سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed
  • ادامه آشنایی با فرق ومذاهب(6)
  • از جمله فرقه هایى که مى توان به یک اعتبار آنها را جزء فاطمیان محسوب کرد فرقه دروزى است . این فرقه معتقدند که ششمین امام فاطمى الحاکم بامرالله (م 411ق ) نمرده است و تنها غایب شده و روزى باز خواهد گشت . اما از آنجا که این فرقه درباره الحاکم غلو کرده و او را به مرتبه خدایى رساندند جزء فرق غلات شمرده مى شود. بنابراین ، این گروه را در بخش ‍ غلات مورد بحث قرار خواهیم داد.
  • تعلیم مذهبى فاطمیان...
  • فاطمیان همچون دیگر فرقه هاى اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند؛ ولى برخلاف قرامطه که تنها باطن را مى پذیرند، و برخلاف اسماعیلیان نخستین که بر باطن و حقایق مکتوم در آن تاءکید داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مى دانند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مى شمرند. از این رو، نزد آنان دسترسى به حقیقت بدون شریعت امکان پذیر نیست و حقیقت همیشه با شرایع و ظواهر دین مرتبط است . در مورد تفسیر قرآن ، آنها امام اسماعیلى را ((قرآن ناطق )) و متن قرآن را ((قرآن صامت )) مى خواندند. آنان اقوال امامان خویش را به عنوان حدیث قبول داشتند و به احادیث نبوى و امامان قبلى خود، به خصوص امام صادق علیه السلام احترام مى گذاشتند. قاضى نعمان بنیان گذار علم فقه اسماعیلى بود و از زمان عبیدالله مهدى اولین خلیفه فاطمى تا هنگام مرگ خود در سال 363 ق مقامات مختلفى در دستگاه فاطمیان داشت .
  • متفکران فرمطى همچون داعى نسفى و ابوحاتم رازى و ابویعقوب سجستانى نوعى جهان شناسى متاءثر از فلسفه نو افلاطونیان را تدوین کرده بودند که مورد پذیرش تمام گروههاى قرمطى سرزمینهاى شرقى بود. این جهان شناسى در زمان معز فاطمى مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمى نیز قرار گرفت . بر این اساس ، خداوند، متعالى و به کلى ناشناختنى است . عقل کل ، نخستین مخلوق خداست و نفس کلى دومین مخلوق است که از عقل منبعث شده است .نفس منبع هیولى و صورت است و از آن ، افلاک هفتگانه و ستارگانش صادر شده اند. در اثر حرکتهاى افلاک و کواکب گرما و سرما وترى و خشکى به وجود آمده اند و از ترکیب اینها عناصر مرکب مانند خاک و آب پدیدار گشته اند، و در مراحل بعدى گیاهان و حیوانات و سپس انسان پدید آمده است . در دوره هاى بعد داعیان فاطمى مانند حمید الدین کرمانى و ناصر خسرو به اصلاح و تکمیل این جهان بینى پرداختند. در جهان شناسى کرمانى ده عقل جایگزین عقل و نفس شده است و این مطلب تاءثیر فلسفه ابن سینا و دیگر مشائیان مسلمان را نشان مى دهد. (134)
  • اسماعیلیان براى امامت درجاتى را بیان کرده اند:
  • 1.در بالاترین درجه امامت ، امام مقیم قرار دارد که رسول ناطق را ارسال مى کند و به آن ((رب الوقت )) نیز مى گویند.
  • 2.امام اساس کسى است که همراه رسول ناطق مى آید و یاور و امین او بوده و کارهاى اصلى رسالتى او را اجرا مى کند و ادامه مى دهد. سلسله امامان مستقر در نسل امام اساس قرار دارند.
  • 3.امام مستقر، امامى است که امام پس از خود را تعیین مى کند.
  • 4.امام مستودع به نیابت از امام مستقر، شؤ ون امامت را اجرا مى کند. خلافت این نوع امام محدود است و لذا امامت به صورت موروثى به فرزندش نمى رسد و حق تعیین امام بعدى را ندارد. گاه به امام مستودع ، ((نائب الامام )) نیز مى گویند. (135)
  • قرامطه...
  • همان گونه که بیان شد قرامطه پیروان فردى ملقب به قرمط یا قرمطویه هستند و از فرقه مبارکیه منشعب شدند. مبارکیه برخلاف اسماعیلیه خالصه که پس از امام صادق علیه السلام به امامت اسماعیل معتقد بودند، به امامت محمد فرزند اسماعیل اعتقاد داشتند. قرمطویه ابتدا پیرو فرقه مبارکیه بود اما پس از مدتى با ابراز آراء جدید راه خود را از مبارکیه جدا کرد. ظاهرا نام اصلى قرمطویه ، حمدان بن اشعث است که گاه حمدان قرمط نیز خوانده مى شود. دلیل ملقب شدن حمدان به قرمط این بود که ((قرمطة )) وقتى در مورد راه رفتن به کار مى رود، به معناى نزدیکى قدمهاست و حمدان به دلیل کوتاهى قد و پاها، قدمهایش نزدیک به هم بود. (136)
  • قرامطه بیش از دیگران فرق اسماعیلى به باطنى گرى و ضدیت با عقاید و احکام قطعى و اجماعى مسلمانان مبادرت مى کردند به گونه اى که نمى توان آنها را فرقه اى اسلامى نامید. نوبختى درباره عقاید این گروه مى گوید: آنها گذشته از اینکه محمد بن اسماعیل را هفتیمن امام مى دانند، او را امام غایب و قائم و رسول خدا نیز مى پندارند. به عقیده آنها محمد بن اسماعیل صاحب دین و شریعت جدید و آخرین پیامبر اولوالعزم است و دین او ناسخ دین اسلام نیز هست . قرامطه به هفت پیامبر اولوالعزم یعنى نوح ، ابراهیم ، موسى ، عیسى ، محمد، على و محمد بن اسماعیل معتقدند. به اعتقاد قرامطه همه احکام قرآن و سنت داراى ظاهر و باطنى است و عمل به ظاهر باعث گمراهى ، و عمل به باطن موجب نجات و رستگارى است . (137)
  • قرامطه در مناطق مختلفى از جهان اسلام به مبارزه با حکومت عباسى پرداختند و گاه موفق به تشکیل حکومت قرمطى شدند. فعالیتهاى این گروه عمدتا در عراق ، بحرین ، شام و یمن بود. چنان که گفتیم ، نخستین بار حمدان بن اشعث دعوت قرامطه را در عراق آشکار کرد. او که فردى زاهد بود در حوالى کوفه پیروان زیادى پیدا کرد و حکومتى محدود را رهبرى کرد. او ابتدا از مردم مبالغى دریافت مى کرد و به فقرا انفاق مى نمود، اما در ادامه ، مالکیت خصوصى را لغو کرد و به جاى آن مالکیت اشتراکى را حاکم کرد؛ به این صورت که همه اموال مردم را جمع مى کرد و سپس به هر فرد به اندازه نیازش مى بخشید. مهمترین قیام قرامطه در بحرین ظاهر ساخت . پس ‍ از او ابوسعید جنابى قیام کرد و پیروانى پیدا کرد. وى پس از مسلط شدن بر بحرین به فکر تصرف بصره افتاد. معتضد خلیفه عباسى سپاهى براى سرکوبى او فرستاد ولى سپاه عباسیان شکست خورد. پس از ابوسعید، فرزند ارشد او سعید در سال 301 ق . به حکومت رسید. در سال 305 ق . سعید از حکومت خلع شد و برادرش ابوطاهر به رهبرى قرامطه رسید. در زمان او قرامطه قدرت بسیارى یافتند و مرتکب فجیع ترین اعمال شدند. حکومت ابوطاهر و حملات او به عراق و حجاز با اوایل حکومت فاطمیان در مغرب و شروع حملات آنان به مصر هم زمان بود. بدین سان حکومت عباسیان در غرب از سوى اسماعیلیان فاطمى و در شرق توسط اسماعیلیان قرمطى تهدید مى شد. ابوطاهر در سال 317 ق . در ایام حج به مکه حمله کرد و ضمن کشتار حاجیان و اهالى مکه ، حجر الاسود را از کعبه جدا کرد و آن را ربود. پس از مرگ ابوطاهر در سال 332ق .، ابتدا برادران او به شکل مشارکتى اداره حکومت را بر عهده گرفتند و پس از مدتى ، یکى از برادران به نام احمد حکومت را در دست گرفت ، حکومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت . در این زمان سپاه سلجوقیان احساء مرکز قرامطه را غارت و قرامطه را تار و مار کرد.
  • قرامطه در شام و یمن نیز دعوت خود را آشکار کردند و پیروانى یافتند اما نتوانستند حکومت قرمطى را تاءسیس کنند. (138)
  • چکیده...
  • اسماعیلیه فرقه اى هستند که پس از شش امام اول شیعیان ، فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل یا فرزند اسماعیل ، محمد را به امامت مى پذیرند یعنى به هفت امام قائل اند و لذا به سبعه هم نامیده شده اند.
  • 2. مهمترین ویژگى اسماعیلیه ، باطنى گرى و تاءویل آیات و احادیث است و در این راه از آراى فلاسفه یونان هم سود مى جستند. به اعتقاد همه فرق اسلامى ، آنها در تاءویل دین افراط کردند.
  • 3.گروهى از اسماعیلیان منکر مرگ اسماعیل شدند و او را امام قائم دانستند که اسماعیلیه خالصه نامیده شده اند. گروه دیگرى مرگ او را پذیرفته و فرزندش محمد را امام دانستند که مبارکیه نام دارند. اینها پس از مدتى به دو فرقه منشعب شدند، برخى مرگ محمد را پذیرفته و سلسله ائمه را در فرزندان او ادامه دادند و برخى هم منکر مرگ او بودند و او را امام قائم مى پنداشتند. اینان قرامطه نامیده شده اند.
  • 4.فاطمیان از همان گروه از اسماعیلیه اند که امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جارى مى دانند. آنها امامان را به دو قسم ظاهر و مستور تقسیم مى کنند که پس از هفت امام نخست ، نوبت به امامان مستور مى رسد که به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلى دعوت مى کردند. آخرین امام در سلسله امامان مستور المهدى بالله است که امامت خود را آشکار کرد و دوره امامان ظاهر فرا رسید. المهدى حکومت فاطمیان را در مغرب تاءسیس ‍ کرد.
  • 5.پس از مرگ هشتمین امام ظاهر، مستنصر بالله ، وزیر مقتدرش ، فرزند ارشدش ، نزار را از خلافت محروم و مستعلى برادرش را جایگزین نمود و این موجب تفرقه در اسماعیلیه و پیدایش دو گروه نزاریه و مستعلیه شد. فرقه مستعلیه خود بعدا به فرقه هاى حافظیه و طیبیه انشعاب پیدا کرد و باز طیبیه به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه تقسیم شد.
  • 6.سرگذشت نزاریه با حکومت حسن صباح پیوند خورده است . او پس از دست یابى به قلعه هاى الموت حکومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران مستقر کرد که در مقابل دعوت فاطمیان مصر که دعوت قدیم نامیده شد به این حکومت دعوت جدید مى گفتند. بعدها نزاریه به دو فرقه مؤ منیه و قاسمیه تقسیم شدند و تنها فرقه اسماعیلى که به استمرار امامتم تا زمان حاضر معتقدند همین گروه قاسمیه اند که به آقاخانیه شهرت دارند.
  • 7.فاطمیان همانند دیگر فرق اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند.
  • 8.اسماعیلیان درجاتى را براى امامت معتقدند:
  • 1.امام مقیم که بالاترین درجه است . 2.امام اساس که کارهاى رسول ناطق را ادامه مى دهد. 3.امام مستقر 4.امام مستودع یا نائب الامام .
  • 9.قرامطه پیروان قرمطاند و از فرقه مبارکیه منشعب شده اند. اینها بیش از دیگر فرق اسماعیلى به باطنى گرى و ضدیت با عقاید قطعى مسلمانان مبادرت مى کردند به نحوى که نمى شود آنها را فرقه اى اسلامى نامید.
  • 10. قرامطه به هفت پیامبر الوالعزم معتقدند و همه احکام قرآن و سنت را داراى باطن و ظاهرى مى دانند و عمل به ظاهر را سبب گمراهى مى شمارند.
  • 11. قرامطه در برخى مناطق موفق به تشکیل حکومت شدند. مهمترین قیام آنها در بحرین رخ داد. در زمان ابوطاهر قرامطه قدرت بسیارى یافتند و مترکب فجیع ترین اعمال شدند. حکومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت و پس از آننتوانستند حکومت تاءسیس کنند.
  • پرسش...
  • 1. فرقه اسماعیلیه از کجا پیدا شدند و چه ویژگى مهمى دارند؟
  • 2. اسماعیلیان به چه فرقه هایى بعدا منشعب شدند؟
  • 3. فاطمیان چه گروهى هستند و چه اعتقاداتى دارند؟
  • 4. اسماعیلیان چه درجاتى براى امامت قائلند؟
  • 5. قرامطه چه گروهى هستند و عقایدشان چیست ؟
  • بخش سوم : اهل سنت:
  • واژه ((اهل سنت )) به معنا پیرو یا پیروان سنت (قول ، فعل و تقریر) پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است . البته این مفهوم به خودى خود شامل همه مسلمانان مى شود چرا که اولین نشانه مسلمانى ، پیروى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى باشد. اما این کلمه در اصطلاح ، معناى خاص خود را دارد که یکى از شایعترین آنها، معنایى است که در مقابل اصطلاح شیعه به کار مى رود. به این معنا، اهل سنت شامل فرقه هایى مى شود که معتقد به وجود نص بر امام و خلیفه رسول خدا نیستند و تعیین خلیفه و امام را بر عهده مسلمانان و به انتخاب مردم مى داننند. بر این اساس ، همه فرقه هاى مسلمان غیر از فرقه هاى شیعه از فرق اهل سنت به شمار مى روند. بنابراین ، اهل سنت شامل معتزله و خوارج نیز مى شود. اما برخى از مصنفان کتابهاى ملل و نحل که خود از طرفداران فرقه هایى چون اهل حدیث و اشاعره هستند، اهل سنت را به گونه اى تفسیر مى کنند که تنها شامل جریان غالب اهل سنت گردد، یعنى جریانى که با اهل حدیث آغاز مى شود و با مذهب اشعرى و ماتریدى ادمه مى یابد. به این منظور عقاید مشترک میان این فرقه هاى به عنوان ملاکهاى اهل سنت بودن ذکر مى گردد.
  • ظاهرا هدف از این تفسیر که خالى از تکلف هم نیست ، خارج کردن گروه هایى چون معتزله ، خوارج و مرجئه از اصطلاح اهل سنت است تا به این وسیله معتقدات فرقه خویش را به عنوان فرقه اى راست کیش و اهل نجات و بدون اختلافات جدى نشان دهند.(139)
  • 10 - معتزله
  • اعتزال به معناى ((کناره گیرى )) است . در فرهنگ اسلام ، دو گروه به این نام خوانده شده اند. بنابر آنچه نوبختى آورده است ، نام معتزله نخستین بار بر یک گروه سیاسى اطلاق شد. بر طبق این گزارش ، پس از آنکه امام على علیه السلام به خلاف رسید، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصارى ، اسمامة بن زید و سعد بن ابى و قاص از امام کناره گیرى کرده ، از ستیز با او و نیز از همراهى و حمایت وى در جنگها خوددارى کردند. این دسته را معتزله خواندند و دلیل این نامگذارى ، کناره گیرى آنان از امام و امت اسلامى بود.(140) برخى معتزله سیاسى را کناره گیران از امام حسن علیه السلام و معاویه دانسته اند.(141) گروه دیگرى که به معتزله معروف شدند، دسته اى از متکلمان به پیشوایى واصل بن عطا (80 - 131 ه‍ ق ) بودند. این گروه همان معزله معروف هستند و سخن ما در اینجا درباره همین فرقه کلامى است . درباره سبب نامیده شدن این گروه به معتزله سخنها گفته اند. برخى معتقدند که این نام برخاسته از اعتزال و کناره گیرى واصل بن عطا از مجلس درس حسن بصرى است .(142) برخى دیگر اعتزال واصل بن عطا از امت اسلام و مذاهب اسلامى زمان او را سبب این نامگذارى مى دانند.(143) در هر دو صورت ، این نکته مسلم است که اعتزال واصل درباره ایمان و کفر مرتکب کبیره بوده است . البته وجوه دیگرى نیز براى این نامگذارى بیان کرده اند.(144)
  • شهرستانى کناره گیرى واصل از درس حسن بصرى را به این صورت نقل مى کند: شخصى در مجلس درس حسن بصرى از او پرسید: در روزگار ما جماعتى پیدا شده اند که مرتکب کبیره را کافر مى دانند، این گروه ((وعیدیه خوارج )) نام دارند. جمع دیگر معتقدند که گناه به ایمان آسیبى نمى رساند، این گروه ((مرجئه )) هستند، عقیده تو در این باره چیست ؟ حسن در اندیشه فرو رفت ، اما پیش از آنکه لب به سخن بگشاید، یکى از شاگردان گفت : مرتکب کبیره نه مؤ من است و نه کافر، بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان است (منزلة بین المنزلتین ). این مرد واصل بن عطا بود که اولین عقیده مکتب اعتزال را بیان مى کرد. وى آن گاه به کنار یکى از ستونهاى مسجد رفت و به توضیح عقیده خویش پرداخت و در پى آن حسن بصرى گفت : واصل از ما کناره گرفت . (اعتزال عنا واصل ). از همان روز واصل و پیروانش به معتزله موسوم گشتند.(145)
  • از واصل بن عطا چهار نظریه نقل شده است :
  • 1. منزلة بین المنزلتین : میان ایمان و کفر مرتبه اى وجود دارد که به مرتکبب کبیره اختصاص دارد.
  • 2. نفى صفات از خداوند متعال : واصل به این دلیل که لازمه اثبات صفات قدیم براى خداوند تعدد قدما و تعدد آلهه است ، صفات الهى را انکار مى کرد.
  • 3. اختیار انسان : از آنجا که خداوند حکیم و عادل است و شر و ظلم به او منسوب نمى شود، جایز نیست انسانها را به گناه مجبور کند و سپس آنان را به مجازات رساند، پس انسانها در انجام کارهاى خود مختار و آزادند.
  • 4. حق و باطل : واصل درباره امام على علیه السلام و مخالفان او و نیز درباره عثمان و مخالفانش ، معتقد بود که یى از دو گروه حق و دیگرى باطل و فاسق است ؛ امام مشخص نیست که کدام گروه حق و کدام یک باطل هستند.
  • پس از واصل ، عمرو بن عبید (80 - 143 ه‍ ق ) برادر زن واصل ، جانشین او شد و به شرح و بسط آراى واصل پرداخت . از میان متکلمان مشهور معتزلى همچنین باید از ابوالهذیل علاف (135 - 235 ه‍ ق ) و ابراهیم نظام (160 - 231 ه‍ ق ) یاد کرد.
  • معتزله در عصر بنى امیه با دستگاه حکومت روابط خوبى نداشتند، گرچه یزید بن ولید در دوره کوتاه حکومتش از آنان حمایت مى کرد. معتزله در اوایل حکومت بنى عباس حالت بى طرفى به خود گرفتند، اما در عصر منصور و به ویژه در دوران ماءمون که خود با کلام و فلسفه آشنایى داشت ، مرود توجه قرار گرفتند. نزدیکى معتزله به دربار عباسى چنان بالا گرفت که ماءمون و پس از او معتصم و واثق ، خود را معتزلى خواندند و از معتزله سخت حمایت کردند. در همین هنگام بود که جدال بر سر خلق قرآن شدت گرفت و این سؤ ال مطرح شد که آیا کلام خدا از صفات فعل است و مخلوق و حادث مى باشد، یا از صفات ذات است و خالق و قدیم است ؟
  • به اعتقاد معتزله ، کلام الهى مخلوق و حادث است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن کف است . در مقابل ، تمام اصحاب حدیث و عامه اهل سنت ، به قدیم بودن قرآن اعتقاد داشتند. ماءمون به تشویق و حمیات معتزله ، دستورى صادر کرد که بر طبق آن معتقدان به قدم قرآن باید تاءدیب مى شدند. در پى همین فرمان افراد زیادى ، از جمله احمد بن حنبل پیشواى اهل حدیث ، به زندان افتادند و شکنجه ها دیدند. این وضعیت تا زمان متوکل ، که دشمن معتزله و حامى اصحاب حدیث بود، ادامه داشت ؛ در عهد وى معتزله به شدت در فشار قرار گرفتند و کتابهایشان طعمه حریق گردید. با یان همه ، هر چند معتزله به عنوان یک فرقه سازمان یافته ، در گیرودار مبارزات منقرض ‍ شد، ولى اندیشمندان و طرفداران این فرقه در گوشه و کنار جهان اسلام تا سده ها پایدار ماندند. مکتب اعتزال در بصره به وجود آمد و رشد کرد. اما در اواخر سده دوم هجرى ، بشر بن معتمر (م . 210 ه‍ ق ) که یکى از دانش ‍ آمووختگان مدرسه بصره بود، به بغداد سفر کرد و مدرسه معتزله بغدا را تاءسیس کرد و به ترویج اصول مکتب اعتزال در بغداد همت گماشت ، ضمن ، آنکه در برخى جزئیات با آراى بزرگان بصره مخالفت کرد. بشر به شیعه گرایش داشت . و مى توان گفت که در مجموع ، معتزله بغداد بیش از معتزله بصره به عقاید شیعه نزدیک است . از متکلمان برجسته بصره ، مى توان از ابوعلى جبائى (204 - 235 ه‍ ق ) و فرزندش ابوهاشم جبائى (277 - 321 ه‍ ق ) و قاضى عبدالجبار (224 - 415 ه‍ ق ) نام برد و محمد اسکافى (م . 240 ه‍ ق ) ابوالحسین خیاط (م .311 ه‍ ق ) و ابوالقاسم بلخى معروف به کعبى (273 - 317 ه‍ ق ) از جمله بزرگان معتزله بغداد هستند.
  • روش کلامى معتزله...
  • در اندیشه معتزله ، عقل و احکام عقلى نقشى اساسى و تعیین کننده در کشف و استنباط عقاید دینى و نیز اثبات و دفاع از این عقاید بر عهده دارد. در این روش هر مساءله اى را باید بر خرد آدمى عرضه کرد و تنها با یافتن توجیهى عقلانى براى آن ، قابل پذیرش خواهد بود. مبنا و اساس این مکتب بر آن است که ((همه معارف اعتقادى معقول است ))(146) و جایى براى تعبد در عقاید وجود ندارد. معتزله ، مانند دیگر متکلمان به نقل نیز رجوع مى کردند، اما مفاد و محتواى نصوص دینى تنها در صورت توافق با عقل قابل قبول بود؛ در غیر این صورت به تاءویل و توجیه نصوص ‍ مى پرداختند.(147) به سخن دیگر، نقش نقل در مکتب اعتزال ، تاءیید و ارشاد به حکم عقل است و خود به تنهایى منبع مستقلى محسوب نمى شود. معمولا این مبنا در قالب قاعده معروف معتزله ((الفکر قبل ورود السمع )) بیان مى شود. برخى از معتزله تا آنجا پیش رفتند که همه واجبات را عقلى دانسته ، بر آن شدند که عقل حسن و قبح همه افعال را درک مى کند.(148)
  • زیاده روى معتزله در عقل گرایى ، عمدتا به این سبب بود که آنان در صف مقدم جدال و پیکار عقلى با زنادقه و مخالفان دین قرار داشتند و دائما با آنان مناظره مى کردند؛ از این رو براى تحکیم عقاید دینى به وسیله ادله عقلى عرضه اصول اسلامى به گونه اى که مورد پسند همگان قرار گیرد، تلاش بسیار کردند. این کار به تدریج موجب شد تا آنان روشى را که در مقام دفاع به کار مى گرفتند، به مقام استنباط و استخراج معارف دینى نیز سرایت دهند و نقش اصلى و تاءسیسى را به عقل و مبادى عقلانى واگذار کنند.
  • عقاید معتزله...
  • متکلمانى که به معتزله شهرت یافته اند، داراى اندیشه هاى گوناگونى هستند و در بسیارى از موضوعات کلامى با یکدیگر اختلاف نظر دارند. همین مطلب باعث شده است که این گمان پدید آید که معتزله یک مکتب خاص ‍ نیست ، بلکه تنها یک روش کلامى است که در آن بر عقل و مبادى عقلى تکیه مى شود.(149) امام بسیارى از محققان (150) و نیز خود معتزله ، چنین اعتقادى ندارند و اعتزال را مکتب یگانه اى مى دانند که مانند دیگر فرقه ها، در میان پیروانش عقاید مشترک و نیز پاره اى اختلاف نظرها وجود دارد. معتزله براى اثبات این مطلب معمولا پنج اصل را به عنوان عقاید مشترک و ملاک معتزلى بود ذکر کرده اند و حتى کتابهایى با همین عنوان نوشته اند. براى مثال ، مى توان از کتابهاى الخمسة الاصول از ابوالهذیل علاف ، الاصول الخمسه نوشته جعفر بن حرب و شرح الاصول الخمسة از قاضى عبدالجبار نام برد.
  • به نظر مى رسد که در زمان پایه گذارى مکتب اعتزال به دست واصل بن عطا، ملاک معتزلى بودن صرفا اعتقاد به منزلة بین المنزلتین بود،(151) اما به تدریج و در طول زمان ، اعتقاد به چهار اصل دیگر، یعنى توحید، عدل ، وعد و وعید، امر به معروف و نهى از منکر، نیز بر فهرست عقاید معتزله افزوده شد و از ویژگیهاى این مکتب به شمار آمد. به دلیل اهمیت این پنج در اندیشه معتزله به شرحى کوتاه در این خصوص مى پردازیم :
  • 1. توحید: توحید مراتب و معانى گوناگونى دارد که مهمتر از همه توحید ذاتى ، توحید صفاتى و توحید افعالى است . توحید ذاتى ؛ به این معنا است که ذات پروردگار یگانه است و مثل و مانند ندارد. توحید ذاتى مورد قبول همه فرقه هاى اسلامى است ، اما درباره توحید صفاتى و توحید افعالى در میان متکلمان اختلاف نظر جدى وجود دارد. معتزله بر خلاف اشاعره ، معتقد به توحید صفاتى و منکر توحید افعالى اند. در بحث عدل و نیز در بررسى عقاید اشاعره به توحید افعالى خواهیم پرداخت و در اینجا تنها توحید صفاتى را بررسى مى کنیم :
  • شهرستانى درباره اعتقاد معتزله به توحید صفاتى مى گوید: این سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اکتفا مى کرد که لازمه اثبات صفات قدیم براى خدا تعدد خدایان است (یعنى لازمه پذیرفتن توحید ذاتى ، توحید صفاتى است ). بعدها پیروان واصل در توضیح عقیده او بیان داشتند که معناى توحید صفاى ، انکار مطلق صفات نیست ، بلکه مراد، انکار صفات زاید بر ذات الهى و در نتیجه عینیت همه صفات با ذات اوست .(152)
  • در واقع معتزله با این نظریه در صدد رد اعتقاد اصحاب حدیث ، مبنى بر اثبات صفات زاید بر ذات بودند. اگر چه انکار این نوع صفات مورد اتفاق معتزله بود، اما در فروع و جزئیات این مساءله تفاسیر مختلفى از سوى معتزلیان مطرح شده است که مهمترین آنها عبارت اند از:
  • نظریه واصل بن عطا که صرفا به انکار صفات زاید بر ذات مى پرداخت و تحلیل بیشترى از واقعیت صفات الهى ارائه نمى کرد.
  • نظریه ابوالهذیل علاف که تحلیل مساءله صفات ، به عینیت صفات الهى با ذات او رسید. گفتارى که از ابوهذیل در این باره نقل شده چنین است : ((ان البارى تعالى عالم بعلم و علمه ذاته )) بنابراین تقریر، صفات الهى ، مثل علم ، مورد پذیرش است ، اما این صفات چیزى غیر از ذات نبوده ، بلکه عین ذاتند.(153)
  • نظریه ابوعلى جبائى که به انکار صفات و نیابت ذات از صفات باور داشت و در بیان نظر خویش مى گفت : ((البارى تعالى عالم لذته ؛)) یعنى خداوند براى عالم بودن به صفت علم نیازى ندارد بلکه او به ذات خویش عالم است و جاهل نیست .(154)
  • نظریه ابوهاشم جبائى که بر خلاف پدرش ابوعلى ، صفات الهى را پذیرفت ، ولى آنها را احوال دانست . این نظر را مى توان حد وسطى میان نظریه انکار صفات زاید بر ذات خدا(معتزله ) و نظریه اثبات صفات زاید بر ذات (اصحاب حدیث ) قلمداد کرد. ابوهاشم بر آن بود که عالم بودن خدا به معناى اثبات حالتى به نام علم است و ((حال )) صفتى است که نه موجود است و نه معدوم ، نه معلوم است و نه مجهول ، یعنى حال به تنهایى قابل شناخت نیست ، بلکه همیشه همراه با ذاتى شناخته مى شود. اثر حال این است که شخص را از اشخاص دیگر جدا مى کند. اگر حال را موجود بدانیم نظریه ابوهاشم به راءى صفاتیه باز مى گردد که بر آن اساس صفات زاید بر ذات اثبات مى شود و اگر حال را معدوم بدانیم این نظریه به انکار صفات زاید بر ذات مى گراید که از سوى دیگر معتزلیان بیان شده است . نظریه ابوهاشم آن گاه از دیگر آرا متمایز خواهد شد که احوال نه موجود باشند نه معدوم ، گرچه در این فرض اشکالات متعددى از جمله لزوم ارتفاع نقیضین مطرح خواهد شد.(155)
  • 2. عدل : هیچ یک از فرقه هاى اسلامى منکر عدل به عنوان یکى از صفات الهى نیستند.(156) اختلاف متکلمان بیشتر در تفسیرى است که از این مفهوم صورت مى پذیرد. تفسیر معتزله و امامیه ، بر اساس بینشى است که درباره حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند که افعال در ذات خویش ، صرف نظر از دستور شرع ، خوب باید هستند و عقلل آدمى نیز قادر است دست کم در پاره اى موارد، این حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند که افعال در ذات خویش ، صرف نظر از دستور شرع ، خوب یابد هستند و عقل آدمى نیز قادر است دست کم در پاره اى موارد، این حسن و قبح را دریابد. بنابراین عدل از کارهاى خوب و واجب است و ظلم از کارهاى بد و ناشایست است . از سوى دیگر چون خداوند از هر گونه امر قبیح و ناروا مبر است ، پس ‍ لزوما کارهایش بر طبق عدل است و هر چه عقل مصداق طلم تشخیص ‍ دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزله از این تفسیر به نتایج متعددى رسیدند؛ از جمله مى توان به انکار جبر و اثبات اختیار براى انسان و رد توحید افعالى اشاعره - به این معنا که خداوند فاعل همه اعمال است - اشاره کرد.(157)
  • از نظر معتزله ، یکى دیگر از لوازم عدل ، رد تکلیف مالا یطاق و عذاب کردن اطفال مشرکان بر اثر گناه پدران است . در مباحث آینده خواهیم دید که هیچ یک از این لوازم مورد پذیرش اشاعره نیست .
  • 3. منزلة بنى المنزلتین : معتزله در مقابل خوارج و مرجئه معتقدند که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤ من ؛ بلکه منزلت و مقامى بین کفر و ایمان دارد (توضیح این نظریه قبلا گذشت ).
  • 4. وعد و وعید: ((وعد)) به معناى نوید به پاداش است و ((وعید)) به معناى تهدید به کیفر و عذاب است . به عقیده معتزله ، خداوند همان گونه که خلف وعده نمى کند (این مطلب مورد اجماع همه مسلمانان است )، خلف وعید نیز از او سر نمى زند. بنابراین تمام تهدیددها و کیفرهایى که درباره کافران و فاسقان در قرآن و روایات آمده است ، در روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و محال است که خداوند آنها را ببخشد، مگر آنکه در دنیا توبه کرده باشند.
  • 5. امر به معروف و نهى از منکر: این اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرایط آن است . خوراج براى امر به معروف و نهى از منکر شرط و حدى نمى شناختند، اما برخى از اصحاب حدیث ، مانند احمد بن حنبل ، آن را صرفا در محدوده قلب و زبان مى پدیرند، نه در محدوده عمل و قیام مسلحانه . معتزله براى امر به معروف و نهى از منکر شروطى مانند احتمال تاءثیر و عدم مفسده ، قائلند؛ اما آن را به قلب و زبان محدود نمى کنند و بر این باورند که اگر منکرات شایع شود یا حکومت ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است تا قواى لازم را فراهم کنند و بر فساد و ستم بشورند.
  • همان طور که مى بینیم از پنج اصل معتزله ، تنها دو اصل - توحید و عدل - از اصول مهم اعتقادى اند، اما دو اصل دیگر - وعد و وعید و منزلة بین المنزلتین - از فروع اعتقادى به حساب مى آیند و امر به معروف و نهى از منکر جزء تکالیف عملى است و باید در فقه به آن پرداخت . قاضى عبدالجبار معتقد است که اصول معتزله از آن رو منحصر در پنج اصل مذکور است که تمام مخالفان دست کم در یکى از این اصول با ایشان اختلاف دارند.(158) به بیان دیگر، این پنج اصل هم وجه اشتراک معتزله است و هم اختلاف و امتیاز آنان را از سایر فرق نشان مى دهد.
  •  برگرفته از سایت کانون گفتگوی قرآنی

  • [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 9:26 صبح ] [ علی فغانی ]
    .: Weblog Themes By Iran Skin :.

    درباره استاد فغانی

    مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
    نویسندگان وبلاگ :
    محمد مهدی فغانی[208]
    محمدرضا محمدی[167]
    رضا اشرفی[66]
    مهدی احمدی[71]

    علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
    آمار بازدید

     

    بازدید امروز: 428
    بازدید دیروز: 128
    کل بازدیدها: 1483415
    ابزار جستجو



    در این وبلاگ
    در کل اینترنت
    تقدیم به روح پاک استاد