سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

مثنوی معنوی

مثنوی معنوی نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی شاعر و صوفی پارسی‌گو است.این کتاب از ?????? بیت و ? دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت ایرانی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده‌است؛ که در واقع عنوان کتاب نیز می‌باشد. اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است[نیازمند منبع]. در این کتاب ??? داستان پی‌درپی به شیوه? تمثیل داستان سختی‌های انسان در راه رسیدن به خدا را بیان می‌کند. بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نی‌نامه شهرت دارد و چکیده‌ای از مفهوم ? دفتر است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسام‌الدین حسن چلبی، در سالهای ??? تا ??? هجری/???? میلادی تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع نوعی از ساختار شعری است که در این کتاب استفاده می‌شود.

مولوی در این کتاب مجموعه‌ای از اندیشه‌های فرهنگ ایرانی-اسلامی را گرد آورده‌است.

 حکایات مثنوی و ساختار ادبی

مثنوی‌های مولوی، همانند مثنوی‌های به جا مانده از صوفیان دیگر، به صورت عمده‎ از «داستان» به عنوان ابزاری برای بیان تعلیمات تصوف استفاده می‌کند. ترتیب قرار گرفتن داستان‌های گوناگون در این کتاب ظاهرا نظم مشخصی ندارد. شخصیت‌های اصلی داستان‌ها می‌تواند از پیامبران و پادشاهان تا چوپانان و بردگان باشد. حیوانات نیز نقش پررنگی در این داستان‌ها بازی می‌کنند.

حکایات موجود در مثنوی از منابع مختلف قدیمی‌تر آمده‌اند. برخی عینا در مثنوی‌های عطار نیشابوری همچون منطق الطیر موجودند. برخی همچون داستان خلیفه و لیلی، پادشاه و خانه کمپیر، استر و استر، محمود و ایاز، گنج نامه، حلوا ساختن جهود و عیسوی و مسلمان از مقالات شمس استخراج شده‌اند.

آخرین داستان مثنوی (شاهزادگان و دژ هوش ربا)، با وفات مولوی ناتمام ماند. دفتر ششم مثنوی از همین روی دفتری ناتمام است. فرزند او مثنوی زیبایی دارد که در آن از مرگ پدر و ناتمام ماندن مثنوی گله کرده‌است. اصل داستان را البته جویندگان می‌توانند در مقالات شمس تبریزی بیابند و از بخش پایانی قصه مطلع شوند.[

مولوی در مثنوی تبحر خود را در استفاده از اتفاقات روزمره برای توضیح دیدگاه‌های عرفانی‌اش نشان می‌دهد. ویژگی تمایز بخش دیگر این کتاب میزان گریزهای مکرر آن از داستان اصلی برای توضیح (گاه مفصل) نکات مختلف جنبی داستان، است. این نکته ممکن است بیانگر این باشد که برای مولوی مضمون داستان اهمیت بسیار بیشتری از سبک نگارش داشته‌است.

مثنوی و کتب آسمانی

برخی از ادیبان، مثنوی را تالی کتب آسمانی خوانده‌اند و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و بر خلاف نص صریح قرآن، آنرا مصحف ثانی نام نهاده‌اند.عبدالرحمن جامی، مثنوی معنوی را «قرآن در زبان فارسی» نامیده‌است. صرفنظر از مسایل مذهبی، بی شک مثنوی اگر از سروده‌های گاتا، اوستای زرتشت، وداهای هندوان و عهد جدید مسیحیان (قرآن و عهد عتیق مستثنی شده‌اند) که در دسترسند، عمیق تر و پر مایه تر نباشد، قدر مسلم کمتر هم نیست. دلیل این اعتقاد به دو نکته باز می‌گردد. نکته اول آنکه سرچشمه فیض و سرمایه‌ای که سبب تالیف مثنوی گشته همانا وحی الهی است و این در جای جای مثنوی مشهود است. بنابر اعتقاد مسلمانان، وحی به پیامبران مختص نیست و چه بسا به تعبیر قرآن بر زنبور عسل نیز نازل گردد. بنابراین اعتقاد است که در مثنوی آمده‌است.

گیرم این وحی نبی گنجور نیست   هم کم از وحی دل زنبور نیست
چونکه اوحی الرب الی النحل آمده است   خانه? وحیش پر از حلوا شده است

دلیل دوم آنکه مولانا روحی وحی‌گیر و وحی‌شناس داشته و این روح اثر خود را به شکل چشمگیری در مثنوی به جای گذاشته‌است.

گر نبودی روحهای غیب‌گیر   وحی نآوردی ز گردون یک بشیر

عرفان مثنوی

اگر خواسته شود که در باب تفکرات عرفانی مولوی تحقیق شود، شاید بهترین راه تحلیل کلیات شمس باشد. ولی اگر هدف شناخت برداشتهای او از زندگی و دین باشد، بررسی غزلهایش نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. به این منظور مثنوی انتخاب بهتری است. مولوی در تدوین این اثر قصد تعلیم و اندرز گویی داشته و راه‌های وصول به خدا و معرفت نفس را می‌آموزد.

مولوی اساسا در قالب های صوفی‌گری امام محمد غزالی نمی گنجد. مثنوی او گاهی حتی با اصول صوفی‌گری مانند «نفرت از دنیا و عشق به خدا»، «فنای در خود و بقای در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نیز در تعارض است. بر عکس مثنوی بیشتر با مسائلی از قبیل «حیات دینی روح» و «اشتیاق روح به اتحاد با حق» درگیر است.

مثنوی، منتخب بدون نظم و ترتیبی از تمامی اندیشه‌های فلسفی و کلامی جهان اسلامی از آغاز تا قرن هفتم هجری است. مولوی هرچه در هر دستگاه فکری درست یافته است، انتخاب کرده‌است. رشته‌ای که این نکات نامرتبط را به یکدیگر پیوند داده‌است، داستانهای مثنوی است.

 طبقه‌بندی سبک گفتار

مطالب مثنوی را از جهت فهم خواننده به سه بخش عام، خاص و اخص تقسیم می‌کنند. بخش عام یا محکمات بخشی از مثنوی است که در آن روی سخن با عامه‌است و هرکس نیز به قدر فهم خود از آن استفاده می‌کند. اکثر حکایات و نصایح و پندهای مثنوی در این بخش قرار دارند.

چونکه بد کردی بترس ایمن نباش   زانکه تخم است و برویاند خداش

بخش دوم مطالب مثنوی بخش خاص یا بخش حدفاصل نامیده می‌شود. مطالب این بخش گویی چنان است که مولوی با یاران دمساز خود در خلوت بیان نموده‌است و خوانندگان از روزنی جسته و گریخته از آن می‌شنوند.

با لب دمساز خود گر جفتمی   همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

بخش سوم از مطالب مثنوی بخش اخص یا متشابهات است که آن دسته از سخنان بسیار مشکل و مبهم مثنوی است که متشابهات قرآنی را به یاد می‌آورد. برخی از سخنان این بخش از مثنوی قابل تاویلند مانند

حیرت اندر حیرت آمد این قصص   بیهشی خاصگان اندر اخص

که اشاره‌است به داستان بیهوش شدن پیامبر اسلام از هیبت دیدن جبرئیل. لیکن بخشی از اشعار این بخش یا تاویلات گوناگون دارند و یا تاکنون تفسیر نشده‌اند. چرا که با سکوت مولوی نیمه کاره رها شده‌اند.

گفتگو بسیار شد خامش شدم   مسئله تسلیم کردم تن زدم

مثنوی و شمس تبریزی

مولوی در حدود سن ?? سالگی با شمس‌الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی معروف به شمس تبریزی به مدت چهار سال (با یک دوره فترت) محشور شد و این ملاقات چنان اثری عمیق در وی گذاشت که هرجا در مثنوی کلمات آفتاب، خورشید و یا شمس آمده‌است، روی سخن بلافاصله به شمس تبریزی بازگشته‌است.

واجب آمد چونکه آمد نام او   شرح رمزی کردن از انعام او

این موضوع محدود به این کلمات نیز نمی‌شود. هرجا در مثنوی داستانی از عشقی سوزان یا حکایت از محبتی جوشان می‌رود، سخن به شمس باز می‌گردد. حکایت عشق سلطان محمود و ایاز و حکایت عشق پادشاه و کنیز (اولین حکایت دفتر اول) از این جمله‌اند.

بشنوید ای دوستان این داستان   خود حدیث نقد حال ماست آن

 مثنوی و حسام الدین حسن چلبی

مصاحبت مولانا و حسام الدین حسن چلبی مدت ?? سال به طول کشید و با وفات مولوی در سال ??? پایان یافت. این سالها سالهای تالیف مثنوی معنوی است و مثنوی در حقیقت به خواست و اصرار حسام الدین از همان سال اول آشنایی سروده شد.

مطلع تاریخ این سودا و سود   بعد هجرت ششصد و شصت و دو بود

 مثنوی هفتاد من

مثنوی در میان قالب‌های شعر فارسی، جزء قالب‌های سهل و آسان شعری شمرده می‌شود. به همین لحاظ نیز شعرایی چون نورالدین عبدالرحمن جامی، عطار نیشابوری، و ده‌ها شاعر دیگر، طبع خود را درقالب مثنوی آزموده‌اند و غالبا در انشاء شعر موفق بوده‌اند. لذا، حجم بالای مثنوی معنوی ظاهرا نباید موجب تعجب و تحت تاثیر قراردادن خواننده باشد. لیکن آنچه مثنوی معنوی را از سایر مثنوی‌ها جدا می‌کند روانی آن در عین خلاقیت و نوآوری ادبی و معنی دقیق الفاظ و تعبیرات جدید آن است. انتقال معنی از مطلبی به مطلبی و از حکایتی به مضمونی دیگر و در عین حال پیوستگی و ناگسسته بودن مطالب در آن از بدیعیات است.

گر شود بیشه قلم دریا مدید   مثنوی را نیست پایانی پدید

 ملیت مثنوی

مولوی خود زاده? بلخ بود (ایران آنروز و افغانستان امروز) و در زمان تصنیف مثنوی در قونیه? روم ( ترکیه? فعلی) می‌زیست. مثنوی را به گلی تشبیه کرده‌اند که گرچه در یک آب و خاک پرورش یافته، بوی عطرش مشام جهانیان را آگنده‌است. با آنکه مثنوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی بهره ایرانیان و پارسی زبانان از وی بیشتر است. چرا که، اولا، مثنوی شریف به زبان پارسی سروده شده، و ثانیا، از محیط فرهنگی ایران بیشترین تاثیر را پذیرفته‌است. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بوده‌است. داستان کبودی زدن قزوینی نمونه‌ای بارز از اینگونه تاثیر فرهنگی ایران بر مثنوی است.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است   عشق را خود صد زبان دیگر است

با این وجود نباید ناگفته گذاشت که مثنوی معنوی تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفی مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه‌است.

ای بسا هندو و ترک همزبان   ای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی شناسان(ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآنند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده است.

 


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 3:43 عصر ] [ علی فغانی ]

آثار منظوم

مثنوی معنوی

نوشتار اصلی: مثنوی معنوی


مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو این نی چون شکایت می‌کند/از جدایی‌ها حکایت می‌کند» آغاز می‌کند. در مقدمه? عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود («هذا کتابً المثنوی، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدین»).

مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ?? سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

نکته دیگری در مورد این کتاب وجود دارد و آن این است که این کتاب (بجز در ?? بیت نخست آن که به «نی نامه» معروف است) مجموعه اشعار فی‌البداهه‌ای است که وی به روی منبر می سروده تا به مردم با زبان شعر و داستان نکاتی را بیاموزد.

دیوان شمس

نوشتار اصلی: دیوان شمس


غزلیات و «دیوان شمس» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به زبان پارسی سروده شده‌اند.

رباعیات

مولانا در کنار «دیوان شمس» و شعرهایش در «مثنوی معنوی»، رباعیات عاشقانه‌ای نیز سروده‌است. برای نمونه:

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود   جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد   هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود
  ***  
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست   تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت   نامیست زمن باقی و دیگر همه اوست

آثار منثور

سال جهانی مولانا

 
مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شده‌است.

یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ???? را سال جهانی مولانا نامیده‌است.[نیازمند پیوند یونسکو]

روی‌دادهای سال مولانا

  • برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ? و ? آبان ????، در مرکز همایش‌های بین المللی صداوسیما
  • برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.

ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم‌توجهی مقامات ایران در کنار تشدید انزوای ایران در سال‌های اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته‌است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکیه به فال نیک می‌گیریم، اما نباید فراموش کنیم که این بزرگ مرد ادبیات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به دیگران. نباید کوتاهی کنیم.[?]

همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است   عشق را خود صد زبان دیگر است

[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 3:35 عصر ] [ علی فغانی ]

آغاز زندگی 

 مولاناجلال‌الدین محمد بلخی در ? ربیع‌الاول سال ??? هجری قمری در بلخ (ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقه? او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ??? هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد.

 در طول سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ??? هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ?? سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.

 همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت. بود در خدمتش به هم نه سال تا که شد مثل او به قال و به حال طلوع شمس مولانا در ?? سالگی عارف و دانشمند دوران خود شد و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ?? جمادی‌الاخر ??? نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ?? سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند: زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقه? بزم و باده جویم کردی سجاده نشین با وقاری بودم بازیچه? کودکان کویم کردی پیوستن شمس به مولانا روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا اندیشید و گفت: «بایزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد.»پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟ ونگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.» شمس در حدود سال ??? هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌هایش او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. غروب موقت شمس مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ?? شوال ???، هنگامی‌که مولانا ?? سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند. پیش شیخ آمدند لابه‌کنان که ببخشا مکن دگر هجران توبه? ما بکن ز لطف قبول گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند. شمس بازگشت و سلطان ولد به شکرانه? این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد. غروب دائم شمس پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس را از سر گرفتند. شمس از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد: خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم من همه گردند در طلب عاجز ندهد کس نشان ز من هرگز چون بمانم دراز، گویند این که ورا دشمنی بکشت یقین او سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد و از تاریخ سفر و چگونگی آن کسی چیزی نمی‌داند. شیدایی مولانا مولانا در دوری شمس ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد. روز و شب در سماع رقصان شد بر زمین همچو چرخ گردان شد مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس را نیافت؛ ولی حقیقت شمس را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. مولانا و صلاح‌الدین زرکوب مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همه? مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود. روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشه? زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ?? سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد. مولانا و حسام‌الدین چلبی نوشتار اصلی: حسام‌الدین حسن چلبی حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ?? سال همنشین بود. درگذشت مولانا آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیهمولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ? جمادی الآخر ??? هجری قمری درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ?? شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود: بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند روز و شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین .


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 3:33 عصر ] [ علی فغانی ]

دخترم با تو سخن می گویم مؤدب

‏ دخترم با تو سخن می گویم

 ‏ زندگی درنگهم گلزاریست

‏ و تو با قامت چون نیلوفر،

شاخه ی پر گل این گلزاری

‏ من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم

 ‏ گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏

 گل فردای بزرگ گل فردای سپید

 چشم تو اینه ی روشن فردای من است

 ‏ گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ

 ‏ کس نگیرد زگل مرده سراغ

 دخترم با تو سخن می گویم

 ‏ دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش

 همه گل چین گل امروزند

 ‏ همه هستی سوزند

‏ کس به فردای گل باغ نمی اندیشد

 ‏ انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد

 ‏ بلبل عاشق نیست

‏ بلکه گلچین سیه کرداریست

 ‏ که سراسیمه دود در پی گل های لطیف

 ‏ تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد بر خا ک

 دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک

 ‏ تو گل شادای ‏ به ره باد مرو ‏

 غافل از باد مشو ای گل صد پر من

 ‏ همه گوهر شکنند ‏

دیو کی ارزش گوهر داند

 ‏ دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من

 تو که تک گوهر دنیای منی

 ‏ دل به لبخند حرامی مسپار

 دزد را دوست مخوان ‏

چشم امید به ابلیس مدار

‏ ای گوهر تابنده بی مانند

 ‏ خویش را خار مبین

‏ اری ای دخترکم

 ‏ ای سراپا الماس از حرامی بهراس

 ‏ قیمت خود مشکن

‏ قدر خود را بشناس ‏ قدر خود را بشناس

شعر از مهدی سهیلی


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 9:11 صبح ] [ علی فغانی ]

شهید محمد رضا موحد دانش

ای خواهران حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید ، و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید .

((هدف و فلسفه حجاب))

 هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. -=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=- از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است. حجاب چشم قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. حجاب در گفتار نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. حجاب رفتاری نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود. از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است. بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

 حجاب و عفت دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد. حجاب زنان سالمند قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60) علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است. آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟

 با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست. البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است.

برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 8:46 صبح ] [ علی فغانی ]

کدام طلافروش است که بساط خودرا در کوچه وبازار وکنار خیابان پهن نماید ؟آیا جز بدل فروش است؟

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد. حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است. اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید. علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند. هدف و فلسفه حجاب هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

 إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. -=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=- از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

 قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است. حجاب چشم قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. حجاب در گفتار نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. حجاب رفتاری نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود. از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است. بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛ حجاب و عفت دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد. حجاب زنان سالمند قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60) علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است. آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟ با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست. البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد. همچنین ببینید: حجاب نزد فاطمه زهرا

 منابع: کتب تفسیر


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 8:32 صبح ] [ علی فغانی ]

دعا در سیره معصومین(ع):

 خداوند انسان را با فطرت کمال طلب خلق کرده تا به دنبال کمال مطلق باشد. برای رسیدن به کمال، چراغ عقل به او بخشید و انبیاء و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ را هدایتگر و الگوی او قرار داد و برای اینکه در رسیدن به کمال خطائی رخ ندهد، به آنان عصمت بخشید، تا گفتار و رفتارشان بدون شبهه وجود خطا و با اطمینان خاطر روشنگر راه کمال باشد. تنها راه رسیدن به کمال، انجام اطاعت و عبادت خداست و از آنجا که عقل بشر نمی‌تواند مستقلاً به ماهیت تمام عبادات و چگونگی انجام آن پی ببرد، ناچار است به معصومین ـ علیهم السّلام ـ رجوع کند و بی‌کم و کاست شیوه آنان را به کار گیرد و در دعا کردن که برترین عبادات است، و بهترین راه برقراری ارتباط با خداست، باید روش و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به کار گرفته شود. در اینجا به چند نمونه از این روشها اشاره می‌کنیم:

 1. مدح و ثنا قبل از دعا: امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: وقتی یکی از شما حاجتی طلب می‌کند، باید اول پروردگار را مدح و ثنا گوید، چرا که هر کس بخواهد از سلطان درخواستی کند اول بهترین کلماتی را که می‌تواند برای زبان جاری می‌کند (سپس حاجت خود را بیان می‌کند).[1] روش معصومین در دعا کردن، شروع با مدح الهی بوده است. چنان که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ دعای معروف کمیل را با ذکر رحمت واسعه و قدرت قاهره خداوند شروع کرده است و امام باقر ـ علیه السّلام ـ در ابتدای دعای سمات خداوند را اینگونه تمجید می‌کند، خداوندا تو را به اسم اعظمت می‌خوانم که اگر برای گشودن درهای بسته آسمان خوانده شود، باز می‌شوند... و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در دعای پنجم صحیفه می‌فرماید: ای کسی که شگفتی‌های عظمتت پایان نمی‌پذیرد...

 2. صلوات بر پیامبر و اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ : صلوات دعایی است که همیشه مورد پذیرش حق تعالی قرار می‌گیرد. پس اگر دعایی همراه با صلوات باشد قطعاً اجابت خواهد شد، زیرا خداوند بزرگتر از آن است که قسمتی از دعا را اجابت کند و قسمتی را نپذیرد، لذا معصومین ـ علیهم السّلام ـ دعا را همیشه با صلوات بر پیامبر و آل او ختم می‌کردند. علاوه بر اینکه اکثر مواقع شروع دعا نیز با صلوات بوده است. امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ دعای کمیل را با صلوات ختم می‌کند، همچنین مناجات شعبانیه را با صلوات شروع و ختم می‌کند و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ تمام دعاهای خود در صحیفه سجادیه را با صلوات به پایان برده است.

3. ذکر نعمت‌های الهی: ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ وقتی دعا می‌کردند، به تناسب درخواست خود، نعمتهای خداوند را بر می‌شمردند، و سپس حاجت خود را اظهار می‌کردند. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در دعای کمیل نعمت‌های معنوی خداوند را اینگونه یادآور می‌شوند، خدایا چه زشتی‌هایی که از من پوشاندی... چه لغزشهایی که مرا در آن حفظ کردی... و چه تعریف و تمجیدهای زیبایی که من شایسته آن نبودم در بین مردم رواج دادی. و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فرمایند: خدایا می‌دانم که آماده برآوردن حاجات امیدوارانی و مراتب حال پریشان خاطرانی.

4. دعا با حال تضرّع: امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: خداوند به موسی وحی کرد، وقتی در حضور من ایستاده‌ای همچون شخص محتاج و ذلیل بایست.[2] انسان فقیر به معنای واقعی است چرا که هر چه دارد از خداست، جان او و تمام نعمت‌های ظاهری و باطنی از خداست، لذا انسان باید وقت دعا به معنای واقعی گدایی کند، چنان که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام دعا دستانش را بالا می‌گرفت، مثل مسکین و بیچاره‌ای که درخواست غذا می‌کند.[3] همچنین، امام صادق ـ علیه السّلام ـ بعد از نماز دستها را بالا می‌گرفت و دعا می‌کرد.[4]

 5. دعا همراه با جماعت: در دین اسلام به جماعت اهمیت زیادی داده شده است، حتی عبادات فردی مانند نماز، اگر با جماعت باشد ثواب آن چندین برابر می‌شود، دعا نیز اگر به جماعت برگزار شود، به اجابت نزدیکتر است. برای همین «وقتی برای امام باقر ـ علیه السّلام ـ مشکلی پیش می‌آید، زنها و بچه‌ها را جمع‌آوری می‌کرد و دعا می‌نمود و بقیه آمین می‌گفتند».[5]

6. دعا برای همگان: اسلام دینی است که به همه ابعاد فردی و اجتماعی بشر توجه دارد و کمک به دیگران را وظیفه هر شخصی و حتی شرط مسلمانی می‌داند. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: کسی که صبح برخیزد و به امور مسلمین اهمیت ندهد، مسلمان نیست.[6] امّا خود معصومین ـ علیهم السّلام ـ حتی در خلوت نیز به یاد دیگران بودند. امام رضا ـ علیه السّلام ـ در دعای خود می‌فرمایند: خداوندا همه مؤمنین در سراسر جهان را ببخش.[7] امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ درباره عبادت مادرش فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ می‌فرمایند: شبی مادرم تا صبح مشغول عبادت و دعا بود و من می‌شنیدم که به همه همسایگان و مسلمانان دعا می‌کند، اما برای خودش هیچ دعا نکرد. صبح از ایشان علت این امر را پرسیدم و ایشان فرمودند: «الجار ثم الدار، اول همسایه بعد اهل خانه».[8]

 7. دعا هنگام شب:‌تاریکی شب فرصتی است مناسب برای خلوت کردن و راز و نیاز با پروردگار به خصوص نیمه‌های شب که عموم مردم در خواب راحت هستند. چنان که امام سجاد ـ علیه السّلام ـ هنگام شب که همه چشمها در خواب بودند دعا می‌فرمودند.[9] و امام باقر ـ علیه السّلام ـ بعد از نماز شب دعا می‌کردند.[10]

8. دعا بعد از نماز: نماز معراج روح و ارتباط بنده با خداست و بهترین فرصت برای طلب حاجت در حال ارتباط است. برای همین امام صادق ـ علیه السّلام ـ بعد از نماز دست به دعا بر می‌داشتند.[11] امام سجاد ـ علیه السّلام ـ بعد از نماز ظهر دعا می‌کردند.[12]

 9. دعا در اوقات مقدس: معصومین ـ علیهم السّلام ـ به اوقات مقدسی که باعث اجابت دعا می‌شود، ‌اهمیت می‌دادند و حاجات خود را در آن اوقات به درگاه خداوند عرضه می‌کردند و اکثر دعاهای وارده از معصومین ـ علیهم السّلام ـ مخصوص به وقت خاصی است. چنان که امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در ماه مبارک رمضان، بعد از نماز شب دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندند.[13] و امام کاظم ـ علیه السّلام ـ روز مبعث دعا می‌فرمودند.[14] و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ دعای کمیل را نیمه شعبان در حال سجده می‌خواندند.[15]

فهرست منابع: 1. بحار الانوار، 110 جلد، علامه مجلسی، موسسه الوفاء بیروت، لبنان، 1404 قمری. 2. کافی، 8 جلد، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 شمسی. 3. مستدرک الوسایل، 18 جلد، محدث نوری، آل البیت قم، 1408 قمری. 4. البلد الامین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، چ سنگی. 5. جمال الاسبوع، سید علی بن طاووس حلی، انتشارات رضی، قم. 6. اقبال الاعمال، سید علی بن طاووس حلی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1367 شمسی. [1] . شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 485. [2] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 90، ص 313. [3] . همان، ص 7. [4] . ابراهیم بن علی بن عاملی کفعمی، البلد الامین، ص 150. [5] . شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 488. [6] . شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 163. [7] . محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج 4، ص 451. [8] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 81. [9] . ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، البلد الامین، ص 35. [10] . همان، ص 47. [11] . همان، ص 150. [12] . سید علی بن طاووس حلی، جمال الاسبوع، ص 405. [13] . سید علی بن طاووس حلی، اقبال الاعمال، ص 67. [14] . همان، ص 678. [15] . همان، ص 706.

منبع : اندیشه قم


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 8:15 صبح ] [ علی فغانی ]

30 نسخه رمضانی برای خوبان (خدا)

 1- بکوش تا این ماه نقطه عطفی برای محاسبه نفس و تقویت اعمال و برگشت از گناهان و تصحیح زندگیت باشد.

2-برای شرکت در نماز تراویح حریص باش.(نماز تراویح در اصل نوافل شبهای ماه رمضان ، 20 تا 30 رکعت است که فریقین آن را قبول دارند در اصل این نماز ها اختلافی نیست بلکه بدعت در به جماعت خواندن آن هاست که این بدعت در زمان عمر به وجود آمده است.)

3 -از اسراف در مال و دیگر چیزها بپرهیزید زیرا اسراف حرام است و نصیبت را از صدقات کاهش میدهد.

4 -عزمت را جزم کن تا آنچه را که در رمضان انجام میدهی استمرار داشته باشد.

 5- گذشت زمان و روزها را به عنوان سپری شدن عمر در نظر بگیر.

 6- این ماه در واقع ماه عبادت و عمل است نه ماه خواب و کسالت.

 7- زبانت همیشه به وسیله ذکر خداوند تر باشد و از جمله کسانی مباش که خداوند را یاد نمی کنند مگر اندکی.

 8- هنگامی که احساس گرسنگی و تشنگی کردی به یاد بیاور که تو همیشه به غذا و دیگر نعمت های خداوند محتاجی.

 9- این ماه رابه عنوان فرصتی برای رها کردن امور غیر ضروری و بیهوده غنیمت بشمار.

10- بدان که عمل امانتی است و نفست را محاسبه کن که آیا این امانت را به نحو شایسته بجای آورده یا نه.

11- برای طلب ببخش از کسانی که ظلمی در حق آنها کرده ای بشتاب قبل از این که از حسناتت برداشته شود.

 12- برای افطاری دادن یه روزه دار حریص باش تا از اجر او بی نصیب نگردی.

 13- هر گاه گناهی انجام دادی و خداوند آن را پوشاند بدان که این فرصتی است برای توبه پس بشتاب و بر ترک کردن این گناه عزمت را استوار گردان

14- بدان که خداوند بزرگوارترین بزرگواران و آمرزنده ترین آمرزندگان است و توبه کنندگان را می پذیرد و همچنین شدید العقاب است که مهلت میدهد اما رها نمی کند.

15- برای یادگیری و شناخت تفسیر قرآن و احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و سلم, زندگانی پربارش و علوم دین کوشا باش زیرا طلب علم عبادت است.

16- از همنشینان بد بر حذر باش و در هنشینی با صالحان و نیکان بکوش.

 17- مدوامت بر رفتن اول وقت به مساجد سبب ازدیاد شوق و خشوع در عبادات و مناجات پروردگار می باشد.

 18- بکوش تا به زیر دستانت مسایل دینشان را بیاموزی زیرا آنان به سخن تو بیش از دیگران گوش فرا می دهند.

 19- سفره افطارت را زیاد رنگین مساز زیرا این کار سبب مشغولیت اهل خانه در هنگام روز رمضان می شود و آ نها را از قرائت قرآن و عبادات دیگر باز می دارد. هنگامی که احساس گرسنگی و تشنگی کردی به یاد بیاور که تو همیشه به غذا و دیگر نعمت های خداوند محتاجی

 20- از زیاد رفتن به سوی بازار در شبهای ماه رمضان مخصوصا شبهای آخر بر حذر باش تا این اوقات گرانبها از دستت نرود. رمضان

 21- بدان که این ماه مبارک میهمانی است، پس مهمان نواز خوبی باش.

22- بر قیام ده شب آخر رمضان حریص باش زیرا این شب ها شب های با ارزشی هستند و شب قدر که بهتر از هزار ماه می باشد در این ده شب است.

 23- بدان که روز عید روز سپاسگزاری از پرودگارت است پس آن را نقطه شروع کارهایی که نفست را از آن باز می داشتی قرار مده.

 24- در روز در حالی که شاد هستی به فکر یتیمان و افراد نیازمند و تنگدست هم باش و بدان کسی که تو را به آن برتری داده قادر است که این احوال را دگرگون سازد پس برای شکرگزاری و همدردی با آنها شتاب کن.

 25- از خوردن روزه بدون عذر بر حذر باش زیرا هر کس یک روز از روزهای رمضانش بدون عذر فوت شود، روزه دهر هم نمیتواند آن را قضا یا جبران کند.

 26- برای نفست بهر ه ای هر چند اندک از اعتکاف باقی بگذار.

 27- در شب عید فطر و روزه آن تا قبل از بر پایی نماز با صدای بلند تکبیر بگو.

 28- برای نفست بهره ای از روزه های سنتی هم بگذار و تنها در رمضان روزه نباش.

 29- بدان که خداوند نعمت فراغت را به ما ارزانی داشته تا در امور حلال بکار ببریم و اگر ما تمام وقتمان را صرف تفریح بکنیم خیر زیادی را از دست داده ایم.

 30- نفست را در تمام امور محاسبه کن از جمله: نماز، جماعت، زکات، صله رحم، نیکی به والدین، احوال پرسی همسایه، آشتی با کسی که بین تو و او کدورتی وجود دارد، عدم اسراف، تربیت زیر دستانت، اهتمام به امور مسلمانان، عدم استفاده از اموالی که به دست تو داده شده برای امور شخصی، قبول کردن نصیحت از دیگران، دوری از ریاء، برای دیگران آن را بپسند که برای خویش می پسندی، کوشش برای اصلاح، پرهیز از غیبت، تلاوت قرآن و تدبر در معانی آن خشوع در هنگام شنیدن قرآن . پایگاه تبیان


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 8:8 صبح ] [ علی فغانی ]

گفته دانشمندان وبزرگان

 کلید همه کارها صبر است .

 شما جوجه را باصبر کردن از تخم مرغ به دست آورید , نه با شکستن آن. آرنولد گلاسو آندره ژید

 مادر , شعر بهشت است. وای بر تو اگربگویی که خوشبختی تو مرده است. اپیکتوس

 یک راه بیشتر برای خوشبختی وجود ندارد آنهم کاستن نگرانی درباره چیزهایی است که مافوق قدرت ما قرار گرفته اند. اسمایلز

 اخلاق سرمایه است اخلاق بهترین و عالیترین دارائی مااست

. زن برای آن آفریده نشده که وجودی عاطل و باطل باشد و فقط بدرد زینت و تفریح مرد بخورد. امام صادق (ع )

عدالت از عسل شیرینتر و از روغن نرمتر و از مشک خوشبوتر است. باب هاب

 زنان تحصیلکرده همسران خوبی از آب در می آیند , زیرا برای اینکه توضیح بدهند که چرا غذا شور یا بیمزه شده است کلمات بیشتری در اختیار دارند. برناردشاو

ما چون نمی توانیم کتاب مقدس را از بین ببریم عاقبت این کتاب ما را از بین خواهد برد.

در ازدواج چهار عمل اصلی حساب باید رعایت شود.جمع,تفریق,ضرب و مخصوصا تقسیم.

 حکومت استبدادی را بتها تشکیل می دهند و حکومت دموکراسی را بت پرستان.

عشق وقتی به سروقت پیران می رود آنها را جوان میکند.

 فرق دزد و مال دار آنست که دزد مال اغنیاء را می دزد و مالدار ار آن فقرا را.

 قلب زن یگانه جایی است که خیر و شر با هم در آن جمع اند. بوفون

 نبوغ چیزی نیست مگر استعداد فراوان در صبر و شکیبایی. پیکاسو

حقیقت واقعی در سکوت نهفته است. چارلز دیکنز

 بین کسی که با شوق و حرارت میخواهد کتابی را مطالعه کند, با کسی که میخواهد خستگی خود را با کتاب برطرف سازد, تفاوت بسیار است.

 حضرت علی (ع) آنکه غالب بر زبان است , در امان است.

 مایوس مباش; زیرا یاس مرگ است.

 وفا با راستگویی توام است.

 هیچ صفتی را برتر از وفا نمی شناسم.

 محال است که هنرمندان بمیرندو بی هنران جای ایشان گیرند

 بدانچه نمیدانید دست نزنید زیرا نادانان چنین میکنند و همین عمل دلیل بر نادانی آنهاست.

 هر گاه بنام قرض به دوست خود پولی دهی بیگمان یا دوست را از دست خواهی داد یا پولرا.

 مصیبت و محنت فکر را قوی و دوستانت را بانسان مینمایاند.

 تنهائی و تفکر آسایش خدا پرستانست.

با روزگار سازگار باش , هنگام شادی مغرور و گاه محنت مغموم مشو , زیرا دیر یا زود هر دو سپری گردند.

 دنیا در مثل چون سایه توست, اگر بر جای خود بایستی با تو باشد , و اگر در پی اش افتی دور گردد.

 یاران پایدار یک جان دارند در تنهای پراکنده و بیشمار.

 زندگی آنقدر دلاویز و مطبوع است که خاطرات آن چه تلخ و چه شیرین گوارا و خواستنی است.

 شعف حاصل از انتقام بیش از دقیقه ای نپایدولی سرور حاصل از عفو را لذت ابدی است.

 کسی که از پول گذشت متقی و بنده خاص خدا گشت.

دکارت 

می اندیشم,پس هستم, هستم چون فکر میکنم. فکر میکنم چون شک میکنم.

 یک زن زیبا از یک قشون فاتح زورش بیشتر است.

 زمانیکه مرا می آزارند سعی میکنم روح خود را بقدری بالا ببرم که آن اذیت و آزار بمن نرسد.

دکتر ناظر زاده کرمانی معنی شعر را بهتر از همه دلسوختگان میدانند و هم آنها هستند که میتوانند ارزش هرگونه سخن را بمیعاد ذوق بسنجند.

 ذوالقرنین حسد شیرینی است که عاقبت چشنده خود را می کشد.

 ژرژهربرت یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن.

 سراونتس آنکه ثروت خود را باخت , زیاد باخته است , ولی آنکه شهامت خود را باخت , پاک باخته است.

سه نه ک من بین دیوانگی و مست فرقی نمی بینم جزاینکه دیوانگی مدت طولانیتری دارد.

اگر بخواهی بر عالم فرمانروا باشی باید عقل بر تو حاکم باشد.

 راهیکه به عظمت و بزرگی منتهی میشود راه ناهموار و پر نشیب و فراز است.

 صرفه جویی بخودی خود هنر و منبع درآمد است.

غالب اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی مینمایند و مثل پرکاهی که در روی آب حرکت میکند عمر خود را بآخر میرسانند! جلو نمروند جریان آب آنها را میبرد.

شوپنهاور : آنکه خود را حقیر میشمارد در واقع مرد متکبری است.

 هر جدائی یک مرگ است و هر ملاقات,یک نوع رستاخیز بهمین جهت است افرادی که نسبت به هم بی اعتنا بوده اند وقتی که پس از بیست الی سی سال جدائی همدیگر را ملاقات میکنند از دیدن یکدیگر خوشحال میشوند.

 افراد پست و فرومایه از خطاهای اشخاص بزرگ حظ فراوان می برند.

 عشق آتشی است که با چند قطره آب خاموش میشود. عشق آدمی را از کار میاندازد.

 فقط دز قرن ما است که نویسندگان حرفه ای وجود دارند قبل از آن فقط نویسندگان بالفطره وجود داشتند.

فردریش - برنارد یک تصویر گویا، به اندازه هزاران کلمه می ارزد.

 کنت اسفورزا چیزی را ملت هرگز به حکومتها نمیبخشد خطاهایی است که خود ملت مرتکب شده و دولت از آن جلوگیری نکرده است.

گاندی در جهان روشنایی هایی وجوددارد که در عمیق ترین ظلمات نهانند.

 رنجی که واقعا شجاعانه تحمل شود حتی دل سنگ را نرم میسازد.

 شاید ثمره کلام دلنشینی را که امروز بزبان می آورید فردا بچشید.

مادام دواستال در زندگی , به جز خوشبختی باید فکر تکامل نیز بود.

 ماکسیم گورکی معنی زندگی را در قدرت باید جستجو کرد ,

هر لحظه از زندگی ما باید هدف عالیتری داشته باشد.

 مسیزادی حقیقت کشف شده است. آنچه اکنون لازمست عمل بدانست.

ناپلئون چیزیکه مرد را وادار میکند بیوفائی زنش را باور نکند داشتن اعتماد بحسن اخلاقی زنش نیست بلکه ضعف اخلاقی خودش است.

 همانطوریکه صلح از احتیاجات اولیه است,از افتخارات نیز میباشد.

 ناامیدی اولین قدمی است که شخص بطرف قبر بر میدارد.

 نایاب ترین چیزها صمیمیت و یگانگی است

. هیچ چیز مشکلتر ار گرفتن تصمیم نیست.

 اگر بکسی اعتماد نداری از او پرهیز کن.

 اولین شرط توفیق,شهامت و بی باکی است.

 از کسانی که با شما مخالف هستند نترسید, ار کسانی بترسید که با شما موافق هستند ولی آنقدر جرات ندارند که عدم موافقت خود را آشکارا بشما بگویند.

 تسخیر یک کشور بزرگ از تسخیر قلب کوچک زن آسانتر است.

 حاکم باید داری انرژی باشد بی اینکه متعصب باشد,از اصول معینی پیروی کند و عوامفریب نباشد و باید سختگیر باشد بی اینکه ظالم باشد و نباید سست عنصر باشد و از انجام وظیفه خود احساس شرم کند.

در دنیا فقط باید از یک چیز ترسید و آن ترس است.

 در عشق پیروز کسی است که پای به فرار مینهد.

 زنان دو چیز دارند که برای آنان زیبنده است و آن دو چیز اشک است و سرخاب.

 کم دانستن و پرگفتن مثل پول نداشتن و زیاد خرج کردن است.

 کسی که تملق گفتن بلد است , تهمت زدن هم برای او بسیار آسان است.

 عروسی همیشه آنطور که میپندارید نتیجه عشق نیست.

 هربرت اسپنسر هیچکس نمیتواند کاملا آزاد باشد مگر وقتیکه همه از آزادی برخوردار گردند

هیچکس نمیتواند کاملا از اصول اخلاقی پیروی کند مگر اینکه همه اخلاقی گردند بالاخره هیچکس نمیتواند کاملا سعادتمند شود مگر اینکه همه سعادتمند باشند.

 درد محصول بعدی لذت است

 بهتر است دندانی را بکشیم تا اینکه مدام در عذاب باشیم

 برای اینکه لذتها دلپذیر و مطبوعتر باشد آنها را کوتاه کنید.

 روی این زمین سعادت وجود ندارد.

 وینستون چرچیل عیب جامعه این است که همه می خواهند آدم مهمی باشند و هیچ کس نمی خواهد فرد مفیدی باشد.

 آلبرت انیشتاین هیچگاه فکر نمیکنم که خدا دنیا را به بازی آفریده باشد.

 آندرو کارنگی مردی که در زنده بودن خود نتواند مال خویش را صرف آسایش مردم کند, در خفت ترین صورت از دنیا میرود.

 سعدی هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که دناست بدانند که نادانست. خبری که دانی دلی بیازارد, تو خاموش تا دیگری بیارد.


[ پنج شنبه 89/5/28 ] [ 10:46 صبح ] [ علی فغانی ]

طناب

 مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.

 ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟

جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند. سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت: اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند. مرد گفت طناب من کدام است ؟ ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران می گذارم … مرد قبول کرد . ابلیس خنده کنان گفت : عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت حکایت آن درخت و اخلاص و قدرت : طنز ایران در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! » عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»


[ پنج شنبه 89/5/28 ] [ 9:57 صبح ] [ علی فغانی ]
   1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 1479629
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد