ادامه آشنایی با فرق ومذاهب (10)
آداب و رسوم اهل حق...
یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان رایج گردید، سرسپردگى است . پیروان اهل حق باید یکى از خاندانهاى یازده گانه را انتخاب کرده و در آن سرسپرده شوند. براى سرسپردگى مراسم خاصى با حضور پیر و دلیل خاندان اجرا مى شود. سرسپردگى به اندازه اى واجب شمرده شده که خود سلطان اسحاق براى انجام سرسپردگى پیر بنیامین را به پیرى و داود را به دلیلى انتخاب کرد و مراسم سرسپردگى را در حضور آنان انجام داد.
از دیگر آدابى که سلطان اسحاق آن را راى ساخت گرفتن سه روز روزه است . بر هر فرد اهل حق واجب است سه روز از دوازدهم چله بزرگ زمستان تا چهاردهم آن را روزه بگیر و روزه پانزدهم روز عید سلطان و جشن حقیقت است . البته پارسان پس از روز پانزدهم نیز سه روز دیگر را روزه مى گیرند.
از دیگر مراسم ابداعى سلطان ، مراسم جمخانه است . گروه یارستان هر هفته باید در محلى جمع شوند و با مراسم خاصى سرگرم عبادت و خواندن اوراد و اذکار گردند. عده حاضر را جم یا جمع و محل اجتماع را جمخانه یا جمخانه گویند وارد شدن به جمخانه مراسم خاصى دارد(216)
در نزد اهل حق به جمخانه رفتن و نیاز دادن و قربانى کردن از مهمترین عبادات به شمار مى رود. همان گونه که روزه ماه رمضان از نظر آنها واجب نیست ، نماز خواندن نیز ضرورتى ندارد و اغلب به جاى نماز، نیاز مى دهند و معتقدند با نشستن در جمخانه و دادن نیاز، نماز ساقط مى شود.
نیاز هدیه اى است که اهل حق به رئیس خود یا جمخانه تقدیم مى کنند. یکى از پیروان مسلک اهل حق در عین حال که خود را مسلمان و شیعه اثنى عشرى مى داند، درباره دلیل عدم وجود نماز و روزه مى گویند: ((براى چه نماز مى خوانیم ، براى اینکه به فکر خدا باشیم و از او تشکر کنیم ، اهل حق در دوره خانقاه تمرین کرده است تا جایى که همیشه با خدایش است و همیشه با او راز و نیاز مى کند و از او تشکر مى نماید، دیگر احتیاج نیست که حالا نماز بخواند.))(217)
در اینجا سخت غفلت شده است که لازمه عبودیت ، تسلیم خدا بودن و اطاعت از اوست و خدا از بندگانش خواسته است تا در قالب نماز خدا را یاد کنند. چگونه مى توان عبادات شرعى را که خداوند خود خواسته است رها کرده و به اوراد خود ساخته روى آورد و همچنان از عبودیت و بندگى سخن گفت .
به نظر مى رسد که اهل حق مطلب فوق را از برخى از صوفیان که معتقدند هنگام وصول به حقیقت ، شریعت باطل مى گردد، اخذ کرده اند. به طور کلى شباهتهاى زیادى میان اهل حق و صوفیان وجود دارد. از جمله این شباهتها جمخانه است که بى شباهت به خانقاه نیست . همچنین اهل حق همچون صوفیان عموما موهاى انبوه و پریشان و شاربهاى بلند دارند و این چهره خاص از نشانه هاى این جماعت است . نقل شده است که پاره اى از پیروان اهل حق براى اینکه آسیبى به سبیلشان نرسد از کشیدن سیگار خوددارى مى کنند.(218)
سلطان اسحاق پس از تدویت اصول و قوانین فرقه اهل حق در کنار پل رودخانه سیروان در شمال شرقى ناحیه گوران در نزدیکى مرز ایران و عراق دستور اجراى آنها را داد. این محل پردیور (به زبان کردى یعنى این طرف رودخانه ) خوانده مى شود و براى اهل حق مکانى مقدس و محترم مى باشد و قبله اهل حق کرند و گوران مى باشد.(219)
عقاید اهل حق...
همان گونه که گفته شد، اهل حق درباره امام على علیه السلام غلو مى کنند. بسیارى از آنان امام على علیه السلام را به مقام الوهیت مى رسانند. در شاهنامه حقیقت ، از کتابهاى اهل حق ، آمده است :
به دور محمد همان کردگار
شد از جامه مرتضى آشکار
پس از رحلت احمد مصطفى
بر او جانشین گشت آن مرتضى
که آن مرتضى بود ذات خدا
به تخت بقا گشت فرمانروا(220)
برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان خود نیز دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است : در وهله او در جامه خداوندگار، در مرتبه دوم در جامه على علیه السلام در مرحله سوم در جامه شاه خوشین ، در مرتبه چهارم در جامه سلطان سحاک ، در مرتبه پنجم در جامه قرمزى (شاه ویس قلى ) در مرتبه ششم در جامه محمد بیک ، در مرتبه هفتم در جامه خان آتش ظاهر شده است .(221)
از دیگر عقاید رایج در میان اهل حق ، مساءله حلول است . حلول به معناى وارد شدن چیزى در غیر خود است و در اصطلاح به معناى حلول ذات خدا در اشیا و افراداست . مساءله حلول مبناى اعتقادى به الوهیت امام على علیه السلام و برخى از بزرگان اهل حق ، به این معنا که خداوند در حضرت على علیه السلام و شاه خوشین و سلطان سحاک و دیگران حلول کرده است .
تناسخ یکى دیگر از عقاید اهل حق است . تناسخ عبارت از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر است . بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالى که در زندگى خویش انجام داده است ، پس از مرگ وارد بدن خاصى که به منزله لباس جدید اوست مى شود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان ، و روح بدکاران وارد بدن فقرا مى شود تا جزاى کردار خویش را ببیند. هر انسانى پس از عوض کردن هزار جامه و لباس ، هزار و یکمین جامه خود را که عبارت از بقا و ابدیت است خواهد پوشید. اهل حق معتقدند ارواح انبیاء در بدن بزرگان آنها وارد شده اند.(222) قبلا دیدیم که اعتقاد به تناسخ و تقمص در نزد دروزیها هم رایج است . این اعتقاد در همه ادیان هندى و نیز برخى فلسفه هاى باستان همچون فلسفه فیثاغورى وجود داشته است و احتمالا از ادیان هندى وارد این گونه فرقه ها شده است . ادیان الهى با مساءله تناسخ سخت به مخالفت پرداخته اند. آن را عقیده اى باطل و بى پایه مى دانند.
نصیریه و علویون...
درباره فرقه نصیریه مطالب مختلف و گاه متعارض بیان شده است . شهرستانى نصیریه را به عنوان فرقه اى که امامان معصوم را خدا مى دانند معرفى مى کند.(223) نوبختى از شخصى به نام محمد بن نصیر نمیرى نام مى بد که به ده امام از ائمه امامیه معتقد بود اما درباره امام یازدهم ، امام حسن عسکرى علیه السلام غلو کرد و او را به درجه ربوبیت رسانید و خود را پیامبر وى مى دانست . نمیرى به تناسخ نیز اعتقاد داشت و محارم الهى را حلال مى دانست . پیروان او نمیریه نام دارند.(224) اشعرى و بغدادى از فرقه اى به نام نمیرى نام مى برند که معتقدند خداوند در نمیرى حلول کرده است .(225)
کسانى که امروزه در سوریه به عنوان نصیریه و علویون نامیده مى شوند (البته خود ترجیح مى دهند علویون نامیده شوند) بر آن اند که از لحاظ تاریخى کلمه نصیریه در قرن ششم رایج شده است ، در حالى که محمد بن نصیر نمیرى حوالى سال 359 ق . یعنى دو قرن زودتر از دنیا رفته است و نمى توان فرقه نصیریه را به محمد بن نصیر نمیرى نسبت داد. گذشته از آنکه آنان عقاید منقول از محمد بن نصیر نمیرى را نمى پذیرند و معتقدندد او مؤ سس فرقه نمیریه است . البته نوبختى نیز پیروان محمد بن نصیر نمیرى را نمیریه نامیده است .
به اعتقاد علویون دلیل اینکه به علویون نصیریه مى گویند این است که علویون مدتى در اثناء جنگهاى صلیبى در بین سالهاى 448 و 690 ق . به کوههاى نصیرة در سوریه پناه آوردند و امویون به جهت تحقیر، آنان را نصیریه مى نامیدند و نام نصیریه در همین زمان رایج گردید. اما دلیل اینکه کوههاى مذکور نصیرة نامیده شده این است که جماعتى به اسم نصرة از مدینه این کوهها را فتح کرده و در آنجا سکوت کردند. برخى برآن اند که نصیریه به این جهت به این نام خوانده مى شوند که آنان از احفاد انصار و از شیعیان على علیه السلام بودند که از ظلم و جور حکومت عثمانى به این مناطق پناه آورده اند.(226)
علویون امروزه خود را امامیه و شیعه اثنى عشریه مى دانند و اصول دین و عقاید امامیه را قبول دارند و اهل بیت علیه السلام را انسانهاى معصوم مى دانند و معتقدند غلو درباره ائمه علیه السلام تنها در میان گروهى از علویون ، آن هم به دلیل دورى از علماء رایج شده است . همچنین آنها حلول و تناسخ را رد مى کنند و تنها گروه متصوفه آنها همچون متصوفه دیگر فرق به مساءله تجلى معتقدند.(227)
چکیده...
1. اهل حق ، على اللهى ، غلات ، نصیریه و...نامهایى است براى افراد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده و او را به درجه خدایى رسانده اند و براى خود آداب و رسوم خاصى وضع کرده اند.
2. گروههاى مختلف اهل حق ، عقاید مختلف دارند. برخى صریحا امام على را خدا مى دانند، برخى شیطان را تقدیس مى کنند و مخالف طهارت و عبادتند و برخى عقاید خود را با امامیه هماهنگ مى سازند.
3. در مورد نحوه پیدایش فرقه اهل حق اقوال مختلفى گفته شده است . اما نقش محورى سلطان اسحاق در شکل گیرى عقاید و آداب این فرقه غیر قابل انکار است . مهمترین منابع و متون این فرقه نام سرانجام است که مجموعه سخنان و عقاید اوست .
4. یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان اسحاق رایج شد سر سپردگى به یکى از روز روزه است . مراسم جمخانه ، نیاز دادن و قربانى کردن از دیگر آداب آنهاست . به نظر آنها با این اعمال نماز و دیگر عبادات اسلامى ساقط مى شود.
5. برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان 0خود هم دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است که از جمله آنها جامه على - شاه خوشین ، سلطان سحاک و...است . آنها به حلول خدا در اشیاء و افراد و همچنین تناسخ قائل اند که مطابق آن پس از مرگ ، روح افراد وارد بدن دیگران مى شوند.
6. درباره فرقه نصیریه مطالب مختلفى گفته شده است . شهرستانى مى گوید آنها امامان معصوم را خدا مى دانند. نوبختى از محمد بن نصیر نمیرم نام مى برد که به ده امام معتقد بود و درباره امام یازدهم غلو کرد. ولى علوین که در سوریه هستند لفظ نصیریه را مربوط به قرن ششم مى دانند که با پیروان نمیرى تفاوت دارد.
علویون خود را شیعه امامى مى دانند و عقاید امامیه را قبول دارند و غلو درباره ائمه در میان برخى علویان را ناشى از جهل آنها و دورى از علما مى دانند.
پرسش...
1. اهل حق به چه کسانى مى گویند و به چه نامهاى دیگر خوانده مى شوند.
2. اهل حق چه آداب و مراسم و عقاید خاصى دارند؟
3. فرقه نصیریه داراى چه عقایدى است و چه نسبتى با امامیه دارند؟
17 - شیخیه
شیخیه نامى است که به پیروان شیخ احمد احسایى (166 - 1241 ق .) گفته مى شود. زادگاه احسایى روستاى مطیرفى واقع در منطقه احساء مى باشد. احساء از مراکز قدیمى تشیع بوده است و امروزه ایالتى در شرق عربستان سعودى بر ساحل غربى خلیج فارس ، به مرکزیت شهر هفوف مى باشد. احسایى در پنج سالگى قرآن را نزد پدرش شیخ زین الدین احسایى آموخت . در احساء ادبیات عرب و مقدمات علوم دینى متداول را فرا گرفت . او از رؤ یایى در ایام تحصیل خود یاد مى کند که در آن شخصى تفسیر عمیقى از دو آیه قرآن به وى ارائه کرده بود. وى مى گوید: این رؤ یا مرا از دنیا و آن درسى که مى خواندم روى گردان ساخت . این حالت سرآغاز تحولى معنوى در زندگى شیخ احمد بود که رؤ یاهاى الهام بخش دیگرى را در پى آورد. او مى گوید: پس از آنکه به دلالت یکى از رؤ یاها به عبادت و تفکر بسیار پرداخته است ،
پاسخ مسائل خود را در خوابب از ائمه اطهار علیه السلام دریافت داشته و در بیدارى به درستى و مطابقت آن پاسخها با احادیث پى برده است .
احسایى در سال 1186 ق . مقارن با آشوبهاى ناشى از حملات عبدالعزیز حاکم وهابى سعودى به احساء، به کربلا و نجف عزیمت کرد و از حوزه درس بزرگان تشیع همچون آقا محمد باقر وحید بهبانى ، سید على طباطبایى صاحب ریاض ، میرزا مهدى شهرستانى و سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء، بهره مند شد و اجازه هاى متعدد روایى از مشاهیر عالمان دریافت کرد. احسایى علاوه بر فقه و اصول و حدیث ، در طب و نجوم و ریاضى قدیم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتى کرد و در سال 1209 ق . به سبب بروز طاعون از عتبات به احسا بازگشت و در سال 1212 ق . به عتبات مراجعت نمود. سپس بصره را مسکن دائمى خویش قرار داد. در این هنگام بود که براى نخستین بار شروع به بیان بعضى از عبارات معما گونه و مرموز نمود که خشم علماى متشرعه بصره را برانگیخت . در سال 1221 ق . به قصد زیارت عتبات به کربلا و نجف سفر کرد و سپس به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم خراسان گشت . در بین راه در یزد توقعى کرد. اهل یزد از او استقبال گرمى به عمل آوردند و از وى خواستند که نزد آنان بماند و او اجابت کرد و پس از بازگشت از مشهد، یزد را مسکن خویش قرار داد و شهرت بسیارى کسب کرد. چندى بعد فتحعلى شاه وى را به تهران دعوت نمود و در حق او نهایت احترام را به جا آورد و از شیخ درخواست کرد تا در تهران مقیم شود. اما او این درخواست را رد کرد و به یزد مراجعت کرد. در سال 1229 ق . در راه زیارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمد على میرزاى دولتشاه حاکم کرامنشاهان روبرو گشت و به اصرار حاکم در کرامنشاه اقامت کرد. در مدت اقامتش در آنجا سفرهایى به قصد حج و زیارت عتبات انجام داد. پس از مرگ دولتشاه ، در سال 1237 ق . عازم مشهد شد و در میانه راه چندى در قزوین توقف کرد. در همین زمان بود که با مخالفت برخى عالمان روبرو شد که پاره اى از دیدگاههایشان را غلوآمیز و انحرافى تلقى مى کردند. نخستین مخالفت آشکار با احسایى از جانب ملامحمد تقى برغانى ، معروف به شهید ثالث ، از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت . نقل شده است که برغانى در آغاز مانند دیگر بزرگان قزوین ، حرمت شیخ را نگاه مى داشت ، امام در مجلسى که احسایى به بازدید او رفته بود، از روى آگاهى ، عقیده خاص وى را در باب معاد جسمانى جویا شد و پس از شنیدن پاسخ به وى اعتراض کرد و آن مجلس با جدال اطرافیان به پایان آمد. این رویارویى به میان مردم نیز کشید و جمعى از علما از احسایى کناره جستند. رکن الدوله ، علینقى میرزا حاکم قزوین ، محفلى براى آشتى علما با حضور آن دو ترتیب داد اما این بار گفتگو به تکفیر احسایى از جانب برغانى انجامید و انتشار این تکفیر توقف بیشتر احسایى را در شهر دشوار ساخت . احسایى از قزوین به مشهد و سپس یزد و از آنجا به اصفهان و کرمانشاه رفت و در تمام شهرها با سردى از او استقبال شد، گرچه هنوز هم کمابیش از پایگاه مردمى برخوردار بود. اما تلاش برغانى در تاءکید بر تکفیر او و نامه هایى که در این باره مى نوشت ، از عواملى بود که عرصه را بر احسائى در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت . آنچه از فتواى برخى علما بر ضد احسائى نوشته اند، مربوط به همین اوان و پس از آن است . در مقابل ، گروهى دشمنى با او را روا نمى شمردند، از آن جمله فقیه نامدار حاج محمد ابراهیم کلباسى بود که آسان فهم نبودن پاره اى از آرا و تعبیرات احسایى را باعث سوء تفاهمات و تکفیرها مى دانست و آراى احسایى را در چارچوب عقاید امامیه تلقى کرده او را از علماى امامیه معرفى مى کرد. به هر حال احسایى از کربلا به مکه رفت و سپس از راه مکه عازم موطن خود گردید اما در نزدیکى مدینه در سال 1241 ق . در گذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
آثار فراوانى در زمینه گوناگون از احسایى باقى مانده است . از مهمترین آثار او جوامع الکلم است که در دو جلد چاپ شده است و حاوى پاسخهاى او به سؤ الها و نیز قصائدى در رثاى امام حسین علیه السلام است . شرح الزیارة الجامة الکبیره بزرگترین و معروفترین اثر احسائى است که در چهار مجلد منتشر شده است . کتاب دیگر او حیاة النفس فى حظیرة القدس است که کتابى مختصر در اصول عقاید مى باشد. از دیگر آثار منتشر شده احسائى مى توان از شرح العرشیه ، شرح المشاعر، العصمة و الرجعة ، الفوائد، المجموعة الرسائل ، و مختصر الرسالة الحیدریة فى فقه الصلوات الیومیه نام برد.(228)
برگرفته از سایت کانون گفقتگوی قرآنی
[ سه شنبه 89/6/2 ] [ 9:44 صبح ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |