4- مَثَل چوپان و گوسفندان
(وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِى یَنْعِقُ بِمَا لاَیَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَنِدَآءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَعْقِلُونَ).(40)
((مثال (تو در دعوت ) کافران مثال کسى است که (گوسفندان و حیوانات را براى نجات از چنگال خطر) صدا مى زند؛ ولى آنها چیزى جز سر و صدا نمى شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمى کنند. این کافران ، در واقع ) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزى نمى فهمند!)).
بر مثل این کافران بر داعیند(41)
|
مر بهائم (44) را کند ناعق صدا
|
بشنوند امّا نفهمند آن ندا
|
خواندن ایشان بود دور از ثمر
|
زان که آنها بشنوند آواز را
|
وین گُرُه را غیر از آن که نیست هوش
|
از حجر در عقل و دانش کمترند
|
نه همین گنگ اندیا کور و کرند
|
با بتانى که پرستند از غلط
|
وجه تشبیه
طبق نظر بیشتر مفسّران ، خداوند متعال در این آیه کافران متعصّب را که از سنّتهاى غلط پیشینیان خود، کور کورانه تقلید مى کنند، به گوسفند و دیگر حیوانات تشبیه کرده است که از نهیبهاى چوپان خیرخواه جز سر و صدا چیزى نمى فهمند؛ مثلاً: چوپان از راه دلسوزى به گوسفندانى که از گله جدا شده اند، نهیب مى زند و مى گوید: از گله دور نشوید که طعمه گرگ مى گردید، ولى گوسفندان از محتواى کلمات و جمله ها چیزى نمى فهمند و اگر گاهى عکس العملهایى نشان مى دهند، بیشتر به خاطر تن صدا و طرز اداى کلمات است . بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((نفهمى و گنگى شنونده )) است .
البتّه مطابق این تفسیر، آیه نیاز به تقدیر دارد و در اصل چنین است : ((مَثَلُ الدّاعِى لِلَّذینَ کَفَرُوا إِلَى الاْ یمانِ؛ مثال کسى که کافران را به سوى ایمان دعوت مى کند، مثل چوپان دلسوز است ...)).(47) در این صورت جمله (صُمُّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَعْقِلُونَ) توصیفى است براى افرادى که تمام ابزار درک و شناخت را عملاً از دست داده اند، نه این که چشم و گوش و زبان ندارند، دارند ولى چون از آن استفاده نمى کنند، گویى ندارند!
شاید بتوان گفت : وجه شباهت میان کافران و گوسفندان از یک جهت همان ((تقلیدهاى کور کورانه و پیروى هاى بى دلیل )) است زیرا در میان گوسفندان تقلید و پیروى چشم و گوش بسته امر طبیعى است ، چنان که گفته اند:
چون ز تلّى بر جهد یک گوسفند
|
((نقولا الحدّاد)) مى گوید:
((اگر در گذرگاه تنگى عصایى را به طور افقى نصب کنیم و چند گوسفند را یکى یکى و پشت سر هم از آن راه باریک عبور دهیم ، مشاهده مى کنیم که گوسفند اوّل وقتى به عصا مى رسد براى گذشتن از آن مانع ، جهش مى کند و گوسفندان بعد نیز از روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند اگر پس از عبور نیمى از گوسفندان ، چوب را برداریم ، اوّلین گوسفندى که مانع از سر راهش برداشته شده چون ناظر پریدن گوسفند پیش از خود بوده وقتى به آن نقطه مى رسد، جهش مى کند و گوسفندان بعد نیز یکى پس از دیگرى در آن محل از جا مى جهند. پرش نیمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع است ولى نیمه دوّم این عمل را بر اثر منابهه و محاکات (تقلید) تکرار مى کنند)).(48)