از سخنانى است که امام علی(ع)فرموده است در این سخن از متابعت هوىو هوس و آرزوهاى طولانى بر حذر مىدارد» اى مردم!ترسناکترین چیزى که از آن بر شما خائفم دو چیز است: پیروى از هوا و هوس.و آرزوهاى طولانى. اما تبعیت از هوا و هوس انسان را از راه حق باز مىدارد و آرزوهاى طولانى آخرت رابدست فراموشى مىسپارد. آگاه باشید دنیا بسرعت پشت کرده،و به قدرته مانده ظرفى که آب آن را ریختهباشند بیشتر از آن باقى نمانده است! و به هوش باشید که آخرت رو به ما مىآید. دنیا و آخرت هر کدام فرزندانى دارند بکوشید از فرزندان آخرت باشید نه از فرزنداندنیا،زیرا در روز رستاخیز هر فرزندى به مادر خویش ملحق مىگردد. هم اکنون هنگام عمل است نه حساب،و فردا وقتحساب است نه عمل! سید رضى میفرماید: «حذاء»یعنى سریع،و بعضى آن را«جذاء»خواندهاند(که به معنى بى برکت وبى عاقبت است). توضیحها: [1]سخنان فوق را مرحوم کلینى در کتاب«روضه کافى»آورده استو از جمله خطبههائى است، که«نصر بن مزاحم»در کتاب«صفین»ذکر کرده،و قسمتهائى از آن در ضمن خطبهاى که به نام«بالغة»معروف است در کتاب«تذکرة السبط»آمده است. (مستدرک و مدارک نهج البلاغه ص243) [2]«اتباع الهوى»این جمله امام به حقیقت روشنى اشاره مىکند،چه اینکه هوا پرستىمعمولا همچون پردهاى به روى عقل انسان کشیده مىشود و حقیقت را در نظراو دگرگون مىنماید، جز مقصود خود را نمىبیند و به غیر آن نمىاندیشد وبهمین جهت از حق باز مىماند،و اما آرزوهاى دور و دراز آنچنان انسان رامشغول و سرگرم به خود مىکنند که هر چه غیر از آن است فراموش مىگردد.
اما بعد،دنیا روى بازگردانده و وداع خویش را اعلام داشته است،آخرت روى آورشده و طلایه آن آشکار گردیده استآگاه باشید!امروز،روز تمرین و آمادگى،و فردا روز مسابقه است،جائزه برندگان،بهشت،و سرانجام عقب ماندگان آتش خواهد بودآیا کسى یافت مىشود کهپیش از فرا رسیدن مرگش از خطاهایش توبه کند؟و آیا انسانى پیدا مىشود که قبل از رسیدنآن روز،عمل نیکى براى خود انجام دهد؟ آگاه باشید!همه در دوران آرزوئى بسر مىبرید که اجل و مرگ بدنبال دارد با اینحال هر کس پیش از رسیدن اجلش،در همان دوران آرزوهایش به عمل پردازد،اعمالشبه او منفعت مىبخشد و مرگش به او زیانى نمىرساند،و آن کس که در این ایام آرزو،پیشاز فرا رسیدن اجل در عمل کوتاهى کند گرفتار خسران شده و فرا رسیدن اجل براى وىزیانبخش است. همانطور که به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مىکنید به هنگام آرامشنیز عمل نمائید. آگاه باشید من هرگز چیزى مانند بهشت ندیدم که خواستارانش به خواب رفته باشند،و نه همانند آتش:که فراریان از آن،این چنین در خواب فرو رفته باشند. خوب بدانید!آنها که از حق بهرهمند نشوند،زیان باطل دامنشان را فرا خواهدگرفت،و آنکس که هدایت،راهنمایش نگردد گمراهى او را به هلاکت مىکشاند. آگاه باشید!فرمان کوچ درباره شما صادر گردیده،و به زاد و توشه آخرت راهنمائىشدهاید وحشتناکترین چیزى که بر شما مىترسم هوا پرستى و آرزوهاى دور و دراز استاز این دنیا زاد و توشهاى برگیرید که فردا خود را با آن حفظ کنید!سید رضى مىفرماید: اگر سخنى باشد که مردم را بسوى زهد بکشاند و به عمل براى آخرت وادار سازدهمین سخن است که مىتواند علاقه انسان را از آرزوها قطع کند و جرقهى بیدارى و تنفراز اعمال زشت را در قلب،برافروزد،و از شگفتآورترین جملههاى مزبور،این جمله است: «الاوان الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة و الغایة النار»آگاه باشید امروز روز تمرینو آمادگى و فردا روز مسابقه است جائزه برندگان بهشت و سرانجام عقب ماندگى آتشخواهد بود زیرا با اینکه در این کلام الفاظ بلند و معانى گرانقدر و تمثیل صحیح،و تشبیه واقعىمىباشد سرى عجیب و معنائى لطیف در آن نهفته شده و آن جمله«و السبقة الجنة و الغایة النار»است،امام بین این دو لفظ«السبقة»و«الغایة»بخاطر اختلاف معنى جدائى افکنده، نگفتهاست«السبقة النار»چنانکه«السبقة الجنة»گفته،زیرا سبقت جستن در مورد امرى دوستداشتنى است،و این از صفات بهشت است و این معنى در آتش«که از آن بخدا پناه میبریم»وجود ندارد،امام جائز ندانسته که بگوید: «السبقة النار»بلکه فرموده است الغایة النار،زیرا مفهوم غایت(پایان)مفهوم وسیعى است که در موضوعات مسرت بخش و غیر مسرت بخش به کار مىرود و در حقیقتمرادف«مصیر»و«مآل»است(که به معنى سرانجام مىآید)چنانکه خداوند مىفرماید: «قل تمتعوا فان مصیرکم الى النار»:به کافران بگو بهره بگیرید که سرانجام شما بسوىآتش است. در این خطبه دقت کنید که باطنى شگفتآور و عمقى زیاد دارد و چنین است اکثرسخنان امام(ع)و در بعضى نسخههاى این خطبه چنین آمده است«و السبقة الجنة»(به ضمسین)که به جائزهاى گفته مىشود که به پیشتازان و برندگان مسابقه داده مىشود خواه وجهنقد باشد یا جنس دیگرى و معنى هر دو کلمه به هم نزدیک است. توضیحها: [1]این خطبه را«جاحظ»در کتاب«البیان و التبیین»و«مسعودى»در کتاب«مروج الذهب»و«ابن فتیبه»در عیون الاخبار-با کمى اختلافدر بعضى جملهها و صاحب کتاب«اعجاز القرآن»و«تحف العقول»و«ابنعبد ربه»در«عقد الفرید»آوردهاند. (مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه 242) [2]امام(ع)در این خطبه از زهد،و پارسائى در دنیا سخن گفتهاست. ابن ابى الحدید در اینجا نکات جالبى آورده که ذکر پارهاى از آن به مورداست: الف-«ابو حازم»مىگوید: «بین من و زمامداران،تنها یکروز تفاوت است اما دیروز که نه آنها لذاتآن را به یاد دارند و نه من تلخیهاى آن را،و فردا هر دو در خطر قرار داریم،تنها امروز است که آنها زمامدارند و من در این حال،آنهم معلوم نیست تا عصرچه شود؟»! ب:مىگویند: هنگامى که عبد الملک مروان در سختى قرار گرفته بود،لباسشوئى را دیدگفت دوست دارم من هم مانند او لباسشو بودم،روزانه کسب مىنمودم وزندگى آرامى داشتم:این سخن را به ابو حازم گذارش کردند،گفت«الحمد للهکه زمامداران به هنگام مرگ دوست دارند همچون ما باشند و ما در موقع مرگآرزوى مقام آنان را نداریم»! ج:به شخص زاهدى گفته شد چگونه به تنهائى به سر مىبرى؟ گفت:تنها نیستم با خدایم همنشینم. «اذا شئت ان یناجینى قرات کتابه،و اذا شئت ان اناجیه صلیت»: یعنى هر گاه بخواهم او با من سخن بگوید کتابش را مىخوانم و هر گاهخواستم با او حرف بزنم نماز مىخوانم. د:مىگویند اسکندر وارد یکى از شهرهائى که گشوده بود،شد،ازاولاد زمامداران آنها که باقى بودند جویا شد،گفته شد مردى از آنها هستکه در قبرستان سکونت گزیده،وى را احضار کرد. گفت:چرا مجاور قبرستان شدهاى؟ پاسخ داد:مىخواستم تفاوت و برترى استخوانهاى زمامداران اززیردستانشان را بیابم،اما همه را مساوى یافتم،اسکندر گفت: مىخواهى تابع من گردى که شرافت و بزرگى پدرانت را برایت زنده کنماما اگر همت داشته باشى؟! در پاسخ اسکندر گفت:اتفاقا همتم بلند است. پرسید چیست؟گفت آرزوى من این است که:زندگى که مرگ نداشته باشد،جوانى که پیرى در آن نباشد ثروتى که فقر دستبه آن نیازد،و خوشحالىکه رنجبه دنبال نداشته باشد،نصیبم شود. اسکندر گفت:اینها نزد من پیدا نمىشود. مرد گفت:پس مرا به حال خود واگذار تا از آنکس که دارد بخواهم. ه:«منصور دوانیقى»از«عمرو بن عبید»در خواست کرد که او را اندرزکند عمرو گفت: به آنچه دیدهام موعظهات کنم،یا به آنچه شنیدهام؟ گفت:به آنچه دیدهاى! گفت:«عمر بن عبد العزیز»را به هنگام مرگ مشاهده کردم 11 پسر داشتو17 دینار از خود باقى گذاشت،5 دینار آن را کفنى برایش تهیه کردند و با 2دینار آن زمین قبرش خریدند،در نتیجه به هر یک از فرزندانش کمتر از یک دینارارث رسید. اما«هشام بن عبد الملک»را هنگام مرگ دیدم که 10 پسر داشت و به هر کدامیک میلیون دینار از ارث او رسید. یک روز هم یکى از پسران عمر بن عبد العزیز را یافتم که تنها در همان روز100 اسب را براى جهاد در راه خداوند آماده ساخته بود،و یکى از فرزندانهشام را ملاقات کردم،در حالى که دست نیاز بسوى مردى دراز کرده بود که بهاو صدقه دهد! (نقل از جلد 2 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ص 94 به بعد)
[ شنبه 89/6/20 ] [ 10:39 عصر ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |