[ شنبه 91/10/16 ] [ 6:56 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.
[ جمعه 91/10/15 ] [ 9:24 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
1. اگر بینی خود را بگیرید، امکان ندارد بتوانید زمزمه کنید. 2. وقتی شیشه می شکند، ترک های آن باسرعت 3000 مایل در ساعت حرکت می کنند. 3. در هر دقیقه حدود 200 نوزاد در جهان متولد می شوند. 4. جلیقه ی ضد گلوله، خروجی اضطراری، برف پاک کن شیشه ی ماشین و پرینتر های لیزری همگی توسط زنان اختراع شده اند. 5. انسان در زمان خواب بیشتر از زمانی که تلویزیون تماشا می کند کالری مصرف می کند. 6. به طور میانگین انسانها بیشتر از اینکه از مرگ بترسند از عنکبوت می ترسند. 7. ناخن های انسان در زمستان سریع تر رشد می کنند. 8. وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید، مردمک چشمانتان گشاد تر می شود. و قتی به کسی که از او متنفرید هم نگاه می کنید همین اتفاق می افتد. 9. تنها انسان ها در هنگام احساساتی شدن اشک می ریزند. و انسان به طور متوسط 4,200,000 بار در سال پلک می زند. 10. بینایی مردان از زنان بهتر است و می توانند متن های ریز تری را بخوانند. در زنان قدرت شنوایی بهتر است. 11. "محمد" شایع ترین اسم در جهان است. 12. یخ به ههیچ وجه سر نیست. چیزی که باعث می شود بر روی یخ سر بخوریم یک لایه ی نازکی از آب است که در اثر فشار بر روی یخ ایجاد می شود و باعث می شود که سر بخوریم. 13. هر انسانی در جهان با 9میلیون نفر دیگر، روز تولد مشترکی دارد. 14. زنان دو برابر بیشتر از مردان پلک می زنند. 15. تعدادنوزادانی که در طول یک سال در هندوستان متولد می شوند از کل جمعیت استرالیا بیشتر است. 16. 492 ثانیه طول می کشد تا اشعه ی خورشید به زمین برسد. 17. نوزادان در هنگام تولد کشکک زانو ندارند. 18. درخت زیتون می تواند بیش از 1500 سال زندگی کند. 19. در تولید کاغذ اسکناس از خمیر پنبه به جای خمیر چوب استفاده می شود. این بدان معنی است که اگر داخل ماشین لباسشویی شسته شود مثل کاغذ معمولی از بین نمی رود. 20. آب قطب جنوب به قدری سرد است که هیچ چیز در آنجا فاسد نمی شود. گرم ترین هوایی که تا به حال از قطب جنوب گزارش شده 3 درجه ی فارنهایت بوده است. 21. جنگل های بارانی آمازون بیش از 20 درصد اکسیژن جهان را تولید می کنند. 22. اقیانوس اطلس شمالی هر سال 2,5 سانتی متر عریض تر می شود. 23. سالانه بیش از 50,000 زمین لرزه در جهان اتفاق می افتد. 24. هر مایل مربع از آب دریا حاوی 20 کیلوگرم طلا است. 25. 1000 سال طول می کشد تا یک قطره ی آب اقیانوس دور جهان بچرخد. 26. اروپا تنها قاره ای است که هیچ صحرایی در خود ندارد. 27. آب اقیانوس اطلس از اقیانوس آرام شور تر است. 28. قدیمی ترین لامپ ، در سال 1901و در یک ایستگاه آتش نشانی در کالیفرنیا روشن شده و هنوز هم روشن است. اسم این لامپ، چراغ صده ای است. 29. بوییدن سیب سبز یا موز (فقط بوییدن و نه خوردن) باعث کاهش وزن می شود. 30. هر انسان معمولی 3 سال از عمر خود را در توالت می گذراند. [ سه شنبه 91/10/12 ] [ 7:2 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
با نزدیک شدن به فصل سرما، ابتلا به بیماری هایی مانند سرماخوردگی و آنفلوآنزا زیاد می شود و اگر سیستم ایمنی بدن ضعیف باشد، میزان این بیماری های نیز افزایش می یابد.
1-سیگار کشیدن
2-کمبود خواب
3-مصرف الکل
4-استرس
5-افسردگی
6-رژیم غذایی غلط
7-رفتار پرخطر جنسی
8-کمبود ورزش و فعالیت بدنی
9-عدم تزریق واکسن
[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 7:0 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 6:53 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
اگر در گوگل جستجو کنید"بهبود قدرت مغز"انواع و اقسام تکنیک ها، کتاب ها و بازی هایی که برای تقویت قدرت مغز مفید هستند پیدا می کنید که اکثر آن ها شامل فعالیت های فیزیکی، تغذیه مناسب و تمرین های پیچیده ذهنی هستند. در حالیکه این نکات بسیار ارزشمند هستند اما بعید می دانم بعد از خواندن این مقاله ها بازهم صبح ها یک ساعت بدوید یا رژیم غذاییتان را تغییر بدهید و از فیبر و اسیدهای چرب امگا3 استفاده کنید. بعضی از مردم حتی وقتی در معرض خطر سکته قلبی قرار می گیرند هم حاضر به انجام این کارها نیستند. برای مردم تنبلی که فقط می خواهند کمی عملکرد مغزشان را بهبود بخشند آیا راه ساده تری هم وجود دارد؟
[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 9:24 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند ... الوین تافلر * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به شخصیت خود..... بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما... جوهر وجود شماست.. و آبرویتان... تصورات دیگران نسبت به شما است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود ... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود... تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. "وین دایر" * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کـــــــــــم بــاش از کم بودنت نتــــــــرس اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود,طولانی ترین سفرها با اولین قدم. (لائوتسه) * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند. چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی. پس: " هدف مهم تر از نیاز است " * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زمانی خاطره هایتان از امیدهایتان قوی تر شدند ، روزگار افولتان در راه است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند به ما درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! /ساعت خرید ولی زمان نه! /مقام خرید ولی احترام نه/کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! /اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی ؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی ... . به همین راحتی ... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * و رابطتون سنگ بندازین تا متوجه عمقش بشین * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * « در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به اندازه ی باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن .... بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد ...!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم (شکسپیر) در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نه حتی معنایی. اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد! چارلز شولز
[ سه شنبه 91/9/28 ] [ 11:39 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
[ جمعه 91/8/26 ] [ 6:12 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین - سال 37 هجرى قمرى
عمّار بن یاسر، مکنّى به أبى یقظان، از صحابه نزدیک رسول خدا(ص) و از یاران باوفاى امیرمؤمنان)ع( بود. وى پیش از هجرت، در مکه معظمه دیده به جهان گشود. هنگامى که پیامبر اکرم)ص( به رسالت برانگیخته شد، عمّار از نخستین افرادى بود که به آن حضرت ایمان آورد. پس از او، برادرش عبدالله، پدرش یاسر، و مادرش سمیه نیز ایمان آورده و از اسلام آورندگان نخستین مکه شدند. این خانواده به خاطر اظهار ایمان و علاقه به رسول خدا)ص( مورد فشار روانى و آزار جسمى قرار گرفتند. مشرکان قریش آنان را به همراه ایمان آورندگان دیگر، شکنجههاى سخت و توانفرسا مىدادند. پدر و مادرش به دست مشرکان مکه به شهادت رسیدند. مادرش نخستین زنى بود که در راه اسلام، شربت شهادت نوشید و با خون خویش نهال اسلام را بارور کرد. عمّار، از مهاجران به حبشه و از نمازگزاران به دو قبله بود. وى در جنگ بدر و تمامى جنگهاى پیامبر)ص( حضور یافت و در رکاب آن حضرت، با دشمنان اسلام با تمام توان مبارزه کرد. عمّار، به هنگام ساختن مسجدالنّبى)ص(، علاوه بر انجام کارهایش، کار پیامبر)ص( را نیز بر عهده مىگرفت و دو برابر دیگران تلاش مىکرد. پیامبر)ص( نیز به وى علاقه ویژهاى داشت و او را یکى از خواص خود مىدانست. آن حضرت درباره عمّار، سخنان فراوانى دارد. از جمله، آن هنگامى که مشرکان قریش، عمّار را براى شکنجه دادن در آتشى انداخته بودند، پیامبر)ص( دربارهاش فرمود: یا نارُ کُونى بَرداً وَ سَلاماً عَلى عَمّار کَما کُنتِ بَرداً و سَلاماً عَلى اِبراهیم؛ اى آتش! براى عمّار، خنک و مایه سلامت باش، همان طورى که براى ابراهیم)ع(، خنک و مایه سلامت بودى. پس از دعاى پیامبر)ص(، آتش سوزان، بر بدن عمار اثر نمىگذاشت.(1) عمّار، پس از رحلت پیامبر)ص( از معتقدان به ولایت و خلافت امام علىبنابىطالب)ع( بود و در این راه به مانند سایر اصحاب باوفاى آن حضرت، تلاش بلیغى به عمل آورد. وى پیوسته در کنار امیرمؤمنان)ع( و از علاقهمندان به آن حضرت بود و مقام و حق آن حضرت را به نیکى مىشناخت. به همین جهت هیچگاه از او فاصله نگرفت و او را در عرصههاى مهم سیاسى و اجتماعى، تنها نگذاشت. وى در زمان عمر بن خطاب، حدود دو سال )از سال 21 تا 22 قمرى( حکومت کوفه را بر عهده داشت (2) با راهنمایىهاى حضرت على)ع( تلاش زیادى به عمل آورد تا سنتهاى نبوى)ص( در جامعه برقرار ماند و روحیه عدلپرورى و ستمستیزى در میان مسلمانان حکمفرما باشد. عمّار پس از برکنارى از حکومت کوفه ، به مدینه برگشت و در جبهه امام على بن ابى طالب)ع( قرار گرفت و در برابر رفتارها و کردارهاى ناروا و غیر اسلامى زمامداران وقت، واکنش نشان داده و آنان را اندرز مىداد. وى در زمان عثمان بن عفان به خاطر اندرز دادن خلیفه در برابر رفتار ناشایست و تبعیضآمیز او و کردار غیراسلامى فرمانروایانش در شهرها، مورد ضرب و شتم مجلسنشینان و قراولان خلیفه قرار گرفت و به سختى بیمار گردید. عمّار در قیام سراسرى مسلمانان انقلابى شهرها بر ضد عثمان، با آنان همفکرى و همیارى مىکرد و در انتخاب امیرمؤمنان على بن ابى طالب)ع( به خلافت اسلامى، نقش به سزایى داشت. حضرت على)ع( پس از انتخاب شدن به خلافت، با این که بسیارى از یاران وفادار و شایسته خویش را براى حکمرانى به شهرها اعزام کرده بود، ولى عمّار را به عنوان یک مشاور و همراز دیرین در نزد خود نگه داشت و در تمامى امور سیاسى، اجتماعى و نظامى با او مشورت مىکرد و احترامش را به نیکى نگه مىداشت. عمّار نیز با این که در حدود 90 سال از عمرش گذشته بود، هم چون یک سرباز فداکار و پا در رکاب، در خدمت امام على بن ابى طالب)ع( قرار داشت و تمام مأموریتها و دستورات آن حضرت را به مانند مأموریتها و دستورات پیامبر)ص(، به خوبى و نیکى انجام مىداد. عمّار در دو جنگ جمل و صفین از عناصر اصلى یاران حضرت على)ع( بود و کارهاى مهمى در این دو جنگ بر عهده داشت. عمّار یاسر در جنگ صفین، مبارزات زیادى به عمل آورد و به سپاه معاویه مىگفت: ولوددتُ أنّکم خلق واحد فذبحتکم (4)؛ )به خدا سوگند( دوست داشتم که شما همه یک خلق بودید و تمامى شما را ذبح مىکردم! (3) سرانجام در یک عملیات بزرگ، سپاهیان امام على)ع( ضربههاى سهمگین و مهمى بر سپاه معاویه وارد کرده و شیرازه صفوف لشکریان شامى را در هم ریختند. در معرکه جنگ، از دو طرف، زنانى بودند که پرستارى زخمیان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در این میان ،یکى از پرستاران به عمّار رسید و از وى پرسید: آیا چیزى مىخواهید؟ عمّار که بسیار تشنه بود، از وى تقاضاى آب کرد. زن پرستار، مقدارى شیر براى عمّار آورد. عمّار هنگامى که شیر را مىنوشید، مىگفت: بهشت در زیر گامهاى پیران است. امروز دوستان خود را ملاقات مىکنم. امروز حضرت محمد)ص( و حزبش را دیدار مىنمایم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشیر مىزدند که ما را به حد ناتوانى مىرساندند، باز هم یقین داشتیم که ما بر حقیم و آنان بر باطل. پس از نوشیدن شیر، دوباره به رزم بىامانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسیارى از آن سیاه بختان را به خاک مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد، فردى به نام ابوعادیه، از سپاهیان دشمن، بدن عمّار را نشانه گرفت و نیزهاى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على)ع( را از زین به زمین انداخت. فردى دیگر از سپاه دشمن به نام ابنجون، سرش را از بدن جدا کرد. این دو نفر، در حالى که سر بریده عمّار را به نزد معاویه بردند، از او تقاضاى پاداش و جایزه کردند و هر کدام از آن دو تلاش مىکرد که ثابت کند، او عمّار را کشته است و در این باره به نزاع برخاسته بودند. عبدالله بن عمرو بن عاص که در نزد معاویه بود و آن دو را مشاهده مىکرد، گفت: درباره سر عمّار شتابزدگى نکنید و به آن خوشحال نباشید. زیرا از پیامبر)ص( شنیدم که مىفرمود: عمّار را گروه سرکشان و ستمکاران مىکشند. معاویه که سخنان وى را شنید، بسیار ناراحت و خشمگین شد و به عمرو بن عاص گفت: آیا نمىشود این دیوانه را از پیش چشمان ما دور کنى! سپس به عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى این حرفها، چرا جنگ نمىکنى؟ عبدالله گفت: پیامبر)ص( روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم کرد. من نیز به خاطر فرمان پیامبر)ص( از پدرم اطاعت مىکنم و به اصرار او به این نبرد آمدهام و با شما هستم ولى با کسى مبارزه نمىکنم. هم چنین، پیش از شهادت عمّار، بارها عمرو بن عاص گفته بود که رسول خدا)ص( فرمود: عمّار را گروه ستمکاران مىکشند. از وى پرسیدند: پس چرا او با ما مىجنگد؟ آیا ما ستمکاریم؟ عمرو بن عاص براى فریب آنان گفت: نه، بلکه عمّار سرانجام به ما خواهد پیوست و به دست یاران على)ع( کشته خواهد شد. شهادت عمّار، ضربه سهمگین و تزلزل آورى بر سپاهیان معاویه وارد کرد و بسیارى از آنان را به تردید و دودلى انداخت. ولى معاویه براى سرپوش گذاشتن بر این فضاحت آشکار، در میان سپاهیان خود شایع کرد که عمّار را على)ع( کشت. زیرا عمّار به دستور على)ع( به جنگ شامیان آمد و به دست شامیان کشته شده است. پس قاتل او، على)ع( است! ادعاى واهى و بىارزش معاویه، شاید برخى از دودلان شامى را ساکت مىکرد و تسکینى بر التیام آنان بود، ولى در یاران امام على)ع( تأثیرى نداشت. بلکه موجب تقویت ایمان و تثبیت بیشتر اعتقادات آنان گردید. عمّاریاسر به هنگام شهادت، 91 سال، و به روایتى 93 سال و به روایتى دیگر 94 سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعادیه، افراد دیگرى نیز به عنوان قاتل عمّار، در منابع تاریخى بیان شدهاند، مانند: عقبة بن عامر جهنى، عمرو بن حارث خولانى، شریک بن سلمه مرادى و ابوحراء سکسکى. پس از فروکش کردن جنگ، حضرت على)ع( بدن عمّار و هاشممرقال را که در یک نبرد به شهادت رسیده بودند، در کنار هم قرار داد و بر آنان نماز گزارد و در همان جا دفن نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمّار، بسیار ناراحت بود و مىفرمود: هر کس از وفات عمّار، دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصیبى نباشد.(4) 1. منتهىالآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 124 2. الکامل (ابن اثیر)، ج3، ص 20 و 31 3. وقعة صفین (نصر بن مزاحم)، ص 319 4. نک: أنساب الأشراف (بلاذری)، ص 219؛ 5. وقعةصفین، ص 319؛ 6. کشفالغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج1، ص 335؛ 7. منتهىالآمال، ج1، ص 124
[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 2:24 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع) - آخرین روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى
امام رضا)ع( در یازدهم ذىقعده سال 148 قمرى (1) و به روایتى در یازدهم ذىحجه سال 153 (2) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر ارجمندش امام موسى کاظم)ع(، امام هفتم شیعیان و مادرش نجمه )تکتم( معروف به امالبنین)س( بودند. امام رضا)ع( در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى کاظم)ع( در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسید و مدت امامت آن حضرت، بیست سال بود. امام رضا)ع( از آغاز تولد تا زمان شهادت خویش با شش تن از خلفاى عباسى به نامهاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشید، امین و مأمون عباسى معاصر بود و ایام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امین و مأمون. یکى از حساسترین مقطع زندگى امام رضا)ع( و حتى مهمترین مقطع امامت شیعیان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذیرش ولایتعهدى مأمون عباسى است، که سرانجام، شهادت آن حضرت در همین مسافرت به وقوع پیوست. آن طورى که از مأمون )هفتمین خلیفه عباسیان( نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امین، نذر کرده بود که در صورت پیروزى بر سپاهیان امین و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى که افضل آل ابىطالب)ع( باشد بسپارد. هنگامى که سپاهیان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ایران، وارد عراق شده و با کشتن امین، بغداد و سایر بلاد اسلامى را به تصرف خویش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خویش را آشکار ساخت و از آن دو )که یکى مقام وزارت و امور سیاسى کشور و دیگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت( خواست که مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا)ع( به عنوان برترین و والاترین شخصیت آل ابىطالب)ع( در خراسان را فراهم کنند. مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در کره زمین، شخصیتى بالاتر و والاتر از این شخص )امام رضا ع( براى پذیرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3) مأمون در اجراى نیت خود، بسیار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهلبیت)ع( واهمهاى نداشت. وى، به یکى از سرداران سپاه خویش به نام جلودى مأموریت داد که از خراسان به مدینه رفته و امام رضا)ع( و بسیارى از علویان بزرگوار را با خود به خراسان آورد. جلودى به مدینه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضا)ع( ابلاغ کرد. با این که علویان و نوادگان امامان معصوم)ع( از این دعوت بسیار خرسند شده و خود را آماده مسافرت کرده بودند، ولى امام رضا)ع( اطمینانى به اظهارات مأمون نداشت و خواستههایش را واقعى نمىدید. به همین جهت، حاضر به مسافرت نگردید. ولى جلودى اصرار کرد و امام رضا)ع( را با اکراه و اجبار به این سفر بزرگ وادار نمود. امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدینه جانشین خویش قرار داد و به همراه برخى از علویان و یاران خویش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ایران شد و در مسیر راه با استقبال شایان ایرانیان مشتاق اهلبیت)ع( روبرو گردید. براى امام رضا)ع( در شهرها و بین راههاى ایران، از جمله قم و نیشابور، داستان و کرامتهاى زیادى به ظهور رسیده که در کتب تاریخ و سیره امامان معصوم)ع( بیان شده است. امام رضا)ع( پس از آن که به "مرو" (4) مرکز حکومت مأمونعباسى در خراسان رسید، با استقبال مأمون و درباریان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ویژهاى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علویان و عباسیان برترى داد و در تکریم و تعظیم او، هیچگونه کوتاهى نکرد. وى به امام رضا)ع( عرض کرد: من مىخواهم خود را از خلافت اسلامى خلع کرده و آن را به شما واگذار کنم. نظر شما در این باره چیست؟ امام رضا)ع( از پذیرش آن امتناع کرد. چون مىدانست که مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مىخواهد او را از این راه بیازماید و یا اگر حکومت را به وى واگذار کند، آن حضرت را پس از مدتى از میان برداشته و خود دوباره حکومت را به دست گیرد و از این راه، مشروعیت حکومت غاصبانه خویش را به اثبات رساند. مأمون که از پذیرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( ناامید شده بود، به آن حضرت پیشنهاد کرد که ولایتعهدى وى را بپذیرد. مأمون در این باره اصرار کرد و حتى به گونهاى امام رضا)ع( را تهدید کرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن خطاب در هنگام مرگش، شورایى متشکل از شش نفر براى انتخاب جانشین خود برگزید، که یکى از آنان، جدّت علىبنابىطالب)ع( بود. وى با آنان شرط کرد که هر کسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشیر بزنند. امروز، من از تو مىخواهم که ولایتعهدى مرا بپذیرى و چارهاى جز پذیرفتن آن ندارى! امام رضا)ع( که در مقابل تهدید جدى مأمون روبرو شده بود، چارهاى جز رضا و تسلیم ندید. آن حضرت، ولایتعهدى مأمون را با شرایطى پذیرفت. امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولایتعهدى تو را مىپذیرم که مسئولیت امرونهى در حکومت تو با من نباشد، در چیزى فتوا ندهم و در دعوایى داورى نکنم و کسى را عزل و یا نصب ننمایم و آیینى را که هم اکنون در خلافت تو رایج است، تغییر ندهم. مأمون، تمام خواستههاى امام رضا)ع( پذیرفت. امام رضا)ع( مىخواست با این شرایط به او و همگان تفهیم کند که آن حضرت، از عناصر خلافت نیست و نقشى در حکومت ندارد و هیچگونه مسئولیتى از جانب حکومت متوجه او نیست و از این که ولىعهد خلیفه است، یک امر اجبارى و به عبارتى تشریفاتى، بیش نیست.(5) مأمون، پس از آن که توانست امام رضا)ع( را به پذیرش ولایتعهدى حاضر نماید و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگیرد، بسیار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران کشورى و لشکرى و خانوادگى برقرار کرد و ولایتعهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانید و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران کشورى، لشکرى، درباریان، نظامیان، قاضیان، فرهنگیان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا)ع( بیعت نمایند. مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سایرین دستور داد که با آن حضرت بیعت کنند. از آن هنگام، لباس سیاه عباسیان به رنگ سبز که لباس علویان بود، تغییر پیدا کرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنین بیرقها و پرچمهاى عباسیان که به رنگ سیاه بود، تبدیل به سبز گردید. مأمون در آن ایّام به شکرانه پذیرش ولایتعهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق یکساله کارمندان و سپاهیان را یکجا پرداخت نمایند. سخنسرایان و شاعران دوستدار اهلبیت)ع( که قریب به دو قرن نمىتوانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آنها، نامى از اهلبیت)ع( ببرند، یکباره، زبان به تمجید و توصیف اهلبیت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در این باره سخنها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند. مأمون نیز فرمان داد که به نام نامى امام رضا)ع(، سکه زنند و پول رایج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند. هم چنین به تمام سخنگویان و خطیبان جمعه دستور داده شد که در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصیف و تعظیم بیان کنند. در آن سال، مأمون، امیرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجیان خراسان، روانه مکه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بین راه، مردم را از ولایتعهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند. بدین طریق آوازه ولایت عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنین افکن شد. در مدینه منوره، عبدالحمید بن سعید، خطیب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا)ص( چنین گفت: ولىّ عهد المسلمین على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على(ع). (8) شیعیان و دوستداران اهلبیت)ع(، فرصت و موقعیت بسیار مناسبى پیدا کرده تا پس از سالها اختناق و فشار، بار دیگر راه و رسم خویش را آشکار و حقانیت مذهب خود را اثبات کنند. علویان، به ویژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسىکاظم)ع( به خاطر وجود مبارک امام رضا)ع(، موقعیتهاى ممتازى در حکومت مأمون پیدا کرده و در ایران، عراق، حجاز و یمن به منصبهایى رسیدند. در خراسان نیز به خاطر گفتمانها و رفتار دلنشین و زیباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبیت آن حضرت و گرایش مردم به سوى اهلبیت)ع( زیادتر مىشد. روند چنین پروسهاى، خوشایند مأمون نبود. زیرا وى مىخواست از ولایتعهدى امام رضا)ع( براى مشروعیت و مقبولیت عمومى حکومت غاصبانه خویش، استفاده ابزارى کند، ولى امام رضا)ع( با درایت خویش، نتیجه را به عکس خواستههاى مأمون کرد و به همگان تفهیم نمود که خلافت عباسیان، مشروعیت ندارد و باید به خاندان پیامبر)ص( که شایستهترین افراد اُمتند برگردد. مأمون با زیرکى و فطانت خویش به این أمر پى برد و خود را بازنده میدان دید. بدین جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد. از سوى دیگر، در عراق و به ویژه در بغداد، شورشهایى برضد مأمون پدید آمد و عباسیان در غیاب مأمون، وى را از خلافت خلع کردند و ابراهیم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بیعت کردند. حسن بن سهل که از سوى مأمون، فرماندهى کل سپاه و حکومت عراق و بخشهاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى این گونه رویدادها را از مأمون، پنهان نگه مىداشت و تلاش مىکرد که اخبار عراق به وى نرسد.(7) امام رضا)ع( که از این گونه خبرها اطلاع داشت، آنها را به مأمون گوشزد مىکرد. این أمر، سبب شد که فضل بن سهل، از موقعیت خویش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر کرده و از جانب مأمون، متهم به پنهانکارى گردند. بدین لحاظ تلاش مىکرد که امامرضا)ع( را از چشم مأمون بیندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان کند. امام رضا)ع( در برابر رفتار و کردار غیرانسانى و غیراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشایندى مىکرد و مأمون را در قبال آنها مسئول مىدانست. آن حضرت، در برابر کردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نیز ساکت نمىشد و وى را نسبت به آنها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مىداد. مأمون در ظاهر از نقدها و پیشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مىکرد ولى در باطن، بسیار رنج مىبرد و به تدریج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگین مىدید.(8) وى در صدد برآمد تا به طریقى، این امام همام را از سر راه خویش برداشته و به حکومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت کسى ادامه دهد. به هر تقدیر، در بازگشت مأمون و درباریان و کارگذاران حکومتى او از خراسان، جهت عزیمت به سوى عراق، و انتقال مقر حکومت از "مرو" به "بغداد"، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گردید و به قتل رسید. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گردید و پس از دو روز بیمارى شدید، به شهادت رسید. پس از آن که امام رضا)ع( به شهادت رسید، مأمون یک شب و یک روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن جعفر بن صادق)ع( که عموى امام رضا)ع( و بزرگ علویان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانید. مأمون در جمع علویان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شریف امام رضا)ع( را به آنان نمایاند که ببینند، هیچ آزارى به آن حضرت نرسید و به مرگ طبیعى از دنیا رفت. مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگین خود و فریب دادن علویان و محبّان اهلبیت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسیار گریه و ناله کرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگین است که تو را چنین ببینم. من آرزو داشتم که پیش از تو از دنیا بروم، ولیکن خداى سبحان آن چه را اراده کند، به انجام مىآورد. آن گاه دستور داد که بدن شریف آن حضرت را غسل و کفن نمایند و خود وى، جنازه آن امام شهید را بدوش گرفت و به محلى که هم اکنون مرقد شریفش است، تشییع نمود و در همان جا که در جوار قبر پدرش هارونالرشید است، دفن نمود. محل تدفین امام رضا)ع(، پیش از آن، خانه و ملک حمید بن قحطبه بود که در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى که هارونالرشید در سال 193 هجرى قمرى به هلاکت رسید، وى را در آن جا به خاک سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مىخواست بدن شریف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارونالرشید قرار دهد، به طورى که قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام کندن قبر، سنگ بزرگى نمایان شد که کندن آن، غیرممکن بود. اما در روبروى قبر هارون، کندن قبر با مشکلى مواجه نبود. بدین جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پیش روى قبر هارون کندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اکنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارونالرشید است. گفتنى است که در ظاهر امر، غسل و کفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را باید امام معصوم دیگرى غسل و کفن نماید. به همین جهت، روایات فراوانى وارد شدهاست که امام محمد تقى)ع( از مدینه )با کرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شریف پدرش امام رضا)ع( را غسل و کفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد. درباره تاریخ شهادت امام رضا)ع(، اکثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذکر کردهاند ولى از این که در چه روزى از این ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرین روز از ماه صفر و برخى دیگر، روزهاى دیگرى را بیان کردهاند.(9) هم چنین برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذىقعده سال 203 قمرى مىدانند.(10) جانشین امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود که به عنوان نهمین امام معصوم، رهبرى شیعیان را بر عهده گرفت. 1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 423؛ منتهىالآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج49، ص 2 2- کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج3، ص 70 3- الارشاد (شیخ مفید)، ص 602 4- این شهر، هم اکنون در کشور ترکمنستان واقع شده است. 5- الارشاد، ص 600 6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلامالورى(، ص 445 7- تاریخ ابنخلدون، ج2، ص 383 8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611 9- همان، ص 426؛ منتهىالآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و کشفالغمه، ج3، ص 150 10- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 97
[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 2:13 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
|
||||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |