در طول اعصار و قرون، حکومت ها و دولت هاى زیادى روى کار آمده و چند صباحى بر مردم حکومت کرده و بعد هم از بین رفته اند، به طورى که اثرى از آن ها بر جاى نمانده و اگر در مواقعى یادى هم مى شود، براى این است که مایه عبرت دیگران شود. اما در این میان، حکومت هایى هم بوده اند که على رغم گذر قرن ها هنوز هم بر سر زبان هایند و با تمام تلاشى که براندازان انجام داده اند، ره به جایى نبرده اند. حکومت امام على(ع) یکى از این حکومت ها است که شیفتگان زیادى داشته و دارد و هنوز که هنوز است، بعد از گذشت سالیان متمادى هرجا سخن از عدالت به میان مى آید، عدالت على(ع) در ذهن ها تداعى مى شود. على(ع) حاکمى بود که خود را از مردم و مردم را نیز از خود مى دانست. در پیاده کردن عدالت و احکام خدا هیچ هراسى نداشت و عقیده داشت عدالت در رأس همه برنامه ها است. او معتقد بود اگر این اصل از میان برداشته شود، سودجویان و فرصت طلبان به دستگاه حکومت راه یافته و فساد و تباهى آن را فرامى گیرد. امیرمؤمنان رهبرى بى نظیر بود که احکام خدا را با شیواترین بیان، ابلاغ و در مقام عمل به عالى ترین وجهى پیاده مى کرد. او فقط رضایت حق را در نظر داشت. جایگاه مردم در حکومت امام على(ع) در هر حکومتى، مردم به دو دسته اکثر و اقل تقسیم مى شوند که همیشه اکثر عظیم جامعه را توده مردم تشکیل مى دهند. این عده معمولاً از امکانات رفاهى کمترى برخوردارند، اما در مقابل گروه اندک دیگرى هستند که از امکانات مادى و رفاهى فراوانى برخوردارند و براى خود به دلایل غیر موجه شخصیت و امتیازى خاص نسبت به عامه مردم قائلند. هر حاکمى باید طورى رفتار کند که بتواند به نفع هر دو دسته حکم صادر کند1 و به عبارت بهتر، عدالت و انصاف را در مورد هر دو دسته اجرا کند و رضایت آنان را کسب کند. على(ع) پایدارى و دوام حکومت را در اجراى عدالت و استقرار عدل مى شناسد; یعنى اگر دولت و حکومتى را شعار خود قرار دهد و در پیاده کردنش موفق باشد، آن دولت، لایق ماندن و استمرار است. وگرنه دولتى که هدفش ظلم و مقصدش استثمار و بهره کشى است، دولتى زودگذر و زوال پذیر است. در حکومت نمونه على(ع)، رابطه حاکم با مردم بسیار دوستانه، انسانى و شرافت مندانه است، به همین دلیل هیچ گاه طاقت دیدن مشکلات و گرفتارى هاى مردم را نداشت و به این مسئله اهمیت زیادى داد. مؤید وجود این گفته، توصیه هاى مستمرى است که حضرت ضمن نامه ها و خطبه ها و فرمان هاى خود در نهج البلاغه به عاملان و استان داران خویش خاطرنشان فرموده اند و از آن جمله در عهدنامه خود به مالک اشتر مى نویسند: (براى ارباب رجوع وقتى مقرّر کن و خود شخصاً بر گرفتارى هایشان برس و براى این موضوع مجلسى عمومى تشکیل ده و در آن مجلس براى خدایت که تو را آفریده و این مقام داده، فروتنى کن و در این موقع، ارتش و مأموران و پاسبانان خود را از جلوى چشم مردم دور کن تا بدون پروا و هراس با تو سخن گویند، زیرا مکرر از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: هرگز امتى به قداست و پاکى نخواهد رسید مگر آن که در میان آن ها حق ضعفا از اقویا و نیرومندان بدون لکنت و پروا گرفته شود.)2 از کلمات مولا على(ع) درباره رهبر و حقوق مردم نکاتى را مى توان استفاده کرد که به بعضى اشاره مى شود: * در حکومت آن حضرت، مردم حق دارند که با حاکم خود ارتباط مستقیم داشته و خود حرف هایشان را به حاکم بزنند و بر حاکم است که وقتى را به این امر اختصاص دهد. على(ع) مى فرماید: (در هر بامداد و شام ساعتى براى رسیدگى به امور رعیت معیّن کن و به سؤالات آن ها شخصاً ج واب ده و نادان و گم راهشان را متوجه ساز، با دانشمندان در تماس باش، جز زبانت، واسطه اى و جز چهره ات، حاجبى بین خود و مردم قرار مده.)3 * مردم در حکومت آن حضرت، محرم اسرار حاکم هستند، مگر اسرارى که اظهارش به ضرر مردم و حکومت است. على(ع) مى فرماید: (بر عهده و وظیفه من است که هیچ سرّى را از شما مکتوب ندارم جز اسرار جنگى در مواقع ضرورى.)4 * در حکومت آن حضرت، افکار مردم محترم است و حکام باید در امور کشور با مردم مشورت کرده از آرا و نظرهاى آنان استفاده کنند، چرا که مردم حق دارند در سرنوشت خود دخالت کنند و در امورات تصمیم بگیرند. حضرت در این باره مى فرمایند: (من هیچ مسئله اى را بدون مشورت با شما انجام نمى دهم، جز مسئله قضاوت.)5 * در حکومت آن حضرت، نیکوکار و بدکار یک سان نیستند، بلکه بدکار به سزاى بدى اش مى رسد و نیکوکار به پاداش خوبى اش. حضرت على(ع) در نامه اش به مالک مى فرمایند: (…و نباید نیکوکار و بدکار نزد تو یک سان باشند که آن، نیکوکار را به نیکویى کردن بى رغبت سازد و بدکار ان را به بدى کردن وا دارد; پس هریک از ایشان را به آن چه گزیده اند، جزاده.)6 * مردم شهرهاى دور افتاده و شهرهاى مرکزى، همه در حقوق و مزایا برابرند و حاکم موظف است کارى کند که حقوق دور افتاده ترین افراد نیز به آنان برسد، حضرت در نامه خود به مالک اشتر مى نویسد: (همانا دورترین ایشان را همان نصیب و بهره اى است که نزدیک ترین آن ها دارن د و رعایت حق هریک از ایشان از تو خواسته شده است.)7 * در حکومت آن حضرت، فقیر و ثروت مند نزد حاکم یک سانند و حاکم موظف است به امور درماندگان و محتاجان نیز رسیدگى کند و خود از احوال آن ها جویا شود، چرا که آنان برخى به خاطر عفت نفس، فقر خود را از اظهار نمى کند. چنان که حضرت در نامه اى مى فرماید: (پس از خدا ب ترس، از خدا بترس درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بى چیز و نیازمند و گرفتارى که در سختى و رنجورى و ناتوانى هم خواهنده است که ذلت و بیچارگى اش را اظهار مى کند و هم کسى است که به عطا و بخشش نیازمند است ولى از عفت نفس اظهار نمى کند.)8 * در این حکومت به هیچ کس ظلم و ستم نمى شود و همه در برابر قانون مساوى اند. حضرت على(ع) مى فرماید: (اگر کسى به بندگان خدا ستم کند، خدا را خصم خود قرار داده است.)9 مگر نه این است که به تعبیر رسول خدا(ص): (الخلق عیالُ الله; بندگان خدا جزء خانواده خدایند.)1 0 وقتى به انسانى ظلم و ستم شود، خداوند شخص ظلم کننده را مورد غضب خود قرار مى دهد. * در حکومت آن حضرت کسى که عیوب و زشتى هاى مردم را آشکار کند و اصرار بر آبروریزى مردم داشته باشد، مطرود است. از این رو حضرت در نامه اش به مالک مى نویسند: (و باید از رعیت کسى را از همه دور و دشمنى داشته باشى که به گفتن عیب هاى مردم اصرار دارد.)11 پى نوشت ها:1ـ محمد فاضل لنکرانى، آئین کشوردارى از دیدگاه امام على (دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم: 1373) ص144. 2ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، ج2 (انتشارات فیض الاسلام، 1368) نامه 53، ص1022. 3ـ نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، نامه 67، ص352ـ351. 4ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، همان، نامه 50، ص982. 5 ـ همان. 6 ـ همان، ص1000. 7ـ همان، نامه 53، ص1019. 8 ـ همان، ص1026. 9ـ محمد فاضل لنکرانى، همان، ص103. 10ـ اصول کافى، ج2، ص164. 11ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، همان، ص997. [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:18 عصر ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |