن بخواهید تا سخن گوید، که هرگز سخن نمی­گوید، امّا من شما را از معارف آن خبر می­دهم، بدانید که در قرآن علم آینده و حدیث روزگاران گذشته است، شفا دهنده­ی دردهای شما، و سامان دهنده­ی امور فردی و اجتماعی شما است.

قرآن کریم، همه چیز مربوط به هدایت را دارد و لذا حضرت7 توصیه می­فرمایند که به وسیله­ی قرآن خواسته­های خود را از خدا بخواهید و با درستی قرآن به خدا روی آورید.

4. تاریخ و سرگذشت گذشتگان؛ حضرت امیر7 انسان­ها را به عبرت­گیری از تاریخ و توجه به آثار گذشتگان دعوت می­فرمایند و آثار آنان را مایه عبرت می­شمرند:

...وکل حی فیها إلی فناء، أولیس لکم فی آثار الاولین مزدجرٌ، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر. إن کنتم تعقلون! أولَم تروا إلی الماضین منکم لایرجعون، وإلی الخلف الباقین لایبقون! أولستم ترون أهل الدنیا یصبحون و یمسون علی أحوالٍ شتّی: ...فمیّت یبکی و آخر یعزّی، وصریع مبتلی، و عائد یعود، و آخر بنفسه یجود، و طالب للدنیا والموت یطلبه، و غافل ولیس بمغفول عنه، و علی أثر الماضی )الماضین( ما یمضی الباقی؛ ... و هر موجود زنده­ای به سوی مرگ می­رود. آیا نشانه­هایی در زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیا پرستی باز نمی­دارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرت­آموزی نیست؟ مگر نمی­بینید که گذشتگان شما باز نمی­گردند؟ و فرزندان شما باقی نمی­مانند؟ مگر مردم دنیا را نمی­نگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونی دارند: یکی می­میرد و بر او می­گریند، و دیگری باقیمانده به او تسلیت می­گویند، یکی دیگر بر بستر بیماری افتاده دیگری به عیادت او می­آید، و دیگری در حال جان کندن است، و دنیا طلبی در جستجوی دنیاست که مرگ او را در می­یابد، و غفلت زده­ای که مرگ او را فراموش نکرده است، و آیندگان نیز راه گذشتگان را می­پویند......

این خطاب حضرت7 هشداری است بر این­که بنگرند و پند گیرند که دنیا پایدار نیست و شایستگی دوام و بقا را ندارد و مردم را در تمام حالات از دنیا پرهیز می­دهند هر چند رهایی از آن را دوست نداشته باشند، و این از بزرگ­ترین مصلحت­هاست که انسان محبوبی را که ناگزیر است از آن جدا شود، به تدریج رها کرده و نفس خود را به این امر رام کند.

حضرت7 بعد از خواندن سوره­ی تکاثر می­فرمایند:

یاله مراماً ما أبعده! و زوراً ما أغفله وخطراً ما أفظعه، لقد استخلوا منهم أیّ مدّکر... أفبمصارع آبائهم یفخرون! ام بعدید الهلکی یتکاثرون! ... ولأن یکونوا عبراً أحق من أن یکونوا مفتخراً ولأن یهبطوا بهم جناب ذلّة، أحجی من أن یقوموا بهم مقام عزّة! لقد نظروا إلیهم بأبصار العشوة وضربوا منهم فی غمرة جهالة ...؛ شگفتا! چه مقصد بسیار دوری! و چه زیارت کنندگان بی­خبری! و چه کار دشوار و مرگ­باری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن­ها که سخت مایه عبرت­اند... آیا به گورهای پدران خویش می­نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته­اند؟ ... آن­ها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند، عاقلانه­تر است تا آنان را وسیله فخر فروشی قرار دهند! اما بدان­ها با دیده­های کم­سو نگریستند و با کوته­بینی در امواج نادانی فرو رفتند...

حضرت7 افرادی که با دیده­های مریض نگاه کردند و به همین دلیل معایبشان بر آنان مخفی ماند، را سرزنش می­فرمایند.

أی مدّکر این فراز از عبارت، برای اهل بصیرت به بهترین وجه مایه­ی عبرت و پند گرفتن می­باشد، زیرا سؤال حکایت از امر عجیبی می­کند که آن­ها به چه چیز افتخار و مباهات می­کنند.

از دیدن گورهای مردگان، باید انسان متواضع شود و به خواری خود پی ببرد که لازمه­ی آن، کوچکی در برابر عزت و ارجمندی خداوند است.

کلمه­ی "أبصار" به "عشوه" اضافه شده است. زیرا میان آن­ها مناسبتی وجود دارد و چنین است که آنان با دیده­های دلشان که پرده­ی ناآگاهی و جهل نسبت به احوال مردگان آن را فرا گرفته بوده به آن­ها می­نگرند، و در این راه کورکورانه و ناآگاهانه سیر می­کنند.

حضرت امیر7 در وصیت خود به امام حسن7 می­فرمایند:

نکات حساس و آموزنده و ارزنده­ی تاریخی را بر قلبت عرضه کن تا از تجارب گذشتگان بهره­ ببری و آن­چنان بیندیش و بپندار که گویا در آینده­ی نزدیک، تو نیز مانند یکی از آنان خواهی بود که دوستانت را رها کرده و به دیار غربت سفر می­کنند. بیندیش که باید چه کنی.

تاریخ جزء علوم آلی است و شناخت آن به منظور بهره­گیری از نکات حساس آن مطلوب می­باشد و حضرت7 نیز مردم را به دقت و تفکر در آن وا می­دارد که خود این امر موجب باز شدن چشم باطن و ایجاد دیدی واقعی و نگرشی صحیح به زندگی می­شود.

منبع: سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری

 


[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 12:43 عصر ] [ علی فغانی ]

مقدمه

ابتدا لازم است مقصود از بصیرت روشن گردد و آن­گاه به اصل بحث پرداخته شود.

در بررسی هر امری، تجزیه مقدم بر ترکیب می­باشد؛ لذا در ابتدا بحث مفهوم­شناسی موضوع ارائه می­گردد.

بصیرت در لغت به معنای: عبرت، ثبات در دین، حجت و استبصار در چیزی، علم و خبره، زیرکی و گواه، و همچنین به معنای عقیده­ی قلب و یقین می­باشد.

بصیر بر دو وجه قابل استعمال است: 1. مدرک شیءٍ مُبصَر 2. عالم.

ابن اعرابی می­گوید: ابصرالرجل: یعنی زمانی­که از کفر به سوی بصیرت ایمان خارج شد در این­جا بصیرت را به ایمان نسبت می­دهند.

بصیرت در اصطلاح، روشنایی و نور خاصی است که در نتیجه­ی استضائه از چراغ وحی و امامت در عمق جان انسان پدید می­آید و چراغ وحی و امام مقدمه­ی چراغ بصیرت در عمق وجود انسانند.

اشخاص فاقد بصیرت، فاقد حیات انسانی هستند؛ چون اندیشه­ی آنان در تاریکی است و حقیقت را نمی­بینند و به همین دلیل راه رشد و سعادت را هم نمی­شناسند.

قرآن کریم در مورد کسانی که چراغ بصیرت را در جان دارند و کسانی که فاقد این چراغند؛ مقایسه­ای دارد.

أو من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زیّن للکافرین ما کانوا یعملون؛ آیا کسی که مرده [دل] بود و زنده­اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی­هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این­گونه برای کافران آن­چه انجام می­دادند زینت داده شده است.

اهمیت بصیرت از آن­جا روشن می­شود که محور همه­ی افعال انسان می­باشد و عکس العمل­های متفاوت افراد بر طبق آن شکل می­گیرد و ارزش و اعتبار انسان وابسته به نوع بینش اوست.

قدر کل امرئ مایحسن ؛ هرکس آن­قدر می­ارزد که می­داند و مهم­تر از معیار ارزش انسان که شناخت­های او می­باشد، معیار ارزش شناخت­هاست که چه شناختی برای انسان سودمندتر و ضروری­تر است.

ما در این مقاله برآنیم که از منظر حضرت علی7 به این موضوع بنگریم و ضمن آشنایی با عوامل و منابع بصیرت؛ کلمات نورانی آن حضرت را چراغ راهمان سازیم.

عوامل و زمینه­های بصیرت

1. تقوا و یاد حق؛ از مهم­ترین عوامل ایجاد بینش صحیح، تقوا می­باشد. و اولین شرط در مسیر کمال انسان این است که برای اعمال و رفتارهای خود، معیار و ضابطه­ای در اختیار داشته باشد و هواهای نفسانی را تحت کنترل بگیرد.

چنان­که حضرت علی(ع) می­فرمایند:

اعلموا، عبادالله، أن التقوی دارحصن عزیز ... ألا وبالتقوی تقطع حمة الخطایا...؛ ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است... آگاه باشید [که] با پرهیزکاری، ریشه­های گناهان را می­توان برید....

برای این­که روشنی چراغ بصیرت تداوم پیدا کند، باید سدی محکم جلوی طوفان هوس کشیده شود، و تقوا همان سد نیرومندی است که می­تواند طغیان هوس را در انسان مهار کند.

امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگر می­فرمایند: فان الله التقوی دواء داء قلوبکم و بصر عمی أفئدتکم...؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروی بیماری­های دل­ها، روشنایی قلب­ها و ... است.

امام سجاد7 می­فرمایند: برای بنده، چهار چشم است: دو چشم که با آن دو امر دین و دنیایش را می­بیند و دو چشم که با آن دو امر آخرتش را می­بیند، پس چنان­چه خداوند متعال خیر را به بنده­ای اراده کرد، دو چشم قلبش را باز می­کند سپس با آن دو غیب را می­بیند و چنان­چه خداوند به بنده، غیر آن را اراده کرد، قلبش را با آن­چه در آن است، ترک می­کند.

کسی که خداوند او را در پیکار با نفس یاری­اش دهد، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و دشواری­ها بر او آسان می­شود. چنان­که حضرت7 می­فرمایند: ... إن من أحب عبادالله الیه عبداً أعانه الله علی نفسه، فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف؛ فزهر مصباح الهدی فی قلبه وأعدالقری لیومه النازل به ... نظر فأبصر و ذکر فاستکثر...؛ ای بندگان خدا! همانا بهترین و محبوب­ترین بنده نزد خدا، بنده­ای است که خدا او را در پیکار با نفس یاری داده است، آن کس که جامه­ی زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسایل لازم برای روزی او فراهم آمده ... همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیکو، فراوان انجام داده است....

یاد خداوند موجب آبادی قلب­هاست، چنان­که دومین وصیت امام7 به فرزندشان، ذکر و یاد حق می­باشد.

امام7 اهل ذکر را به کسانی تشبیه فرموده­اند که در بیابان­ها، راه را به مردم نشان می­دهند. زیرا انسان­ها را به سوی حقیقت که خداوند است، راهنمایی می­کنند. پیوسته برای خداوند در هر دوره، بندگانی بوده که به اندیشه­ی آنان الهام می­کرده و در وادی خردهایشان با آنان سخن می­گفته است.

... فاستصحبوا بنور یقظه فی الابصار والاسماع والافئدة...؛ اینان به نور بیداری، در دل­ها و چشم­ها و گوش­ها نور می­افشانند. اینان پرده­ی آن جهان را از جلوی چشم مردم دنیا برداشته­اند. گویا ایشان چیزهایی را می­بینند که مردم نمی­بینند و می­شنوند آن­چه را که دیگران نمی­شنوند.

نتیجه­ی تقوا شناخت و ساخت خویشتن است که انسان را به مقام والای محبوبیت می­رساند و در این دنیا با بینایی نافذ می­نگرد و راهی را که باید سپری کند، با بینایی شایسته تشخیص داده، مشعل­های فروزان الهی را که سر راهش نصب شده، شناخته و ناهمواری­ها و فرو رفتن در فراز و نشیب­های راهش را پشت سر می­گذارد.

2. نفی وابستگی­های مادی؛ یکی از عواملی که موجب بصیرت انسان می­گردد این است که وابستگی­های مادی را از خود دور کند. حدیث قدسی به این مطلب اشاره دارد: یا دنیا! اخدمی من خدمنی و اتعبی من تبعک؛ ای دنیا! به کسی که به من خدمت می­کند، خدمت کن و کسی که دنبال تو می­آید را خسته کن.

حضرت امیر7 نیز گرایش به دنیا را از صفات انسان­های کور می­شمرند که چیزی ورای دنیا نمی­بینند، ولی شخصی که بصیر است، گرفتار دنیا نمی­شود و از دنیا توشه بر می­دارد:

وانما الدنیا منتهی بصر الأعمی ولا یبصر عمّا وراءها شیئاً، والبصیر ینفذها بصره و یعلم أنّ الدار وراءها. فالبصیر منها شاخص، والأعمی إلیها شاخص والبصیر منها مترود والأعمی لها متزود؛ و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی­نگرند، اما انسان آگاه نگاهش از دنیا عبور کرده، از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را می­بیند، پس انسان آگاه به دنیا دل نمی­بندد و انسان کوردل تمام توجهش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه می­گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می­کند.

غرض حضرت، تنفیر از دنیا و توبیخ کسی است که نظرش را به سوی دنیا کوتاه کند.

حضرت در این فراز، به زیبایی تفاوت این دو را بیان می­فرمایند. استفاده از کلمات "مِن" و "الی" که مقابل هم می­باشند که "مِن" ابتدا و "الی" انتها را نشان می­دهند، به وضوح نشانگر اختلاف این دو صنف است.

شخص بصیر از این منزل کوچ نموده و دنیا را به منزله­ی راه رسیدن به وطن و مکانش می­داند. شخص فاقد بصیرت به دنیا ناظر است. زیرا او بعد از آن­که در این دنیا چیزی را شناخت، گمان می­کند که این­جا قرارگاه است و نظرش را مصروف آن می­کند.

حضرت علی7 در جای دیگری بیان می­فرمایند که نگاه به دنیا بر دو وجه متصور می­شود:

1. خود دنیا مطلوب بالذات باشد که در این هنگام باز دارنده­ی یاد حق است.

2. غرض از نگاه به دنیا، بصیرت یافتن و هدایت یافتن توسط آن باشد که چنین نگاهی بسیار مطلوب می­باشد.

پس مقصود حضرت، خود جهان طبیعت با قواعد و شگفتی­هایش نمی­باشد، بلکه مقصود ارتباط حیات طبیعی محض انسانی با رویه محسوسی از عالم طبیعت است و لذا می­فرمایند: ... من أبصر بها بصّرته و من أبصر إلیها أعمته؛ ... کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد، او را آگاهی ­بخشد و به آن کس که چشم به دنیا دوزد، کوردلش می­کند.

3. بهره­گیری از ابزار شناخت؛ یکی از عواملی که انسان را به بینش صحیح می­رساند، این است که از وسایلی که به این منظور در اختیار او قرار گرفته است، به خوبی استفاده کند.

هر امری برای خود وسایل خاصی نیاز دارد. وسایل مورد نیاز بینایی، شنیدن سپس اندیشیدن، نگریستن و آن­گاه بینش یافتن، عبرت گرفتن و قدم برداشتن در راه­های روشن است.

حضرت، این بهره­گیری را وسیله بینایی معرفی می­فرمایند:

قد بصّرتم إن أبصرتم، و قد هدیتم إن اهتدیتم وأسمعتم إن استمعتم؛ اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده­اند، اگر هدایت می­طلبید شما را هدایت کردند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خوانده­اند.

4. عبرت؛ الفکر مرآة صافیة والاعتبار منذر ناصح؛ اندیشه، آینه­ا­ی شفاف و عبرت از حوادث و بیم دهنده­ا­ی خیراندیش است.

اعتبار یعنی تأثر از آن­چه انسان از تحولات و عواقب در جوامع بشری می­بیند. خواه کسانی که از اعصار تاریخ جلوتر بوده­اند و خواه در آن­چه حاضر است و روزها و ماه­هایش بر او می­گذرد.

حضرت در جای دیگر اشاره دارند که فردی که اعتبار نمی­کند، فکر ندارد و کسی که فکر ندارد، بصیرت ندارد.

نیز می­فرمایند:فاتعظوا بالعبر النوافع واعتبروا بالای السواطع؛ ای بندگان خدا! از آن­چه عبرت­آور و منفعت بخش است پند گیرید و از آیات روشن در عبرت فرو روید.

منبع : سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری

 


[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 12:23 عصر ] [ علی فغانی ]

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1)
نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّه‏اى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند.
شاه نعمت اللَّه ولى و برخى از اهل معرفت(2) مى گویند: »بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس«.(3)
میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است. »نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کند، کارى انجام نمى‏دهد. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمى‏شود. اما نور باطن همه نقص‏هاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف، و تمام دردهاى او را، درمان مى کند... .
در صورتى که درون کسى را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانى مى شود، که هم صحنه‏هاى خوبى را در خواب و بیدارى مى بیند، هم آهنگ‏هاى خوبى را مى شنود، هم رایحه‏هاى دل انگیزى را استشمام مى‏کند و هم لطیفه‏هاى فراوانى را لمس مى نماید.(4)
تفاوت دیگر
جهت شفاف‏تر شدن حقیقت و مفهوم بصیرت به تفاوت دیگر آن با بَصَر اشاره مى کنیم. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن »نور استعدادى« از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مى گوید: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شیرازى که مى گوید:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد
باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى
ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.
راه تحصیل بصیرت
براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت.
مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که »حجاب« دیدگان دل را مى‏گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى‏دهد.
1- توبه:
اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهى‏ها و جبران حق اللَّه و حق النّاسى است.
2- ذکر خدا:
ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد«.
3- هم نشینى با علما:
مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید: »جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى«.
4- خرد ورزى:
کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمى‏پذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشه‏اش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)
5- زهد:
زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)
6- ارتباط با خدا:
ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى شود.
درجات و مراتب بصیرت:
بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبه‏اى است که ائمه(ع) دارند.
امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پرده‏ها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمى‏شود«.(12)
اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانه‏هاى او را با »چشم دل« ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم »یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض«.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیت‏ها را که با ابصر نمى‏توان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند، چنان که قرآن مى فرماید: »کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین«.(14)
آثار بصیرت:
در حدیث نبوى آمده که در دل هر بنده‏اى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى نگرد و چون خدا بخواهد در حق بنده‏اى نیکى کند، دو چشم دلش را مى گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.
از شمار انسان‏هاى صاحب بصیرت »حارث بن مالک بن نعمان انصارى« است.
پیامبر اکرم از او پرسید: چگونه‏اى و در چه حالى؟ عرض کرد: مؤمن راستین و اهل یقینم. پیامبر فرمود: علامت یقین و ایمان راستینت چیست، عرض کرد: زهد و کناره‏گیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم.
از این رو به درجه‏اى از بصیرت و بینایى رسیده‏ام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش مى‏شنوم... پیامبر فرمود: »بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شده‏اى پس آن را حفظ کن«.(15)
این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگى‏ها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.
پى نوشت‏ها:
1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
2. اصطلاحات الصوفیه کاشانى، ماده »بصیرة«؛ تعریفات جرجانى، ماده بصیرة؛ رسایل شاه نعمت اللَّه ولى، ج 3، ص 14؛ کشاف اصطلاحات، ج 1، ص 123.
3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.
4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى (صورت و سیرت انسان در قرآن)، ج 14، ص 132 - 131.
5. نور (24) آیه 35.
6. همان، آیه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579، به نقل از دائرة المعارف تشیع، ج 3، ماده بصیرة.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166؛ معجم الفاظ غررالحکم، ص 93.
9. مصطفى درایتى، معجم الفاظ غررالحکم، ص 93؛ غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. »من استقبل الامور ابصر« یا »من فکّر أبصر العواقب« همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آیه 1.
14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.

منبع : سایت نهاد نمایندگی مقامعظم رهبری


[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 12:0 عصر ] [ علی فغانی ]

بصیرت» چیست؟ بصیرت» کلمه ای که این روزها بسیار زیاد در رسانه ها و در کلام بزرگان نظام بخصوص رهبر عزیزمان می شنویم. کلمه ای که در قرآن هم با مشتقات مختلف بارها تکرار شده است. بصیرت به معنای نگاه دقیق و روشن به امور است. خیلی از انسانها را در اطراف خود می بینیم که از کنار هر سخن یا پدیده ای که به آن برمی خورند، با سطحی نگری و ساده اندیشی می گذرند و یا برای آن علتهایی نادرست و گاه واهی و پوچ می تراشند.

باید گفت بصیرت و روشن بینی به خودی خود برای انسان به وجود نمی آید؛ یعنی انسانی که تازه به دنیا می آید، از بدو تولّد در ذاتش بصیرت نیست، بلکه به مرور زمان و کم کم که بزرگ می شود، دریافتهایی که از محیط اطراف خود بدست می آورد، او را به تفکر و اندیشه وا می دارد تا دلیل رویدادهایی که برایش پیش می آید، را جستجو نماید. در این میان، برخی خوشگذرانی و راحت طلبی را ترجیح می دهند و کاری به هیچ چیز دیگر ندارند، و در نتیجه فرصت کنجکاوی را از خودشان می گیرند! این عدّه از افراد عقل و روحشان بزرگ نمی شود و حتّی تا آخر عمر هم ممکن است .هر چند که از نظر سن بزرگ باشند، ولی از نظر عقل و ظرفیت اندیشه کودکی بیش نیستند و باید همچون کودکان با آنها مدارا کرد.

 برخی هم خانواده ها و اطرافیانشان مانع رسیدن آنها به حقیقت و باطن امور می شوند و متأسفانه این عدّه هم نادانسته با ایشان هم عقیده و منش می شوند و راه آنها را دنبال می نمایند.

 امّا گروه سومی هم هستند که اهل تفکر و دقّت و انتخاب می باشند، می توان به این عدّه «انسانهای مستقل» گفت؛ کسانی که از ابتدای کودکی نگاه دقیق به هر چیزی که در اطرافشان اتفاق می افتاد، داشته اند. شاید بتوان اعتقاد پیدا کرد که بروز سختی ها و مشکلات بزرگ در راه زندگی اینها باعث شده که در گیرودار دست و پنجه نرم کردن با فراز و نشیبها راه خود را به سوی جهان نور و روشنی باز نمایند. از طرف دیگر، اگر حتی محیط خانواده را نیز کنار بگذاریم، امّا در محیط مدرسه برای هر کودکی فرصت آشنایی با جهان ماورای طبیعت و شنیدن از خدا و مصایب ائمه به عنوان انسانهای کامل وجود دارد. اینکه آنها با مشکلات چگونه برخورد کرده اند، خیلی می تواند کمک کند به ما که چه راه و روشی را در پیش یگیریم و چگونه با انسانها و حوادث اطراف خود تعامل داشته باشیم. در بسیاری از مواقع می بینیم که افراد با بصیرت و روشن بین، زندگی ائمه را الگو و سرمشق راه زندگی خود قرار داده و از آنها یاری و استمداد جسته اند، چرا که این وعده الهی است که به هر کس که تقوای او پیشه نماید، فرقان و قوه تشخیص حق از باطل عطا می فرماید. حال، شما دوست دارید جزء کدام یک از این سه گروه باشید؟ حال این «بصیرت» به چه درد می خورد؟ در جواب باید گفت دو رکن اصلی بصیرت عبارت است از تشخیص جوانب مختلف یک کار و تسلیم نشدن در برابر احساسات و عواطف. با داشتن بصیرت و نگاه به عاقبت و اصل و منشأ امور بسیاری از انحرافات و فسادها در انسانها و جوامع بشری به وجود نمی آید.

 بصیرت هر چند امری درونی است، امّا نمود بیرونی قوی دارد که در طرز سخن گفتن و رفتار کردن و نوع گزینش های او در برخورد با رویدادها نمایان می گردد. این افراد عموماً افرادی زیرک و تیزهوش هستند که کوچکترین فرصتی را برای ارتقای خود از دست نمی دهند. این افراد تشخیص داده اند که سود و منفعت مادّی و دنیایی زودگذر به درد عاقبت و فرجام او نمی خورد و باید چاره ای دیگر اندیشید و راهی دیگر برگزید و به ریسمانی محکمتر از اینها چسبید، ریسمانی که آنقدر محکمی بداشته اشد، که به این زودی ها پاره نشود، نه اینکه بعد از گذشتن مدّت زمانی اندک رنگ به رنگ و پوسیده شود و در نتیجه یک انسانی را که بدان اطمینان و تکیه کرده است، را با خود به قعر سقوط بکشاند.

بصیرت چرا وچگونه ؟ «اگر اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفندهای استکبار و نیز مشکلات جامعه چیست، نمی‌توانید برای جامعه اسلامی‌تان مفید واقع شوید.»این گوشه‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب اهمیت بصیرت بود که ایشان بارها و بارها بر آن تکیه و تاکید داشتند؛ چرا که بصیرت و علم به زمان برای هر کس بویژه یک عالم لازم است و بی‌آگاهی علما به حقایق جریانات جهان در طول تاریخ تشیع بخصوص در 200 سال اخیر مشکلات بزرگی را به وجود آورده و ضربه سنگینی را از این ناحیه وارد کرده است. از همین روست که رهبری انقلاب داشتن بصیرت کامل نسبت به دشمن را تنها راه نجات کشورهای اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطه‌گری استکبار جهانی و بازگشت به اسلام ناب محمدی می‌دانند و تاکید دارند ملت‌های مسلمان باید ترفندهای استکبار را درک کنند. رهبر معظم انقلاب در بسیاری از بیانات سال‌های اخیر خود به بحث بصیرت پرداخته‌اند و ضمن این بیانات به تبیین شاخصه‌های بصیرت، آفات بی‌بصیرتی، مخاطبان بصیرت، اهمیت و فواید بصیرت، الگوهای بصیرت و بزنگاه‌های مهم بصیرت پرداخته‌اند. علت این تاکید معظم له را نیز باید در پیچیده شدن توطئه‌ها و نقشه‌های دشمنان انقلاب اسلامی در سال‌های اخیر دانست که ایشان از آن با عنوان جنگ نرم یاد می‌کنند. در جنگ نرم، طراحی دشمن به قدری پیچیده خواهد بود که بعضا خواص هم در تشخیص دقیق حق و باطل دچار گمراهی و اشتباه می‌شوند و در همین مقاطع حساس است که نیاز به بصیرت خود را نشان می‌دهد. مهم‌ترین مخاطبان در تاکید رهبر انقلا‌ب بر موضوع بصیرت طی 20‌سال گذشته عبارتند از : حاکمان، علما، نهادهایی همچون بسیج، نخبگان، جوانان و دانشجویان؛ ایشان حاکمان را به برخورداری از بصیرت دینی و علما را به برخورداری از بصیرت و علم به زمان توصیه کرده‌اند. ایشان که معتقدند پایه شکل‌گیری بسیج، بصیرت بوده است، همواره از بسیجیان خواسته‌اند به افزایش روزافزون بصیرت خود بپردازند. برخورد با بصیرت در برابر حوادث نیز توصیه ایشان به نخبگان است که طی آن متذکر شده‌اند نخبگان موظف به ایجاد بصیرت در خود و دیگران هستند. رهبر معظم انقلاب همچنین بصیرت در نسل جوان را از ارکان تضمین‌کننده آینده این نسل و کشور دانسته و کسب بصیرت را از مهم‌ترین نیازهای نسل جوان می‌دانند. در همین خصوص ایشان عمق بخشی به بصیرت دانش‌آموزان را از وظایف انجمن‌های اسلامی خوانده و بر لزوم حرکت جنبش دانشجویی براساس بصیرت تاکید کرده‌اند. از نگاه ایشان، حاکمیت فضای قرآنی در جامعه، روشنگری نخبگان هنگام فتنه و تقویت قدرت تحلیل سیاسی از عوامل بصیرت بخش هستند. حال آن‌که ضعف قدرت تحلیل و ضعف برخی علما از آفات بی‌بصیرتی به شمار می‌روند. آن‌گونه که از مواضع رهبر معظم انقلاب برمی‌آید، معیارهای بصیرت عبارتند از: توجه به نوع واکنش دشمن اعم از ذوق‌زدگی یا خشم و شناخت دقیق دشمنان قسم‌خورده اعم از استکبار و صهیونیسم. بصیرت از منظر رهبری در گذر زمان آیت‌الله خامنه‌ای نخستین بار در تیرماه سال 68 در دیدار و بیعت مدرسان، فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد بر لزوم برخورداری علما از بصیرت و علم به زمان اشاره کرده و بی‌بصیرتی علما را عامل بروز مشکلات بزرگ در طول تاریخ تشیع دانستند. یک‌سال بعد (24 مرداد سال 69)‌ ایشان در دیداری با اقشار مختلف مردم از بصیرت و کشف ترفندهای دشمن سخن گفته و تاکید کردند راه نجات کشورهای اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطه‌گری استکبار جهانی بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)‌ و بصیرت کامل نسبت به دشمن واقعی است. آبان ماه همان سال در دیداری که مسوولان و کارگزاران نظام با ایشان داشتند و حجت‌الاسلام مرحوم حاج احمد خمینی نیز در آن حضور داشت، رهبری انقلاب در سخنانی از عمق بصیرت در وجود امام یاد کرده و گفتند: «خیلی از چیزهایی که ماها حتی گاهی با دقت نمی‌دیدیم، او آنها را در نگاه عادی مشاهده می‌کرد.» ایشان در مراسم اختتامیه چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسوولان دفاتر نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه که در 27/6/70 برگزار شد هم از ضرورت بصیرت در دوران ممزوج شدن حق و باطل سخن گفته و یادآور شدند که فقدان تحلیل سیاسی، نقطه ضعف اصلی مردم در دوران حکومت امام علی (ع)‌ بوده است. رهبر معظم انقلاب در آن سخنرانی با بیان این که هنوز صفوف روشن است و خیلی از اصول و حقایق واضح و نمایان است، خطاب به مخاطبان متذکر شدند: «اما مطمئن نباشید که همیشه این‌گونه خواهد بود. شما باید آگاه باشید. شما باید چشم بصیرت داشته باشید. شما باید بدانید بازویتان در اختیار خداست یا نه. این بصیرت می‌خواهد، این را دست‌کم نگیرید.» در سال 71 نیز همچنان مخاطبان رهبری انقلاب در توجه به بصیرت فرماندهان بودند. به عبارت دیگر، ایشان پس از مخاطب قرار دادن کارگزاران نظام در سال 69، از سال 70 مخاطبان این پیام خود را فرماندهان و نظامیان در سطوح مختلف قرار دادند. این مخاطبان در سال 70، سپاهیان بودند، ولی در سال 71 بسیجیان مخاطب قرار گرفتند. ایشان سال 71 در 2 مقطع دیدار با فرماندهان گردان‌های عاشورای بسیج سراسر کشور (در 22 تیرماه این سال)‌ بصیرت را مهم‌ترین امر در دفاع از دین خوانده و در دیدار با فرماندهان بسیج سراسر کشور (در 27 آبان‌ماه)‌ با اشاره به بصیرت و آگاهی در پایه شکل‌گیری بسیج از لزوم بصیرت در شناخت برنامه‌های دشمن سخن گفته و بسیجیان را به افزایش روزافزون بصیرت خود تشویق کردند. ایشان در این سخنرانی از فرماندهان بسیج خواستند بصیر باشند و ترفندهای دشمن را شناسایی کنند و ببینند دشمن چطور می‌خواهد جمهوری اسلامی را در سطح جهان بد معرفی کند یا به شکل‌های غلط معرفی کند، البته که موفق نمی‌شود. رهبر معظم انقلاب همچنین در مراسم هفتمین سالگرد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در خردادماه 75، به وجود حد اعلای بصیرت در امام حسین (ع)‌ اشاره کرده و از دنباله‌روی امام خمینی از امام حسین (ع)‌ در بصیرت و قدرت نفس سخن گفتند و تاکید کردند که عظمت روحی و بصیرت حاکم بر وجود امام خمینی، عامل استقامت و ادامه مبارزه با رژیم ستمشاهی بوده است. 20 روز بعد در مراسم صبحگاه لشکر 27 محمد رسول‌‌الله(ص)‌ در 23 خرداد سال 75، ایشان کسانی را که از روی بصیرت کار نمی‌کنند در زمره عوام خوانده و افزودند: «بنابراین برای عوام نبودن باید هر کاری که انجام می‌شود براساس بصیرت باشد.» ایشان همچنین در دیداری که نیروهای بسیجی و سپاهی در پادگان لشکر هفت ولی‌عصر با ایشان در 25 اسفند سال 75 داشتند، می‌گفتند: «کسی که پرچم هدایت اسلامی را به دوش می‌کشد باید از بصیرت دینی و استقامت ایمانی برخوردار باشد.» دیدار مسوولان دستگاه قضایی در کشور در سالروز تشکیل این قوه (7 تیرماه)‌ در سال بعد هم فرصتی بود تا ایشان تاکید کنند: «اگر دستگاه قضایی از قوت بصیرت و قدرت قبض و بسط لازم برخوردار نباشد، حرکت اساسی، مهم و عمده سازندگی در کشور که یک پدیده با ارزش است به نتایج سویی منتهی خواهد شد و در نتیجه آن، طبقه جدیدی از انسان‌های برخوردار از ثروت‌های بادآورده و دارای امکانات فراوان به وجود می‌آید که به هیچ حدی از حدود شرع و قانون پایبند نخواهد بود.» در سال 77 شاهد رویکرد جدیدی از سوی مقام معظم‌ رهبری در تعیین مخاطبان برای تشریح ابعاد بصیرت و توجه به آن هستیم. ایشان در آن سال، دیدارهای متعددی با دانشجویان و جوانان داشتند که طی آن بارها به این مساله و اهمیت آن اشاره کردند. ازجمله آن که در پیامی که به مناسبت دومین کنگره جامعه اسلامی دانشجویان در 9/7/77 صادر کردند، آنها را به داشتن بصیرت لازم و دید نافذ برای شناخت دشمن و روش‌های کینه ورزانه‌اش برای خود و عموم دانشجویان توصیه و تاکید کردند که فتنه‌گری‌ها و فتنه‌گرها را بخصوص در محیط دانشجویی شناسایی و خنثی کرده و اختلافات درون سازمانی و برون سازمانی را به حداقل برسانند. آیت‌الله خامنه‌ای سپس در دیداری که گروه کثیری از دانشجویان و دانش‌آموزان به مناسبت سیزدهم آبان‌ماه در 12/8/77 با ایشان داشتند به تشریح ابعاد بصیرت امام علی پرداخته و از امکان تقلید از امام علی‌(ع)‌ در دو صفت «بصیرت» و «صبر» سخن گفتند. ایشان در آن سخنرانی تمام مشکلات افراد و جوامع بشری را در فقدان بصیرت یا صبر ریشه‌یابی کرده و فرمودند: «امروز هم در دنیا کسانی که در راس قدرت‌های سیاسی زورگو و مداخله‌گر، یا در راس کمپانی‌های اقتصادی، یا در راس دستگاه‌های سرطان‌گونه تبلیغاتی و شبکه‌های عظیم سودجوی تبلیغات قرار گرفته‌اند، از طریق یکی از این دو خصوصیت بر ملت‌ها حاکم می‌رانند و زورگویی می‌کنند. یا سعی می‌کنند ملت‌ها را در غفلت نگه دارند و بصیرت آنها را بگیرند اگر هم نتوانند به کلی از آنها بصیرت را سلب کنند، در یک مورد که یک مساله خاص برایشان مهم است، سعی می‌کنند بیداری ملت‌ها و بصیرت انسان‌ها را در آن جامعه سلب نمایند یا آنها را دچار بی‌صبری کنند.» جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر سال 77 (روز انقلاب اسلامی و جوانان)‌ نیز بزنگاه دیگری بود تا رهبر انقلاب به آنها یادآور شوند که «بصیرت نسل‌ جوان، یکی از 3 رکن اساسی در تضمین آینده خودشان و کشور است.» ایشان در آن دیدار به جوانان سفارش کردند که اولا احساس مسوولیت کنند و واقعا خودشان را مسوول بدانند و بخواهند زندگی را با پای خودشان پیش ببرند. مثل پر کاهی در امواج حوادث نباشند. ثانیا با ایمان حرکت کنند. چون ایمان نقش بسیار مهمی در پیشرفت در همه میدان‌ها و پیروزی بر همه موانع دارد. ثالثا بصیرت و آگاهی داشته باشند. چرا که اگر جوانان این 3 خصوصیت را در خودشان تامین کنند، می‌توانند در همه زمینه‌ها موفقیت خودشان را تضمین کنند. رهبری انقلاب در دیدار کارگزاران، مدیران و روحانیون کاروان‌ها و اعضای ستاد حج در بهمن ماه همان سال نیز تاکید کردند: «حج برای عبادت، معنویت و بصیرت مسلمانان و نیز برای ابلاغ پیام معنوی و سیاسی اسلام است.» با گذشت 2 سال از آن تاریخ، رهبر معظم انقلاب، همچنان در دیدارهای جداگانه‌ای به تشریح ابعاد بصیرت پرداختند. نخست در دیدار جمع زیادی از اعضای انجمن‌های اسلامی دانشجویان در 8/12/80 که مهم‌ترین نیاز نسل جوان کشور را عمق بخشیدن به ایمان، بصیرت و معرفت خود دانسته و گفتند: «یکی از وظایف انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان حراست از این ثروت و عمق بخشیدن مستمر به آگاهی و بصیرت دانش‌آموزان در مورد مسائل کشور و جهان براساس دیدگاه‌های متکی بر معرفت اسلامی است.» سال بعد برای دومین بار رهبری انقلاب در جمع معاونان و کارکنان قوه قضاییه در آستانه روز هفتم تیرماه 81 تاکید کردند که تامین حقوق ملت در گرو آن است که قوه قضاییه بتواند کار خود را با قوت، شجاعت و بصیرت انجام دهد، چرا که اگر دستگاه قضایی به دانش، بصیرت، پاکی و طهارت در عمده‌ترین ارکان خود متکی باشد، همان مقصودی را که به دنبال آن است، به میزان زیادی تامین خواهد شد. ایشان در سال 82 در دیدار با قاریان ممتاز و حافظان قرآن به اهمیت بصیرت اشاره کرده و فضای قرآنی در جامعه را عامل بصیرت بخشیدن به جامعه خواندند. رهبری انقلاب در دیدار اعضای مجمع عمومی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان دانشگاه‌های کشور در 25 /1/84 بار دیگر به موضوع بصیرت و حرکت جنبش دانشجویی براساس آن اشاره کرده و تاکید نمودند که بصیرت، ابزارشناخت هدف و منحرف نشدن از راه است. ایشان به دانشجویان تاکید کردند که برای شناخت هدف و منحرف نشدن از راه، به بصیرت و هوشیاری و برای حرکت خستگی ناپذیر و مداوم در راه تحقق هدف، به احساس مسوولیت نیاز دارید و باید با درک‌ جایگاه ایران به عنوان پیشاهنگ مبارزه و پایداری در مقابل استکبار شیطانی، همواره برنامه‌ها و حرکات دشمنان را تحت مراقبت داشته باشید. معظم له همچنین در خطبه‌های نماز عید سعید فطر در سال 85 طی سخنانی به اهمیت انتخابات با بصیرت و استحکام مجلس خبرگان اشاره کردند. رهبر معظم انقلا‌ب در آن سخنرانی فرمودند: «اهمیت انتخابات خبرگان در این است که با این انتخابات،‌مردم افراد خبره مورد اعتماد خودشان را انتخاب می‌کنند تا اینها آماده به کار باشند و برای لحظه حساس فقدان رهبری در کشور این مجموعه مورد اعتماد ملت باید با بصیرت کامل، رهبری را که قادر به ادای تکالیف رهبری می‌دانند، انتخاب کنند و به مردم معرفی کنند.» توصیه رهبری انقلاب در آن زمان به مردم این بود که با شور تمام و با بصیرت کامل در انتخابات شرکت کنند و افراد مورد اعتمادشان را به مجلس خبرگان بفرستند تا این مجلس همواره با همان استحکام و اقتداری که قانون برای‌ آن معین کرده است، بماند و آینده کشور تضمین شود. ایشان در مراسم سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب در سال 86 نیز تاکید کردند ایستادگی از سر بصیرت، تنها راه دستیابی یک ملت به حقوق خود است. سفر ایشان در دی ماه آن سال به یزد فرصت دوباره‌ای شد تا در اجتماع بزرگ مردم یزد و در راه بازگشت در دیدار اقشار مختلف مردم قم، بار دیگر براهمیت موضوع بصیرت تاکید شود. بویژه آن که در آن دوران فضای سیاسی و اجتماعی کشور آبستن انتخابات مجلس هشتم شورای اسلامی نیز بود. رهبری انقلاب در جمع مردم یزد در 12/10/86 از مردم خواستند با بصیرت از میان نامزدها نماینده‌ای اصلح از لحاظ ایمان، اخلاص، امانت، دینداری و آماده برای حضور در میدان‌های انقلاب را برگزینند تا مجلس که مورد نیاز جامعه کنونی‌ماست تشکیل شود. همچنین ایشان در جمع مردم قم در 19 دی همان سال با بیان این که وقت صبر و بصر است، افزودند: «ملت ایران وقت انتخابات که می‌رسد، احتیاج به بصیرت دارد تا نگاه کند و ببیند که دشمن چه موضعی در قبال این حرکت عظیم مردمی گرفته است. ملت باید حواس خود را جمع کند و تصمیم درست بگیرد.» رهبری انقلاب در سال 87 هم پس از یک سخنرانی عمومی در باب بصیرت در نماز جمعه تهران بار دیگر در جمع تشکل‌های دانشجویی به این موضوع پرداختند. ایشان در خطبه‌های نماز جمعه تهران در 29/6/87 بصیرت را عامل واکنش مناسب مردم به تبلیغات هسته‌ای دشمن خوانده و فرمودند: «وقتی دشمن تبلیغات خود را درباره مساله هسته‌ای تشدید کرد، مردم انصافا بهترین واکنش‌ها را نشان دادند که این هوشیاری، استقامت و بصیرت قابل تجلیل است.» مقام معظم رهبری سپس در آستانه روز 13 آبان در دیداری که جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان و تشکل‌های مختلف دانشگاهی با ایشان داشتند، با تاکید براین که باید خودتان را از لحاظ علمی، ایمان و تقوا بسازید، خطاب به آنها گفتند: «بصیرت خودتان را زیاد کنید و آگاهی خودتان را نسبت به امروز و دیروز و فردا افزایش بدهید. 12 10 سال دیگر، همه شما و نظائر شما، جوانان تحصیلکرده‌ای هستند که وارد میدان عرصه زندگی ملت ایران خواهند شد و مسوولیت‌هایی خواهند داشت. روسای جمهور آینده، وزرای آینده، مدیران و برجستگان گوناگون بخش‌های مختلف آینده . آن کسانی که طراحند، برنامه‌ریزند، متفکرند، تئوریسین اداره کشور هستند از میان شماها پدید می‌آیند و از میان شماها برمی‌خیزند. این مدیران و برنامه‌ریزان هم باید عالم باشند و هم به معنی حقیقی کلمه باید متدین، پاکدامن و بصیر باشند.» ایشان همچنین در دیدار هزاران نفر از دانشجویان دانشگاه علم وصنعت در 24/9/87 ، صبر و بصیرت در ملت را 2 عامل اصلی پیروزی انقلاب خواندند. ایشان در سال جاری نیز در 3 مقطع به تبیین اهمیت بصیرت پرداختند. نخست در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر در پنجم مردادماه، آنها را به داشتن بصیرت توصیه کرده و یادآور شدند: «بلاهایی که برملت‌ها وارد می‌شود، در بسیاری از موارد براثر بی‌بصیرتی است. اگر چه از نخبگان انتظار می‌رود کمتر خطا کنند، اما گاهی خطاهایشان اگر از نظر کمی، بیشتر نباشد، از نظر کیفی بیشتر از خطاهای عامه مردم است و این از بی‌بصیرتی است.» مقام معظم رهبری در آن دیدار هشدار دادند: «در عرصه سیاسی هم اگر بصیرت نباشد و دوست و دشمن را نشناسند، یک وقت آتش توپخانه تبلیغات و گفت و شنود و عمل به طرف قسمتی است که آنجا دوستان مجتمعند نه دشمن. لذا بصیرت و تبیین لازم است. نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان،‌ بلکه در دیگران هم به وجود آورند.» ایشان سپس در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری در دوم مهر ماه سال جاری براهمیت بصیرت برای تغییر رفتارها سخن گفته و از نقش نخبگان با بصیرت و روشنگر یاد کردند. رهبری انقلاب در این سخنرانی با اشاره به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم فرمودند: «آنچه انسان از نخبگان جامعه و جریانات و گروه‌های سیاسی انتظار دارد، این است که با این حوادث و با این خطوط دشمن با بصیرت مواجه شوند. اگر بصیرت و عزم مقابله وجود داشت، خیلی از رفتارهای ما ممکن است تغییر پیدا کند. آن وقت وضعیت بهتر خواهد بود. بعضی از کارها از روی بی‌بصیرتی است.» به گفته ایشان، گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن و حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه باید روشنگری کنند و همه باید بصیرت داشته باشند. رهبری انقلاب در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر در 15 مهر ماه سال جاری نیز اظهار داشتند: «وقتی بصیرت باشد، غبارآلودگی فتنه نمی‌تواند ملت را گمراه کند و آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نباشد، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم می‌گذارد.» عرصه‌های نیاز به بصیرت اگرچه برخورداری از بصیرت در تمام عرصه‌های زندگی الزامی است، اما در برخی عرصه‌ها ضروری به نظر می‌رسد. به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب از لزوم بصیرت در شناخت دشمن و ترفندهایش سخن گفته و یادآور شده‌اند که در دوران ممزوج شدن حق و باطل باید مراقب بود که حق و باطل مشتبه نشوند و انجام هر حرکت عمومی در وضعیت کنونی جهان براساس بصیرت باشد. از نگاه ایشان حرکت در جهان پیچیده امروز تنها با بصیرت امکان‌پذیر است، چراکه ملت‌ها تنها با بصیرت می‌توانند به حقوق خود دست یابند. شناخت موانع راه، شناخت راه‌های جلوگیری از موانع و شناخت راه برای برداشتن موانع نیز تنها با بصیرت میسر خواهد بود. به همین دلیل است که رهبری انقلاب به بصیرت یافتن در هدف و وسیله به منظور تغییر رفتارها تاکید دارند. انتخابات، روشن کردن مرزهای خودی از دشمن و دفاع از دین، بزنگاه‌هایی هستند که از منظر رهبری بیش از هر زمان دیگری نیاز به بصیرت دارند؛ البته ایشان انتخاب رهبر از سوی مجلس خبرگان رهبری، احقاق حقوق مردم در دستگاه قضایی و مناسک حج را نیز از این دست بزنگاه‌ها می‌دانند. آنچنان‌که پیروزی انقلاب اسلامی ایران از جمله ثمرات حاصل از بصیرت بوده، انتخاب نامزدهای اصلح از سوی مردم در هر انتخاباتی اعم از ریاست‌جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و ... نیز تداوم‌بخش این راه بوده است. به همین دلیل است که همواره رهبری انقلاب، مردم را به برخورداری از بصیرت در این انتخاب‌ها توصیه می‌کنند. ایشان فرمودند: «ملت ایران وقت انتخابات که می‌رسد، احتیاج به بصیرت دارد. نگاه کند ببیند دشمن چه موضعی در قبال این حرکت عظیم مردمی گرفته است. مردم باید حواس خود را جمع کنند تا درست تصمیم بگیرند.» واکنش مناسب مردم به تبلیغات هسته‌ای و شکست دادن دشمن در تضعیف قوا و رابطه ملت با مسوولان نیز از دیگر ثمرات حاصل از بصیرت است که رهبر معظم انقلاب در طول سخنرانی‌هایشان بارها بر آن تاکید کرده‌اند.

منبع : سایت  نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری 


[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 11:50 صبح ] [ علی فغانی ]

 على (ع) یا ستوده همگان

از جمله معجزات ویژه آن جناب آنست که مناقب و فضائل على ع در میان خاصه و عامه شهرتى بسزا دارد و حد اکثر مردم مسلمان فضائل و خصائص او را نقل محافل خود قرار میدهند و اخلاق کریمه او را همه جا و همه وقت یاد میکنند و بالاخره تسلیم دست فضائل و اخلاق آن حضرت‏اند و همین عمل که دیگران با میل خود بدان متوجه‏اند حاکى از برجستگى و پیشوائى اوست.

با آنکه منحرفین از آن جناب بسیار و دشمنانش فراوان و همه گونه اسباب کتمان فضیلت او فراهم و حق ثابت او مورد انکار قرار مى‏گرفته و دنیا در دست دشمنانش چون انگشترى در انگشتان بوده و از دوستان على روگردان و پیش‏آمدهائى که براى خود او میشد، و همه کس میخواسته چراغ ولایت او را خاموش نماید و زحمات او را باطل سازد در عین حال بازهم فضائل او چون خورشیدى درخشان و خداى متعال هم روز بروز فضائل او را رواج میداده و مناقب او را ظاهر میساخته و مردم را به اعتراف بر درجات سامیه او وامیداشته و به صحت آن گواه میساخته و حیله دشمنانش را که میخواسته مناقب او را کتمان نمایند و حقوقش را پامال کنند از بین میبرده و حجت خود را بوسیله حضرت ولایتمآب او تمام میکرده و حقانیت او را آشکار میساخته.و از آنجا که بر خلاف عادت است شخصى مانند على ع داراى این همه دشمن و همه گونه اسباب گمنامى او فراهم آید و در عین حال چون خورشیدى همه جا را منور سازد جز خرق عادت و معجزاه‏اى که بشر عادى از آوردن مثل آن عاجز است چیز دیگرى نیست و او باید از میان همه مردم برگزیده شده باشد خبرى از شعبى شهرت همگانى یافته میگفت از خطیبان بنى امیه میشنیدم على ع را بر فراز منبرها سب‏ میکرده و بد میگفتند و همان وقت احساس میکردم که گویا بازوى آن حضرت را گرفته و از رفعت بجانب آسمانها بالا میبرند و نیز از آنان مى‏شنیدم که پیشینیان خود را در منابر میستایند و چنان مى‏پنداشتم که گویا از مردارى توصیف مى‏کنند.

ولید بن عبد الملک بفرزندان خود میگفت یادگارهاى من! تا میتوانید دست از دین برندارید زیرا بنائى را که دین پایه‏گذارى نماید دنیا نمیتواند آن را منهدم و ویران بسازد و برعکس بنائى که به دست دنیا بنیان شود دین آن را ویران میسازد.

بسیارى از اوقات از یاران و کسان خود مى‏شنیدم که از على ع نکوهش مى‏نمودند و فضائل او را زیر پا گذارده و مردم را به کینه او وامیداشتند در عین حال تمام زحمات آنان بى‏نتیجه مى‏ماند و روزبروز مکانت او در دلها زیادتر میشد و از آن طرف خود آنها مى‏خواستند با این عمل در دلها جا بگیرند بر خلاف انتظار از دلها مى‏افتادند و از موقعیتشان میکاست.آرى «خوش بود مدح از زبان دشمنان».

معجزات

معجزات و کراماتى خداى متعال بدست على (ع) اظهار فرموده و براهین حقانیت خود و کلامش.

را بتوسط او ظاهر ساخته که همه حاکى از موقعیت و مکانت او در پیشگاه مقدس الهى است و این گونه کرامات که ویژه على ع بوده و دیگران از آنها محروم بوده‏اند براى اینست که مردم از اطاعت او سرپیچى ننمایند و بولایت او ایمان بیاورند و بحق او بینا شوند و به امامت او یقین نمایند و او را معصوم از خطا بدانند و مردى کامل و حجت خدا بشناسند.

از جمله معجزات آنکه خداى متعال على ع را همپایه دو پیمبر از پیمبران خود عیسى و یحیى قرار داده و بدرجه رسانیده که کسى شبهه در حقانیت آن ننموده خدا در باره عیسى که روح و کلمة اللَّه و پیمبر و رسول او بمردم است و راجع بمادرش مریم و حامله بودن بوى و کار شگفتى که از او سرزده میفرماید «قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا

 «1» وقتى بمریم اطلاع داد بزودى فرزندى از تو بوجود مى‏آید گفت چگونه ممکن است از من طفلى بدنیا بیاید با آنکه دست مردى بدامن من نرسیده و من هم که زناکار نبوده‏ام جواب داد آرى چنانست که میگوئى خدا بتو فرموده این کار بر ما آسانست ما او را بى‏پدر بدنیا مى- آوریم تا ویرا نشانى براى مردم قرار دهیم و مایه رحمت ما باشد و قضاء ما بر آن جارى شده» و از جمله معجزات عیسى ع یکى این بود که در گهواره سخن میگفت و کار شگفت‏آورى میکرد و اعجازى مى‏نمود که عقلهاى خردمندان در باره آن حیران بود.

و از جمله آیات خدا در باره على ع کمال عقل و آرامش و خدا و رسول‏شناسى آن جناب بوده و با آنکه سن زیادى نداشته و ظاهرا در ردیف کودکان بوده رسول خدا ص او را به نبوت خود و پذیرش دستوراتش دعوت کرده و او را بحقانیت خود تکلیف نموده و بخداشناسى و یکتاپرستى فرمانداده و تعهد (1) آیه 20 و 21 سوره مریم‏ نموده که ودایع الهى و دین خود را حفظ نماید و امانت را بمنزل رساند و على ع در این هنگام بنا بر گفته بعضى هفت ساله و بعقیده دیگرى نه ساله و حسب اطلاع بیشترى از تاریخ نویسان ده ساله بوده و بالاخره در این حد از سن کودکى که عقل کاملى داشته باشد و خدا را بعظمت بشناسد و رسول او را تصدیق نماید بلا شک از آیات خداست که عادت نظیر او را کمتر نشان داده و دلیل بر آنست که معظم له باید موقعیت و منزلت بخصوصى در پیشگاه رسول اکرم داشته باشد و شایسته براى پیشوائى خلق و حجت بر مردم بوده و در خرق عادت مساوى با عیسى و یحیى باشد و اگر على ع در این حد از سن مردى کامل و عارف نبود رسول خدا ص هیچ گاه او را به نبوت خود نمیخواند و به ایمان بخدا و اعتراف بحقیقت خویش دعوت نمیکرد و پیش از همه به استثناى همسرش خدیجه او را باین دین مقدس تکلیف نمى‏نمود و امین اسرار نبوت قرار نمى- داد و او را از میان همسالانش باین مقام نمى‏گزید و از دیگران ممتاز نمیگردانید و همه این سخنان دلیل بر آنست که حضرت مشار الیه با خوردسالى خدا را مى‏شناخته و به پیغمبرش ایمان داشته چنانچه خدا هم در باره یحیى فرموده وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا «1» ما در کودکى باو حکم الهى خود را آموختیم و معلومست آشکارترین حکم آن است که خدا را بشناسد و اقرار به نبوت داشته و بهتر بتواند در اثبات یگانگى خدا و نبوت خود دلیل آورد و دیده عبرت بینش بازتر و از وجوه استنباط و وصول بحقایق امور باخبر باشد

خطبه على ع در مدینه‏

حضرت صادق ع فرمود على ع در مدینه بیانیه‏اى ایراد کرد و در آن پس از حمد و ثناى الهى فرمود خداى متعال هیچ گاه پشت گردن‏کشان را نشکسته مگر پس از آنکه بدیشان مهلت داده و اسباب آسایش را براى آنها فراهم آورده و شکستگى هیچ یک از افراد را جبران ننموده مگر پس از آنکه کار آنها را دشوار و روزگار را برایشان تنگ گرفته «تا پریشان نشود کار بسامان نرسد».

اى مردم پیش‏آمدهاى گذشته و آینده آئینه عبرتى است از براى شما و هر صاحب‏دلى خردمند و هر گوش‏دارى شنوا و هر چشمدارى بینا نمى‏باشد و باید شما که بندگان خدائید کاملا مراعات کرده و در کارهاى خود دقیق باشید و به پیروان فرعون و ثروتمندان آن زمان که بوستانها و چشمه‏ها و کشت و زرعها و مقامات عالیه داشته توجه کرده و به‏بینید چگونه نابود شدند و سرانجام آنها عبرت براى مردم حقیقت بین و راه روشنى براى افراد با فراست است و آنها واردین در کارهاى دنیا را از هلاکت میترسانند و تاریکى و روشنى و نعمت و امنیت عالم را براى آنان شرح میدهند و سرانجام با صابرانست و همه کارها بدست خداست واى بر خردمندان که سر راه سیل خانه براى خود بنیان نموده‏اند و پیوسته بمالهاى فانیه خود مى‏افزایند.

در شگفتم از این مردمى که از راه عدل و انصاف بر کنار شده و خود را به بیابان گمراهى انداخته و از پیمبر خود پیروى نمى‏کنند و برویه وصى او رفتار نمى‏نمایند و بغیب ایمان نمى‏آورند و از عیب و نقص خوددارى نمى‏کنند و در گرفتاریها از فکر خود استفاده مى‏نمایند و هر کسى پیشواى خود است و براى اثبات افکار پوچ خود دلائلى میتراشد بهمین مناسبت بدانشمندان توجهى ندارد و بغیر دورى از حق و حقیقت بهره دیگرى نمى‏برند زیرا الفت ظاهرى که با هم پیدا کرده آنان را از توجه بمردم عالم رو- گردان ساخته و از میراثى که پیمبر اکرم ص بجا گذارده دست برداشته و از آنچه خداى دانا و توانا که آفریدگار آسمانها و زمینهاست بدو ارزانى داشته نفرت کرده‏اند.

ایشان مردمى تاریک‏دل و غارهاى شبهات و پیشواى راه تحیر و سرگردانى‏اند و مسلم است‏ کسى که بخود واگذارده شود در دریاى گمراهى فروخواهد رفت با آنکه خدا با ارسال رسولان متعهد شده مردم را براه راست رهبرى نماید و بینه و برهان براى آنها ظاهر ساخته تا آنکه نپذیرد هلاک شود و آنکه قبول نماید حیات جاویدان پیدا کند و خدا دانا و شنواست و چقدر این امت شباهت دارند به مردمى که پیشوایان حقیقى خود را از کار انداختند و از آنان رو گردان شدند و تا چه اندازه باید از این مردم متأثر و اندوهناک بود آنهم چگونه تأثرى که دل را مجروح مى‏کند و غم و افسوس را مى‏افزاید که شیعیان ما با آن انس و الفتى که با یک دیگر داشتند پس از درگذشت من از هم مى‏پاشند و پیرو دشمنان میشوند و یک دیگر را از پاى درمى‏آورند و الفت و برادرى را به کینه بدل مى‏کنند.

پس با خداست سرانجام گروهى که از اصل دورند و دست بدامن فرع درآورده و از راه غیر عادى آرزومند فتح و گشایش‏اند و هر دسته از ایشان بشاخه دست گرفته و بهر طرف که آن حرکت میکند آنان نیز حرکت میکنند و خدا آنان را بزودى مانند ابر پائیزى گرد خواهد آورد و میانشان الفت خواهد داد، آنگاه آنان را مانند ابرها متراکم میسازد و درهاى پیروزى را بسویشان باز میکند.

مانند سیل عرم همه جا را فرامى‏گیرند و هیچ پشته خالى نمى‏گذارند و هیچ زمین مرتفعى از آن جلوگیرى نمى‏نماید و هیچ کوهى راه آن را برنگرداند و در دل وادیها جریان پیدا کند و چشمهاى زمین با آن همراهى مى‏کنند و احترامات مردم بوسیله ایشان پابرجا مى‏گردد و آنان را در شهرها تمکن مى- دهد تا حق خود را بازگیرند و رکن کفر را بکمک ایشان ویران مى‏سازد و لشکریان زیاد ارم (که دمشق یا اسکندریه است) را که مانند سنگهایند ریشه کن مى‏سازند و مسجد دمشق یا کوههاى شام را از ایشان پر مى‏کند.

سوگند بخدائى که دانه را شکافت و آدمى را بوجود آورد چون اینان بر شهرها تسلط پیدا کنند و بر مردم استیلا یابند آنچه در دست ایشانست مانند قیر و سرب که در آتش ذوب مى‏گردند آب مى‏شود وهمه کار مى‏توانند انجام دهند و آرزومندم روزى بیاید که خدا شیعیان مرا در آن روز که براى دشمنان از همه بدتر است گردآورد و الفت دهد و اختیار همه چیز در دست خداست و جز او دیگرى اختیارى از خود ندارد.

منبع : کتاب ارشاد ترجمه علی ساعدی خراسانی صفحات ( 295-296-284- 285)


[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 9:4 صبح ] [ علی فغانی ]

بسم الله الرحمن الرحیم

اَقِلْنی عَثْرَتی وَاغْفِرْ زَلَّتی

لرزشم را نادیده بگیر و گناهم را بیامرز 

فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلی عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعآئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْاِجابَةَ

زیرا که تو خود بندگانت را فرمان دادی و به دعا کردن به درگاهت مامور ساختی و اجابت دعایشان را ضمانت کردی 

فَاِلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهی وَ اِلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدی

پس به سوی تو ای خدا رو آوردم و به درگاه تو ای پروردگار دست حاجت دراز کردم 

فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لی دُعآئی وَ بَلِّغْنی مُنایَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجآئی

پس به عزت خودت دعایم را مستجاب کن و به آرزویم برسان و امیدم را از فضل خویش نا امید مفرما 

وَاکْفِنی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ مِنْ آعْدآئی یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ اِلّا الدُّعآءَ

و شر دشمنانم را از جن و انس کفایت فرما ای خدای زود گذر بیامرز کسی را که جز دعا چیزی ندارد 

فَاِنَّکَ فَعّالٌ لِمل تَشآءُ یا مَن اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتَهُ غِنیً

زیرا تو هر چه را بخواهی انجام دهی ای کسی که نامش دواست و یادش شفاست و طاعتش توانگری است 

اِرْحَمْ مَنْ رَأسَ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ یا سابِغَ النِّعَمِ یا دافِعِ النِّقَم

 ترحم فرما بر کسی که سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه و زاری است ای عطا بخش نعمت ها ای برطرف کننده ی گرفتاری ها 

یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ یا عالِمًا لا یُعَلَّمُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّدٍ

ای روشنی بخش وحشت زدگان در تاریکی ها ای دانای بی معلم درود فرست بر محمد و آل محمد 

وَ افْعَلْ بی مآ اَنْتَ اَهْلُهُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَ الْأئِمَّةِ الْمَیامینَ مِنْ الِهِ وَ سَلَّمَ تَسلیمًا کَثیرًا

و انجام ده درباره ی من آنچه را که تو شایسته ی آنی و درود خدا بر فرستاده ی او آن پیشوایان با

 برکت و سلام فراوان بر همه آن ها باد


[ دوشنبه 89/6/15 ] [ 8:6 صبح ] [ علی فغانی ]

 اللهم اجعل سعیی فیه مشکورا و ذنبی فیه مغفورا وعملی فیه مقبولا و عیبی فیه مستورا یا اسمع السامعین.

ای خدا در این روز سعیم را در راه طاعتت بپذیر و جزای خیر عطا فرما و گناهم را در این روز ببخش و عملم را مقبول و عیبم را مستور گردان، ای بهترین شنوای صدای خلق.


[ دوشنبه 89/6/15 ] [ 7:16 صبح ] [ علی فغانی ]

1- خدا بیامرزد شما را تا وقتى در دنیا هستید براى آخرت خود کارى کنید و پرده خود را پیش کسى که از نهانیهاى شما باخبر است پاره نکنید دلهاى خود را پیش از بدنهاتان از دنیا خارج سازید زیرا براى آخرت آفریده شده و در این دنیا محبوسید. آدمى هنگامى که بمیرد فرشتگان مى‏گویند چه عملى پیش از خود فرستاده و مردم مى‏گویند چه چیزى بجا گذارده اکنون محض احترام پدرانتان که مردمى کریمند از آنچه در اختیار دارید مقدارى پیش از خود بفرستید و چنان نباشد که از همه چیز بکلى غفلت کنید که بزیان شما تمام خواهد شد همانا مثل دنیا مثل زهریست که شخص بى‏خبر آن را مى‏خورد.

2- و از گفتار اوست: زندگى بسته بدین است. و مرگ انکار کردن یقین است از آب خوشگوار دین بیاشامید تا از خواب غفلت بیدارتان نماید و از زهرهاى مهلک بهراسید.

3- از گفتار اوست: دنیا خانه راستى است براى کسى که آن را بشناسد و میدان راحتى است براى توشه گیران، دنیا محل وحى الهى و تجارتخانه اولیاء اوست شما هم تجارت کنید تا سودمند شوید.

 4- از گفتار اوست: مردى دنیا را از روى بى‏اطلاعى نکوهش مى‏کرد، فرمود دنیا خانه راستى‏ است براى کسى که آن را براستى بشناسد و خانه عافیت است براى کسى که معرفت بحال آن داشته باشد و خانه بى‏نیازى است براى کسى که مى‏خواهد از آن توشه برگیرد دنیا مسجد پیمبران و محل وحى الهى است و عبادتگاه فرشتگان و تجارتخانه دوستان خداست تا در دنیائید در صدد تحصیل رحمت خدا باشید و بار بهشت را به‏بندید بنا بر این چه کسى میتواند از دنیا نکوهش کند با آنکه دنیا او را بجدائى از خود خوانده و از فناء خود اخبار کرده و مردم را بسرور خود تشویق بسرور اخروى نموده و از امتحانات خود مردم را از پیش آمدهاى اخروى بیم داده و آنان را از عذاب قیامت ترسانیده و به رحمت خدا ترغیب نموده. پس اى کسى که از دنیا نکوهش مى‏کنى و بدان مغرورى از چه زمان دنیا ترا بخود مغرور ساخته آیا از هلاک پدرانت مغرورشده یا از وقتى که مادرانت در دل خاک جاى گرفته‏اند؟ چقدر به پرستارى و بیمار دارى آنان پرداختى و آرزومند شفاى آنان بودى و طبیبان ماهر را براى آنان توصیف مینمودى و دارو برایشان آماده مى‏ساختى با آنکه بحالشان نافع نبود و حاجتشان را برنیاوردى دنیا پیش‏آمد آنان را براى تو مجسم نمود و نمودار ساخت که گریه تو نافع بحال تو نبوده و دوستان بکار تو نمى‏آیند.

5- از گفتار اوست: اى مردم پنج سخن از من بیاموزید سوگند بخدا هر گاه شترهاى خود را براى تحصیل آنها در بیابانها ناتوان سازید نمى‏توانید آنها را از غیر من استفاده نمائید:

 1- هیچ یک از شما بغیر خدا آرزومند نباشد 2- و بغیر از گناهش از چیز دیگر نهراسد 3- شخص عالم خجالت نکشد هر گاه از او سخنى بپرسند و نداند بگوید، نمیدانم [و آنکه نمیداند از آموختن شرم نکند] 4- شکیبائى براى کالبد ایمان بمنزله سر است براى‏ جسد 5- کسى که صابر نباشد ایمان ندارد.

 6- از گفتار اوست: هر گفتارى که یاد خدا در آن نباشد لغو است و هر سکوت بدون فکر، اشتباه است و هر نظر بدون اعتبار زشت است و بیمعنى.

7- از گفتار اوست: کسى که از نفس خود پیروى کند و آن را آزاد بسازد مانند کسى نیست که خود را فروخته و در بند نموده.

 8- از گفتار اوست: کسى که از سایه پیش افتد به گرمى روز دچار شود و کسى که از آب کناره گیرد تشنه بماند.

 9- از گفتار اوست: ادب خوب، حاکى از خاندان بزرگوار است.

10- از گفتار اوست: دنیا هر چه بیشتر در نظر زاهد جلوه‏گرى نماید او زیادتر از دنیا اعراض مى‏کند.

 11- از گفتار اوست: دوستى پیوسته‏ترین قرابتها و دانش بزرگوارترین حسبهاست.

 12- از گفتار اوست: اگر انجام کارى موجب رنج و زحمت شود آسوده نشستن از آن مایه فساد است.

 13- از گفتار اوست: کسى که در دشمنى با دیگرى کوشش نماید گناهکار است و کسى که در انجام آن کوتاهى کند مغلوب شود.

 14- از گفتار اوست: درگذشت از عمل نابجاى آدم پست فطرت موجب افساد اوست بهمان اندازه که مایه اصلاح انسان کریمست.

 15- از گفتار اوست: کسى که کارهاى پسندیده و نتایج صالحه دوست میدارد از کارهاى ناپسند دورى مى‏کند.

 16- از گفتار اوست: کسى که دیگران باو خوش گمان باشند بچشم عداوت باو نمینگرند.

 17- از گفتار اوست: نهایت جود و بخشش در آنست که آدمى از همه گونه آسایش خود دست بردارد.

 18- از گفتار اوست: آنچه باید پیدا شود دور نیست و آنچه باید بظهور رسد نزدیک مى‏باشد.

 19- از گفتار اوست: جاهل بودن آدمى از کار خود از بزرگترین گناهان اوست.

 20- از گفتار اوست: پاکدامنى کامل در خرسندى باندازه کفایت است.

21- از گفتار اوست: جود کامل در آنست که شخص جواد داراى مکارم اخلاق بوده و غرامت‏هاى دیگران را عهده‏دار شود.

 22- از گفتار اوست: مهمترین کرامت در آنست که در تنگى و راحتى دوستى را از خاطر نبرند.

 23- از گفتار اوست: آدم بدکار اگر خشمگین شود از دیگران عیبجوئى مى‏کند و اگر خرسند باشد دروغ میگوید و اگر طمع کند میرباید.

24- از گفتار اوست: کسى که در بسیارى از کارهاى خود از روى خرد قدم برندارد در بسیارى از کارها بقتل خود اقدام کرده باشد.

25- از گفتار اوست: لغزش دوستت را تحمل کن تا در وقت پرش بر دشمنت بکارت بیاید.

 26- از گفتار اوست: اعتراف صحیح بناى گناهان را منهدم میسازد.

27- از گفتار اوست: مالى که خرج شده و ترا بحال خودت بینا کرده ضایع نشده.

28- از گفتار اوست: میانه روى در هزینه زندگى از ظلم و تعدى آسانتر و خوددارى از ناملایمات از رنج و مشقت بهتر است.

 29- از گفتار اوست: بدترین توشه آخرت آزار بندگانست.

30- از گفتار اوست: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.

 31- از گفتار اوست: روزگار دو روز است روزى بسود تو و روزى بزیان تو آن روز که بسود تو است مغرور مشو، روزى که بزیان تست شکیبائى کن.

32- از گفتار اوست: بسا ارجمندى که اخلاق ناپسند او اسباب خواریش را ایجاد کرد و بسا بى‏اعتبارى که اخلاق حمیده‏اش او را عالیمقام ساخت.

 33- از گفتار اوست: کسى که کارها را نیازموده باشد فریب مى‏خورد و کسى که با حق در- افتد ورافتد.

34- از گفتار اوست: اگر مرگ شناخته شود از آرزو کاسته گردد.

35- از گفتار اوست: ارزش هر کس باندازه دانائى اوست. بهنر کوش زانکه در عالم قیمت آن راست کو هنر دارد

 37- از گفتار اوست: مردم بندگان دانائى خوداند. 38- از گفتار اوست: مرد پنهان بود بزیر زبان. 39- از گفتار اوست: کسى که با خردمندان مشورت کند براه خیر هدایت شود.

 40- از گفتار اوست: کسى که بکم بسازد از بسیار بى‏نیاز شود و کسى که از بسیار بى‏نیاز نباشد بچیز پستى نیازمند گردد.

 41- از گفتار اوست: هر که اصلش پاک است فرعش تابناکست.

 42- از گفتار اوست: کسى که بدیگرى امیدوار باشد از وى بیمناکست و کسى که از شناخت چیزى کوتاهى کند آن را معیوب و ناپسند مى‏بیند.

43- از گفتار اوست: عجیب‏تر از تمام اعضاء انسان، دل اوست که ماده‏هائى از اخلاق حمیده و مادهائى از خویهاى نکوهیده در آن وجود دارد در نتیجه اگر چشم امیدش بدیگران باشد طمع او را ذلیل کند و اگر طمع بر او چیره گردد حرص او را هلاک سازد و اگر ناامیدى بر او غالب آید اندوه او را از پاى درآورد و اگر خشم بر او استیلا یابد کینه او زیاد شود و اگر حاجت روا شود از سپاسگزارى خاطر مى‏کند و اگر بیمناک شود در صدد پرهیز برمى‏آید و اگر پیوسته در ایمنى بسر برد غرور سراپاى او را فرابگیرد و اگر نعمت تازه باو روآورد آقائى و سربلندى دچار او میگردد و اگر مصیبتى بدو برسد بیتابى او را رسوا مى‏کند و اگر ثروتمند شود سرکشى کند و اگر درمانده شود بلا و محنت او را بخود مشغول سازد و اگر گرسنگى باو روى‏آورد ناتوان شود و اگر سیرى را از حد بگذراند جاى نفس براى او باقى نماند و بالاخره هر گونه تقصیرى مضر بحال او و هر گونه افراط و تجاوز از حد، مفسد روزگار اوست.

44- هنگامى که شاه زنان دختر کسرى اسیر شده بود على ع از وى پرسید از پدر خود پس از پیش‏آمد فیل چه شنیده و چه فرموده بیاد دارى عرضکرد او میگفت هر گاه خدا بر کارى چیره شود دستهاى طمع از همه طرف کوتاه شود و چون مدت زندگى کسى سپرى شود مرگ در کمین اوست. فرمود پدرت چه سخن مناسب و بجائى گفته، آرى کارها در گرو تقدیر است چون امرى مقدر شد تدبیر اثرى نخواهد داشت.

 45- از گفتار اوست: کسى که از نعمت یقین برخوردار شده و شک دچار او شود باید از یقین خود تعقیب نماید زیرا یقین با آمدن شک از بین نمیرود.

 46- از گفتار اوست: مؤمن خود در رنج است و دیگران از او در آسایش.

 47- از گفتار اوست: شخصى که کسالت بورزد نمیتواند حق خدا را ادا کند.

 48- از گفتار اوست: بهترین عبادت، شکیبائى و خاموشى و انتظار فرج است.

 49- از گفتار اوست: شکیبائى سه قسم است، صبر بر مصیبت و صبر از معصیت و صبر بر طاعت.

 50- از گفتار اوست: بردبارى وزیر مؤمن است و علم دوست او و مدارا برادر او و نیکو- کارى پدر او و شکیبائى سرلشکر او.

51- از گفتار اوست: سه چیز از گنجهاى بهشت است پنهانى دادن صدقه و مخفى کردن مصیبت و کتمان کردن بیمارى.

 52- از گفتار اوست: احتیاج پیدا کن. بهر کسى که میخواهى اسیر او باشى، و بى‏نیاز شو از هر کسى که مى‏خواهى همتاى او شوى و بخشش کن بهر کسى که مى‏خواهى فرمانرواى او باشى.

 53- از گفتار اوست: آدم بدکار بى‏نیاز از دیگران نمى‏باشد، و انسان حسود راحتى ندارد و پادشاهان دوست نمیشوند.

 54- از گفتار اوست: به احنف بن قیس فرمود سکوت موجب رضاست و کسى که با ما نباشد بر ما خواهد بود.

55- از گفتار اوست: جود امر طبیعى است و منت‏گذارى پایه احسان را سست میکند.

 56- از گفتار اوست: کسى که بعهد خود وفا نکند در صدد قطع دوستى است.

 57- از گفتار اوست: آنچه بزبان آید آخر بجهان آید.

58- از گفتار اوست: در طلب روزى برآئید که در گرو طالب آنست.

 59- از گفتار اوست: دعاء چهار نفر مردود نمى‏شود پیشواى دادگرى که براى زیردستان خود دعا کند و فرزند نیکوکارى که براى پدرش دعا کند و پدر مهربانى که براى فرزندش دعا کند و ستمدیده که بر ستمگر دعا نماید خدا بمظلوم میفرماید سوگند بعزت و بزرگوارى خودم دعاء ترا هر چند پس از مدتى هم باشد مستجاب خواهم کرد.

60- از گفتار اوست: بهترین ثروتها آنست که انسان تهى دست از کسى سؤال نکند و بدترین گدائیها همانست که در برابر مردم سر بزیر افکند.

 61- از گفتار اوست: احسان از هلاکت جلوگیرى میکند و ملاطفت با خلق آدمى را از لغزش نگه میدارد.

 62- از گفتار اوست: انسان خندانى که بگناه خود اعتراف کند بهتر است از گریانى که به پروردگار خود بنازد.

 63- از گفتار اوست: اگر آزمایشها در کار نبود رأى‏ها قابل اثر نبود.

64- از گفتار اوست: هیچ بهره بهتر از خرد و هیچ دشمنى بدتر از نادانى نیست.

 65- از گفتار اوست: کسى که آرزویش طولانى باشد کارش اندکست.

 66- از گفتار اوست: سپاسگزارترین مردم کسى است که قانع‏تر باشد و حریصترین آنها کسى است که بیشتر کفران نعمت نماید.

على ع از این گونه سخنان بسیار دارد و همه آنها دقیق و مشتمل بر نصایح حکمت‏آمیز و طلائى است مختصرى که ایراد کردیم مشت نمونه خروار است و خردمندان بخوبى میتوانند بحقایق الهى او پی ببرند.

منبع : کتاب ارشاد ترجمه ساعدی خراسانی


[ دوشنبه 89/6/15 ] [ 7:13 صبح ] [ علی فغانی ]
<   <<   6   7   8      >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 114
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 1481102
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد