سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

آگاه باشید پس از من مردى با گلوى گشاده و شکمى بزرگ بر شما مسلط خواهد شدهر چه بیاید مى‏خورد و در پى آن است که آنچه ندارد به دست آورد،او را بکشید ولى‏هرگز نمى‏توانید او را به قتل برسانید.آگاه باشید به زودى او شما را به بیزارى و بدگوئى به‏من وادار مى‏کند،بدگوئى را در هنگام اجبار دشمن،به شما اجازه مى‏دهم که این بر درجات و بلندى مقام من مى‏افزاید و موجب نجات شما است.اما بیزارى‏و برائت،هرگز از من بیزارى مجوئید که من بر فطرت توحید تولد یافته‏ام و در ایمان و مهاجرت‏از همه پیش قدم‏تر بوده‏ام.

توضیح‏ها:

[1]«الا و انه سیامرکم بسبى‏»معاویه پس از رسیدن به حکومت مطلق العنان،به عراق و شام و تمام شهر-هاى اسلامى دستور داد به امام(ع)ناسزا بگویند و از او بیزارى بجوینداین سخن را بالاى منبرها اعلام کردند،و این کار بین جمعى از مردم به‏صورت رسم و عادت در آمد.

معاویه خود نیز در آخر خطبه نماز جمعه بیشرمانه به مقام مقدس امام(ع)جسارت میکردابو عثمان مى‏گوید:

گروهى از بنى امیه به معاویه گفتند به هر کجا مى‏خواستى رسیده‏اى پس‏چه خوب است دیگر دست از جسارت به على(ع)بردارى‏معاویه در پاسخشان گفت:

«لا و الله حتى یربوا علیه الصغیر و یهرم علیه الکبیر و لا یذکر له ذاکر فضلانه بخدا سوگند باید کودکان با این روش پرورش یابند و بزرگسالان به سن کهولت‏برسند و کسى از فضائل او سخنى به میان نیاورد!...

این کار تا زمان‏«عمر بن عبد العزیز»ادامه داشت و او کسى بود که‏جسارت به على(ع)را از میان برداشت و به جاى آن آیه 90 سوره نحل «ان‏الله یامر بالعدل و الاحسان...» (که امام خود معمولا در نماز قرائت مى‏کرد)قرار داد،و براى تمام شهرهاى اسلامى بخشنامه صادر کرد که همه خطبا به‏جاى بدگوئى آیه مذکور را تلاوت کنند(شرح ابن ابى الحدید جلد 4 از صفحه‏56) ولى این سئوال مطرح مى‏شود که انگیزه عمر بن عبد العزیز در این موردچه بوده است؟

در پاسخ باید گفت اگر آدم خوشبینى نباشیم،باید علت آن را در جنبه‏هاى سیاسى بدانیم، چنانچه غزالى در احیاء العلوم به آن اشاره کرده است،که در آنزمان عمر بن عبد العزیز،مردم از بنى امیه تنفر پیدا کرده بودند و عمر بن-عبد العزیز به این وسیله آبروى رفته را تا حدى باز گردانید.

ولى در حالات او نیز مى‏یابیم که خود،علت آنرا دو چیز نقل کرده است:

یکى اینکه روزى هنگام بازى با کودکان ناسزا به امام(ع)مى‏گفته،استادش که یکى از فرزندان‏«عتبه بن مسعود»بود در همین وقت از کنارش گذشته‏و سخن او را شنیده است و به هنگام درس،استاد نمازش را طولانى کرده که‏علت آن را نارضایتى از این شاگرد بوده است، پس از پایان نماز عمر بن عبد العزیزپرسیده است علت ناراضى بودن شما چیست؟

استاد در پاسخش با ناراحتى پرسیده:

تو على(ع)را ناسزا مى‏گفتى؟

عمر پاسخ داده است‏بلى.

و استاد به او گفته: کى شنیدى که خداوند پس از رضایت‏بدر به آنها غضب کرده باشد.

و عمر پرسیده است:

که مگر على(ع)از اهل بدر است؟

و استاد پاسخ گفته که مگر در بدر جز على کسى را مى‏توان بحساب آورد؟

و عمر قول داده است که دیگر ناسزا را تکرار نکند.

و دیگر اینکه عمر بن عبد العزیز گفته است:

پدرم مردى فصیح و سخنور بود،اما در خطبه هنگامى که به بدگوئى به‏امام(ع)مى‏رسید زبانش لکنت پیدا مى‏کرد،از او پرسیدم چرا چنین مى‏شوى؟

در پاسخم گفت:

اگر مردم شام که پاى منبرم نشسته‏اند از فضائلى که من درباره على(ع)مى‏دانم بدانند هرگز از ما متابعت نخواهند کرد.

من به خاطر این دو جهت تصمیم گرفتم اگر به جائى برسم نگذارم کسى به‏امام(ع)جسارت کند.

(شرح ابن ابى الحدید جلد 4 صفحه 58)

البته ممکن است گفته شود این دو قسمت علاوه بر جنبه سیاسى و زمینه‏هاى‏خاص فکرى مردم در عصر او نسبت‏به على(ع)هر سه در این موضوع دخالت‏داشته است.

[2]چگونگى جعل احادیث در مورد امام(ع)در این باره‏«ابو جعفر اسکافى‏»که از دانشمندان علم کلام و معتزلى است‏مى‏گوید:

معاویه عده‏اى از صحابه و تابعین را خریده بود تا در مذمت على ابن-ابیطالب(ع)حدیث جعل کنند،او براى جعل هر حدیث مبلغ زیادى جایزه مى‏داد از جمله کسانى که معاویه را در این کار یارى میکردند و پول دریافت میداشتند(ابو هریره)(عمرو عاص)(مغیرة بن شعبه) عروة بن زبیر و سمرة بن جندب‏بوده‏اند (نحل/16،آیه‏90)به عنوان نمونه:

معاویه 100 هزار درهم به سمرة بن جندب داد حدیثى از خود درست کندکه آیه 204 و 205 سوره بقره(و من الناس من یعجبک.×.)درباره على بن‏ابیطالب نازل شده و آیه‏207 این سوره (و من الناس من یشترى نفسه ابتغاءمرضات الله...) درباره‏«ابن ملجم‏»،اما سمره 100 هزار درهم را کم شمردمعاویه 200 هزار درهم داد قبول نکرد آن را به 300 هزار رسانید باز نپذیرفت‏تا اینکه چهار صد هزار درهم بخشید،در این جا بود که تن در داد و روایتى دراین باره جعل کرد.

چه خوب است‏بدانیم روایات افرادى را که برشمردیم از نظر واقع بینان‏اهل تسنن چه اندازه ارزش دارد،در اینجا یکى از آنها یعنى ابو هریره رامعرفى مى‏کنیم:

«ابو جعفر اسکافى‏»درباره او مى‏گوید:«ابو هریره‏»از نظر بزرگان ما بى ارزش‏است و روایتش قبول نیست عمر او را با تازیانه زد و گفت‏با این روایتهاى‏زیاد،به رسول خدا دروغ مى‏بندى.

«سفیان ثورى‏»از ابراهیم تیمى نقل مى‏کند که روایات ابو هریره جز آنهاکه درباره بهشت و دوزخ،است مورد قبول مسلمانان نبوده است.

«ابو یوسف‏»از دانشمندان اهل تسنن مى‏گوید:

به‏«ابو حنیفه‏»گفتم آیا تمام روایاتیکه از پیغمبر(ص)نقل مى‏شود بایدپذیرفت؟و از هر کس نقل شده قبول کنیم؟

در پاسخم گفت همه اصحاب پیغمبر(ص)عادلند جز چند نفر،از جمله‏«ابو هریره‏»و«انس بن مالک‏»را نام برد.

«ابو جعفر اسکافى‏»در این قسمت مطالب فراوانى نقل مى‏کند و به رد این‏گروه از جعل کنندگان احادیث مى‏پردازد و سرانجام مى‏گوید:

از آن طرف بنى امیه آنچنان از اظهار فضائل على(ع)مانع مى‏شدند وافراد را کیفر مى‏نمودند که اگر کسى مى‏خواست از على(ع)روایتى نقل کندگر چه در فضائل او هم نبود مى‏گفت‏«سمعت ابا زینب‏»از ابو زینب شنیدم(منظوراز زینب،زینب دختر على(ع)است!)«ابو جعفر اسکافى‏»اضافه مى‏کند اینها بما مى‏گوید:

احادیث در فضائل امام آن قدر بوده که با همه این سختگیریها در دوران‏بنى امیه،باز هم کتابها از آن پر است و این پیدا است که خداوند سرى در وجوداین مرد بزرگ گذاشته که باید همه او را بشناسند،و گرنه با این وضع فضیلتى‏از او به یاد نمى‏ماند،خیلى روشن است،اگر رئیس شهرى بر کسى از اهل آن‏شهر خشم گیرد و مدتى مردم را از بردن نام وى منع کند، بزودى فراموش مى‏شوددر صورتیکه مى‏بینیم از«عبد الله بن شداد»نقل شده که حاضرم مرا آزاد بگذارندو از صبح تا شب فضائل على(ع)را برشمارم و سپس گردنم را بزنند.

(اقتباس‏از شرح ابن ابى الحدید جلد 4 صفحه‏63-73)

[3]«سبقت الى الایمان و الهجره‏»در اینجا امام(ع)به پیشگام بودن خویش در ایمان و اسلام و هجرت اشاره‏کرده است،و ابن ابى الحدید فصلى در کتاب خود گشوده و روایات فراوانى در مورد سبقت امام(ع)بر همه از نظر ایمان آورده است در ضمن به این قسمت‏که بعضى ادعا مى‏کنند،ابو بکر بر دیگران سبقت داشته اشاره نموده و مى‏گوید:

اکثر اهل حدیث و اکثر محققان تاریخ گفته‏اند على(ع)نخستین کسى است‏که اسلام را پذیرفته است.

و سرانجام اظهار نظر مى‏کند که روایات و اخبارى که مورخان و محدثان‏درباره سبقت اسلام على(ع)نقل کرده‏اند با آنچه نسبت‏به ابو بکر در این موردآمده است قابل مقایسه نیست،آن احادیث فراوان کجا،و آنچه درباره‏ابو بکر گفته‏اند کجا؟

از جمله روایاتى که درباره امام(ع)آمده روایتى است که سلمان فارسى‏از قول پیغمبر نقل کرده که پیامبر(ص)فرمود:

«اولکم واردا على الحوض اولکم اسلاما على بن ابیطالب‏».

«ابن عبد البر»نویسنده کتاب‏«استیعاب‏»مى‏نویسد:

از«سلمان‏»،«ابوذر»،«مقداد»،«خباب ابن الارت‏»،«ابو سعید خدرى‏»و«زید بن اسلم‏»نقل شده،که على(ع)اولین کسى است که اسلام آورده است.

(ابن ابى الحدید جلد 4 صفحه‏116-124)(در مورد سبقت امام(ع)به ایمان در ذیل خطبه 71 شماره‏173 بحث‏نموده‏ایم).

خلاصه اینکه سبقت على(ع)در ایمان به پیامبر به اندازه‏اى روشن است که‏نیاز به بحث ندارد.

و اما در مورد سبقت امام(ع)در هجرت‏سبقت امام(ع)بر سایر مسلمانان در پذیرش اسلام که گفتیم بسیار روشن‏است و نیاز به بحث ندارد،ولى در مورد هجرت مى‏دانیم که على(ع) اولین‏مهاجر نبود،بلکه ماموریت داشت در مکه بجاى پیغمبر بماند،و کارهاى ناتمام حضرت را انجام داد،سپس به مدینه مهاجرت کند،با این حال گفته فوق چه‏مفهومى خواهد داشت؟


[ شنبه 89/6/20 ] [ 11:2 عصر ] [ علی فغانی ]

از سخنانى است که امام علی(ع)فرموده است در این سخن از متابعت هوى‏و هوس و آرزوهاى طولانى بر حذر مى‏دارد»

اى مردم!ترسناک‏ترین چیزى که از آن بر شما خائفم دو چیز است:

پیروى از هوا و هوس.و آرزوهاى طولانى.

اما تبعیت از هوا و هوس انسان را از راه حق باز مى‏دارد و آرزوهاى طولانى آخرت رابدست فراموشى مى‏سپارد.

آگاه باشید دنیا بسرعت پشت کرده،و به قدرته مانده ظرفى که آب آن را ریخته‏باشند بیشتر از آن باقى نمانده است!

و به هوش باشید که آخرت رو به ما مى‏آید.

دنیا و آخرت هر کدام فرزندانى دارند بکوشید از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان‏دنیا،زیرا در روز رستاخیز هر فرزندى به مادر خویش ملحق مى‏گردد.

هم اکنون هنگام عمل است نه حساب،و فردا وقت‏حساب است نه عمل!

سید رضى میفرماید:

«حذاء»یعنى سریع،و بعضى آن را«جذاء»خوانده‏اند(که به معنى بى برکت وبى عاقبت است).

توضیح‏ها:

[1]سخنان فوق را مرحوم کلینى در کتاب‏«روضه کافى‏»آورده است‏و از جمله خطبه‏هائى است، که‏«نصر بن مزاحم‏»در کتاب‏«صفین‏»ذکر کرده،و قسمتهائى از آن در ضمن خطبه‏اى که به نام‏«بالغة‏»معروف است در کتاب‏«تذکرة السبط‏»آمده است.

(مستدرک و مدارک نهج البلاغه ص‏243)

[2]«اتباع الهوى‏»این جمله امام به حقیقت روشنى اشاره مى‏کند،چه اینکه هوا پرستى‏معمولا همچون پرده‏اى به روى عقل انسان کشیده مى‏شود و حقیقت را در نظراو دگرگون مى‏نماید، جز مقصود خود را نمى‏بیند و به غیر آن نمى‏اندیشد وبهمین جهت از حق باز مى‏ماند،و اما آرزوهاى دور و دراز آنچنان انسان رامشغول و سرگرم به خود مى‏کنند که هر چه غیر از آن است فراموش مى‏گردد.

امروز روز تمرین و آمادگى است!

اما بعد،دنیا روى بازگردانده و وداع خویش را اعلام داشته است،آخرت روى آورشده و طلایه آن آشکار گردیده است‏آگاه باشید!امروز،روز تمرین و آمادگى،و فردا روز مسابقه است،جائزه برندگان،بهشت،و سرانجام عقب ماندگان آتش خواهد بودآیا کسى یافت مى‏شود که‏پیش از فرا رسیدن مرگش از خطاهایش توبه کند؟و آیا انسانى پیدا مى‏شود که قبل از رسیدن‏آن روز،عمل نیکى براى خود انجام دهد؟

آگاه باشید!همه در دوران آرزوئى بسر مى‏برید که اجل و مرگ بدنبال دارد با این‏حال هر کس پیش از رسیدن اجلش،در همان دوران آرزوهایش به عمل پردازد،اعمالش‏به او منفعت مى‏بخشد و مرگش به او زیانى نمى‏رساند،و آن کس که در این ایام آرزو،پیش‏از فرا رسیدن اجل در عمل کوتاهى کند گرفتار خسران شده و فرا رسیدن اجل براى وى‏زیانبخش است.

همانطور که به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مى‏کنید به هنگام آرامش‏نیز عمل نمائید.

آگاه باشید من هرگز چیزى مانند بهشت ندیدم که خواستارانش به خواب رفته باشند،و نه همانند آتش:که فراریان از آن،این چنین در خواب فرو رفته باشند.

خوب بدانید!آنها که از حق بهره‏مند نشوند،زیان باطل دامنشان را فرا خواهدگرفت،و آنکس که هدایت،راهنمایش نگردد گمراهى او را به هلاکت مى‏کشاند.

آگاه باشید!فرمان کوچ درباره شما صادر گردیده،و به زاد و توشه آخرت راهنمائى‏شده‏اید وحشتناکترین چیزى که بر شما مى‏ترسم هوا پرستى و آرزوهاى دور و دراز است‏از این دنیا زاد و توشه‏اى برگیرید که فردا خود را با آن حفظ کنید!سید رضى مى‏فرماید:

اگر سخنى باشد که مردم را بسوى زهد بکشاند و به عمل براى آخرت وادار سازدهمین سخن است که مى‏تواند علاقه انسان را از آرزوها قطع کند و جرقه‏ى بیدارى و تنفراز اعمال زشت را در قلب،برافروزد،و از شگفت‏آورترین جمله‏هاى مزبور،این جمله است:

«الاوان الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة و الغایة النار»آگاه باشید امروز روز تمرین‏و آمادگى و فردا روز مسابقه است جائزه برندگان بهشت و سرانجام عقب ماندگى آتش‏خواهد بود زیرا با اینکه در این کلام الفاظ بلند و معانى گرانقدر و تمثیل صحیح،و تشبیه واقعى‏مى‏باشد سرى عجیب و معنائى لطیف در آن نهفته شده و آن جمله‏«و السبقة الجنة و الغایة النار»است،امام بین این دو لفظ‏«السبقة‏»و«الغایة‏»بخاطر اختلاف معنى جدائى افکنده، نگفته‏است‏«السبقة النار»چنانکه‏«السبقة الجنة‏»گفته،زیرا سبقت جستن در مورد امرى دوست‏داشتنى است،و این از صفات بهشت است و این معنى در آتش‏«که از آن بخدا پناه میبریم‏»وجود ندارد،امام جائز ندانسته که بگوید:

«السبقة النار»بلکه فرموده است الغایة النار،زیرا مفهوم غایت(پایان)مفهوم وسیعى است که در موضوعات مسرت بخش و غیر مسرت بخش به کار مى‏رود و در حقیقت‏مرادف‏«مصیر»و«مآل‏»است(که به معنى سرانجام مى‏آید)چنانکه خداوند مى‏فرماید:

«قل تمتعوا فان مصیرکم الى النار»:به کافران بگو بهره بگیرید که سرانجام شما بسوى‏آتش است.

در این خطبه دقت کنید که باطنى شگفت‏آور و عمقى زیاد دارد و چنین است اکثرسخنان امام(ع)و در بعضى نسخه‏هاى این خطبه چنین آمده است‏«و السبقة الجنة‏»(به ضم‏سین)که به جائزه‏اى گفته مى‏شود که به پیشتازان و برندگان مسابقه داده مى‏شود خواه وجه‏نقد باشد یا جنس دیگرى و معنى هر دو کلمه به هم نزدیک است.

توضیح‏ها:

[1]این خطبه را«جاحظ‏»در کتاب‏«البیان و التبیین‏»و«مسعودى‏»در کتاب‏«مروج الذهب‏»و«ابن فتیبه‏»در عیون الاخبار-با کمى اختلاف‏در بعضى جمله‏ها و صاحب کتاب‏«اعجاز القرآن‏»و«تحف العقول‏»و«ابن‏عبد ربه‏»در«عقد الفرید»آورده‏اند.

(مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه 242)

[2]امام(ع)در این خطبه از زهد،و پارسائى در دنیا سخن گفته‏است.

ابن ابى الحدید در اینجا نکات جالبى آورده که ذکر پاره‏اى از آن به مورداست:

الف-«ابو حازم‏»مى‏گوید:

«بین من و زمامداران،تنها یکروز تفاوت است اما دیروز که نه آنها لذات‏آن را به یاد دارند و نه من تلخیهاى آن را،و فردا هر دو در خطر قرار داریم،تنها امروز است که آنها زمامدارند و من در این حال،آنهم معلوم نیست تا عصرچه شود؟»!

ب:مى‏گویند:

هنگامى که عبد الملک مروان در سختى قرار گرفته بود،لباسشوئى را دیدگفت دوست دارم من هم مانند او لباسشو بودم،روزانه کسب مى‏نمودم وزندگى آرامى داشتم:این سخن را به ابو حازم گذارش کردند،گفت‏«الحمد لله‏که زمامداران به هنگام مرگ دوست دارند همچون ما باشند و ما در موقع مرگ‏آرزوى مقام آنان را نداریم‏»!

ج:به شخص زاهدى گفته شد چگونه به تنهائى به سر مى‏برى؟

گفت:تنها نیستم با خدایم همنشینم.

«اذا شئت ان یناجینى قرات کتابه،و اذا شئت ان اناجیه صلیت‏»:

یعنى هر گاه بخواهم او با من سخن بگوید کتابش را مى‏خوانم و هر گاه‏خواستم با او حرف بزنم نماز مى‏خوانم.

د:مى‏گویند اسکندر وارد یکى از شهرهائى که گشوده بود،شد،ازاولاد زمامداران آنها که باقى بودند جویا شد،گفته شد مردى از آنها هست‏که در قبرستان سکونت گزیده،وى را احضار کرد.

گفت:چرا مجاور قبرستان شده‏اى؟

پاسخ داد:مى‏خواستم تفاوت و برترى استخوانهاى زمامداران اززیردستانشان را بیابم،اما همه را مساوى یافتم،اسکندر گفت:

مى‏خواهى تابع من گردى که شرافت و بزرگى پدرانت را برایت زنده کنم‏اما اگر همت داشته باشى؟!

در پاسخ اسکندر گفت:اتفاقا همتم بلند است.

پرسید چیست؟گفت آرزوى من این است که:زندگى که مرگ نداشته باشد،جوانى که پیرى در آن نباشد ثروتى که فقر دست‏به آن نیازد،و خوشحالى‏که رنج‏به دنبال نداشته باشد،نصیبم شود.

اسکندر گفت:اینها نزد من پیدا نمى‏شود.

مرد گفت:پس مرا به حال خود واگذار تا از آنکس که دارد بخواهم.

ه:«منصور دوانیقى‏»از«عمرو بن عبید»در خواست کرد که او را اندرزکند عمرو گفت:

به آنچه دیده‏ام موعظه‏ات کنم،یا به آنچه شنیده‏ام؟

گفت:به آنچه دیده‏اى!

گفت:«عمر بن عبد العزیز»را به هنگام مرگ مشاهده کردم 11 پسر داشت‏و17 دینار از خود باقى گذاشت،5 دینار آن را کفنى برایش تهیه کردند و با 2دینار آن زمین قبرش خریدند،در نتیجه به هر یک از فرزندانش کمتر از یک دینارارث رسید.

اما«هشام بن عبد الملک‏»را هنگام مرگ دیدم که 10 پسر داشت و به هر کدام‏یک میلیون دینار از ارث او رسید.

یک روز هم یکى از پسران عمر بن عبد العزیز را یافتم که تنها در همان روز100 اسب را براى جهاد در راه خداوند آماده ساخته بود،و یکى از فرزندان‏هشام را ملاقات کردم،در حالى که دست نیاز بسوى مردى دراز کرده بود که به‏او صدقه دهد!

(نقل از جلد 2 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ص 94 به بعد)

 


[ شنبه 89/6/20 ] [ 10:39 عصر ] [ علی فغانی ]

«از دعاهاى امام علی(ع)است که با آنها راز و نیاز مى‏کرده و سرمشقى براى مردم‏در آن نهفته است‏»

بار خدایا آنچه را که تو از من به آن آگاه‏ترى بر من ببخشاى!و اگر بار دیگر به سوى‏آن باز گردم،تو هم مغفرت خود را باز گردان!خداوندا آنچه را از کارهاى نیک که تصمیم گرفته‏ام و انجام نداده‏ام ببخش.

خداوندا آنچه را با زبان به تو تقرب مى‏جویم و قلبم با آن همآهنگ نیست مورد مغفرت‏خویش قرار ده!

الهى!نگاههاى اشارت آمیز،سخنان بى فایده و خواسته‏هاى نابجاى دل و لغزشهاى‏زبان را بر من ببخش!

توضیح‏ها:

(نیایش و دعا):

همانطور که ملاحظه مى‏فرمائید امام(ع)در اینجا با خدا راز و نیاز مى-کند و به درگاه او نیایش مى‏نماید و چنانکه میدانیم دعا داراى آثار روانى،اجتماعى،تربیتى و معنوى فراوانى است،چه اینکه انسان براى تقویت اراده‏و بر طرف کردن ناراحتى‏ها به تکیه‏گاهى نیازمند است،و دعا چراغ امید را درانسان روشن مى‏سازد.

ناگفته نماند که بسیارى از دعاهاى معصومین براى تعالیم چگونگى دعابه دیگران است و اگر در مورد خودشان باشد اشاره به ترک اولى‏ها و«حسنات‏الابرار سیئات المقربین‏»است.

براى توضیح بیشتر و سؤالاتى که در مورد دعا مى‏شود به جلد اول تفسیرنمونه صفحه‏467 تا 472 مراجعه فرمائید.


[ شنبه 89/6/20 ] [ 10:27 عصر ] [ علی فغانی ]

آیا می خواهید اثر افزایش سن در زیبایی خود را کاهش دهید. آیا آرزو دارید یک پوست صاف، شفاف، بدون لک و جوش و نرم داشته باشید؟ شما می توانید ظاهر جوان خود را با مراقبت ها و تمرینات مناسب حفظ کنید. این کار با یک رژیم غذایی متعادل و کم چربی، اصلاح پوشش، مدل مو و نحوه آرایش شما امکان پذیر است. و هر کدام از موارد فوق می تواند شما را چند سال جوانتر نشان دهد.

نکاتی برای مراقبت از پوست و مو و نحوه آرایش کردن

در اینجا نکاتی بیان شده است که می تواند به شما کمک می کند جوانتر بمانید و جوانتر به نظر بیایید:

- از مواد آرایشی کمتر استفاده کنید. و سعی کنید از پودر ها و کرم های بدون چربی برای پوشاندن جوش های خود استفده کنید.

- سعی کنید از پودر های سبک برای آرایش خود استفاده کنید و از پودر سنگین برای آرایش استفاده نکنید.

- از خط چشم مایع استفاده نکنید، بهتر است از خط چشم مدادی نرم استفاده کنید.

- سایه چشم که به صورت زاویه دار زده شود، باعث می شود جوانتر به نظر برسید.

- از انواع روژ لب شیمیایی استفاده نکنید.

- رنگ های طبیعی کمک می کنند در عین حال که با آرایش خود را زیبا تر می نمایید جوانتر هم بمانید.

- به خاطر داشته باشید پوست خود را منظم و حداقل روزی دو بار مرطوب کنید. مرطوب کننده های طبیعی کمک می کنند خون در پوست شما بهتر جریان داشته باشد و خطوط رنگی در پوست شما کم رنگ تر خواهد شد.

- استفاده از کرم زیر چشم هم اثر مناسبی بر حلقه زیر چشم دارد.

- پوست خود را از تابش مستقیم اشعه ماوراء بنفش محافظت کنید و سعی کنید از کلاه و عینک مناسب استفاده کنید و اگر چنین امکانی ندارید از کرم ضد آفتابی که با پوست شما سازگار است استفاده کنید.

- از موهای خود مراقبت کنید و مرتبا آنها را بشورید.

- حداقل هفته ای یکبار موهای خود را با یک چرب کننده مناسب ماساژ دهید.

- شب ها قبل از خواب پوست صورت خود را با کرم های گیاهی غنی شده با ویتامین ها ماساژ دهید.

- یک برنامه منظم برای ورزش داشته باشید و آنرا به دقت اجرا کنید، تا بدن و عضلات خود را تقویت کنید.

- روزانه مقدار زیادی آب و آبمیوه بنوشید.

- از مصرف مشروبات الکلی خود داری نمایید

- یکی از اعضای مهم بدن که در زیبایی و جوانتر دیده شدن شما نقش مهمی بازی می کند دندان های شما هستند پس با مراقبت از دندان هااز جوانی خود مراقبت کنید.

- از مصرف تنقلات شیرین خود داری کنید. با استفاده از سالادها و میوه های تازه نه تنها کالری کمتری مصرف می کنید بلکه نیاز بدن خود به ویتامین ها و مواد معدنی که زیبایی شما را می سازند تامین می کنید

salamatnews


[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 1:40 عصر ] [ علی فغانی ]

1ـ لاغری یک مکانیسم مزمن است و درمان آن مثل هر پروسة مزمن دیگری نیاز به زمان دارد.

2ـ هرگز در درمان لاغری خود از دارو استفاده نکنید، چرا که دارو غذا نیست و در هر حال دارای عوارضی می‌باشد. (به استثنای داروهای اشتهاآور و تقویتی که توسط پزشک تجویز می‌شود)
3ـ در درمان لاغری خود هیچگاه عجله نداشته باشید، یادتان باشد که رژیم غذایی با افزایش وزن تدریجی علاوه بر اینکه قابل تحملتر است، عوارضی نداشته، تقریباً غیر قابل بازگشت می‌باشد.

4ـ علل لاغری :
الف) فشارهای درونی، استرسها و افسردگیها
ب) ثانویه به بیماریهایی ازقبیل : هیپرتیروئیدیسم (پر‌کاری تیروئید)، دیابت (بیماری قند خون بالا)، بیماری‌های انگلی،
بیماری‌های گوارشی و …
ج) اختلال تغذیه‌ای (دریافت کم کالری و زیادی فعالیت)
د) ژنتیک

5ـ درمان‌های لاغری به دو دستة دارویی و رژیم‌درمانی تقسیم می‌شوند.
الف) درمان دارویی:
ـ داروهای اشتهاآور: این داروها با افزایش اشتها سبب بیشتر خوردن شده، دریافت انرژی توسط بدن را افزایش می‌دهند. سردستة این داروها که در ایران بسیار استفاده می‌شود، سیپروهپتادین می‌باشد. علاوه بر این داروهای تقویتی مثل ویتامین‌ها همچنین عناصر کمیاب مثل روی نیز کاربرد دارند. تمامی این داروها زمانی مؤثرند که شخص از هر نظر سالم باشد.
ـ داروهایی که با احتباس نمک و بدنبال آن آب باعث افزایش وزن می‌شوند: از این گروه دارو می‌توان از کورتون‌ها نام برد. این داروها با احتباس آب و نمک باعث عوارض زیادی برای بدن شده علاوه بر این عوارض گوارشی، استخوانی و … دیگری نیز دارند.
ـ داروهایی که با کاهش متابولیسم بدن باعث افزایش وزن می‌شوند: این داروها به صورت کاذب کم‌کاری تیرویید ایجاد کرده، با کاهش متابولیسم بدن سبب افزایش وزن می‌شوند. این گروه نیز با توجه به برهم‌زدن نظم طبیعی بدن باعث ایجاد عوارض می‌شوند.
ب) رژیم‌درمانی :
ـ ارائة برنامة کامل و علمی از نظر علم تغذیه: اگر شخص کاملاً از نظر بیماری‌های عامل لاغری بررسی شده و در حال سلامت باشد، با استفاده از یک رژیم استاندارد که تمام مسائل تغذیه‌ای در آن رعایت شده باشد قادر به افزایش وزن خواهد بود.
6ـ با توجه به موارد فوق بهترین و سالمترین راه حل ارائه‌شده در مورد درمان لاغری این موارد می‌باشد:
الف) رژیم غذایی صحیح
ب) ورزش مناسب و کافی
7ـ در هر رژیم غذایی صحیح باید این گروههای غذایی وجود داشته باشد:
شیر و لبنیات، حبوبات و غلات، میوه و سبزیجات، گوشت
12ـ رژیم غذایی باید:
ـ تأمین کنندة انرژی مورد نیاز روزانه باشد.
ـ تأمین کنندة ریزمغزیها باشد (موادی که به مقدار بسیار کم باید در غذا وجود داشته باشد)
ـ بر اساس فرهنگ غذایی ایرانی باشد.
ـ تنوع لازم را داشته باشد.
13ـ در یک رژیم غذایی اصولی افزایش وزن تدریجی است. بطوریکه حداکثر یک کیلوگرم در ماه می‌توانید افزایش وزن داشته باشید. به همین دلیل باید حوصله داشته و با دقت برنامة خود را اجرا کنید. ضمناً اگر قبل از رژیم عکسی از خود داشته باشید بهتر خواهد بود.

پایگاه اطلاع رسانی پزشکان ایران


[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 1:20 عصر ] [ علی فغانی ]

چرا کمربند لاغری نه؟

کمربندهای لاغری دو نوعند: حرارتی و لرزشی که هیچکدام باعث سوزانده شدن چربی‌ها نمی‌شوند و تاثیری در کاهش وزن حقیقی ندارند.

کمربندهای حرارتی فقط آب را از بدن خارج می‌کنند که بعد از مدت کوتاهی با جایگزین شدن آب همه چیز به حالت اول برمی‌گردد.

کمربندهای لرزشی با ارتعاشی که ایجاد می‌کنند باعث شکسته شدن و جابجا شدن چربی‌ها می‌شوند و ممکن است به ظاهر باعث کاهش سایز شوند ولی سوال اینجاست که چربی‌های جابجا شده کجا می‌روند؟

جواب این است که چربی‌ها وارد جریان خون شده و در دیواره داخلی رگها رسوب می‌کنند یا در محلهای پرخطر مثل دور قلب یا کبد تجمع می‌کنند.

در واقع به این وسیله ظاهر خود را درست کرده و از درون به خود لطمه زده‌ایم.

اصولاً استفاده از دستگاه‌های لاغری موضعی نوعی نشانی غلط دادن است. اگر می‌بینیم چربی بیشتر در ناحیه شکم و پهلو جمع می‌شود به خاطر تنظیمات خاصی است که در بدن ما حاکم است. بدن چربی‌های اضافی را در جایی که کمترین خطر را برایش دارد ذخیره می‌کند و هر وقت هم که لازم داشت از همان جا برمی‌دارد.

نکته مهم اینجاست که همان طور که شما کار خاصی روی شکمتان انجام نداده‌اید که چاق شود برای لاغر شدنش هم لازم نیست کار خاصی بر رویش انجام دهید و راه درستش تغذیه مناسب و در پیش گرفتن سبک زندگی سالم است. جالب است بدانید شما اگر حتی به طور مرتب پیاده‌روی هم کنید از شکم و پهلو و باسن لاغر خواهید شد.

گفتنیست هیچکدام از کمربندهای لاغری مجوز مراکز علمی دنیا مانند FDA را ندارند و استفاده از آنها به هیچ وجه توصیه نمی‌شود و اگر مضر نباشند قطعاً بی‌خاصیتند.

چرا بالن و حلقه معده نه؟

?/ چون اینها مانع از گرسنگی و تمایل شما به غذا نمی‌شود، فقط سدّی در برابر خوردن شما ایجاد می‌کند. تصور کنید تمایل زیادی به خوردن دارید و غذای دلخواهتان هم در برابرتان است اما نمی‌توانید بخورید. وقتی می‌توان درست خوردن را یاد گرفت و از لذّت غذا به شکل طبیعی برخوردار شد چه نیازی به این روشهای عذاب‌آور است؟

?/ بالن معده باعث برگشت اسید معده(ترش کردن) می‌شود که مشکلات کوتاه مدت و خطرات درازمدتی را متوجه فرد می‌کند.

?/ دانستن این نکته مهم است که مشکل اصلاً در معده نیست بلکه در ذهنیت و عادت‌های فرد است.

چرا جراحی لاغری نه؟

?/ هیچ عمل جراحی بی‌عارضه نیست، به خصوص جراحی روی بافت چربی که با خطرات و عوارضی نظیر آمبولی چربی همراه است.

?/ جراح فقط چربی‌های ظاهری را برمی‌دارد که کم‌خطرتر است و با چربی‌های خطرناک‌تر کاری ندارد. جراح چربی‌های دور کبد و قلب را برنمی‌دارد. چربی‌هایی که در دیواره رگها رسوب کرده را برنمی‌دارد. حتی امکان این که چربی‌های ظاهری هم به طور متناسبی برداشته شود نیست مثلاً شخص شکم لاغر پیدا می‌کند با بازوهای چاق و بدنش تناسب خود را هم از دست می‌دهد. به علاوه وقتی شخص به ظاهر لاغر می‌شود یک دلخوشی و اطمینان خاطر کاذب پیدا می‌کند در حالی که او از درون همان فرد چاق قبلی است و همان عوارض تهدیدش می‌کند.

?/ در این دنیا هیچ چیز بی‌دلیل نیست. اضافه‌وزن شما هم قطعاً دلایلی دارد.

دلایل اضافه وزن شما در درون شماست، در عادت‌ها، انتخاب‌ها و سبک زندگی‌تان. بنابراین راه حل را هم باید در درون خود جستجو کنید نه در دنیای بیرون از خود.

جراح نمی‌تواند عادت‌های شما را هم جراحی کند. هر روشی که تمرکز شما را از درون به بیرون معطوف کند از راه صحیح دورتان می‌کند و با ایجاد خوشبینی کاذب و تاخیر در گرفتن تصمیم صحیح مانع سلامتی شما می‌شود.

چرا طب سوزنی نه؟

?/ چون تنها تاثیر طب سوزنی در کاهش اشتهاست آنهم در دوره‌ای که استفاده می‌شود و چون دلایل اضافه‌وزن که در عادت‌ها و آگاهی‌ها و انتخاب‌های فرد است تغییر نمی‌کند، بعد از قطع درمان همه چیز به جای اول برمی‌گردد و فرد می‌ماند با سرخوردگی یک تجربه ناموفق.

چرا قرص لاغری نه؟

?/ قرص لاغری هم یکی دیگر از روشهای لاغری است، اما امروزه دیگر همه می‌دانند که هیچ دارویی بی‌عارضه نیست. قرص لاغری تاثیرات منفی و مخربی بر جسم و روان شما می‌گذارد. تاثیراتی مانند عصبی شدن بی‌دلیل، مشکلات قلبی، مشکلات گوارشی و کاهش جذب ویتامین‌های غذا و… و اینها جدای از عوارض بعضی داروهای رایج دیگر مثل Tenuate است که اصولاً هیچ مجوز معتبر علمی ندارند.

?/ چون تاثیر قرص لاغری کم و محدود است و معمولاً در کل بیشتر از چهار یا پنج کیلوگرم نیست.

?/ چون تاثیر قرص لاغری موقتی است. قرص لاغری دلایل اضافه‌وزن شما را برطرف نمی‌کند و عادت‌های شما را تغییر نمی‌دهد. قرص لاغری یا اشتها را کاهش می‌دهد یا جلوی جذب چربی‌ها را به بدن می‌گیرد. پس تاثیرش محدود به زمانیست که آن را می‌خورید و با کنار گذاشتنش اثراتش هم از بین می‌رود.

?/ چون لاغر شدن با قرص لاغری مثل نمره گرفتن با تقلب است و لطف و لذت چندانی ندارد؛ در حالی که لاغر شدن با تلاش فردی بسیار لذتبخش است و باعث افزایش اعتماد به نفس و رضایت درونی می‌شود. ما دوست داریم فردا وقتی در آینه نگاه می‌کنید بگویید این من بودم که خودم را لاغر کردم. در آن صورت بیشتر مراقب دستاوردهایتان خواهید بود و مثل یک دارایی گرانبها از آن مراقبت خواهید کرد و احتمال برگشت وزنتان به حداقل خواهد رسید.

?/ برای این که لاغر شدن مسیر شاهانه ندارد. لاغر شدن مسیر میانبر ندارد. کاهش وزن یک اتفاق جادویی نیست که با قرص و داروی لاغری اتفاق بیفتد. کاهش وزن یک مسیر و یک روند است که باید طی شود. فرق یک فرد هشتاد کیلویی با یک فرد شصت کیلویی فقط در وزنشان نیست. این دو نفر در عادت‌ها، انتخاب‌ها و سبک زندگی با هم متفاوتند. یک فرد هشتاد کیلویی اگر می‌خواهد واقعاً به یک فرد شصت کیلویی تبدیل شود باید با آموزش و تمرین، استحقاق شصت کیلویی شدن را پیدا کند وگرنه به هر شکل دیگری لاغر شود لاغریش ظاهری و موقتی خواهد بود و دیر یا زود رشته‌هایش پنبه خواهد شد و به وزن قبلی‌اش برخواهد گشت.

مسئولیت انتخاب درست

روشهای لاغری و کاهش وزن بسیارند و این شما هستید که مسئولیت انتخاب درست را به عهده دارید.

منبع : سایت سیبیتا

 


[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 1:1 عصر ] [ علی فغانی ]

سلام خدمت همه مسلمانان خصوصا ایرانیان ودوستان خوب خودم پیشاپیش عید سعید فطر را تبریک وتهنیت عرض می نمایم برای همه شما عزیزان آرزوی سلامتی وشادکامی از درگاه خداوند مهربان دارم.

از سخنان معصومین(ع) چنین مستفاد مى‏شود که روز عید فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در این روز مستحب است که انسان بسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خیر دنیا و آخرت را بطلبد.

و در قنوت نماز عید مى‏خوانیم:

 ... اسئلک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى فى کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتک علیه و علیهم اللهم انى اسالک خیر ما سئلک عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون‏ . 

بارالها! به حق این روزى که آن را براى مسلمانان عید و براى محمد(ص) ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قرار دادى از تو مى‏خواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خیرى وارد کنى که محمد و آل محمد را در آن وارد کردى و از هر سوء و بدى خارج سازى که محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو مى‏طلبم آنچه بندگان شایسته ‏ات از تو خواستند و به تو پناه مى‏برم از آنچه بندگان خالصت‏ به تو پناه بردند.

التماس دعا دارم برای همه آنهایی که دردمند درد آشنا هستند برای جانبازان 8 سال دفاع مقدس  وبرای .......


[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 12:30 صبح ] [ علی فغانی ]

 بی گمان در کشاکش بحران ها و دردهای اجتماعی جوامع و انسان ها، توانایی و ظرفیت خود را بروز می دهند. در این حالات است که ریزش ها و رویش های بسیاری صورت می گیرد و جابه جائی واقعی قدرت صورت می گیرد؛ زیرا در این شرایط است که رهبران واقعی، ظرفیت های خود را در مدیریت بحران ها و برونرفت از مشکلات و معضلات اجتماعی و امنیتی و سیاسی و حتی نظامی بروز می دهند و مدعیان دروغین، نقاب از چهره بر می گیرند. در بحران ها و مشکلات اجتماعی است که توانایی تشخیص حق از باطل و درست از نادرست به دست می آید و یا ظهور و بروز می کند. از این رو قرآن از فتنه های اجتماعی با کارکردهای مختلفی یاد کرده است. از جمله کارکردهایی که قرآن برای این فتنه ها بیان می کند، جداسازی حق از باطل، مؤمن از کافر و منافق، بروز و ظهور ظرفیت ها و توانمندی های بالقوه و فعلیت یابی آن می باشد. نویسنده در این مطلب باتوجه به کارکردهای فتنه در زندگی فردی و اجتماعی، بر آن است تا نقش بصیرت سیاسی از نظر قرآن را ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.  فتنه ها، آزمون های سخت حقیقت یاب فتنه ها، برخلاف ابتلائات و آزمون های دیگر الهی، بسیار سخت و مردافکن هستند. بطوری که بسیاری از خواص در فتنه های اجتماعی و سیاسی، مردود می شوند و حتی اصحاب بصیرت با آن همه درک و شعور حقایق، به سبب بی تقوایی در مقام عمل، همانند سامری ها و بلعم باعوراها، از مقام عزت به حضیض ذلت فرو می افتند و در برابر حق و حقیقتی که بدان باور دارند، می ایستند و به مقابله با آن برمی خیزند. قرآن بارها داستان کسانی را بیان داشته است که از نظر بینشی و نگرشی در مسیر کمالی چنان بالا رفته و اوج گرفته بودند که همانند حضرت ابراهیم(ع) اهل شهود حقایق و حتی ملکوت چیزها بودند و فراتر از علم الیقین در مقام عین الیقین، دارای قلبی مطمئن از دانش و بینش بودند، زیرا آن چه را دیگران به دانش حصولی می دانستند، اینان به دانش شهودی می دیدند. با این همه به سبب فقدان تقوای قلوب در مقام عمل در فتنه ها، شکست خوردند و برخلاف تشخیص خود رفتار کرده و در برابر حق قرار گرفتند و حتی به جنگ حضرت موسی و هارون(ع) با گوساله سامری خویش رفتند و یا به کمک فرعون بر خر شیطان سوار شدند و به نفرین گویی علیه موسی بن عمران(ع) پرداختند. اگر بلاهای طبیعی و گرفتاری های روزمره و جزیی زندگی برای توده های مردم، اسباب آزمون و امتحان الهی است، فتنه های سیاسی و اجتماعی برای خواص و مدعیان اهل حقیقت و بصیرت، آزمون های سخت و دشواری است.

از این رو در روایات معتبر سخن از خطر عظیمی به میان آمده است که در کمین اولیای الهی است؛ زیرا ایشان هر چند که به خاطر ایمان و اعمال نیک و صالح خویش به مراتب عالی انسانی رسیده اند، ولی تا زمانی که مرگ اختیاری و یا مرگ طبیعی و اجل به سراغ ایشان نیامده است، در معرض خطر عظیم وسوسه های ابلیسی، هواهای نفسانی و نیز آزمون های سخت الهی به نام «فتنه» هستند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. گزارش های قرآنی آشکار می کند که چه کسانی در چه مراتب عالی از انسانیت و مقامات بلند قرب، در اثر فتنه ای، از اوج فرو افتادند و آنچه ازعوام و توده های مردم انتظار نمی رفت از ایشان دیده شد.

 با نگاهی گذرا به داستان عصر نخست اسلامی می توان دریافت که چرا و چگونه خواص اصحاب رسول الله(ص) با آن همه سابقه های درخشان و بزرگ، در فتنه سقیفه شکست خوردند و باطن نفاق جدید خویش را آشکار ساختند و برخلاف نظام ولایی الهی، به خلافت زمینی کسانی تن دادند که خود آگاه تر از دیگران بر باطل بودن آن و حقانیت علی(ع) بودند. اگر پیامبر(ص) به عنوان معیار کفر و ایمان در عصر نزول بود، امیرمومنان علی(ع) معیار ایمان و نفاق در عصر تاویل بود. این گونه است که بسیاری از خواص با همه بصیرت خویش و آگاهی از حقایق حتی به علم شهودی به تکرار مکرر نبوی و معجزات و بصایر بسیار قرآنی، در دام فتنه افتادند و در نهایت در جبهه باطل ایستادند و همراه کفر و شرک و نفاق قدیم، حزب های ناکثین و قاسطین و مارقین را ساختند و به جنگ حق شتافتند.

 نقش بصیرت در تحلیل جامعه :

البته شکست خواص و اهل بصیرت هایی چون سامری ها و بلعم باعوراهای زمان موسی(ع) یا امیرمومنان علی(ع) و یا عصر ما به این معنا نیست که ما نقش بصیرت را برای توده مردم در تشخیص حق از باطل و درست از نادرست نادیده بگیریم. توده های مردم با توجه به این که کم تر در دام حسادت، قدرت طلبی و مانند آن قرار می گیرند و دارای تقوای عملی هستند، می توانند از بصیرت سیاسی برای دست یابی به مسیر هدایت و اوج و کمال بهره گیرند. بصیرت که در لغت عربی به معنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده (لسان العرب، ج2، ص418، «بصر».) در اصطلاح عرفانی و فلسفی عبارت است از قوه ای در قلب شخص که به نور قدسی منور بوده و شخص به وسیله آن، حقایق اشیا و امور را درک می کند، همان گونه که شخص، به وسیله چشم، صورت ها و ظواهر اشیا را می بیند. (موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون). البته برخی گفته اند: بصیرت، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینی و حقایق امور است (ترتیب العین، ج1، ص 166، «بصر».) با این همه مراد از بصیرت در عرف سیاسی و اجتماعی، همان قدرت تشخیص مسایل پیچیده سیاسی و اجتماعی و درک و فهم درست آن، برای دست یابی به راهکارهای مفید و سازنده در این حوزه ها می باشد. صاحب رای و بصیرت کسی است که بتواند در هنگام بحران ها و فتنه های اجتماعی، حق را از باطل تشخیص دهد و موضع مناسب با آن را اخذ کند و در سیاهی فتنه ها و تاریکی آن بتواند با نور معرفت تقوای الهی، مسیر خویش را بشناسد و در آن مسیر حرکت کند. خداوند در آیات 91 تا32سوره فاطر با قرار دادن کوری در برابر بینایی و بیان تقابل آنها، این معنا را مورد تاکید قرار می دهد که بصیرت، بینایی است که آدمی را زنده می کند؛ زیرا کسی که از بینایی برخوردار نباشد، همانند مرده و یا کسی است که در گور است و هیچ توانایی رشد، حرکت، کمال و تعالی را ندارد.

 بنابراین کسی که از بصیرت سیاسی برخوردار نمی باشد، در جامعه اگر از گروه انفعال گرایان نباشد، در صورت فعالیت، در گروه بیماران دلان و گمراهان قرار می گیرد و مشارکت سیاسی وی به جای آن که به کمال فردی و جمعی جامعه کمک کند، به شخص و جامعه ضرر و زیان وارد می سازند. از نظر قرآن، بصیرت از هر نوعی که باشد، دارای نتایج بسیار مثبت و سازنده ای برای خود وجامعه است، بلکه این بهره، پیش از آن که به دیگری برسد به خود شخص می رسد. (انعام آیه 104) قرآن این معنا را مورد توجه قرار می دهد که ابزارهای بصیرت هرچند که گوش و چشم و دیگر حواس آدمی است(احقاف آیه 26 و اعراف آیه 179 و آیات دیگر) که ارتباط سالم و درست را با جهان خارج برای شخص فراهم می آورد و به شخص اجازه می دهد تا جهان واقع را چنان که هست بشناسد، ولی آن چه موجب می شود تا از این داده های اطلاعاتی بخش های مختلف حواس به درستی استفاده شود، قلب آدمی است.(همان آیات)

 بنابر این آن چه مهم و اساسی درمساله بصیرت است، قلب آدمی است. قلب است که با تفقه و تحلیل ریز و درشت امور و دقت درآن، به آدمی توانایی تحلیل درست وقایع و حقایق آن را می دهد. درحقیقت قلب، افزون بر تحلیل وقایع و تبیین آن با حقایق، توصیه های مناسبی را ارایه می دهد. از این رو مقام قلب در آموزه های الهی بسیار با اهمیت و ارزشمند دانسته شده است. زیرا این قلب است که به آدمی توانایی شناخت و درک و حرکت درست را می دهد و تنها عزم و اراده است که آن را به فعلیت می رساند و انجام کاری را درمسیر درست فراهم می آورد. این گونه است که بصیرت و تقوای عملی آدمی را می سازد و متاله و خدایی شدن را تحقق می بخشد. خداوند دربیان مصادیق اهل بصیرت واقعی، به کارکردهای بصیرت نیز اشاره می کند. از جمله در 75سوره انعام و 45سوره ص، از ابراهیم و اسماعیل (ع) یاد می کند که ایشان دارای بصیرت بودند و همین بصیرت به آنان توانایی بسیار بالایی بخشیده بود تا درمقام عمل نیز بتوانند آن چه را به درستی یافته اند به انجام رسانند. آیه 63 و 73 سوره فرقان به عبادالرحمان اشاره می کند که ایشان به سبب برخوردهای درست خود، از این توانایی برخوردار شدند که در دام شیطان و کوری و نابینایی بیفتند و در مسیر شیاطین گام برندارند.

اصولا انسان مومن و متقی از نظر قرآن کسی است که درک درستی از وقایع جاری جهان و جامعه داشته باشد و آن را براساس حقایق هستی تحلیل کند و مسیر درست را بشناسد و برپایه آن بر وقایع جامعه وجهان تاثیرگذار باشد. (هود آیات 23 و 24 و رعد آیات 16 و 19 وفاطر آیه 35 و غافر آیه 58) خداوند درآیه ??? سوره یوسف دعوت از دیگران را از زمانی درست و سالم می داند که برخاسته از بصیرت و بینشی روشن و درست باشد. دراین زمان است که می توان دیگران را به کاری خواند و آنان را به امری توصیه کرد. بر این اساس کسانی که درکارهای خویش بدون بینش درست و روشن گام برمی دارند، خود گمراه هستند و دیگران را نیز به گمراهی می کشانند و می بایست از آنان پرهیز و دوری کرد و از اطاعت آنان سرباز زد.

  راه دست یابی به بصیرت چنان که گفته شد برای دست یابی به بصیرتی چنین تاثیرگذار درشخص و جامعه ورفتارهای فردی و اجتماعی، می بایست ابزارهای درست و مناسبی چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان که لازم است از قلبی سالم و سلیم بهره مند بود؛ زیرا اگر قلب آدمی، بیمار و دارای پرده هائی از شقاوت و قساوت و جهل و بی تقوایی باشد، هرگز نمی توان از این قلب، امید بصیرت و روشنگری داشت. انسان برای این که به بصیرت و روشنگری واقعی برسد می بایست با مهار نفس خود هرگونه پلشتی ها را از خود بزاید و تقوای فطری را پاس دارد. هنگامی که تقوای فطری که مقتضی پرهیز از هر پلشتی و پلیدی چون دروغگویی و پیمان شکنی و مانند آن است، در انسانی وجود داشته باشد، آن گاه است که هدایت الهی از طریق وحی و الهام در وی تأثیرگذار خواهد بود و اهل ایمان به خدا و پیامبر(ص) و قرآن می شود و درهای بصیرت بر روی وی گشوده می شود و چشم و دلش به گونه ای دیگر به مسایل می نگرد و تحلیل و تبیین کرده و توصیه هایی را صادر می کند.

 از نظر قرآن بصیرت و روشنگری، بینش و نگرش درست و صحیحی است که آدمی با این امور می تواند آن را به دست آورد؛ بنابراین کسانی که به وسیله اعضا و جوارح خویش تنها در اندیشه پاسخ گویی به خواسته های نفسانی هستند و یا پلشتی ها و پلیدی ها برای آنان معنا و مفهومی ندارد، نمی توانند به بصیرتی دست یابند که حقایق را بر آنان منکشف سازد و آنان را نسبت به کار درست از نادرست آگاه و هوشیار کند و قدرت تشخیص شان را افزایش دهد و در نهایت از کار نادرست باز دارد. خداوند در آیه 203سوره اعراف به ایمان به عنوان مهم ترین عامل دست یابی انسان به قدرت تشخیص حق از باطل و درست از نادرست یعنی بصیرت اشاره می کند و در ادامه در آیه 201 همین سوره تقوا را از مهم ترین عوامل تحقق بخش بصیرت و روشن دلی در آدمی برمی شمارد.

البته هرگز نمی توان نقش بینش را در نگرش ها و افکار و اندیشه های آدمی نادیده گرفت. از این رو خداوند پس از ایمان که امری بینشی و نگرشی است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ایمان به آن در تحقق بصیرت آدمی اشاره می کند و دنیاگریزی و آخرت گرایی در افراد را عاملی مهم در تحقق بصیرت برمی شمارد. (ص آیات 54 و 68) از دیگر علل و عواملی که در این مسئله مهم و اساسی است می توان به عبرت گیری از مسایل جهان و هستی اشاره کرد. تأکید خداوند برتوجه به آیات و نشانه های الهی از آن روست که انسان با تحلیل آن ها می تواند نسبت ها را به درستی به دست آورد و در یک آزمون خطا و تصحیح، تجربیات بسیار مفیدی را در زمینه های مختلف کسب کند. بسیاری از مردم در یک فرآیند، به بصیرت دست می یابند، زیرا بصیرت از اموری نیست که ناگهان تحقق یابد، بلکه در یک فرآیند با علل و عوامل مختلف در انسان پدیدار می شود که در این میان نمی توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسی را نادیده گرفت. از این رو توجه به آیات و نشانه های الهی در هستی از هر نوع و جنسی در آیات 02 و 12 سوره ذاریات و نیز آیات 6 تا 8 سوره ق مورد تأکید قرار گرفته است. انسان با تحلیل دقیق داشته های خودشان که از آن به آیات انفسی یاد می شود و داده های بیرونی که از آن به آیات آفاقی یاد شده است، می تواند امیدوار باشد که به یک شناخت یقینی برسد.

 هرچه تفکر و دقت در آیات انفسی و آفاقی و نشانه شناسی در انسان، قوی تر شود، دقت و تأمل و تحلیل وی نیز افزایش می یابد و یقین او از علم الیقین حصولی به عین الیقین شهودی و حق الیقین حضوری می رسد. به این معنا که نهایت تفکر و اندیشه در آیات انفسی و آفاقی، درک حضوری و دانش وجودی است که دیگر این دانش جزو ذات وی می باشد. بر این اساس هر کسی باید در مسایل زندگی از امور اجتماعی و سیاسی خویش چنان دقت و توجه داشته باشد که بتواند از راه نشانه ها، حقیقت را کشف و شهود کند و در ادامه با تقوای سیاسی در مسیر آن گام بردارد. کسانی که از هیچ نشانه کوچک و جزیی نمی گذرند. و آن را در یک پازل دسته بندی می کنند و در جای مناسب قرار می دهند، می توانند در نهایت، تبیین درستی از مسئله بیابند و واقعیت امور پوشیده را بر خود آشکار سازند. گاه یک فتنه می تواند این پازل هایی که در سایه روشن های تردید قرارگرفته است آشکار سازد و تصویری روشن از حرکات و اقدامات و رفتارهای شخص و یا گروه ارائه دهد. بارها دیده شده است که اهل نفاق و کفر و شرک در این فتنه ها خود را لو داده اند؛ زیرا گمان برده اند که موفقیت را در دست دارند و چهره واقعی خویش را آشکار می کنند و یا این که حرکت و رفتاری را از خود بروز می دهند که می تواند به عنوان متغیر ربطی میان تمامی پازل ها و قطعات پیشین، معنایی را القا و روشن سازد.

به سخن دیگر، فتنه ها فرصت های شناختی برای بسیاری از مردم نسبت به رهبران و نظریه پردازان و تصمیم گیران اصلی است که همواره با درایت و کیاست معاویه ای و عمر و عاصی خواسته اند تا خود را مخفی و نهان کنند و اندیشه ها و افکار پلید خود را از انظار دور دارند. در این هنگام فتنه ها، همانند نوری در تاریکی، چهره واقعی خواص را نشان می دهد و بطلان همه یا برخی کارها و رفتارهایشان را برای توده های مردم آشکار می سازد. بنابراین مهم ترین رفتاری که از توده های مردم انتظار می رود آن است که در فتنه ها به نشانه ها توجه کنند، و با بهره گیری از اصول اساسی اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سیاسی کشور را براساس آن معیار به ارزیابی نشینند و در نهایت، راه خویش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.

 در داستان حضرت امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین و فتنه بزرگ آن برخی از اهل تردید نمی دانستند که حق با علی یا معاویه است؛ زیرا یک نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغی و طغیانگر، برای توده های مردم آشکار کرد که معاویه بر باطل است. هر چند که در آن زمان بسیاری از لشکریان معاویه با توجیه عمر و عاص فریب خوردند، ولی زنگارهای بسیار و پرده های استواری از دغل و تزویر و دروغ با شهادت عمار به عنوان یک نشانه فرو ریخت و از میان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خویش را دریابند. در حقیقت هر نشانه ای در هر فتنه ای برای توده های مردم می تواند به عنوان نشانه ای از درستی و نادرستی کس یا گروه و یا حکومتی باشد. به هر حال داشتن بصیرت نیازمند اسباب و ابزارهای مناسبی است که قدرت تشخیص آدمی را نسبت به حق و باطل برانگیزد و به وی توانایی دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واکنش درست و مناسبی انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و یا سامری ها عمل نکند و همراه فرعون و طاغوت در صف استکبار و کفر و باطل نایستد.

فاطمه ذبیحی روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )


[ چهارشنبه 89/6/17 ] [ 11:32 صبح ] [ علی فغانی ]

صرف قرار داشتن در جمع خواص و برخورداری از بصیرت نمی‌تواند ملاک و نشانه درستی راه و مواضع باشد، خواص اهل بصیرتی می‌توانند در فتنه‌ها منجی و هدایتگر باشند که دچار خودفریبی و انجام عمل خلاف بصیرت خود نشوند. اشاره: انسان‌ها در دوران حیات فردی و اجتماعی : سیاسی به کرات تصمیم‌گیری می کنند و براساس هر تصمیمی اقدام می‌کنند و گاهی هم ناچارند براساس یک تصمیم دست به انتخاب بزنند. شاید در بیشتر اوقات محور تصمیم، اقدام و انتخاب منافع دنیوی افراد باشد، اما این اصل همیشگی نیست و چه بسا انسان ناگزیر به اتخاذ تصمیم، اقدام و انتخابی باشد که محور آن فراتر و ارزشمندتر از منافع دنیوی است. اگر انسان در بازه‌ای از زندگی خود در معرض چنین صحنه‌ای قرار گیرد قاعدتا نتیجه عملی که به آن روی می‌آورد بدون لحاظ کردن مثبت و منفی و یا خوب و بد و یا صحیح و غلط بودن آن ماندگار خواهد بود و آثاری را به دنبال خواهد داشت.

 طبیعتا عمل انجام شده به هر میزان مهم و تعیین‌کننده باشد از آثار و تبعات گسترده تری برخوردار خواهد بود. آنچه که عمل در حوزه فردی را با عمل در حوزه عمومی و عمل در حوزه عمومی را با عمل تاریخی در حوزه عمومی متفاوت می‌کند، ارزش، جایگاه و نحوه عمل است که حتما آثار آن در نتیجه عمل منعکس خواهد شد. با توجه به آنچه ذکر شد عمل تاریخی در حوزه عمومی یک حرکت ویژه است که نباید برای انجام آن رفتاری ساده لوحانه داشت.

به روایت تاریخ یکی از مواقعی که انسان تاریخی وارد دوره عمل تاریخی در حوزه عمومی می‌شود آنجاست که حوادث پرمخاطره رخ می‌دهد. باز بنا به شهادت تاریخ همیشه در پشت صحنه حوادث پرمخاطره کسانی قرار دارند که شرایط موجود را در خلاف امیال و آرزوهای خود می‌بینند. به زعم آنها شرایط موجود به آنها اجازه جولان و نزدیک شدن به خواسته‌های شان که یا مغایر با نظر جمعیت معاصرشان است و یا اینکه صلاحیت و شایستگی رسیدن به آن خواسته را ندارند و یا اینکه از راه خلاف در پی کامیاب شدن هستند را نمی‌دهد، از این رو زیرکانه با آن به ستیز برمی خیزند. چنانچه این دسته از افراد برای رسیدن به هدف به آشوب روی آورند و در این آشوب طلبی با تظاهر به پایبندی به ارزش‌های مشترک از آنها استفاده ابزاری کنند فتنه متولد می‌شود.

 بررسی رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران نشان می‌دهد که ایران به محض ورود به بحث انتخابات وارد فضای فتنه انگیز شد. در گذشته ملت‌هایی که درگیر فتنه شده‌اند یا در چنگال فتنه گرفتار شدند و هستی شان به باد فنا رفت و یا اینکه توانستند فتنه را به بند بکشند و به راه خود ادامه دهند، آنهایی که بر فتنه غالب شدند از اصول و برنامه‌های مشخصی تبعیت کردند و راه را برای عبور همراه با سلامت دیگران از صحنه فتنه باز نگه داشتند. شناخت این مسئله می‌تواند کمک شایانی به عبور از فتنه موجود کند. پرچمدار عبور موفق از میدان فتنه بصیرت است که در کنار بررسی رفتار خواص و مجهز شدن به آن می‌تواند دشمن فتنه گر را بر زمین زند. فتنه از پیامبر سوال کردم: یا رسول الله (ص) فتنه چیست و به چه معناست؟ فرمود مثلا مردم رشوه می‌گیرند و اسم آن را هدیه می‌گذارند... گفتم از نظر اجتماعی به چه معناست؟ فرمود: فتنه وقتی است که حقیقت دچار ابهام شده باشد. مثلا تو با دشمنانی که من با آنها بر سر تنزیل قرآن جنگیدم، بر سر تاویل قرآن می‌جنگی. چون آنها مسلمان شده‌اند و قرآن را قبول دارند اما آن را به نفع خودشان تاویل می‌کنند.

در انتخابات ریاست جمهوری دهم حقیقت این بود که انتخابات قانونی و صحیح برگزار شد، اما فتنه گرها با ترویج دروغی به نام تقلب به روی چهره حقیقت خاک پاشیدند تا حقیقت به وضوح دیده نشود و آن را دچار ابهام کردند. موسوی با مصاحبه پیش هنگام و قبل از شروع و اتمام شمارش آرا خودش را پیروز انتخابات معرفی کرد تا حقیقت بیشتر در ابهام فرو رود. این روشی بود برای مخدوش کردن حقیقت که پیشتر استکبار جهانی آن را در چند کشور دیگر آزموده بود.

 به فرموده حضرت امیر (ع) -اگر باطل از آمیختگی با حق، خالص می‌شد، طالب حقیقت سرگشته نمی‌گشت. اما اختلاط حق و باطل فتنه ساز می‌شود. فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه آنجاست که شیطان بر دوستانش غلبه پیدا می کند. و -وینجواالذین سبقت لهم من الله الحسنی کسانی که مشمول لطف خداوند شده اند نجات می‌یابند.> حضرت امیر (ع) در خصوص پیچیدگی و نامحسوس و مخرب بودن فتنه می‌فرماید: فتنه در شکل حق روی می‌آورد و هنگامی که پشت می‌کند، با خبر می‌سازد. در حال آمدن ناشناخته است و به گاه رفتن شناخته می‌شود. مانند گردبادها به بعضی شهرها اصابت می‌کند و از بعضی می‌گذرد.

از فرمایش حضرت امیر (ع) مشخص می‌شود که فتنه پدیده بسیار خطرناکی است که به سبب ناپیدا بودن در زمان پدیدار شدن برخورد با آن بسیار سخت است و قادر است هدف‌گذاری شده هجمه بیاورد و فقط نقاط هدف را ویران کند. فتنه‌ای که انتخابات ایران را در بر گرفت نیز همین گونه بود هنگامی که در آستانه انتخابات در شرف تکوین بود کسی گمان نمی‌برد که نشانه‌های مشهود علائم فتنه‌ای است که در راه است.

از بین ده‌ها هدفی که می‌توانست مورد هجمه قرار دهد اهداف انتخاب شده را مورد هجوم قرار داد.

حضرت امیر (ع) ریشه‌های فتنه را این چنین بیان می‌فرماید: -انمابدء وقوع الفتن، اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیر دین؟ به درستی که شروع هر فتنه‌ای هواپرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است. نوآوری‌هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست. هوا و هوس عامل فتنه آفرینی است که در زمان حاضر بیش از بدعت‌گذاری در ایجاد فتنه نقش دارد اگر چه جریان فتنه از برخی روحانی نماها نیز برخوردار است که برخی شاخص‌های دینی را برای آنها خرج می‌کنند، اما همچنان قدرت طلبی و خروج از انزوا که ریشه در هوا و هوس دارد محرک اصلی فتنه موجود است. بصیرت سلاح کارآمد مقابله با فتنه برخی از علمای بزرگ علم لغت بصیرت را اینگونه تعریف کرده اند: -حقایق دین یا غیر دین که به باور قلبی تبدیل شده باشد.

خلیل بن احمد در تعریف بصیرت می‌گوید: اعتقاد قلبی به یک امر دینی و یا یک حقیقت. برخی از اهل لغت هم -بصیرت را به لوازمش یعنی زیرکی و عبرت تعریف کرده اند، زیرا زیرکی، هوشیاری و عبرت از لوازم بصیرت است و بدون این لوازم بصیرت معنا نمی‌یابد و پدید نمی‌آید. با توجه به پاره‌ای از فرمایشات حضرت امیر (ع) که بعد به آن اشاره خواهد شد به نظر می‌رسد مفهوم بصیرت فراتر از مواردی است که اهل لغت از آن یاد کرده‌اند شاید یک عنصر کلیدی در مفهوم بصیرت که در تعاریف آنها مشاهده نمی‌شود قدرت تشخیص حق از باطل آراسته شده باشد، آن هم در شرایط خطیر و ابهام آلود که چنین مهمی از عهده هر کسی بر نمی‌آید.

 در هر صورت مطابق آموزه‌های دینی آنچه که می‌تواند هر فرد و یا ملتی را از کوران فتنه به سلامت عبور دهد مرکب رهوار بصیرت است. اهل بصیرت فریب نمی‌خورند. هر چند تصویر تظاهر مزوران بسیار بلند و صدایشان پرطنین و بیانشان پرطمطراق و مسحورکننده و اعجاب انگیز باشد.

حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: انما البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر و انتفع بالصبر ثم سلک جدرا واضحا یتجنب فیه الصرعه فی المهاوی؟ اهل بینش کسی است که بشنود و بیندیشد و با بینش در آن درنگ کند و از رخدادها پند گیرد و بهره مند شود و خود را از پرتگاه‌ها نگاه دارد.

 آنچه که در این فرمایش برجسته است نتیجه بکارگیری بصیرت است که مانع از سقوط از پرتگاه می‌باشد. در جریانات پس از انتخابات بصیرت رهبری و خواصی که اهمیت بصیرت> را می‌دانستند و تبعیت مردم وفادار به امام (ره)، رهبری و انقلاب از آنها موجب شد با وجود فشار و دسیسه‌های فتنه گرایانه دشمن، نظام همچنان محکم و استوار اهدافش را دنبال کند و فتنه گران را ناکام گذارد.

حضرت امیر (ع) در جای دیگر می‌فرماید: فلا تستعملوا الرای فیما لایدرک قعره البصر؟ در جایی که بینش به عمق آن نرسیده و متوجه آن نشده اظهارنظر نکنید. در حوادث اخیر مصداق این موضوع دقیقا مشاهده شد آنجا که مردم و بخشی از خواص هنوز متوجه اصل ماجرا نشده بودند و بیشتر حالت انتظار به خود گرفتند و از هرگونه واکنشی پرهیز کردند تا اینکه رهبری با بصیرت وارد میدان شد و نقاب فتنه را فرو انداخت، دست دشمن را رو و او را رسوا کرد تا جایی که آن بخش از مردم و خواص هم که احیانا دچار لغزش ناگهانی شدند به خود آمدند و راه را پیدا کردند. اگر این اواخر مشاهده می‌شود که مقام معظم رهبری به فرموده خود به کرات بر امر بصیرت تاکید می‌فرماید به این خاطر است که حضرت امیر (ع) فرموده اند: فمن تبصر فی الفتنه تبینت له الحکمه؟ کسی که در هنگام وقوع فتنه بینش داشته باشد، درهای حکمت به روی او باز می‌شود. دشمن که با دستاویز قرار دادن ایادی داخلی و بازی دادن افراد شاخصی که به زعم خود در انتخابات حقشان ضایع! شده بود با تمام قوا به نظام هجوم آورد تا با پدید آوردن یک فتنه گسترده و فراگیر ارتباط قلبی مردم با نظام اسلامی و رهبری را قطع و یا مخدوش کند، بی‌خبر از اینکه توصیه معارف دینی در این خصوص راه خنثی کردن تهاجم دشمن و مسیر بیرونی را به مردم ایران

منبع :خبرگزاری جمهوری اسلامی 29/09/88


[ چهارشنبه 89/6/17 ] [ 10:39 صبح ] [ علی فغانی ]

دشمنی نفس
دشمنی نفس به چه معنی است؟
نفس ما چرا دشمنی می‌کند؟ نفسی که با ما دشمنی می‌کند، آن تمایلات غریزی و حیوانی و شهوات ماست. درندگی و درنده خویی که در بعضی آدمیزادها وجود دارد از این قبیل است. نفس همین خواسته‌های خودش را می‌خواهد. او می‌خواهد مشتَهَیاتش تحقق پیدا کند و لذّت‌های حیوانیش را ببرد. این لذّت‌های حیوانی باعث می‌شود انسانی که صاحب عقل است، از لذّت‌های معنوی باز بماند و یک عمری در جهنّم بسوزد. نفس حیوانی می‌گوید: من لذّت ببرم، هر چه می‌خواهد بر سر تو بیاید، بیاید. این دشمنی نفس است. این دشمن‌ترین دشمنان است. خود من که نمی‌خواهم خودم را نابود کنم. آیا چنین چیزی معقول است که نفس انسان بخواهد خود انسان را نابود کند؟ چنین چیزی که اصلاً معنا ندارد.
این نفس چه کسی است و چرا دشمنی می‌کند؟ این نفس همان قوای حیوانی ماست. امّا چرا دشمنی می‌کند؟ برای اینکه او لذّت خودش را می‌خواهد و ما مانع آن می‌شویم. وقتی چیز ناشایستی می‌خواهد، می‌گوئیم نه، این درست نیست؛ این حلال نیست؛ این زشت است؛ این موجب اذیت دیگران می‌شود؛ و از این قبیل چیزها. آن کسانی که با نفس شان موافقت نمی‌کنند، در جواب درخواستهای او می‌گویند: این کار، بد و زشت است و  موجب رسوایی دنیا و عذاب آخرت می‌شود؛ پس این کارها را نمی‌کنیم. نفس از همین جا با انسان دشمنی می‌کند. می‌گوید: چرا خواسته من و شهوتی که دارم را ارضاء نمی‌کند؟ دشمنی از اینجاست؛ نه اینکه دشمنی خاصّی با عقل آدمیزاد داشته باشد و بخواهد عقل را از بین ببرد؛ او می‌خواهد لذّت‌های خودش را به دست آورد و هنگامی که مانع دارد، نسبت به آن مانع دشمنی می‌کند. این دشمنی نفس با ما، غیر از دشمنی شیطان است. شیطان چیزی از آدم نمی‌خواست. می‌گفت: اصلاً تو چرا بهتر از من هستی؟ آدم، نه ضرری به او زده بود، ونه کاری با او داشت. امّا نفس می‌گوید: چرا نمی‌گذاری من به خواسته‌هایم برسم؟ خواسته‌های نفسانی و شیطانی با خواسته‌های عقلانی و الهی انسان، تضاد دارد. گاهی از این تضاد به «منِ طبیعی» و «منِ الهی» تعبیر می‌کنند. در فرمایشات بعضی بزرگان این تعبیر آمده است که: نفس دشمن ماست و ما در واقع دو تا من هستیم. یک منِ حیوانی و یک منِ ملکوتی، انسانی و الهی. آن منِ حیوانی با این من ناسازگار است؛ چرا؟ برای اینکه اگر این منِ الهی در وجود انسان حاکم باشد او به خواسته‌هایش نمی‌رسد. دشمنی‌اش با انسان برای این است که مانع را از سر راهش بردارد و بتواند به خواسته‌هایش برسد. اینها مسائل فردی بود. برای هر کسی اینگونه است که از طرفی شیطان، دشمن اوست و از طرف دیگر نفسش دشمن دیگر اوست.
در محیط اجتماعی هم همین دو عامل روانی، منشأ دشمنی در افراد می‌شود:
1. حسد به دیگری می‌برند «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»11. خدا به یک کسانی یک فضیلت‌هایی داده: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً». خدا به هر کس صلاح بداند یک سری نعمت می‌دهد که به دیگران نمی‌دهد. به انبیاء نبوّت داده و به دیگران چون لیاقتش را نداشتند، نداده است. به کسانی بخاطر مصالحی و حکمت‌هایی، ثروت می‌دهد و یا به کسانی زیبایی می‌دهد و به دیگران آن زیبایی را نمی‌دهد. این منشأ حسد می‌شود. گاهی دو خواهر، دو برادر با همدیگر دشمنی می‌کنند که چرا آن زیباتر از من است. منشأ این دشمنی حسدی است که در وجود انسان است و باعث دشمنی می‌شود.
2. و یا منشأ دشمنی تضاد در منافع است. مثلاً دو کاسب، دو همکار با همدیگر دشمنی می‌کنند، رقابت می‌کنند، یکی مردم را تحریک می‌کند که «از آنجا خرید نکنید. جنس او، خراب است ...»! و اینها برای این است که خودش نفع بیشتری ببرد. تضاد در منافع موجب دشمنی می‌شود.
 اینها معارف قرآنی است و بسیار ارزشمند است؛ امّا اینها را به عنوان یک مقدمه گفتم. مطلب اصلی من دشمنی گروه‌های انسانی با همدیگر در اجتماع است. می‌خواهم بگویم گروه‌های انسانی هم دشمنی شان غالباً ناشی از این دو عامل است: یا یک گروهی می‌بیند گروه دیگری موفّق‌تر است و امتیازاتی دارد که دیگری نتوانسته به دست بیاورد و شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی، شرایط جغرافیایی باعث این شده دیگری یک بهره‌مندی‌هایی داشته باشد که این ندارد؛ همین که می‌بیند کمتر از دیگری است، و دیگری بهتر است، موجب دشمنی می‌شود. چرا قابیل با ‌هابیل دشمنی کرد؛ در حالی که ‌هابیل خیلی دوستانه با او صحبت کرد؛ قابیل گفت: «لَأَقْتُلَنَّک‏» حتماً تو را خواهم کشت و بعد هم کشت؛ امّا‌ هابیل گفت: اگر تو اقدام به کشتن من کنی، من تو را نمی‌کشم «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی‏ ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمین»:12‏ من از خدا می‌ترسم و اقدام به قتل تو نمی‌کنم. چرا او را کشت؟ چون می‌گفت: چرا تو بهتر از من هستی؟! چرا خدا تو را بیشتر دوست می‌دارد؟! هیچ دلیل دیگری نداشت. دوّمی تضاد در منافع است. در جامعه کمبود منابع وجود دارد و همه چیز را همه کس نمی‌توانند به دست بیاورند. در نتیجه یک چیزی که به دست من آمد، دست دیگری نمی‌آید؛ گرچه ممکن است مشابه آن یا حتّی بهتر از آن هم وجود داشته باشد؛ امّا شخص حسود، همین را می‌خواهد: این پست، این مقام، این موقعیت اجتماعی، این محبوبیتِ پیش مردم را که شخص محسود دارد می‌خواهد! می‌گوید: چرا مردم تو را دوست دارند و من را دوست ندارند؟! چرا به تو رأی بیشتری می‌دهند به من نمی‌دهند؟! ریشه‌اش حسد و تضاد در منافع است.

دشمنی همسر و فرزندان
یک سؤال اینجا باقی ماند و آن این بود که قرآن می‌گوید: در محیط اجتماعی، توجّه داشته باشید، گاهی فرزندان و همسران شما با شما دشمن هستنند. این دشمنی ناشی از چیست؟ همسر با همسر گویا یکی شده‌اند. خیر و شرف آن برای این هم خواهد بود. اگر مرد باشد باید بگوید: افتخار می‌کنم که این چنین همسری دارم، و اگر زن باشد باید بگوید: افتخار می‌کنم این چنین شوهری دارم. چرا باید با همدیگر دشمنی کنند؟ چرا فرزندان با پدر و مادر باید دشمنی کنند؟ آری، آنها یک حیثیات مشترکی دارند که در نتیجه، خیر این، خیر اوست، لذّت این، لذّت اوست و شرف این شرف اوست؛ امّا یک حیثیت‌های شخصی هم دارند. یک چیزهایی دارند که هر کسی برای خودش دارد و برای دیگری نیست. تا آنجائی که مشترک است در آن دشمنی نیست. در لذّت مشترک بین مرد و زن و دو همسر، دشمنی نیست. دشمنی از آنجا پیدا می‌شود که یک طرف یک لذّت خاصّ خودش را بخواهد داشته باشد، غیر از آنچه که از ناحیه همسرش دارد، مثلاً بخواهد ارتباط با زن دیگری داشته باشد، از اینجا دشمنی پیدا می‌شود و الّا آن رابطه مشترک که موجب دشمنی نمی‌شود. رابطه‌ای است که هر دو در آن شریک‌اند و هر دو لذّت می‌برند. هر جا خیر هر دو در آن باشد، دشمنی وجود ندارد؛ از آنجایی که یکی بخواهد غیر از آن جهت مشترک، یک چیز اختصاصی برای خودش داشته باشد که همسرش در آن شریک نباشد، این منشأ دشمنی می‌شود.
معمولاً فرزندان به پدر و مادر افتخار می‌کنند، مخصوصاً اگر یک موقعیت اجتماعی داشته باشند. این که دشمنی ندارد. اگر موقعیت قابل افتخاری هم نداشته باشند، لازمه‌اش این نیست که دشمنی کنند. امّا گاهی فرزند می‌خواهد برای خودش یک چیزهایی داشته باشد غیر از ناحیه انتساب به پدر و مادر و فامیل و خانواده، که با رفتار پدر، منش پدر، زندگی مشترک نمی‌سازد. پدر می‌خواهد جلویش را بگیرد. می‌گوید: «این کار خلاف شرع و قانون است. این کار را نکن. آبروی من می‌ریزد. در اجتماع سرشکسته می‌شوم و در آخرت مستوجب عذاب می‌شوم». نهایتاً نمی‌گذارد آن کار را انجام دهد؛ این موجب دشمنی می‌شود. پس اگر بین فرزند و پدر هم تضاد در منافع پیش بیاید زمینه دشمنی فراهم می‌شود. تا آنجایی که نفع هر یک به دیگری سرایت می‌کند، دشمنی وجود ندارد. مثلاً وقتی پدر ثروتمند باشد و رفاه زندگی داشته باشد و بچه‌هایش هم در رفاه زندگی کنند، با یکدیگر دشمنی ندارند. اگر پدر افتخار اجتماعی داشته باشد و پسر هم در سایه این افتخار اجتماعی، محبوبیت در جامعه پیدا کند، با هم دشمنی ندارند. امّا اگر پسر بخواهد یک چیزی داشته باشد که پدر نمی‌پسندد، راه‌ها از هم جدا می‌شود و منفعت‌ها با هم تضاد پیدا می‌کند. اگر سعی شود که روابط خانواده، پدر و مادر با فرزندان، آنچنان صمیمی، در هم تنیده و با هم مشترک باشد که همیشه اینها احساس کنند خیر هر یک، خیر دیگری است، این دشمنی پیدا نمی‌شود. زن و شوهر آنچنان با هم باشند که لذّت خودشان را، خیر خودشان را، شرف خودشان را شرف دیگری بدانند، هیچ وقت دشمنی پیدا نمی‌شود. امّا وقتی حساب‌های شخصی باز شد و زن بگوید: «من مستقلّ هستم، زن و شوهری سر جای خودش، ولی من باید رئیس فلان اداره باشم یا فلان پست را داشته باشم یا لیدر فلان حزب باشم یا ستاره سینما باشم»؛ و شوهر بگوید: «نه، من این را دوست ندارم یا این در شأن ما نیست یا این را اسلام اجازه نمی‌دهد و یا به هر دلیل دیگری»؛ از اینجا دشمنی پیدا می‌شود. تضاد در منافع ریشه دشمنی می‌شود.
این تضاد در منافع با اینکه در یک محیط کوچک و بین دو فرد است، امّا گاهی آتش آن به جامعه می‌خورد و بخاطر اختلاف بین زن و شوهری یا بین فرزند و پدری یک جامعه ای آتش می‌گیرد. اگر بسیاری از حوادث مهم اجتماعی دنیا را تحلیل و آنالیز کنید، به اینجا خواهید رسید که بسیاری از این حوادث که موجب ضررهای اجتماعی شده و میلیون‌ها کشته داده ناشی از همین اختلافات است. در جنگ جهانی اول میلیون‌ها انسان کشته شد. شوروی شش میلیون کشته داد. منشأ این جنگ چه بود؟ این آتش از کجا شعله ور شد؟ این کبریت از کجا به این مواد محترقه افتاد؟ از یک اختلاف خانوادگی در اروپای مرکزی بر سر ریاست و سلطنت شروع شد. یکی در یک منطقه ای حکومت می‌کرد و دیگری در منطقه مجاور آن. اختلاف بین دو فامیلِ نزدیک، باعث شد که آتش جنگ برافروخته شود و کم کم شهرهای مجاور، کشورهای مجاور و نهایتاً کل جهان را در برگیرد. از دشمنی بین دو نفر، از حسد به اینکه تو چرا آن سرزمین را در اختیار داری و من ندارم این شعله روشن شد.
بسیاری از حوادث و مفاسدی که در کشور ما اتفاق افتاده و هنوز در زیر پرده است و بسیاری از اشخاص از باطنش خبر ندارند، در اثر این است که «... إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُم ...».13 فرض کنید در پشت کوه قاف یک آقایی دارای یک موقعیت اجتماعی و حتّی دارای حسن نیتی است و با قصد خدمت می‌خواهد یک کاری انجام دهد، ولی خانمش می‌بیند این کار به نفع خانواده او نیست، یعنی آن چیزی که آن خانم دلش می‌خواهد، نیست؛ لذا مانع از انجام این کار می‌شود. اگر بشنوید که یک شخص بزرگی می‌خواست کاری انجام دهد، ولی خانمش او را در اتاق حبس کرد و در را به روی او قفل کرد، چه قضاوتی می‌کنید؟ می‌خواهد کاری مربوط به یک جامعه، به یک نظام، به یک انقلاب، که صدها هزار کشته داده، انجام دهد و به وظیفه‌ای عمل کند، ولی خانمش او را در اتاق می‌گذارد و در را قفل می‌کند و نمی‌گذارد انجام دهد. به خانم‌ها برنخورد عکس این هم ممکن است باشد. معمولاً در مسائل اجتماعی این جور اتفاق می‌افتد، ولی  عکسش هم ممکن است. مثلاً خانمی می‌خواهد کار خوبی انجام دهد ولی شوهرش نمی‌گذارد، یا پدری می‌خواهد کار خوبی کند، بچه‌هایش نمی‌گذارند. پدر خدماتی انجام داده، زحمت‌هایی برای مردم کشیده، افتخاری کسب کرده، بچه‌هایش آبرویش را می‌ریزند، خیانت یا دزدی یا اختلاسی می‌کنند.
اگر نمونه‌های این مسئله عیناً دیده نمی‌شد، واقعاً بنده شخصاً تعجب می‌کردم که چرا قرآن به این مسأله پرداخته که مؤمنین، توجّه داشته باشید، بعضی از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند؟ مثل این که بگویید آهای اهل مدرسه فیضیه مواظب باشید که ممکن است در اینجا یک طلبه‌ای با یک طلبه دیگر دعوا کند! بالاخره یکی هم با یکی دیگر دعوا می‌کند، چه نیاز به تذکر آن بود؟ امّا آیه خیلی صریح با این لحن که «توجّه داشته باشید، از اینها بپرهیزید» به این مطلب اشاره می‌کند. از آنجا که یک خطر مهمّی را احساس می‌کند که این گونه هشدار می‌دهد.
یک وقت یک انسان کودنی است و نمی‌فهمد که دارند با او دشمنی می‌کنند، این خیلی تعجب ندارد. یک آدم ساده‌لوحی را زن و بچه اش گول بزنند، این اتفاق، خیلی عجیب نیست. اما یک وقت، آدمی که در فراست نمونه است و تجربه زندگیش نشان می‌دهد که هوشش با هوش افراد عادی قابل مقایسه نیست، این در دام زن و بچه‌اش بیفتد و زن و بچه آبرویش را بریزند، حیثیتش را از بین ببرند، از دنیا و آخرت محرومش کنند، این خیلی تعجّب برانگیز است. قرآن می‌گوید: حواس‌تان جمع باشد. چه کنیم تا حواس‌مان جمع باشد و به این دام نیفتیم؟ آنهایی که در این دام افتادند، برای آنها کار از کار گذشته و ما نمی‌توانیم وضعیت اجتماع را عوض کنیم. تاریخ را که نمی‌شود برگرداند. عقربه زمان را که نمی‌شود به عقب برگرداند. آبرویی که ریخت را نمی‌شود جمع کرد. اگر ظرف پسته‌ای در میان اتاق، خالی شود، می‌توان دوباره آنرا جمع کرد و در ظرف ریخت؛ امّا اگر لیوان شربت روی فرش ریخت، دیگر نمی‌شود آنرا جمع کرد. آبرو وقتی ریخت دیگر نمی‌توان آنرا جمع کرد. امّا من و شما چه کنیم که آبرویمان نریزد. البته آبروی دنیا هم اینقدر مهم نیست. حداکثر هفتاد، هشتاد یا صد سال است. آنجایی که بیش از هزاران سال و میلیون‌ها سال ادامه دارد و تمام شدنی نیست، نکند انسان آبرویش بریزد و به عذاب مبتلا شود. چه باید کرد؟ اینجا باید دشمن‌شناس باشیم.
همه اینها مقدمه بود برای اینکه اهمّیت دشمن‌شناسی را بدانیم. این که مقام معظم رهبری روی بصیرت تأکید می‌کنند و می‌فرمایند: بصیرت داشته باشید؛ یعنی خوب و عمیق قضایا را ببینید و درک کنید. سطحی نگاه نکنید. به ظاهر یک کسی که به شما تملّق می‌گوید، دل نبندید. ببینید ته دلش چیست؟ ببینید هدفش چیست؟ چه کاری می‌خواهد انجام دهد؟ اگر دیدید رفتار کسی برخلاف اصول و موازینی است که شما آنها را پسندیده‌اید (ساده‌تر بگویم: اگر چیزی خلاف دین از شما می‌خواهد) و می‌خواهد شما را به گناه وادار کند توجه داشته باشید، محبّت زن و فرزند باعث نشود که شما به گناه کشیده شوید و مخصوصاً اگر آن گناه باعث شود که حقوق میلیون‌ها انسان پایمال شود. برای دلخوشی همسر ویا فرزندانتان، آبروی خودتان را نریزید. چرا انسان حقوق میلیون‌ها انسان را ضایع کند و عذاب آخرت برای خودش فراهم کند؟ آیا برای اینکه چهار روز دیگر با همسر خود خوش بگذراند، ارزش دارد؟
اگر آدمیزاد واقعاً توجّه داشته باشد به اینکه یک کسی در مقام دشمنی است و رفتار او باعث می‌شود که این  بدبخت شود، هرگز با آن موافقت نمی‌کند. اما مسئله اصلی، نبود بصیرت است؛ یعنی شناخت درست از دوست و دشمن نداریم. اگر بدانیم یک کسی جلوی ما هفت تیر کشیده، به دوستی او اقدام نمی‌کنیم. به قول مقام معظم رهبری کسی که دستکش مخملی دارد، امّا زیر این دستکش، دستی چدنی است و دست دراز کرده برای دست دادن، آن دستش را هم باید دید. نباید فریب این حرکت، این رفتار، این اظهار محبّت، این لبخند را خورد. آن دست چدنی را هم که مخفی کرده باید دید. ببین او به دنبال چیست؟ تنها آمریکا نیست که به دنبال ضرر زدن به ماست و می‌خواهد ریشه ما را برکند؛ بلکه این دشمنی گاه از درون خانواده انسان پیدا می‌شود. ما نسبت به مسائل خانوادگی، محیط، دوستان، باند، حزب، همکلاسی، همکار و همسایه باید دقّت داشته باشیم؛ چراکه گاهی دشمنی‌ها از اینجاها پیدا می‌شود و انسان را به جهنّم می‌کشانند و گاهی در اینجاها ست که با دشمنان دین سازش‌هایی صورت می‌گیرد، بدون توجّه به اینکه اینان دشمن هستند؛ به خیال اینکه یک چند روز دیگری، لذّتی یا پستی حاصل شود.
 به خدا پناه می‌بریم از اینکه شیطان باعث شود، ما دشمنان‌مان را نشناسیم و دشمن را به جای دوست بگیریم و در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم شویم و هم دنیا و هم آخرت خودمان را به آتش بکشیم.
پروردگارا تو را به حق محمد و آل محمد قسم می‌دهیم، دل‌های ما را به نور معرفت و بصیرت روشن بفرما. ما را از شرّ نفس و شرّ شیطان محفوظ بدار. شرّ دشمنان اسلام و دشمنان نظام را به خودشان برگردان . سایه مقام معظّم رهبری را تا زمان ظهور ولی عصر ـ‌عجل الله فرجه‌ـ بر سر ما مستدام بدار. توفیق اداء وظیفه و شکر این نعمت عظیم را به همه ما عنایت بفرما. عاقبت ما را ختم به خیر بفرما.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


1 . فاطر / 6.

2 . النحل / 100.

3 . الحجر / 34.

4 . المائده / 27.

5. الاسراء / 62.

6. المائده / 91.

7 . التغابن / 14.

8 . الانفال / 28.

9 . بحارالانوار ج 67، ص  64.

10. النساء / 89.

11 . النساء / 54.

12 . المائده / 28.

13 . التغابن / 14.

<>


[ چهارشنبه 89/6/17 ] [ 9:11 صبح ] [ علی فغانی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 69
کل بازدیدها: 1466286
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد