ادامه آشنایی با فرق ومذاهب (2) جهمیه به پیروان جهم بن صفوان سمرقندى (م 128 هق ) گفته مى شود. جهم شاگرد جعد بن درهم (م 124 هق ) بوده است و ظاهرا بسیارى از عقاید خویش از جمله عقیده جبر را از او گرفته است . نقل شده که جعد بن درهم نیز عقاید خود را از یک یهودى اخذ کرده است . برخى جعد را فردى گمراه و ملحد دانسته اند که به سبب عقاید کفر آمیزش تحت تعقیب بنى امیه قرار گرفته است و سرانجام توسط خالد بن عبدالله القسرى دستگیر و در عید قربان ، به عنوان قربانى سر بریده شد.(61) گزارش دیگرى در دست است که جعد در قیام یزید بن مهلب ازدى علیه یزید بن عبدالملک اموى شرکت جسته است . (62) بر طبق این گزارش ، احتمال اینکه کشته شدن جعد انگیزه سیاسى داشته است ، وجود دارد.
جهم بن صفوان نیز در قیام حارث بن سریج علیه نصر بن سیار حاکم خراسان شرکت کرد و به دست سلم بن احوز مازنى در مرو به قتل رسید. ظاهرا کشته شدن او به همین جهت بوده نه به دلیل آراى مذهبى او. پس از این مقدمه ، هم اینک باید به بررسى عقاید جهم و اصول فکرى جهمیه بپردازیم .
1.ارجاء: ایمان ، تنها معرفت به خداست و کفر، تنها جهل به اوست . کسى که خدا را بشناسد اما به زبان و گفتار خدا را انکار کند کافر نیست . بنابراین ، اقرار و اعمال خارج از ایمان و متاءخر از آن است . این عقیده همان اعتقاد به ارجاء است .
2.جبر: شهرستانى عقیده او در زمینه جبر چنین توصیف مى کند: انسان بر هیچ چیز قادر نیست و در افعالش مجبور است . او قدرت و اراده و اختیار ندارد. همان طور که خداوند چیزهایى در جمادات خلق مى کند، افعالى را نیز در انسان خلق مى کند و نسبت دادن افعال به انسان مانند نسبت افعال به جمادات مجازى است ، چنانکه مى گوییم : درخت ثمر داد، آب جارى شد، سنگ حرکت کرد و خورشید طلوع و غروب کرد. از سوى دیگر ثواب و عقاب نیز مانند خود افعال جبرى است ، چنان که تکلیف نیز جبرى است .
3.نفى صفات الهى : خداوند را نمى توان به صفتى توصیف کرد که مخلوقات را مى توان به آنها وصف کرد. بنابراین نمى توان خدا را موجود، شى ء، عالم و حى نامید. خداوند را تنها با صفاتى چون قادر، فاعل و خالق که مختص خداست مى توان توصیف کرد.
4.خلق قرآن : کلام خدا حادث است و قدیم نیست . بنابراین ، قرآن که کلام الهى است حادث و مخلوق مى باشد.
5.حدوث علم الهى : علم خدا به امور حادث و مخلوق ، حادث است .
6.نفى رؤ یت خدا: خداوند را حتى در روز قیامت نیز نمى توان دید.
7.فناى بهشت و جهنم : پس از آنکه بهشتیان و دوزخیان در بهشت یا جهنم وارد شدند و پاداش و عذاب دیدند، بهشت و جهنم از بین خواهند رفت . (63)
چکیده
1.جبریه به دو دسته خالصه و متوسطه تقسیم مى شوند. گروه نخست براى انسان هیچ قدرتى قائل نیست و همه را به خدا نسبت مى دهد و گروه دوم براى آدمى قدرت را اثبات مى کند ولى آن را در فعل موثر نمى داند.
2.اینکه عقیده به جبر در چه زمانى در میان مسلمانان مطرح شده روشن نیست ولى در قرن اول هجرى گروههایى با عقیده به جبر یافت شده اند. در کتب فرق و مذاهب اولین فرقه اى که به نام جبریه نامیده شده مرجئه جبریه هستند. و تنها فرد معتقد به ارجاء و جبر که آراى او در دست است جهم بن صفوان است و جهمیه همان گروهى اند که جبریه خالص و محض اند.
3.عقاید مهم جهمیه از این قرار است :
الف ) شناخت خدا براى ایمان کافى است و اقرار و عمل خارج از ایمان است .
ب ) انسان مجبور است و اراده و اختیارى از خود ندارد.
ج ) خداوند را نمى توان به صفتى از صفاتى که مخلوقات را به آن توصیف مى کنیم توصیف کرد.
د) کلام خدا حادث است و مخلوق .
ه) علم خدا به امور حادث ، حادث است .
و) خداوند را حتى در قیامت هم نمى توان دید.
ز) بهشت و جهنم ابدى نیستند.
پرسش
1.اقسام جبریه را بیان کنید و مصادیق هر گروه را مشخص نمایید.
2.اعتقاد به جبر از چه زمانى پدید آمد.
3.عقاید مهم جهمیه را بیان کنید.
بخش دوم : شیعه:
شیعه در لغت ، به معناى پیروان و یاران است و بر مفرد و تثنیه و جمع و نیز بر مذکر و مؤ نث به طور یکسان اطلاق مى شود.(64) در اصطلاح ، شیعه به پیروان على علیه السلام گفته مى شود که معتقد به امامت و خلافت بلافصل او از طریق ((نصب )) و ((نص )) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هستند.(65)
درباره زمان پیدایش شیعه سخنان بسیارى گفته اند، اما به نظر مى رسد شیعه ، به همان معناى مذکور، در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز مطرح بوده است و تعبیر ((شیعة على )) بارها در سخنان آن حضرت به کار رفته است . البته وضعیت شیعه در زمانهاى مختلف به یک صورت نبوده است . اما عنصر اساسى براى تشیع که اعتقاد به امامت على علیه السلام از طریق نص است از ابتداى اسلام و در همه دوره ها در میان شیعه دیده مى شود.
6 - ادوار شیعه
همان گونه که بیان شد، نخستین دوره حیات شیعه ، زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است . نوبختى مى گوید: ((شیعه ، نخستین فرقه اسلامى است ؛ آنان پیروان على علیه السلام و معتقدان به امامت او بودند که در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله و پس از آن وجود داشتند. اولین کسانى که در اسلام به اسم شیعه نامیده شدند مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن یاسر بودند.))(66)
در کتابهاى معتبر شیعه و سنى احادیثى نقل شده است که در آنها پیامبر صلى الله علیه و آله با صراحت از ((شیعه على )) نام برده اند. براى نمونه ، سیوطى ، دانشمند بزرگ اهل سنت در تفسیر آیه شریفه ((ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة )) (بنیه : 7) سه حدیث از آن حضرت نقل کرده است که در آنها مصداق آیه مذکور على علیه السلام و شیعه او معرفى شده اند. (67) شیخ مفید نیز چند حدیث از پیامبر صلى الله علیه و آله به این مضمون که ((على که شیعه او رستگار مى باشند))، نقل کرده است . (68) در منابع دیگر نیز این گونه احادیث نقل شده است . (69) بر این اساس مفهوم تشیع توسط خود پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح شد و ایشان بذر شیعه را در حوزه تفکر اسلامى نشاند و آن را پرورش داد.
ممکن است این سؤ ال مطرح شود که با وجود پیامبر، همه مسلمانها از ایشان پیروى مى کردند و شیعه او بودند، بنابراین معناى شیعه على چه معنا و مفهومى داشت ؟ در پاسخ باید گفت : پیامبر با تعریف و تمجید از شیعه على علیه السلام ، در واقع شیعه على را شیعه خود معرفى مى کند. به دیگر سخن ، ایشان درصدد بیان این مطلب هستند که هر کس از من پیروى کند؛ باید از على پیروى کند، چه در این زمان چه پس از من . شاهد این مطلب ، آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله در برخى احادیث پس از تمجید از شیعه خود، خطاب به على علیه السلام مى فرمایند: ((امام شیعه من تو هستى )). (70) در احادیث دیگر، پیامبر صلى الله علیه و آله ، على علیه السلام را خطاب قرار مى کنند و از عبارت ((شیعتنا)) یعنى شیعه پیامبر و على علیه السلام استفاده مى کنند. (71) در حدیث دیگر پیامبر تعبیر ((شیعتى و شیعة اهل بیتى )) را به کار مى برند.(72)
اصولا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از همان ابتداى تبلیغ عمومى خویش تا پایان عمر بارها على علیه السلام را به عنوان جانشین خویش و امام مسلمانان پس از خود معرفى فرمودند.
براى مثال ، در آغاز بعثت پس از نزول آیه ((و انذر عشیرتک الاقربین )) (شعراء: 214) صریحا على بن ابى طالب را وصى و وارث خویش خواندند. (73) در این رویداد، پیامبر صلى الله علیه و آله نخستین سنگ بناى تشیع را پایه ریزى کردند و پس از آن همواره و در هر مناسبتى به تکمیل این بنا مى پرداختند تا اینکه اندکى قبل از وفاتشان در واقعه غدیر خم در برابر انبوهى از مسلمانان از حج برگشته ماءموریت خویش را در این زمینه به کمال رساندند و فرمودند: ((من کنت مولاه فهذا (على ) مولاه )). این واقعه را صدها صحابى پیامبر و تابعین آنها نقل کرده اند که در کتابهاى حدیثى شیعه و سنى نقل شده است . (74)
مرحله دوم حیات شیعه ، پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله آغاز مى شود. هنگامى که على علیه السلام و بنى هاشم و گروهى از بزرگان اصحاب مشغول مراسم خاک سپارى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند، گروهى از مهاجرین و انصار در سقیفه بنى ساعده جمع شدند و به نزاع بر سر خلافت پیامبر پرداختند، انصار کسى را معرفى مى کرد و مهاجرین فرد دیگرى را، تا اینکه بدون مشورت با امت اسلامى و بزرگان اصحاب پیامبر که در راءس آنها امام على علیه السلام قرار داشت ، بر خلافت ابوبکر توافق کردند. على علیه السلام پس از انجام مراسم تدفین درصدد پس گرفتن حق خویش برآمد. مسعودى نقل مى کند که پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله و حادثه سقیفه ، على علیه السلام و ((شیعه او)) گرد هم جمع شدند. (75) اینان همان گروهى هستند که در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله ((شیعه على )) خوانده مى شدند و در راءس آنها مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن یاسر بودند. اما وحشت و غوغایى که پس از بیعت با ابوبکر در میان مسلمانان ایجاد شد، مانع از حمایت آنها از على علیه السلام گردید و او دریافت که اگر حق خویش را طلب کند، جنگ و خونریزى در میان مسلمانها باعث نابودى اسلام و بازگشت مردم به جاهلیت خواهد شد. از این رو او و شیعیانش از مطالبه حق خلافت چشم پوشى کردند، اما شیعه على علیه السلام که توصیه هاى پیامبر صلى الله علیه و آله درباره پیروى از على علیه السلام را به خاطر داشتند، در همه حوادث به او چشم دوخته بودند و گاه در موارد ضرورت به پیروى از او با حاکمان وقت همکارى مى کردند. و گاه در سکوت و عزلت در انتظار فرصت مناسب بودند. در این دوره تشیع نسبت به دوره قبل فعلیت بیشترى یافت زیرا در مرحله اول ، شیعه تنها به امامت على علیه السلام پس از پیامبر صلى الله علیه و آله اعتقاد داشتند اما پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ، على علیه السلام امام و پیشواى شیعیان بود و آنها با اشاره حضرتش در امور سیاسى و اجتماعى و جنگها مشارکت مى کردند، گذشته از اینکه در تفسیر و عقاید و احکام فقهى از او پیروى مى کردند و بهره مند مى شدند.
دوره سوم ، پس از قتل عثمان و به خلافت رسیدن امام على علیه السلام آغاز مى شود. در این دوره امامت على علیه السلام ظهور و بروز بیشترى یافت و بعد ولایت سیاسى امام نیز تحقق یافت و در نتیجه شیعه نیز در حاکمیت سیاسى نقش بیشترى یافت .(76)
پس از شهادت امام على علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام دوره حیات شیعه در عصر امویان فرا مى رسد که سخت ترین مرحله براى شیعیان بود. در این دوره خطیبان به دستور بنى امیه به امام اول شیعیان دشنام مى دهند و شیعیان بیشترین آزار و شکنجه و قتل و غارت متحمل گشتند. در همین دوره است که قیام حسین بن على علیه السلام در سال 61 هجرى بر علیه یزید بن معاویه رخ مى دهد و فرزند دختر پیامبر صلى الله علیه و آله همراه تعدادى از شیعیان خاص خویش به شهادت مى رسند. پس از شهادت حسین علیه السلام قیامهایى به خونخواهى او و یارانش رخ داد که از همه مهمتر قیام توابین در سال 64 و قیام مختار در سال 66 بود. مختار با جلب حمایت محمد حنیفه ، فرزند امام على علیه السلام ، شیعه را گرد خویش جمع کرد و آنان را براى گرفتن انتقام خون حسین علیه السلام و یارانش سازماندهى کرد. او قاتلان اهل بیت علیه السلام و شیعیان آنان در کربلا را یکى پس از دیگرى از دم تیغ گذراند و سر ابن زیاد را براى امام سجاد علیه السلام فرستاد. نقل شده است که او پس از جلب حمایت محمد حنیفه او را امام مهدى معرفى کرد. (77) و به این ترتیب نخستین انشعاب در شیعه پدید آمد. به پیروان مختار کیسانیه مى گویند، چون اسم اصلى مختار کیسان بود. مهمترین اعتقاد کیسانیه این بود که پس از امام على علیه السلام یا پس از امام حسن و امام حسین علیه السلام ، به امامت محمد حنیفه معتقد بودند واو را مهدى موعود مى دانستند. کیسانیه خود به فرقه هاى فرعى تر منشعب شدند. (78)
یکى دیگر از قیامهایى که به پیدایش فرقه اى دیگر در میان شیعه انجامید، قیام زید فرزند امام سجاد علیه السلام است که بر ضد بنى امیه صورت گرفت . او بر علیه هشام بن عبدالملک حاکم اموى قیام کرد و سرانجام به شهادت رسید. آن دسته از پیروان زید که او را به امامت قبول داشتند و عقاید خاصى داشتند، به زیدیه مشهور شدند، که در بحث از زیدیه در این باره بحث خواهیم کرد.
سومین انشعاب ، در زمان امام صادق علیه السلام رخ داد؛ گروهى از پیروان امام صادق علیه السلام اسماعیل فرزند ارشد ایشان و برادر امام موسى کاظم علیه السلام را به عنوان امام هفتم پذیرفتند و به تدریج عقاید خاصى را مطرح کردند که به اسماعیلیه معروف شدند. در ادامه ، این فرقه مورد بحث قرار خواهد گرفت . اما اکثریت شیعه سلسله امامان را تا آخرین امام معصوم یعنى امام دوازدهم ، مهدى موعود (عج ) پذیرفتند اینان شیعه اثنى عشریه یا امامیه نامیده مى شدند.
در اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان که بخشى از زمان امامت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام ، را شامل مى شود، به دلیل ضعف این دو حکومت ، فشار بر امامان و شیعیان آنها کمتر شد و در همین فرصت اندک بود که آن دو بزرگوار، معارف و احکام شیعه را که در واقع ریشه در تعلیمات قرآن و سنت نبوى داشت ترویج و تبلیغ کردند. پس از قدرت یافتن عباسیان فشار بر شیعه از سر گرفته شد، گرچه در زمان برخى از حاکمان عباسى چون امین و ماءمون شیعه از آزادى بیشترى برخوردار بودند. اندکى پس از غیبت کبرى ، یعنى از اوایل قرن چهارم ، تا اواخر قرن پنجم که خاندان آل بویه (خاندان آل بویه ) در دستگاه عباسى نفوذ کردند و از مناصب مهم حکومتى بهره مند شدند، شیعه در بیان عقاید و آراى خویش آزادى عمل داشت .
آل بویه خود یکى از خاندان فرهیخته شیعه بودند و دانشمندان فراوانى را به جامعه اسلامى عرضه کردند. بسیارى از متکلمان و فقیهان شیعه در همین زمان پدید آمدند که از جمله آنها مى توان از شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضى و شیخ طوسى نام برد. حکومت حمدانیان در قرن چهارم در سوریه و حکومت فاطمیین در قرنهاى چهارم تا ششم در مصر، که هر دو شیعى مذهب بودند باعث گردید تا مذهب بودند باعث گردید تا مذهب تشیع در این مناطق گسترش بسیارى یابد. اما با روى کار آمدن حکومت ایوبیان در قرن ششم و تسلط آنان بر مصر سخت گیرى و کشتار شیعیان و نابود کردن آثار و کتب آنان بار دیگر آغاز شد. پس از سقوط حکومت عباسى و روى کار آمدن حکومت مغول ، بویژه در دوره حکومت سلطان محمد خدابنده ، مذهب شیعه رواج یافت . بزرگانى چون محقق حلى ، علامه حلى و خواجه نصیر الدین طوسى در همین زمان مى زیسته اند.
پس از اینکه حکومت مغول منقرض شد در ایران حکومت ملوک الطوایفى برقرار گردید و هر منطقه توسط یک طایفه و گروه اداره مى شد، تا اینکه شاه اسماعیل صفوى با برانداختن حکومت طوایف ، بر سرتاسر ایران و حتى بخشى از عراق چیره گشت .
شاه اسماعیل و دیگر حاکمان صفوى مذهب شیعه داشتند و مهمترین و قدرتمندترین حکومت شیعى در عصر غیبت توسط آنان ایجاد شد. شاه اسماعیل مذهب رسمى را شیعه اعلام کرد و در ترویج آن کوششهاى بسیار نمود. دانشمندان بزرگى چون شیخ بهایى ، میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانى و علامه مجلسى در همین زمان مى زیسته اند. اما در همین زمان دولت عثمانى بر دیگر سرزمینهاى اسلامى تسلط داشت و همان سیره امویان نسبت به شیعه را از سر گرفت . عثمانیها هزاران نفر از اهالى ترکیه و سوریه را به جرم شیعه بودن از دم تیغ گذراندند و فقیهانى چون شهید ثانى را به شهادت رساندند و همان کار ایوبیان در مصر را در مناطق دیگر شیعه نشین تکرار کردند. بدین سان مذهب شیعه که زمانى در سوریه و مصر و بخشى از ترکیه رواج عام داشت ، از آن مناطق رخت بربست و بسیارى از شیعیان ترکیه و سوریه از ترس حکومت عثمانى به مناطق کوهستانى هجرت کردند که هم اینک نیز با عنوان علویان در آن مناطق زندگى مى کنند.(79)
فرقه هاى شیعه...
در کتابهاى فرق و مذاهب ، فرقه هاى فرعى متعددى براى شیعه ذکر کرده اند که اکثر آنها جعلى است . بسیارى از این فرقه ها به نام یک عالم یا متکلم شیعى است که اختلافات جزئى با یکدیگر داشته اند. مهمترین فرقه هایى که براى شیعه ذکر شده است عبارت اند از: غلات ، کیسانیه ، زیدیه ، اسماعیلیه و امامیه . غلات به الوهیت على علیه السلام قائل بودند، در نتیجه آنان اصولا مسلمان نیستند و نباید در میان فرق اسلامى ذکر شودند. در مورد کیسانیه باید گفت آنان در اصل گروهى سیاسى بودند که درصدد انتقام خون سیدالشهداء علیه السلام و یارانش برآمدند و ماءموریت خود را به خوبى انجام دادند.
طرح مساءله امامت و مهدویت محمد حنفیه توسط مختار، اگر صحت داشته باشد، ظاهرا ابزارى ، هر چند ناپسند، براى جلب حمایت شیعیان بوده است . گذشته از اینکه کیسانیه فرقه اى انقراض یافته است و اهمیت مذهبى چندانى ندارد. بنابراین اگر بخواهیم فرق و مذاهب مهم و موجود شیعه را مورد بحث قرار دهیم ، باید امامیه ، زیدیه و اسماعیلیه مورد بحث قرار گیرد. در مورد کیسانیه به همان مقدار ذکر شده اکتفا مى کنیم و غلات را در فصلى جداگانه مطرح مى کنیم . از این میان اکثریت شیعه ، گروهى هستند که غیر از امام على علیه السلام به دیگر امامان معصوم یعنى امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و نه فرزند معصوم علیه السلام او نیز معتقدند. اینان ((شیعه اثنى عشریه )) یا ((امامیه )) نامیده مى شوند. هر چند امروزه در میان ما وقتى کلمه ((شیعه )) ذکر مى شود، امامیه به ذهن خطور مى کند، اما تعریف اصطلاحى شیعه (گروهى که به امامت بلافصل على علیه السلام از طریق نص معتقدند) شامل زیدیه و اسماعیلیه نیز مى شود. از این رو در این کتاب ، همچون سایر کتابهاى این رشته ، منظور از شیعه همین اصطلاح عام است و در مورد شیعه دوازده امامى ، اصطلاح ((امامیه )) به کار مى رود.
چکیده...
1. به پیروان على علیه السلام که معتقد به امامت بلافصل او از طریق ((نصب )) و ((نص )) پیامبر (ص ) هستند شیعه گفته مى شود. این اصطلاح در زمان پیامبر هم مطرح بوده و تعبیر ((شیعة على )) به کار رفته است .
2. نخستین دوره حیات شیعه ، زمان حیات پیامبر (ص ) است . روایات متعددى در نزد شیعه و سنى هست مبنى بر این اینکه عبارت ((شیعة على )) توسط پیامبر (ص ) رواج یافته است . کما اینکه پیامبر اکرم (ص ) در طور عمر خویش بارها على علیه السلام را بع عنوان جانشین خویش معرفى فرمودند که اولین دفعه پس از نزول آیه ((و انذر عشیرتک الاقرین )) بود. در پایان عمر ایشان هم که واقعه غدیر خم اتفاق افتاد این معرفى تکرار شد.
3. مرحله دوم حیات شیعه مربوط به پس از وفات پیامبر (ص ) است . در حالى که عده اى در سقیفه مشغول تعیین خلیفه بودند شیعیان على علیه السلام با اعتقاد به جانشینى او گرد او جمع آمدند که در راءس آنها مقداد، سلمان ، ابوذر و عمار قرار داشتند لکن به جهت حفظ اسلام سکوت اختیار نمودند و با حاکمان وقت همراهى کردند.
4. دوره سوم پس از قتل عثمان و به خلاف رسیدن على علیه السلام شروع مى شود. در این دوره امامت على علیه السلام فعلیت بیشترى یافت و شیعه در حاکمیت سیاسى هم نقش پیدا کرد. پس از شهادت على علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام دوره حیات شیعه در عصر اموى آغاز مى شود که سخت ترین دوره حیات شیعه است . شیعیان در این دوره متحلم آزار و شکنجه و قتل و غارت مى شوند و در همین زمان است که قیام کربلا اتفاق مى افتد.
5. اولین اختلاف در شیعه زمانى اتفاق افتاد که مختار که به خونخواهى امام حسین علیه السلام قیام کرده بود محمد حنفیه را به عنوان امام مهدى (عج ) معرفى کگرد و در اینجا اولین انشعاب در شیعه پیدا شد. به پیروان مختار و این اعتقاد کیسانیه مى گویند.
برگرفته از سایت کانون گفتگوی قرآنی
[ سه شنبه 89/6/2 ] [ 9:17 صبح ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |