سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

شورش اهالى بغداد بر ضد حکومت وقت - سال 249 هجرى قمرى
پس از درگذشت منتصر باللّه )یازدهمین خلیفه عباسى(، مستعین‏ باللّه به خلافت رسید. ولیکن عده‏اى از نظامیان حکومتى، خلافت وى را به رسمیت نشناخته و خواهان خلافت معتز فرزند متوکل‏عباسى شدند. در بغداد میان هواداران مستعین و هواداران معتز، چندین روز درگیرى و نبرد شدید برقرار بود. تعدادى از طرفین کشته و زخمى گردیدند و اماکن فراوانى دست‏خوش غارت و تخریب گردید و بر این شهر که دارالخلافه مسلمانان بود، هرج و مرج و بى‏نظمى حاکم گردید. ولى سرانجام، هواداران مستعین پیروز شده و حکومت را بدست گرفتند. رومیان که از اختلاف و پراکندگى مسلمانان، به ویژه درگیرى‏هاى دارالخلافه بغداد، باخبر شده بودند، به مرزهاى مسلمانان هجوم آوردند. در نزدیکى شهر "ملطیه" میان سپاهیان روم و مدافعان مسلمان، نبرد شدیدى درگرفت و از طرفین، تعداد زیادى کشته، زخمى و اسیر گردیدند. در این جنگ بى‏امان، عمر بن ‏عبیدالله‏ بن ‏اقطع، فرمانده کل مسلمانان و على‏ بن‏ یحیى‏ ارمنى، از فرماندهان سپاه و حدود دوهزار نفر از سربازان مسلمان کشته شدند. مردم بغداد که از اختلافات داخلى عباسیان و کشته شدن مسلمانان در نبرد با رومیان، ناراحت و نگران بودند، در اول صفر سال 249 قمرى به طور خودجوش صداى اعتراض خویش را نسبت به ضعف و سستى دست‏اندرکاران حکومتى بلند نمودند. اعتراضات آنان، پیوسته فراگیرتر مى‏شد و جمعیت فراوانى را به خود جذب مى‏کرد. مردم خشمگین بغداد، زندان حکومتى را مورد هجوم قرار داده و آن را از دست مأموران بیرون آوردند و زندانیان را آزاد کردند. آنان به خاطر اعتراض به دست‏اندرکاران حکومت، یکى از پل‏هاى بغداد را بریده و دیگرى را به آتش کشیدند و انبارهاى دولتى و سرمایه‏داران را مصادره کرده و براى تقویت سربازان مبارز، به سوى جبهه‏هاى جنگ ارسال کردند. دیگر شهرنشینان بلاد اسلامى نیز از رفتار و کردار حاکمان و متصدیان امور ناراحت و متنفّر بودند. در سامرا، شورشیان این شهر به تقلید از شورشیان بغداد، به زندان‏ها هجوم آورده و زندانیان را آزاد کردند. اهالى اهواز، فارس و جبال ( مناطق کوهستانى سلسله جبال زاگرس و بخش های میانی ایران) جوانان خود را تجهیز کرده و براى پشتیبانى از مدافعان مسلمان به سوى سرحدات اعزام کردند. شورش مسلمانان که مى‏رفت از بغداد به همه بلاد اسلامى گسترش پیدا کند، از سوى زمامداران وقت سرکوب شد. وُصیف، بُغاى ‏صغیر و عموم سپاهیان ترک‏نژاد بغداد، به دستور خلیفه عباسى، به سرکوبى شورشیان پرداختند و تعداد فراوانى از شورش‏گران و بى‏گناهان را از هستى ساقط کرده و آشوب آنان را از این طریق خاتمه دادند.(1) 1- البدایة و النهایة (ابن کثیر)، ج 11-12، ص 5


[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 3:19 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

ورود اسیران واقعه کربلا به شام - سال 61 هجرى قمرى
پس از آن که امام حسین)ع( و یاران باوفایش در دشت سوزان کربلا به دست لشکریان حرمت‏شکن و سفاک عمر بن ‏سعد در روز عاشوراى سال 61 قمرى به شهادت رسیدند، بازماندگان آنان، از جمله امام زین‏العابدین)ع( که در شدت بیمارى به سر مى‏برد و سایر فرزندان، همسران، خواهران و مادران شهیدان کربلا، به اسارت سپاه عمر بن‏ سعد درآمده و در روز یازدهم محرم، آنان را از کربلا به کوفه منتقل نمودند. عبیدالله‏ بن ‏زیاد که استاندار کوفه و بصره و عامل یزید بن ‏معاویه در عراق و فتنه‏گر اصلى واقعه کربلا و از دشمنان سخت اهل‏بیت)ع( بود، دستور داد که اسیران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب و تحقیرآمیز وارد مجلس او نموده و از این‏راه بر آنان و بر همگان فخر و بالندگى نماید. پس از چند روز اقامت اسیران در کوفه، آنان را روانه شام نمودند تا در مجلس یزید بن ‏معاویه (دومین حاکم اموى) حاضر سازند. عبیدالله‏ بن‏ زیاد پیش از حرکت اسیران، فرمان داد سرهاى شهیدان کربلا را بالاى نیزه کرده و به سرپرستى زحر بن ‏قیس به شام ارسال کنند و پس از آن، اسیران را بر کجاوه‏هایى سوار کرده و به حالت اسیرى روانه شام کرد. وى دستور داد امام زین‏العابدین)ع( را با غُل جامعه در بند کرده و دستهایش را برگردنش به بندند. وى، محفّر بن ‏ثعلبه ‏عائذى را مأمور رساندن اسیران به شام نمود و افراد جنایت‏کارى چون شمر بن ‏ذوالجوشن و خولى را نیز با او همراه کرد. گروه اسیرداران، در میان راه به گروه حاملان سرهاى شهدا پیوسته و به اتفاق هم راه عراق تا شام را پیمودند.(1) منازل و ایستگاه‏هاى میان عراق و شام، زیاد است و معروف به چهل منزل مى‏باشد. آنان در هنگام حرکت به سوى شام از بسیارى از شهرها و روستاها عبور کردند و در بسیارى از این مناطق، مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسین)ع( و اسارت خانواده آن حضرت، سوگوارى مى‏کردند و بر قاتلان آن حضرت نفرین و لعنت مى‏نمودند. از اسیران و سرهاى شهدا در بین راه، کرامات فراوانى به ظهور رسید و خاطره‏هاى زیادى از آنان در منابع اسلامى و مقاتل به ثبت رسیده است. به هر تقدیر در روز اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسیران و سرهاى شهیدان واقعه کربلا را وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن ‏معاویه نمودند و اهالى این شهر، این روز را عید اعلان کرده و به جشن و پایکوبى پرداختند.(2) روایت شده است: اسیران واقعه کربلا، همین که به دمشق رسیده و خیل تماشاگران را دیدند، تلاش زیادى به عمل آورده تا خود را از تماشاگران بپوشانند. به همین جهت جناب ام‏کلثوم)س( پیش از ورود به دمشق به شمر بن‏ ذى‏الجوشن فرمود: مرا با تو حاجتى است. شمر گفت: حاجت تو چیست؟ ام‏کلثوم)س( فرمود: این شهر شام است. چون خواستید ما را وارد شهر نمایید، از دروازه‏اى وارد کنید که حضور تماشاگران در آن کمتر باشد و سرهاى شهیدان را از میان اسیران بیرون برده و جلوتر از آنان حرکت دهید تا مردم به تماشاى سرها پرداخته و به خاندان عصمت و طهارت کمتر نگاه کنند. شمر، که جرثومه فساد و تباهى بود، برخلاف نظر ام‏کلثوم)س(، سرهاى شهیدان را در میان اسیران قرارداد و آنان را همزمان از دروازه ساعت که شلوغ‏ترین ورودى دمشق بود، عبور داد. پس از ورود اسیران به دمشق، آنان را وارد مجلس یزید نمودند. یزید در آن جمع، متوجه امام سجاد)ع( شد که در غل و زنجیر بود و به وى گفت: اى پسر حسین! پدرت خویشاوندى مرا برید و حق مرا زیر پا گذاشت و با من درباره سلطنت به نزاع پرداخت، در نتیجه خدا با او چنین معامله‏اى کرد که اکنون مشاهده مى‏نمایى! امام زین‏العابدین)ع( در پاسخ یزید این آیه را تلاوت کرد: ما اَصابَ مِن مُصیبَةٍ فِى الْأرْضِ وَ لا فی اَنفُسِکُمْ اِلَّا فی کِتابٍ مِن قَبْلِ اَنْ نَبْرَاَها. (3) یعنى هیچ بلا و ناگوارى در روى زمین و در جان‏هایتان به شما نمى‏رسد مگر آن که پیش از این ما آن را در کتاب مقدرات ثبت کردیم، همانا این کار براى خدا آسان است. در آن مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند، رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین)ع( در خرابه شام، مناظره حضرت زینب)س( و دیگر افراد خانواده امام حسین)ع( با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد)ع( در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود. این‏گونه افشاگرى‏ها و مبارزه‏هاى پنهان و آشکار اهل‏بیت)ع( در حالت اسیرى در شام، یزید را در نزد مسلمانان، بى‏مقدار و بى‏اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین)ع( تغییرداد. یزید، ناچار شد که اعتراف به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه خود کرده و از امام زین‏العابدین)ع( عذرخواهى نماید و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد.(4) 1. الارشاد (شیخ مفید)، ص 475 2. منتهى‏الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص423 3. سوره حدید (57(، آیه 22 4. نک: الارشاد، ص 475؛ منتهى‏الآمال، ج1، ص 423؛ زندگانى چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلام‏الورى(ص 353 و لهوف ‏سیّد بن‏ طاووس، ص191


[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 3:17 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

وقوع جنگ صفین - سال 37 هجرى قمرى
امام على بن ابى طالب(ع) پس از نایل شدن به خلافت اسلامى، براى سامان بخشى به نارسایى هاى حکومت و برگرداندن سیره و سنت پیامبر(ص) اقدامات ارزنده اى به انجام رسانید. مهمترین اقدامات تاثیرگذار آن حضرت عبارت بود از عزل حاکمان و عاملان نالایق و ستمگر و جانشینى فرمانداران شایسته و خداجوى، که خدمت به مردم را سرلوحه کار خویش قرار داده و از ظلم و تعدى به مردم پرهیز داشته باشند. در این راستا، تصمیم به عزل معاویه بن ابى سفیان از حکومت شام و نصب حاکمى دیگر در جایگاه وى گرفت .ولى معاویه به این تصمیم حضرت(ع) ترتیب اثرى نداد و شیوه سرکشى و یاغى گرى در پیش گرفت . امام على(ع) براى وى نامه هایى ارسال نمود و او را به فرمان برى از خلیفه منتخب مردم فراخواند، ولى معاویه با پاسخ هاى زننده و تهدیدآمیز زمینه جنگ و جدال را فراهم ساخت و براى هجوم به سرزمین عراق به بهانه واهى خون خواهى عثمان مقتول آماده گردید. حضرت على(ع) براى مشارکت عمومى مردم در امر حکومت و حل تنگناهاى پدید آمده، نامه‏هایى به فرمانداران خود در شهرهاى مختلف و سران قبایل و بزرگان عرب ارسال نمود و همگان را ترغیب به شرکت در این امر عظیم کرد. معاویة بن ‏ابى ‏سفیان نیز در شام سپاه بزرگى را به حرکت درآورد و آنان را به سوى عراق گسیل داشت. پیش‏تاز سپاه امام على)ع(، مالک ‏اشتر نخعى بود که با چهارهزار مرد جنگى به سوى شام اعزام شد. و پیش‏تاز سپاه معاویه، سفیان ‏بن ‏عمرو، معروف به ابوالأعور سلمى بود که پیش از ورود مالک ‏اشتر، وارد سرزمین صفین شد و راه‏هاى هموار برداشت آب از رود فرات را به تصرف خویش درآورد و از برداشت آب، از سوى سپاهیان مالک‏ اشتر، جلوگیرى به عمل آورد. مالک ‏اشتر و سپاهیان او، با این که بسیار خسته و تشنه بودند، بنابر سفارش امیرمؤمنان)ع(، بردبارى پیشه کرده و از اقدام به نبرد خوددارى نمودند. ولى ابوالأعور و سپاهیان شام، بردبارى مالک ‏اشتر را حمل بر ترس و رعب آنان نموده و بر آنان حمله‏ور شدند. مالک ‏اشتر که حجت را تمام شده یافته بود، دستور مبارزه و دفاع را صادر کرد و براى نخستین بار، دو سپاه در برابر یک دیگر قرار گرفتند. ولى دلیرى مالک ‏اشتر و هدف‏دار بودن مبارزات سپاهیان او، صحنه را بر ابوالاعور و شامیان تنگ کرد و در نتیجه، نه تنها تهاجم بى‏حاصل آنان را دفع کرد، بلکه آنان را از اطراف رود فرات نیز به عقب راندند و خود بر آب فرات تسلط کامل یافتند. در این نبرد تعداد زیادى از شامیان کشته و زخمى شدند و بازماندگان شکست خورده، از آب فرات محروم شدند. یکى از قهرمانان شامى به نام عبدالله‏ بن‏ منذر تنوخى به دست یک نوجوان رزمنده از سپاه مالک ‏اشتر به نام ظبیان ‏بن ‏عماره ‏تمیمى کشته شد و رسوایى بزرگى براى شامیان به بارآورد.(4) سپاهیان شامى براى جبران شکست فضاحت بار خویش، بارها اقدام به حمله و تهاجم نمودند ولى با هوشیارى و مدیریت رزمى مالک‏اشتر و دیگر فرماندهان حضرت على)ع(، کارى از پیش نبرده و برعکس، متحمل شکست دیگر شدند. پس از ورود طلایه‏داران دو سپاه به صفین، حضرت على)ع( نیز در رأس سپاهى به استعداد یکصدهزار نفر، در 22 محرم سال 37 قمرى وارد صفین شد و به مالک‏اشتر پیوست. هم چنین در همین ماه، معاویة بن‏ ابى‏ سفیان وارد صفین شد و به سپاه شکست خورده ابوالاعور سلمى ملحق گردید و عملاً دو سپاه بزرگ در کنار یک دیگر قرارگرفتند.(2) حضرت على)ع( پس از تصرف رود فرات از سوى سپاهیان رزمنده‏اش، دستور داد که برداشت آب، براى دو سپاه آزاد باشد و کسى حق منع از دیگران را نداشته باشد. دو سپاه در ماه محرم، به حرمت این ماه از جنگ و نبرد خوددارى کرده و چشم امید به صلح و سازش دوختند. امیرمؤمنان)ع( با ارسال نمایندگانى چند به نزد معاویه، تلاش زیادى به عمل آورد که رویارویى دو سپاه، بدون خون‏ریزى به پایان رسد. ولى معاویة بن ‏ابى‏ سفیان که از تعداد لشکریان خود مغرور بود، به تمام درخواست‏هاى حضرت على)ع( پاسخ منفى داد و بر مجازات قاتلان عثمان مقتول، پافشارى نمود و زمینه نبرد خونین را فراهم کرد. سرانجام پس از پایان ماه محرم و حلول ماه صفر، سپاهیان عراق و سپاهیان شام در دسته‏هاى چند منظم شده و به صف آرایى پرداختند. از آن روز نبرد بى‏امان آغاز گردید و هر روز دسته‏هایى از طرفین به مبارزه برخاسته و یک دیگر را آماج تیر و تیغ قرارمى‏دادند.(3) مالک ‏اشتر نخعى که از مشاوران و یاران نزدیک حضرت على)ع( بود، در بسیارى از این عملیات‏ها شرکت مى‏کرد و با فتح و ظفر برمى‏گشت. در اکثر درگیرى‏ها، پیروزى با سپاهیان امام على)ع( بود. افرادى چون مالک‏ اشتر نخعى، عمار بن ‏یاسر، امام حسن مجتبى)ع(، امام حسین)ع(، محمد حنفیه، عبدالله‏ بن ‏عباس، هاشم ‏بن ‏عتبه و بسیارى دیگر از سپاهیان امام على)ع( در این درگیرى‏ها، دلاورى‏هاى فراموش نشدنى از خود بر جاى گذاشتند و سپاهیان دشمن را به شکست و عقب نشینى وادار کردند. خود امام على)ع( نیز در بسیارى از عملیات‏هاى فردى و گروهى شرکت نمود و دلاورى‏هاى آن حضرت، مایه دلگرمى سایر سپاهیان اسلام مى‏گردید.در این نبرد تعدادى از یاران نزدیک حضرت على)ع( مانند: عمار بن ‏یاسر، هاشم ‏بن ‏عتبة )معروف به هاشم مرقال(، اویس ‏بن ‏قرنى، صفوان و سعد از پسران حذیفة الیمان، عبدالله‏ بن‏حارث )برادر مالک‏اشتر(، خزیمة بن ‏ثابت )معروف به ذوالشهادتین(، و عبدالله‏ بن‏ کعب به شهادت رسیدند. هم چنین از سرداران معاویه، افرادى چون: ذوالکلاع حمیرى، عبیدالله‏ بن ‏عمر بن ‏خطاب، کریب ‏بن‏ صباح، عبدالله‏ بن ‏ذى ‏الکلاع، حوشب‏ ذا ظلیم، عوف ‏بن ‏مجزئه ‏کوفى، عروة بن ‏داودد مشقى کشته شدند. مهم‏ترین عملیات این جنگ بزرگ، واقعه " لیلةالهریر" بود. در این واقعه که سپاهیان امام على)ع( پس از نماز عشا، اقدام به حمله سراسرى نمودند، ضربه مهلکى بر سپاهیان شام وارد آمد. این عملیات تا شب بعد ادامه یافت و از طرفین تعداد زیادى کشته و زخمى گردیدند. بنا به روایت نصر بن ‏مزاحم، در حدود هفتاد هزار تن از طرفین کشته شدند که بیشتر آنان از لشکریان معاویه بودند.(4) اما معاویه، با اشاره و دسیسه عمرو بن ‏عاص، پانصد جلد قرآن مجید را بالاى نیزه کرد و در میان دو سپاه به اهتزاز در آورد و همگان را به حکمیت قرآن فراخواند. امام على)ع( و یاران نزدیک او، چون مالک ‏اشتر، عبدالله‏ بن ‏عباس، عدى ‏بن ‏حاتم و بسیارى از فرماندهان جنگى، دست معاویه را خوانده و اقدام وى را چیزى جز یک نیرنگ جنگى نمى‏دیدند. به همین جهت، دستور ادامه عملیات را صادر نمودند. ولى برخى از فرماندهان و سپاهیان امام على)ع(، مانند اشعث‏ بن ‏قیس، مِسعر بن ‏فدکى و زید بن ‏حصین، فریب نیرنگ‏هاى معاویه و عمرو بن ‏عاص را خورده و بر پایان یافتن عملیات، اصرار نمودند. آنان چون حضرت على)ع( را مصمم به ادامه عملیات مى‏دیدند، وى را تهدید به جنگ داخلى و قتل آن حضرت کردند. امیرمؤمنان)ع( براى جلوگیرى از جنگ داخلى، به فرماندهان و سایر رزمندگان دستور عقب‏نشینى داد. سپاهیان عراق به فرمان آتش‏بس امیرمومنان)ع( گردن نهاده و با ناباورى تمام، به پادگان برگشتند. مالک ‏اشتر که خود را پیروز میدان مى‏دید و تا فتح خیمه‏گاه معاویه، چندگامى فاصله نداشت، ناچار شد به خاطر نفاق و دودستگى گروهى از سپاهیان امام على(ع) و به دستور آن حضرت به خیمه‏گاه برگردد. وى از این بابت بسیار ناراحت و خشمگین بود و بر آنان فریاد زد و آنان را به خاطر نیرنگ و خیانت و بى‏وفایى سرزنش و ملامت کرد. معاویه و عمرو بن ‏عاص که با این نیرنگ، از هلاکت رهایى یافته بودند، با ارسال نامه‏هایى چند براى امام على)ع( از وى خواستند که براى پایان جنگ از قرآن مدد گیرند و آن را حَکَم و داور خویش قرار دهند. حضرت على)ع( که نیرنگ آنان را مى‏دانست و آنها را اساساً پیرو قرآن نمى‏دید، چندان به پیام‏هایشان اهمیتى نمى‏داد ولى ناچار شد با اصرار برخى فرماندهان فریب خورده و قاریان سپاه خویش پیشنهاد آنان را بپذیرد. اشعث ‏بن ‏قیس که در ظاهر از فرماندهان حضرت على)ع( ولى در باطن نسبت به آن حضرت دلِ خوشى نداشت و تمایل به معاویه و حکومت‏هاى اشرافى داشت، خود پیش‏قدم شد و از حضرت على)ع( درخواست کرد که به نمایندگى از آن حضرت با معاویه سخن گوید. امیرمؤمنان)ع(، به وى اجازه دیدار با معاویه داد. وى به لشکرگاه شامیان رفت و پس از گفت‏وگو با معاویه، تصمیم گرفتند یک تن از سوى سپاه شام و یک تن از سوى سپاه عراق به عنوان حَکَم و داور انتخاب شده و با بررسى آیات قرآن، حق را از ناحق تشخیص داده و خلیفه شایسته را معرفى نمایند. از سوى شامیان، عمرو بن ‏عاص که مبتکر اصلى عملیات‏هاى شامیان و نیرنگ‏هاى جنگى آنان بود، انتخاب شد و از سوى حضرت على)ع(، مالک ‏اشتر معرفى گردید. ولى منافقان داخلى اعتراض کرده و مالک‏ اشتر را جنگ‏طلب خوانده و راضى به انتخاب وى نشدند. آنان بر انتخاب ابوموسى‏ اشعرى که در کوفه عزلت گزیده و از کمک به طرفین جنگ امتناع ورزیده بود، اصرار کردند. ولى امام على)ع(، وى را شایسته این امر مهم ندانست و عبدالله‏ بن‏ عباس را معرفى کرد. اشعث ‏بن ‏قیس و سایر طرفداران حکمیت، اصرار بر انتخاب ابوموسى نموده و حضرت على(ع) را با اکراه، وادار به پذیرش او کردند. بدین ترتیب با نوشتن قراردادنامه حکمیت و تعهد طرفین بر اجراى آن، در روز چهارشنبه 17 صفر سال 37 قمرى آتش‏بس برقرار گردید و از آن پس به تدریج نیروهاى دو طرف، به سوى شهرهاى خویش بازگشت نمودند.(5) حضرت على)ع( تمامى اسیران شامى، غیر از آنانى که مرتکب قتل سپاه او شده بودند، آزاد کرد و معاویه نیز ناچار شد اسیران عراقى را آزاد گرداند.(6) ابوموسى‏ اشعرى و عمرو بن ‏عاص، مدتى در دومة الجندل (شهرى در میان عراق و شام) به گفت‏وگو نشسته و جوانب قضایا را بررسى کردند. سرانجام با پیشنهاد عمرو بن ‏عاص، تصمیم گرفتند که در مجمع عمومى مسلمانان، هم حضرت على)ع( و هم معاویة بن ‏ابى‏ سفیان را از خلافت برکنار کرده و انتخاب خلیفه را بر عهده شوراى مسلمین بگذارند تا آنان هرکسى را برگزیدند، خلافت اسلامى را بر عهده گیرد. روز موعود فرارسید و ابوموسى و عمرو بن ‏عاص با دلهره و وسواس ویژه، وظیفه مهمى را بر گردن گرفته و آن را مى‏بایست در جمع مسلمانان بیان کنند و زمینه انتخاب خلیفه منتخب را فراهم کنند. ولى عمرو بن ‏عاص با نیرنگ تمام، ابوموسى را به اظهار نظر وادار کرد و او را پیش از خود، به منبر فرستاد. ابوموسى که از جانب عمرو بن ‏عاص، اطمینان داشت، پس از بیان مقدمه، گفت: ما بعد از بررسى جوانب مختلف، به این نتیجه رسیدیم که هر دو خلیفه را عزل و انتخاب خلیفه بعدى را بر عهده شوراى مسلمانان بگذاریم. به این جهت، من از سوى سپاهیان عراق، على‏ بن ‏ابى‏ طالب)ع( را از خلافت مسلمانان عزل مى‏نمایم! از منبر به زیر آمد و نوبت به عمرو بن ‏عاص رسید. او نیز پس از مقدمه‏اى گفت: حال که ابوموسى، على)ع( را از خلافت عزل کرد، من معاویة بن ‏ابى ‏سفیان را به خلافت مسلمانان برمى‏گزینم و همگان را به بیعت وى فرامى‏خوانم! ابوموسى که انتظار چنین خیانتى را از عمرو بن ‏عاص نداشت، بر او برآشفت و میان آنان مشاجره لفظى بالا گرفت. شیعیان و هواداران امام على)ع( اعتراض کرده و این تصمیم را باطل، اعلام کردند و ابوموسى را خائن به دین و امت دانستند و او را از خود طردکردند. شامیان با خوشحالى به شام برگشته و به جشن و سرور پرداختند و سرانجام نبرد بزرگ صفین، بدون این که طرف پیروزى در میدان داشته باشد و نتیجه قطعى به دست آورده باشد، با نیرنگ عمرو بن ‏عاص و خیانت افرادى چون اشعث ‏بن ‏قیس و ابوموسى‏ اشعرى به پایان رسید.(7) 1- وقعة صفّین (نصر بن مزاحم) ، ص 3 2- بحارالانوار (علامه مجلسی) ، ج32، ص 430 و شرح نهج‏البلاغه (ابن ‏ابى‏ الحدید)، ج3، ص 215 3- وقعة صفّین، ص 206 و 213 4- همان، ص 475 5- همان، ص 507 6- همان، ص 518 7- نک: وقعة صّفین؛ أنساب‏الأشراب (بلاذری) و کشف‏ الغمه (علی بن عیسی اربلی) ، ج 1، ص 334


[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 3:14 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

مسلمان شدن سه تن از مشرکین مکه - سال هشتم هجرى قمرى
عمرو بن ‏عاص، خالد بن ‏ولید و عثمان ‏بن ‏أبى‏ طلحه که از سران مشرک مکه و از دشمنان و مخالفان رسول ‏خدا(ص) بودند، پس از سالها دشمنى و مبارزه با پیامبر(ص) و مسلمانان، سرانجام از مکه به مدینه رفته و در نزد رسول ‏خدا(ص)، اسلام اختیارکردند.(1) این واقعه، بنا به روایت واقدى در هلال صفر سال هشتم قمرى به وقوع پیوست.(2) بى‏تردید مسلمان شدن این عده از مشرکان قریش، نه به خاطر باورهاى قلبى و اعتقاد واقعى آنان به مبانى و اهداف اسلام، بلکه چنین روى کردشان به خاطر حفظ موقعیت شخصى و ارضاى خواسته‏هاى نفسانى و شیطانى آنان در پناه اسلام بود. زیرا رسول ‏خدا(ص) از میان آنان برخاسته و سیزده سال در مکه معظمه که وطن آنان بود، مردم را به اسلام و یگانگى خدا دعوت کرده بود. این عده نه تنها به او ایمان نیاوردند، بلکه با شدیدترین حالت با آن حضرت، مخالفت و دشمنى نمودند و پس از مهاجرت آن حضرت به مدینه منوره، چندین نبرد سرنوشت‏ساز و شکننده بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان را پدید آوردند. پیداست اگر آنان قصد شناخت اسلام و پذیرش آن را داشتند، پیش از این اقدام مى‏کردند. این عده، غیر از چند سالى که اسلام آورده و در عصر رسول خدا (ص) در زمره مسلمانان درآمده بودند، نه پیش از آن و نه پس از رحلت پیامبر(ص) که بیشترین مدت عمرشان بود، نام نیکى از خود به جاى نگذاشتند. زیرا پیش از مسلمان شدن، با پیامبر (ص) و پس از رحلت آن حضرت، باخاندان پیامبر (ص) و مقام ولایت و امامت، دشمنى کردند. 1- بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج21، ص 46؛ تاریخ ‏دمشق (ابن عساکر عسقلانی)، ج16، ص 219 و ج 46، ص 127 112 و تاریخ ‏ابن‏خلدون، ج1، ص 439 2- المغازى (واقدی)، ج2، ص 745


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 11:10 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

سال 189 هجری قمری: قتل جعفر بن یحیی برمکی به دستور هارون الرشید
یحیی بن خالد برمکی که ایرانی نژاد و هوادار خلافت عباسیان بود، پس از مرگ هادی عباسی (چهارمین خلیفه عباسیان) و آغاز خلافت هارون الرشید، به مقام عالی وزارت منصوب گردید و امور کشور پهناور اسلامی را بر عهده گرفت. علاوه بر یحیی، فرزندانش جعفر، فضل و محمد نیز همانند پدر در خدمت خلافت هارون الرشید قرار گرفته و در استواری حکومت وی، تلاش بلیغی به عمل آوردند. هر کدام از آنان، یک یا چند استان بزرگ آن زمان را اداره می کردند و حتی در سال 182 قمری که هارون الرشید، فرزند خود مأمون را پس از امین، ولی عهد خویش گردانید، جعفر بن یحیی را کفیل وی نمود. بدین ترتیب، برمکیان در تمام اجزای حکومت هارون الرشید نقش حساسی بر عهده داشته و چندین سال خلافت عباسیان را با درایت و مدیریت خویش اداره کردند. اما رقیبان درباری برمکیان، مانند فضل بن ربیع، در نزد هارون بر ضد آنان سعایت می کردند و هارون را از افزایش قدرت آنان بیم می دادند. از سوی دیگر، برخی از برمکیان در نهان با علویان و بزرگان آن ها ارتباط داشته و برای آنان احترام ویژه ای قائل بودند و علی رغم درخواست هارون، با آنان بدرفتاری نمی کردند. این ها و عوامل پنهان و آشکار دیگر موجب گردید که هارون به تدریج بر آنان بد گمان شود و بنای ناسازگاری و شدت عمل در پیش گیرد. در همین راستا، هارون در آخر محرم سال 189 (و یا 187) قمری پس از بازگشت از مراسم حج، در شهر "انبار" دستور قتل جعفر بن یحیی برمکی را صادر کرد و در پی آن، "مسرور" خادم هارون با گروهی شبانه بر جعفر هجوم آورد و سرش را از بدن جدا کرد. هارون از شدت خشم دستور داد پیکر بی جان جعفر را دو تکه کرده و بر جسر بغداد نصب نمایند. در شب قتل جعفر، هارون دستور داد برادرش فضل یحیی را نیز دستگیر و به زندان منتقل نمایند و پدرشان یحیی بن خالد برمکی را در یکی از خانه های قصرش محبوس و تمام دارایی ها و بردگان برمکیان را مصادره کنند. سرانجام یحیی بن خالد در سال 190 قمری در زندان کوفه و پسرش فضل در محرم سال 193 قمری در زندان رقه با وضعیت ناگواری وفات یافتند.(1) بدین ترتیب ستاره برمکیان پس از هفده سال و هفت ماه و پانزده روز درخشندگی، با قتل جعفر برمکی افول و از اوج قدرت به حضیض ذلت و خواری مبتلا گردیدند. 1- نک: تاریخ الطبری، ج8، ص 341؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 348


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 11:4 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

ورود امام محمد تقی(ع) به بغداد، بنا به درخواست معتصم عباسی - سال 220 هجری قمری
امام محمد تقی(ع)، معروف به جواد الائمه و امام نهم شیعیان در طول عمر با برکت و کوتاه مدت خویش، دو بار به بغداد مسافرت نمود و هر دو بار مصادف با ماه محرم بود. بار نخست، بنا به دعوت مأمون عباسی (پس از شهادت امام رضا(ع) در خراسان و بازگشت مأمون به بغداد) در محرم سال 215 قمری وارد بغداد شد و در همان هنگام مأمون در صدد تجهیز نیروی عظیم نظامی برای نبرد با رومیان بر آمده بود. مأمون در همان سفر، علی رغم مخالفت بسیاری از بزرگان بنی عباس، دختر خود ام الفضل را به عقد ازدواج امام محمد تقی(ع) در آورد و آن امام همام را بر سایر بزرگان عباسی و علوی ترجیح داد و بر مقام و منزلتش افزود. بار دوم، بنا به دعوت معتصم عباسی به اکراه و اجبار وارد بغداد شد و ورود وی به دارالخلافه، مصادف بود با دو روز مانده به آخر محرم سال 220 قمری. معتصم عباسی گرچه در ظاهر نسبت به آن حضرت، اظهار علاقه و محبت می کرد و مقامش را گرامی می داشت، ولیکن در باطن، امام محمد تقی(ع) و تمامی خاندان عصمت و اهل بیت(ع) و شیعیانشان را دشمن خود می دانست و با بهانه هایی واهی، محدودیت های تازه ای برای آنان قائل می شد. وی، پس از ده ماه تحمل وجود شریف امام جواد(ع)، همسرش ام الفضل را به کشتن آن امام معصوم(ع) تحریک کرد و به دست این زوجه بی وفا، وی را مسموم و در آخرین روز ذی قعده سال 220 قمری به شهادت رسانید.(1) 1- نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص 615 و ص 634؛ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 50، ص 2؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج3، ص 186؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 324


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 11:1 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

لشکر کشی مامون عباسی به سرزمین روم - سال 215 هجری قمری
مأمون عباسی، هفتمین خلیفه طایفه بنی عباس در 27 محرم سال 215 قمری برای تنبیه متجاوزان رومی و شکستن قدرت و ابهت شیطانی آنان، در رأس سپاهی عظیم و سنگین عازم سرحدات غربی خلافت اسلامی، یعنی مرزهای امپراتوری روم شرقی شد. وی، پس از خروج از بغداد، وارد موصل، پس از آن وارد مِنبج، دابق، انطاکیه، مصیصه و طرسوس (طرطوس) شد و از آن جا وارد سرحدات و متصرفات روم شرقی گردید و با رومیان به نبردی سخت و سنگین پرداخت و دژهای مستحکم آنان را در هم کوبید و برخی از شهرهای آنان، از جمله آنکارا (پایتخت کشور فعلی ترکیه) را به تصرف خویش در آورد. وی، در سال بعد نیز با لشکری سنگین، رومیان متجاوز را مورد هجوم سپاهیان خود قرار داد و بسیاری از مناطق آنان را به تصرف خویش در آورد.(1) 1- نک: المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک (ابن جوزی)، ج 10-9، ص 265؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 465


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:57 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

شهادت علی بن حسن مثلّث در زندان منصور دوانقی - سال 146 هجری قمری
منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی به خطر قیام های محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن مثنّی در مدینه و بصره و مخالفت های عده ای دیگر از بنی الحسن(ع) با دستگاه جور بنی عباس، نسبت به نوادگان امام حسن مجتبی(ع) که از علویان مبارز و ذی نفوذان عصر خود بودند، سخت گیری های زیادی اعمال می کرد و زندگی را بر آنان بسیار دشوار می نمود. وی، علاوه بر سرکوب قیام های بنی الحسن(ع) و کشتن تعدادی از آنان، از جمله محمد (نفس زکیه) و ابراهیم (قتیل باخمری)، بسیاری از آنان را دستگیر و در سیاه چال های مخوف زندانی کرد. منصور، در سال 140 قمری وارد مدینه شد و افراد سرشناس بنی الحسن(ع)، مانند عبدالله بن حسن مثنّی، ابراهیم بن حسن مثنّی، ابوبکر بن حسن مثنّی، حسن بن جعفر بن حسن مثنّی، عبدالله بن داوود بن حسن مثنّی، علی بن داوود بن حسن مثنّی، عباس بن داوود بن حسن مثنّی، محمد بن ابراهیم بن حسن مثنّی، اسحاق بن ابراهیم بن حسن مثنّی، عباس بن حسن مثلّث، علی عابد بن حسن مثلث و علی بن محمد نفس زکیه را دستگیر کرد و به مدت سه سال در مدینه زندانی کرد. در سال 144 قمری نیز محمد دیباج (برادر مادری عبدالله بن حسن مثنّی) را بر آنان افزود و مأموران حکومتی، بر بدنش چندان تازیانه زدند که لباسش با پوست بدنش به هم آمیخت. در همین سال، تمامی آنان را در بندهای آهنین کره و با وضعیت رقت باری به سوی عراق حرکت دادند و در زندان هاشمیه (در حوالی کوفه) در سردابی نمور و تاریک زندانی نمودند و بر آنان بسیار سخت گرفتند. آن زندان مخوف و هولناک، بلای جان نوادگان امام حسن مجتبی(ع) شد و بر اثر سوء تغذیه، تاریکی و غیر بهداشتی بودن محیط، آزارهای روحی و جسمی مأموران بر زندانیان، این عده، یکی پس از دیگری به بیماری های گوناگون و طاقت فرسا مبتلا شده و مظلومانه در همان جا به شهادت می رسیدند و بدون این که امکان تغسیل و تکفین آنان وجود داشته باشد، بر روی هم انباشته شده و مرگ سایرین را تسریع می نمودند. نخستین کسی که از آن جمع به دیار باقی شتافت، علی بن حسن مثلث بن حسن مثنّی بن امام حسن مجتبی(ع) بود. وی از عابدان و زاهدان عصر خود و به "علیّ الخیر" و "علیّ العابد" معروف بود و در عبادت و بندگی، به ویژه در نماز و تهجّد، حالت خشوع و حضور قلب کامل داشت. وی، در حالی جان داد که سرش در سجده عبادت بود. علی بن حسن مثلث، به هنگام شهادت، چهل و پنج سال داشت و دارای پنچ پسر و چهار دختر بود. یکی از فرزندانش حسین بن علی، معروف به شهید فخ است که سال های بعد، بر ضد بنی عباس قیام کرد و در سرزمین فخ، همانند ابا عبدالله الحسین(ع) مظلومانه به شهادت رسید و اهل بیتش به اسارت دشمن در آمدند.(1) 1- نک: منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، از ص 250 تا 278؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 167


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:54 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

0000.jpg

 

و عجیب است ...

.

که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ،

.

بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ،

.

بعد از چند روز به دوستی ،

.

بعد از چند ماه به همکاری ،

.

بعد از چند سال به همسایه ای ...

.

اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم  !!!


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:52 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

محاصره و سنگ باران مکه معظمه از سوی سپاهیان یزید - سال 64 هجری قمری
پس از شهادت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش در کربلا به دست سپاهیان یزید، یک انزجار و تنفر فزاینده ای نسبت به یزید در جامعه اسلامی پدید آمد و روز به روز وی را بی مقدار و بی اعتبارتر می کرد. عبدالله بن زبیر، از این وضعیت، بهره برداری کرد و در مکه معظمه خود را به "العائذ بالبیت" ملقب و ملتزم خانه خدا کرد و مخالفان یزید را به گرد خود جمع آوری و متمرکز نمود و به تدریج قوت یافت و در سال 63 قمری شهر مکه معظمه را از دست عامل یزید بیرون آورد و ادعای حکومت نمود. سپاهیان جرّار و ستم پیشه یزید که به تازه گی از قیام مردمی مدینه منوره به رهبری عبدالله بن حنظله فارغ شده بودند، به دستور یزید بن معاویه به سوی مکه معظمه هجوم آوردند. ولی با دفاع هواداران عبدالله بن زبیر روبرو گردیدند. بناچار، این شهر مقدس را محاصره و بر اهالی آن بسیار سخت گرفتند. آنان بر بلندای اطراف مکه، منجنیق و سنگ اندازهای بزرگی نصب کرده و خانه های این شهر مقدس و حتی مسجدالحرام و خانه خدا را سنگ باران کردند. لشکریان یزید به سرکردگی حصین بن نمیر، علاوه بر سنگ اندازی، با پرتاب بسته های نفت و مواد سوزنده، بسیاری از خانه های مردم و اماکن مذهبی را دچار آتش سوزی نمودند و بسیاری از اهالی مکه را کشته و زخمی کردند. این واقعه اسف بار، در 26 و به روایتی در 27 محرم سال 64 قمری، آغاز گردید و تا سوم ربیع الاول همان سال ادامه یافت. ولی سپاهیان یزید با این گونه اعمال ننگین خود، کاری از پیش نبرده و بالعکس موجب تقویت عبدالله بن زبیر و گستردگی قیام او شدند. سرانجام، یزید بن معاویه در ربیع الاول سال 64 قمری به هلاکت رسید و نیروهای شامی به شام بازگشتند و عبدالله بن زبیر، علاوه بر مکه، بر اکثر نقاط حجاز، یمن و عراق تسلط یافت.(1) 1- نک: تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 37؛ تاریخ الطبری، ج5، ص 498؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 171 و ص 203


[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 10:49 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 87
کل بازدیدها: 1466732
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد