سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

 


[ شنبه 91/10/16 ] [ 6:56 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

 

 

چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.
 


زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.
 


عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.
 


کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.
 


احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.
 


انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.
 


تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.
 


یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.
 


بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.
 


راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.
 


سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است.
 


هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.
 


فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.
 


جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.
 


هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.
 


عشق زندگی را به شیوش می آورد.
 


هنر، چاشنی زندگیست. 
 


ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.
 


شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند
 


طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.
 


موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.
 


داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است
 


با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند.
 


دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.
 


باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.
 


سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.
 


حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.
 


نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.

 


[ جمعه 91/10/15 ] [ 9:24 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]

 1. اگر بینی خود را بگیرید، امکان ندارد بتوانید زمزمه کنید.


 2. وقتی شیشه می شکند، ترک های آن باسرعت 3000 مایل در ساعت حرکت می کنند.


 3. در هر دقیقه حدود 200 نوزاد در جهان متولد می شوند.


 4. جلیقه ی ضد گلوله، خروجی اضطراری، برف پاک کن شیشه ی ماشین و پرینتر های لیزری همگی توسط زنان اختراع شده اند.


 5. انسان در زمان خواب بیشتر از زمانی که تلویزیون تماشا می کند کالری مصرف می کند.


 6. به طور میانگین انسانها بیشتر از اینکه از مرگ بترسند از عنکبوت می ترسند.


 7. ناخن های انسان در زمستان سریع تر رشد می کنند.


 8. وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید، مردمک چشمانتان گشاد تر می شود. و قتی به کسی که از او متنفرید هم نگاه می کنید همین اتفاق می افتد.


 9. تنها انسان ها در هنگام احساساتی شدن اشک می ریزند. و انسان به طور متوسط 4,200,000 بار در سال پلک می زند.


 10. بینایی مردان از زنان بهتر است و می توانند متن های ریز تری را بخوانند. در زنان قدرت شنوایی بهتر است.


 11. "محمد" شایع ترین اسم در جهان است.


 12. یخ به ههیچ وجه سر نیست. چیزی که باعث می شود بر روی یخ سر بخوریم یک لایه ی نازکی از آب است که در اثر فشار بر روی یخ ایجاد می شود و باعث می شود که سر بخوریم.


 13. هر انسانی در جهان با 9میلیون نفر دیگر، روز تولد مشترکی دارد.


 14. زنان دو برابر بیشتر از مردان پلک می زنند.


 15. تعدادنوزادانی که در طول یک سال در هندوستان متولد می شوند از کل جمعیت استرالیا بیشتر است.


 16. 492 ثانیه طول می کشد تا اشعه ی خورشید به زمین برسد.


 17. نوزادان در هنگام تولد کشکک زانو ندارند.


 18. درخت زیتون می تواند بیش از 1500 سال زندگی کند.


 19. در تولید کاغذ اسکناس از خمیر پنبه به جای خمیر چوب استفاده می شود. این بدان معنی است که اگر داخل ماشین لباسشویی شسته شود مثل کاغذ معمولی از بین نمی رود.


 20. آب قطب جنوب به قدری سرد است که هیچ چیز در آنجا فاسد نمی شود. گرم ترین هوایی که تا به حال از قطب جنوب گزارش شده 3 درجه ی فارنهایت بوده است.


 21. جنگل های بارانی آمازون بیش از 20 درصد اکسیژن جهان را تولید می کنند.


 22. اقیانوس اطلس شمالی هر سال 2,5 سانتی متر عریض تر می شود.


 23. سالانه بیش از 50,000 زمین لرزه در جهان اتفاق می افتد.


 24. هر مایل مربع از آب دریا حاوی 20 کیلوگرم طلا است.


 25. 1000 سال طول می کشد تا یک قطره ی آب اقیانوس دور جهان بچرخد.


 26. اروپا تنها قاره ای است که هیچ صحرایی در خود ندارد.


 27. آب اقیانوس اطلس از اقیانوس آرام شور تر است.


 28. قدیمی ترین لامپ ، در سال 1901و در یک ایستگاه آتش نشانی در کالیفرنیا روشن شده و هنوز هم روشن است. اسم این لامپ، چراغ صده ای است.


 29. بوییدن سیب سبز یا موز (فقط بوییدن و نه خوردن) باعث کاهش وزن می شود.


 30. هر انسان معمولی 3 سال از عمر خود را در توالت می گذراند.




[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 7:2 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]

 

با نزدیک شدن به فصل سرما، ابتلا به بیماری هایی مانند سرماخوردگی و آنفلوآنزا زیاد می شود و اگر سیستم ایمنی بدن ضعیف باشد، میزان این بیماری های نیز افزایش می یابد.
سیستم ایمنی بدن در تمامی اوقات فعال است، اما با داشتن عادات ناسالم در زندگی، سیستم ایمنی تضعیف شده و توانایی بدن برای مبارزه با بیماری ها کاهش می یابد. در این مقاله 9 عادت بد را نام می بریم:

 

1-سیگار کشیدن
سیگار کشیدن باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و احتمال ابتلا به سرماخوردگی را بیشتر می کند.
شما با کشیدن سیگار، اولین سدهای دفاعی بدن خود را تخریب می کنید که دهان و بینی می باشند.
محققان به این نتیجه رسیده اند که سیگار کشیدن ممکن است باعث حمله سیستم ایمنی به بافت ریه و بدتر شدن اختلال انسداد مزمن ریوی ( بیماری تنفسی درمان ناپذیر) شود.

 

2-کمبود خواب
کم خوابی باعث تضعیف سیستم ایمنی شده و احتمال ابتلا به سرماخوردگی را زیاد می کند.
خواب کافی باعث می شود بدن استراحت کرده و خود را برای مبارزه با بیماری ها آماده کند.
کمبود خواب باعث بسیاری مشکلات از قبیل: افسردگی، دیابت و چاقی بیش از حد می گردد.
هر فردی نیاز متفاوتی به خواب دارد، اما بیشتر بزرگسالان باید 7 تا 8 ساعت در شب بخوابند.

 

3-مصرف الکل
نوشیدن الکل باعث می شود پوشش دهان و مری نازک شده و ویروس ها و باکتری ها راحت تر وارد بدن شده و ابتلا به سرماخوردگی بیشتر شود.

 

4-استرس
فشار روحی و روانی، چه در محیط کاری و چه در محیط خانوادگی، می تواند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کند و راحت تر به سرماخوردگی دچار شویم.
به عنوان مثال: هرگاه دچار استرس شوید، بیماری ویروسی در شما زودتر ظاهر می شود.
برای جلوگیری از بروز استرس و یا کاهش اثرات استرس، سعی کنید هر روز 30 دقیقه ورزش کنید و یا روش تنفس عمیق را تمرین کنید.

 

5-افسردگی
اگر افسردگی شما درمان نشود، احتمال ابتلا به سرماخوردگی در شما بالا می رود.
مطالعات نشان داده است زنانی که افسرده هستند، دچار عدم تعادل در مواد سیستم ایمنی بدن می باشند.
این عدم تعادل باعث افزایش بیماری هایی نظیر: بیماری قلبی و مقاومت به انسولین (دیابت) می شود.
اگر فکر می کنید دچار افسردگی شده اید، با روانپزشک صحبت کنید.

 

6-رژیم غذایی غلط
عادات غذایی غلط مانند مصرف زیاد مواد خوراکی شیرین و مصرف کم میوه ها و سبزیجات می تواند عملکرد سیستم ایمنی بدن را مختل کند.
این عادات غذایی غلط باعث اضافه وزن نیز می شود و همانطور که می دانید اضافه وزن، مادر تمام بیماری ها می باشد.
یک رژیم غذایی صحیح به مقدار زیاد دارای میوه ها و سبزیجات، غلات کامل و لبنیات کم چرب می باشد.

 

7-رفتار پرخطر جنسی
رفتارهای ناامن جنسی می تواند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و توانایی بدن برای مبارزه با عفونت ها را کم نماید.

 

8-کمبود ورزش و فعالیت بدنی
مطالعات نشان داده که ورزش منظم باعث تقویت سیستم ایمنی بدن، توانایی ساخت آنتی بادی ها و سلول های T (گلبول های سفید خون) می گردد و مقاومت بدن را در برابر بیماری ها بالا می برد.
پنج روز در هفته پیاده روی کردن و هر بار 20 دقیقه، باعث عملکرد بهتر سیستم ایمنی بدن می شود.

 

9-عدم تزریق واکسن
اگر می خواهید از بیماری های قابل پیشگیری در امان بمانید، از سوزن نترسید و واکسن بزنید.
یکی از راحت ترین راه ها برای جلوگیری از بروز بیماری های خاص، تزریق واکسن می باشد.
امروزه بیشتر واکسن ها، موجود و موثر می باشند.
به عنوان مثال واکسن آنفلوانزا، به احتمال 90 درصد شما را از ابتلا به آنفلوانزا مصون می دارد.
مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها، تزریق سالانه واکسن آنفلوانزا را توصیه می کند.

 

 


[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 7:0 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]
چند اصل اساسی در روان درمانی (حتما بخوانید!!!)ا


*بخشش اجباری نیست.

بخشش فرد دیگری، قبل از این که نسبت به او واقعاً احساس بخشودگی به وجود آید، نتیجه مطلوبی ندارد. درست است که بخشیدن کسانی که در گذشته به نحوی ما را آزار داده اند یا تاثیرمنفی روی شخصیت ما گذاشته اند، کار خوبی است، اما بخشیدن کسی برای کم کردن بار احساس گناه از روی دوش وی، به تنهایی کافی نیست. بخشش یک فرآیند روحی- روانی است که در طول زمان در فرد رخ می دهد و وقتی فرد آماده بخشیدن شد، اتفاق می افتد، نه زودتر یا به اجبار. در نهایت بخشیدن دیگران یک انتخاب است برای باقی ماندن در کوه خشم و تنفر و یا رها کردن این احساسات منفی. بنابراین بخشش به زدودن احساسات منفی از روح و روان فرد کمک شایانی می کند اما همزمان باید با احساس خشم و انزجار ناشی از خشونت، توهین یا سرزنش که در فرد به وجود آمده است نیز کنار آمد. در واقع بخشش از همین جا شروع می شود و نه از احساسی که سعی می کنیم به آن برسیم. بنابراین نباید بر احساسات منفی به طور کامل سرپوش گذاشت. در واقع خشم موجه و بروز صحیح آن، اولین گام شجاعانه در مسیر طولانی و گاه رنج آور بخشش است. البته بخشیدن به مفهوم فراموش کردن نیست. ما می توانیم حتی کسانی را که خطای خود در قبال ما را قبول ندارند، ببخشیم هر چند با دشواری بیشتر.بخشش به معنای فراگیری بخشیدن خود به خاطر اشتباهات احتمالی و کنار آمدن و درک اشتباهات دیگران و در نهایت بخشیدن آن هاست. نکته این جاست که هر قدر بتوانیم دیگران را ببخشیم، قادریم خود را نیز ببخشیم.

*خشم، همراه همیشگی شماست. خشم یکی از منفی ترین احساسات انسانی است. خشم نه فقط در بسیاری از مکاتب و آموزه ها منفی و آزاردهنده تلقی شده است، بلکه حتی در روان درمانی های نوین به عنوان احساسی منفی، مخرب، خطرناک و غیرمنطقی توصیف شده که باید آن را سرکوب کرد. نکته این جاست که در بسیاری از موارد، کنار آمدن با احساس خشم کار ساده ای نیست و نادیده گرفتن آن فقط به بدتر شدن شرایط منجر می شود.اما باید دانست خشم منبع قدرت، انرژی و تسلط فرد است. از آن جا که در بسیاری از موارد توصیه شده باید خشم را سرکوب کرد، همه ما از کودکی سعی می کنیم خشم و عصبانیت مان را سرکوب کنیم و آن را برملا نکنیم شکی نیست که خشم مهار نشده در بسیاری از موارد ویرانگر و خطرناک است اما آن چه بیشتر مردم به آن نیاز دارند، توانایی تشخیص و اعتبار بخشی به خشم و پیدا کردن راه های غیرمخرب برای ابراز و گذر از آن است. در واقع کنترل خشم به فرد یاد می دهد که خشم خود را به درستی و آگاهانه مدیریت کند و اجازه ندهد خشم از ناخودآگاه وی به رفتار تبدیل شود. مهار خشم های ف¡رو خورده یکی از اولین اقدامات درمانگر در جلسات روان درمانی است زیرا تا زمانی که احساسات بیان نشده و خشم های فرو خورده آشکار نشود، نمی توان به درمان امید داشت. به علاوه خشم یکی از سرچشمه های خلاقیت است و این راز را بسیاری از افراد نمی دانند. یکی از روان شناسان بزرگ می گوید: به ما یاد داده اند که خشممان را سرکوب کنیم و به موازات آن خلاقیتمان را هم سرکوب می کنیم. بنابراین پیدا کردن راهی برای استفاده از خشم به عنوان منبع خلاقیت و بیان آن به جای سرکوب کردن، یکی از رموز بزرگ روان درمانی است.

*عشق می تواند آسیب رسان هم باشد. همه ما تصور می کنیم عشق و تجربه آن سرشار از لذت، خوشی و رضایت است. البته که این طور است اما عشق یک روی دیگر هم دارد و آن ورود به یک مرحله پر خطر است زیرا انسان در چنین موقعیتی بیش از هر زمان دیگری آسیب پذیر است. همه افراد در نهان، این موضوع را می دانند زیرا به هر حال هر کسی تجربه های ناخوشایندی از پدر، مادر یا دوستان صمیمی اش دارد. اما همزمان همه ما سخت در جست وجوی محبتی صادقانه و دوستی پاک هستیم و به دنبال این گوهر ناب می گردیم.آن چه بتواند تنهایی وجودی رنج آورمان را تخفیف دهد. اما واقعیت این است که عاشق شدن مثل مبتلا شدن به یک بیماری عفونی است. پس از طی دوران نهفتگی، درد و رنج ناشی از عشق آغاز می شود و بهایی که باید بابت آن پرداخت شود، گاه بسیار سنگین به نظر می آید. راز رنج عشق این است که فقط در این شرایط است که فرد چیزهای زیادی از خود، زندگی و روابط انسانی درمی یابد و در واقع اگر بخواهیم نگاهی روان شناسانه و خلاقانه به آن بیندازیم. باید بگوییم که عشق یک شمشیر دولبه است که می تواند هم زخمی و هم ترمیم کند. عشق آگاهانه یک تصمیم شجاعانه برای یک بالغ آگاه است.

*تلخی گذشته را بپذیرید.یکی از واقعیت هایی که در روان کاری با آن روبه رو می شوید، این است که نمی توان گذشته را تغییر داد. البته همه ما این نکته را می دانیم اما روبه رو شدن با این واقعیت امر دیگری است. هیچ روش و شیوه ای برای پاک کردن گذشته هر قدر هم تلخ بوده باشد، وجود ندارد و کنار آمدن با این مسئله یکی از دشوارترین و دردناک ترین مراحل روان درمانی است. چون بیشتر افراد تلاش می کنند، از واقعیت های دردناک گذشته فرار یا آن را انکار کنند.شاید اساسی ترین و غم انگیزترین مرحله در روان درمانی مواجهه شدن فرد با گذشته تلخی است که داشته است.

جراحات روحی ممکن است به سطح خود آگاه فرد بیاید و پس از قرار گرفتن در یک چشم انداز وسیع تر، بهبود پیدا کند. اما بهبودی به معنای فراموشی نیست زیرا فرآیندی آگاهانه مبتنی بر به خاطر آوردن و دانستن است. بنابراین بهبودی وقتی اتفاق می افتد که فرد بتواند ابعاد دردناک شرمساری احساسی اش را به همراه علل و عواقب آن بپذیرد و این جراحت روحی را با تمام ابعادش لمس کند، این واقعیت که گذشته را نمی توان تغییر داد و نمی توان به عقب برگشت. هرگز نمی توان آن چه را در گذشته اتفاق افتاده است تغییر داد. پس از پذیرش این موقعیت، باید خشم و غم ناشی از گذشته دردناک را حس کرد و دانست که هر چند نمی توان گذشته را تغییر داد اما می توان با قدرت، نگاه به گذشته را متحول کرد. فرد این قدرت را دارد که درباره گذشته اش و احساسی که دارد، تصمیم بگیرد و می تواند احساس سعادت کند و این فرصت را دارد که به گذشته نگاه متفاوتی کند. هر چند هرگز نمی تواند آن را دور بیندازد زیرا گذشته بخشی از وجود و شخصیت اوست. پذیرش و روبه رو شدن با واقعیت دردناک گذشته یکی از اصلی ترین نقاط عطف روان درمانی است.

همان جایی که فرد می تواند به جای فراموش کردن، تغییر دادن و تحریف گذشته، آن را ببیند و بپذیرد و به آینده فکر کند. راز مهمی که مراجعان در روان درمانی با آن روبه رو می شوند، این است که فقط با هضم این قرص تلخ یعنی گذشته دردناک و چشیدن و احساس طعم تلخ آن است که می توانند از نظر احساسی و روانی به سلامت و بهبودی نزدیک  شوند.

*حتی قربانیان مسئول افعال و گفتار خود هستند. این نظریه یکی از جنجالی ترین نظریه های مطرح شده در روان شناسی است که معمولاً باعث سوء تفاهم شده و سرزنش کردن قربانی قلمداد می شود، اما واقعیت این است که بیشتر قربانیان به نوعی «درماندگی خودآموخته» دچار می شوند احساسی که قربانی به علت احساس تلخ درماندگی و شکست، سرنوشت محتوم و تلخی را برای خود متصور می شود و در برابر وقایع زندگی احساس شکست می کند. واقعیت این است که ما در برابر بسیاری از وقایع زندگی اختیار و کنترلی نداریم، اما در برابر چگونگی کنار آمدن با آن مسئول هستیم. همیشه آسان تر این است که مشکلات را گردن دیگران بیندازیم و «قربانی بودن» را بهانه ای برای فرار از مسئولیت بپنداریم. بخواهیم یا نخواهیم همه ما مسئول چگونگی کنار آمدن با مشکلات زندگی هستیم چگونه آن را تعبیر کرده ایم و چه چیزی از آن آموخته ایم. به عنوان افراد بزرگسال دایم با این سوال کلنجار می رویم که ناخودآگاهمان تا چه حد در تبرئه کردنمان نقش دارد. اما روان شناسان تاکید می کنند که ما مسئول تاثیر اعمالمان بر زندگی هستیم. مراجعان به روانکاوی در روان درمانی درمی یابند که چه تفاوتی بین یک «قربانی بودن» و «تسلیم قربانی بودن خود شدن» وجود دارد. در واقع در اغلب موارد، ناخودآگاه ما، احساسات یک قربانی مثل ضعف، ناتوانی و درماندگی را به ما القا می کند و ذهن فقط جایی می تواند از این چرخه رهایی پیدا کند که این پدیده را بشناسد.

*قدرت نهفته در نه گفتن را شناسایی کنید. برای بسیاری از مراجعان به روان درمانگران گفتن نه دشوارترین کار است. زیرا نمی خواهند کسی را آزرده، خشمگین و مایوس کنند و از سوی دیگر نمی خواهند آدم بد، سخت گیر، خودخواه و منفی بافی به نظر آیند. آن ها نمی دانند که نه گفتن یکی از اساسی ترین راه های کسب هویت در جهان است. نه گفتن به معنای ابراز وجود است و قدرت و حضور و دفاع فرد از خود در حیات محسوب می شود. حتی کودکان با نه گفتن طی سال های اولیه زندگی کسب هویت می کنند پس چگونه است که در بزرگسالی بسیاری خود را از این حق محروم می کنند. نه گفتن یعنی ابراز تمایز کردن از دیگران و آزادی خود را به دیگران نشان دادن. نکته تاسف بار این است که دردوران کودکی مخالفت کردن کودک با گفتن «نه»، اغلب به تنبیه منجر می شود که این امر به کاهش اعتماد به نفس می انجامد.

ناتوانی در مخالفت با دیگران در واقع هسته آن چیزی است که ما آن را انفعال، ناامیدی مفرط، درماندگی، افسردگی و دیگر اختلالات روانی می دانیم. بیشتر مردم ابراز مخالفت را ترکیبی از خودخواهی و منفی بافی تعبیر می کنند. نکته این جاست که هیچ کس تا نتواند نه بگوید، نمی تواند با تمام وجود پاسخ مثبت بدهد. به عبارت دیگر تا انسان توان مخالفت نداشته باشد، هرگز نمی تواند به اراده و خواسته خود که در پی ارائه پاسخ مثبت به دست می آید، برسد. بنابراین ابراز مخالفت، به نوعی نشانگر تسلط و قدرت فرد است. همچنان که در روابط انسانی نیز این امر صادق است. صمیمیت واقعی در پی تحقق دو اراده مستقل و مسلط و از کنش و واکنش واقعی آن ها مبتنی بر تنش یا آسودگی شکل می گیرد. بدون توانایی نه گفتن مرز صمیمیت و تعهد معنا نخواهد داشت و به جای آن بیزاری ناخودآگاه و ترس دایمی از تحت کنترل قرار گرفتن، آزار دیدن به وجود خواهد آمد. بنابراین دانستن این نکته که ما این حق را داریم که نه بگوییم، می تواند زندگی مان را تغییر دهد. اما این کار شجاعت فوق العاده ای می طلبد که در نهایت به کشف ذات واقعی خود انسانی منجر می شود.

[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 6:53 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]

 

حافظه

 

 

اگر در گوگل جستجو کنید"بهبود قدرت مغز"انواع و اقسام تکنیک ها، کتاب ها و بازی هایی که برای تقویت قدرت مغز مفید هستند پیدا می کنید که اکثر آن ها شامل فعالیت های فیزیکی، تغذیه مناسب و تمرین های پیچیده ذهنی هستند. در حالیکه این نکات بسیار ارزشمند هستند اما بعید می دانم بعد از خواندن این مقاله ها بازهم صبح ها یک ساعت بدوید یا رژیم غذاییتان را تغییر بدهید و از فیبر و اسیدهای چرب امگا3 استفاده کنید. بعضی از مردم حتی وقتی در معرض خطر سکته قلبی قرار می گیرند هم حاضر به انجام این کارها نیستند. برای مردم تنبلی که فقط می خواهند کمی عملکرد مغزشان را بهبود بخشند آیا راه ساده تری هم وجود دارد؟


1) جای موس پد را عوض کنید!
به همین سادگی! با این کار باعث می شوید از دست دیگرتان استفاده کنید و با این کار ارتباطات عصبی بین دو نیمکره چپ و راست را تحریک خواهید کرد. دانشمندان تأکید می کنند که افرادی که از هر دو دستشان به یک میزان استفاده می کنند 10 درصد بیشتر فیبرهای عصبی در محل اتصال دو نیمکره دارند. سعی کنید هرچه بیشتر و بیشتر از دست غیرغالب استفاده کنید، هرچند بعضی کارها کند خواهد شد. من بیش از یک هفته سعی کردم با دست چپ مسواک بزنم که متوجه جرم دندان هایم شدم. استفاده از موس با دست چپ کاری است که به آسانی امکان پذیر است. در طول دو روز اول احساس خستگی می کنید . البته می توانید هنگام کار با برنامه هایی که نیاز به کلیک های زیادتری دارد از دست غالب استفاده کنید. بعد از این دوره ی انطباق اکنون می توانید کامپیوتر را به راحتی با هر دو دست هدایت کنید.



2)سعی کنید همه چیز را به یاد بیاورید!
گاهی به سختی سعی می کنیم نام یک آهنگ را به خاطر بیاوریم یا نام آشنایی که از کنارمان می گذرد! پیش آمده که به مادرتان تلفن می کنید و شماره تلفن داییتان را می پرسید. سر زبانتان است اما به خاطر نمی آورید! چه می کنید؟ از دوستانتان می پرسید؟ و وقتی می فهمید فریاد می زنید" آها آره خودشه!"
دفعه بعدی که در چنین موقعیتی قرار گرفتید سعی کنید خودتان به یاد آورید! مغز مانند ماهیچه های دیگر بدن تحریک شده و با این تمرین ها قویتر می شود. دیگر از مادرتان نپرسید! حتی مداد و کاغذ را فراموش کنید. آن ها را به حافظه تان بسپارید. سعی کنید با نگاه به صفحه کلید تلفن، حافظه ای تصویری از شماره ها به ذهنتان بسپارید. تلاشتان را بکنید، بدترین حالت این است که بازهم مجبور شوید از مادرتان بپرسید!

3)انجام بازی های فکری
برای تقویت تواناییهای مغز لازم نیست در المپیاد ریاضی شرکت کنید. سرگرمی های ساده ای مثل سودوکو یا جداول کلمات متقاطع تأثیر خوبی بر قدرت مغز خواهد داشت. برای این کارها قانون و قاعده ای بگذارید و سعی کنید به فعالیت روزانه تان تبدیل شوند. مثلاً در یک سفر شهری همیشه یک کتابچه جدول به همراه داشته باشید. من خودم عادت کرده ام همیشه قبل از شروع کارم یک دست شطرنج بازی می کنم. حدوداً 15 دقیقه طول می کشد ولی با این کار مطمئن می شوم مغزم در آن روز شروع و حرکت خوبی خواهد داشت.

 

 


[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 9:24 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]

بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند ... الوین تافلر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به شخصیت خود..... بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما... جوهر وجود شماست.. و آبرویتان... تصورات دیگران نسبت به شما است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود... تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. "وین دایر"

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کـــــــــــم بــاش از کم بودنت نتــــــــرس اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود,طولانی ترین سفرها با اولین قدم. (لائوتسه)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند. چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی. پس: " هدف مهم تر از نیاز است "

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زمانی خاطره هایتان از امیدهایتان قوی تر شدند ، روزگار افولتان در راه است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند به ما درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! /ساعت خرید ولی زمان نه! /مقام خرید ولی احترام نه/کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! /اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی ؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی ... . به همین راحتی ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

و رابطتون سنگ بندازین تا متوجه عمقش بشین

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به اندازه ی باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن .... بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد ...!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم (شکسپیر)

در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نه حتی معنایی. اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد! چارلز شولز

 

 

 

 


[ سه شنبه 91/9/28 ] [ 11:39 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

محرم


[ جمعه 91/8/26 ] [ 6:12 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین - سال 37 هجرى قمرى
عمّار بن ‏یاسر، مکنّى به أبى ‏یقظان، از صحابه نزدیک رسول خدا(ص) و از یاران باوفاى امیرمؤمنان)ع( بود. وى پیش از هجرت، در مکه معظمه دیده به جهان گشود. هنگامى که پیامبر اکرم)ص( به رسالت برانگیخته شد، عمّار از نخستین افرادى بود که به آن حضرت ایمان آورد. پس از او، برادرش عبدالله، پدرش یاسر، و مادرش سمیه نیز ایمان آورده و از اسلام آورندگان نخستین مکه شدند. این خانواده به خاطر اظهار ایمان و علاقه به رسول خدا)ص( مورد فشار روانى و آزار جسمى قرار گرفتند. مشرکان قریش آنان را به همراه ایمان آورندگان دیگر، شکنجه‏هاى سخت و توان‏فرسا مى‏دادند. پدر و مادرش به دست مشرکان مکه به شهادت رسیدند. مادرش نخستین زنى بود که در راه اسلام، شربت شهادت نوشید و با خون خویش نهال اسلام را بارور کرد. عمّار، از مهاجران به حبشه و از نمازگزاران به دو قبله بود. وى در جنگ بدر و تمامى جنگ‏هاى پیامبر)ص( حضور یافت و در رکاب آن حضرت، با دشمنان اسلام با تمام توان مبارزه کرد. عمّار، به هنگام ساختن مسجدالنّبى)ص(، علاوه بر انجام کارهایش، کار پیامبر)ص( را نیز بر عهده مى‏گرفت و دو برابر دیگران تلاش مى‏کرد. پیامبر)ص( نیز به وى علاقه ویژه‏اى داشت و او را یکى از خواص خود مى‏دانست. آن حضرت درباره عمّار، سخنان فراوانى دارد. از جمله، آن هنگامى که مشرکان قریش، عمّار را براى شکنجه دادن در آتشى انداخته بودند، پیامبر)ص( درباره‏اش فرمود: یا نارُ کُونى بَرداً وَ سَلاماً عَلى عَمّار کَما کُنتِ بَرداً و سَلاماً عَلى اِبراهیم؛ اى آتش! براى عمّار، خنک و مایه سلامت باش، همان طورى که براى ابراهیم)ع(، خنک و مایه سلامت بودى. پس از دعاى پیامبر)ص(، آتش سوزان، بر بدن عمار اثر نمى‏گذاشت.(1) عمّار، پس از رحلت پیامبر)ص( از معتقدان به ولایت و خلافت امام على‏بن‏ابى‏طالب)ع( بود و در این راه به مانند سایر اصحاب باوفاى آن حضرت، تلاش بلیغى به عمل آورد. وى پیوسته در کنار امیرمؤمنان)ع( و از علاقه‏مندان به آن حضرت بود و مقام و حق آن حضرت را به نیکى مى‏شناخت. به همین جهت هیچ‏گاه از او فاصله نگرفت و او را در عرصه‏هاى مهم سیاسى و اجتماعى، تنها نگذاشت. وى در زمان عمر بن ‏خطاب، حدود دو سال )از سال 21 تا 22 قمرى( حکومت کوفه را بر عهده داشت (2) با راهنمایى‏هاى حضرت على)ع( تلاش زیادى به عمل آورد تا سنت‏هاى نبوى)ص( در جامعه برقرار ماند و روحیه عدل‏پرورى و ستم‏ستیزى در میان مسلمانان حکم‏فرما باشد. عمّار پس از برکنارى از حکومت کوفه ، به مدینه برگشت و در جبهه امام على ‏بن‏ ابى ‏طالب)ع( قرار گرفت و در برابر رفتارها و کردارهاى ناروا و غیر اسلامى زمامداران وقت، واکنش نشان داده و آنان را اندرز مى‏داد. وى در زمان عثمان ‏بن ‏عفان به خاطر اندرز دادن خلیفه در برابر رفتار ناشایست و تبعیض‏آمیز او و کردار غیراسلامى فرمانروایانش در شهرها، مورد ضرب و شتم مجلس‏نشینان و قراولان خلیفه قرار گرفت و به سختى بیمار گردید. عمّار در قیام سراسرى مسلمانان انقلابى شهرها بر ضد عثمان، با آنان همفکرى و همیارى مى‏کرد و در انتخاب امیرمؤمنان على‏ بن ‏ابى ‏طالب)ع( به خلافت اسلامى، نقش به سزایى داشت. حضرت على)ع( پس از انتخاب شدن به خلافت، با این که بسیارى از یاران وفادار و شایسته خویش را براى حکمرانى به شهرها اعزام کرده بود، ولى عمّار را به عنوان یک مشاور و همراز دیرین در نزد خود نگه داشت و در تمامى امور سیاسى، اجتماعى و نظامى با او مشورت مى‏کرد و احترامش را به نیکى نگه مى‏داشت. عمّار نیز با این که در حدود 90 سال از عمرش گذشته بود، هم چون یک سرباز فداکار و پا در رکاب، در خدمت امام على ‏بن ‏ابى ‏طالب)ع( قرار داشت و تمام مأموریت‏ها و دستورات آن حضرت را به مانند مأموریت‏ها و دستورات پیامبر)ص(، به خوبى و نیکى انجام مى‏داد. عمّار در دو جنگ جمل و صفین از عناصر اصلى یاران حضرت على)ع( بود و کارهاى مهمى در این دو جنگ بر عهده داشت. عمّار یاسر در جنگ صفین، مبارزات زیادى به عمل آورد و به سپاه معاویه مى‏گفت: ولوددتُ أنّکم خلق واحد فذبحتکم (4)؛ )به خدا سوگند( دوست داشتم که شما همه یک خلق بودید و تمامى شما را ذبح مى‏کردم! (3) سرانجام در یک عملیات بزرگ، سپاهیان امام على)ع( ضربه‏هاى سهمگین و مهمى بر سپاه معاویه وارد کرده و شیرازه صفوف لشکریان شامى را در هم ریختند. در معرکه جنگ، از دو طرف، زنانى بودند که پرستارى زخمیان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در این میان ،یکى از پرستاران به عمّار رسید و از وى پرسید: آیا چیزى مى‏خواهید؟ عمّار که بسیار تشنه بود، از وى تقاضاى آب کرد. زن پرستار، مقدارى شیر براى عمّار آورد. عمّار هنگامى که شیر را مى‏نوشید، مى‏گفت: بهشت در زیر گام‏هاى پیران است. امروز دوستان خود را ملاقات مى‏کنم. امروز حضرت محمد)ص( و حزبش را دیدار مى‏نمایم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشیر مى‏زدند که ما را به حد ناتوانى مى‏رساندند، باز هم یقین داشتیم که ما بر حقیم و آنان بر باطل. پس از نوشیدن شیر، دوباره به رزم بى‏امانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسیارى از آن سیاه بختان را به خاک مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد، فردى به نام ابوعادیه، از سپاهیان دشمن، بدن عمّار را نشانه گرفت و نیزه‏اى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على)ع( را از زین به زمین انداخت. فردى دیگر از سپاه دشمن به نام ابن‏جون، سرش را از بدن جدا کرد. این دو نفر، در حالى که سر بریده عمّار را به نزد معاویه بردند، از او تقاضاى پاداش و جایزه کردند و هر کدام از آن دو تلاش مى‏کرد که ثابت کند، او عمّار را کشته است و در این باره به نزاع برخاسته بودند. عبدالله‏ بن ‏عمرو بن ‏عاص که در نزد معاویه بود و آن دو را مشاهده مى‏کرد، گفت: درباره سر عمّار شتاب‏زدگى نکنید و به آن خوشحال نباشید. زیرا از پیامبر)ص( شنیدم که مى‏فرمود: عمّار را گروه سرکشان و ستم‏کاران مى‏کشند. معاویه که سخنان وى را شنید، بسیار ناراحت و خشمگین شد و به عمرو بن ‏عاص گفت: آیا نمى‏شود این دیوانه را از پیش چشمان ما دور کنى! سپس به عبدالله‏ بن ‏عمرو بن ‏عاص گفت: تو به جاى این حرف‏ها، چرا جنگ نمى‏کنى؟ عبدالله گفت: پیامبر)ص( روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم کرد. من نیز به خاطر فرمان پیامبر)ص( از پدرم اطاعت مى‏کنم و به اصرار او به این نبرد آمده‏ام و با شما هستم ولى با کسى مبارزه نمى‏کنم. هم چنین، پیش از شهادت عمّار، بارها عمرو بن ‏عاص گفته بود که رسول خدا)ص( فرمود: عمّار را گروه ستم‏کاران مى‏کشند. از وى پرسیدند: پس چرا او با ما مى‏جنگد؟ آیا ما ستم‏کاریم؟ عمرو بن ‏عاص براى فریب آنان گفت: نه، بلکه عمّار سرانجام به ما خواهد پیوست و به دست یاران على)ع( کشته خواهد شد. شهادت عمّار، ضربه سهمگین و تزلزل آورى بر سپاهیان معاویه وارد کرد و بسیارى از آنان را به تردید و دودلى انداخت. ولى معاویه براى سرپوش گذاشتن بر این فضاحت آشکار، در میان سپاهیان خود شایع کرد که عمّار را على)ع( کشت. زیرا عمّار به دستور على)ع( به جنگ شامیان آمد و به دست شامیان کشته شده است. پس قاتل او، على)ع( است! ادعاى واهى و بى‏ارزش معاویه، شاید برخى از دودلان شامى را ساکت مى‏کرد و تسکینى بر التیام آنان بود، ولى در یاران امام على)ع( تأثیرى نداشت. بلکه موجب تقویت ایمان و تثبیت بیشتر اعتقادات آنان گردید. عمّاریاسر به هنگام شهادت، 91 سال، و به روایتى 93 سال و به روایتى دیگر 94 سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعادیه، افراد دیگرى نیز به عنوان قاتل عمّار، در منابع تاریخى بیان شده‏اند، مانند: عقبة بن‏ عامر جهنى، عمرو بن ‏حارث‏ خولانى، شریک‏ بن‏ سلمه‏ مرادى و ابوحراء سکسکى. پس از فروکش کردن جنگ، حضرت على)ع( بدن عمّار و هاشم‏مرقال را که در یک نبرد به شهادت رسیده بودند، در کنار هم قرار داد و بر آنان نماز گزارد و در همان جا دفن نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمّار، بسیار ناراحت بود و مى‏فرمود: هر کس از وفات عمّار، دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصیبى نباشد.(4) 1. منتهى‏الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 124 2. الکامل (ابن اثیر)، ج3، ص 20 و 31 3. وقعة صفین (نصر بن مزاحم)، ص 319 4. نک: أنساب ‏الأشراف (بلاذری)، ص 219؛ 5. وقعةصفین، ص 319؛ 6. کشف‏الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج1، ص 335؛ 7. منتهى‏الآمال، ج1، ص 124


[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 2:24 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع) - آخرین روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى
امام رضا)ع( در یازدهم ذى‏قعده سال 148 قمرى (1) و به روایتى در یازدهم ذى‏حجه سال 153 (2) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر ارجمندش امام موسى‏ کاظم)ع(، امام هفتم شیعیان و مادرش نجمه )تکتم( معروف به ام‏البنین)س( بودند. امام رضا)ع( در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى‏ کاظم)ع( در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسید و مدت امامت آن حضرت، بیست سال بود. امام رضا)ع( از آغاز تولد تا زمان شهادت خویش با شش تن از خلفاى عباسى به نام‏هاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون ‏الرشید، امین و مأمون‏ عباسى معاصر بود و ایام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امین و مأمون. یکى از حساسترین مقطع زندگى امام رضا)ع( و حتى مهمترین مقطع امامت شیعیان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذیرش ولایت‏عهدى مأمون ‏عباسى است، که سرانجام، شهادت آن حضرت در همین مسافرت به وقوع پیوست. آن طورى که از مأمون )هفتمین خلیفه عباسیان( نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امین، نذر کرده بود که در صورت پیروزى بر سپاهیان امین و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى که افضل آل ابى‏طالب)ع( باشد بسپارد. هنگامى که سپاهیان مأمون ‏عباسى پس از تصرف شهرهاى ایران، وارد عراق شده و با کشتن امین، بغداد و سایر بلاد اسلامى را به تصرف خویش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خویش را آشکار ساخت و از آن دو )که یکى مقام وزارت و امور سیاسى کشور و دیگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت( خواست که مقدمات حضور امام على‏ بن ‏موسى‏ الرضا)ع( به عنوان برترین و والاترین شخصیت آل ابى‏طالب)ع( در خراسان را فراهم کنند. مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در کره زمین، شخصیتى بالاتر و والاتر از این شخص )امام رضا ع( براى پذیرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3) مأمون در اجراى نیت خود، بسیار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل‏بیت)ع( واهمه‏اى نداشت. وى، به یکى از سرداران سپاه خویش به نام جلودى مأموریت داد که از خراسان به مدینه رفته و امام رضا)ع( و بسیارى از علویان بزرگوار را با خود به خراسان آورد. جلودى به مدینه رفت و دعوت مأمون‏ عباسى را به امام رضا)ع( ابلاغ کرد. با این که علویان و نوادگان امامان معصوم)ع( از این دعوت بسیار خرسند شده و خود را آماده مسافرت کرده بودند، ولى امام رضا)ع( اطمینانى به اظهارات مأمون نداشت و خواسته‏هایش را واقعى نمى‏دید. به همین جهت، حاضر به مسافرت نگردید. ولى جلودى اصرار کرد و امام رضا)ع( را با اکراه و اجبار به این سفر بزرگ وادار نمود. امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدینه جانشین خویش قرار داد و به همراه برخى از علویان و یاران خویش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ایران شد و در مسیر راه با استقبال شایان ایرانیان مشتاق اهل‏بیت)ع( روبرو گردید. براى امام رضا)ع( در شهرها و بین راه‏هاى ایران، از جمله قم و نیشابور، داستان و کرامت‏هاى زیادى به ظهور رسیده که در کتب تاریخ و سیره امامان معصوم)ع( بیان شده است. امام رضا)ع( پس از آن که به "مرو" (4) مرکز حکومت مأمون‏عباسى در خراسان رسید، با استقبال مأمون و درباریان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ویژه‏اى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علویان و عباسیان برترى داد و در تکریم و تعظیم او، هیچ‏گونه کوتاهى نکرد. وى به امام رضا)ع( عرض کرد: من مى‏خواهم خود را از خلافت اسلامى خلع کرده و آن را به شما واگذار کنم. نظر شما در این باره چیست؟ امام رضا)ع( از پذیرش آن امتناع کرد. چون مى‏دانست که مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مى‏خواهد او را از این راه بیازماید و یا اگر حکومت را به وى واگذار کند، آن حضرت را پس از مدتى از میان برداشته و خود دوباره حکومت را به دست گیرد و از این راه، مشروعیت حکومت غاصبانه خویش را به اثبات رساند. مأمون که از پذیرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( ناامید شده بود، به آن حضرت پیشنهاد کرد که ولایت‏عهدى وى را بپذیرد. مأمون در این باره اصرار کرد و حتى به گونه‏اى امام رضا)ع( را تهدید کرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن‏ خطاب در هنگام مرگش، شورایى متشکل از شش نفر براى انتخاب جانشین خود برگزید، که یکى از آنان، جدّت على‏بن‏ابى‏طالب)ع( بود. وى با آنان شرط کرد که هر کسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشیر بزنند. امروز، من از تو مى‏خواهم که ولایت‏عهدى مرا بپذیرى و چاره‏اى جز پذیرفتن آن ندارى! امام رضا)ع( که در مقابل تهدید جدى مأمون روبرو شده بود، چاره‏اى جز رضا و تسلیم ندید. آن حضرت، ولایت‏عهدى مأمون را با شرایطى پذیرفت. امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولایت‏عهدى تو را مى‏پذیرم که مسئولیت امرونهى در حکومت تو با من نباشد، در چیزى فتوا ندهم و در دعوایى داورى نکنم و کسى را عزل و یا نصب ننمایم و آیینى را که هم اکنون در خلافت تو رایج است، تغییر ندهم. مأمون، تمام خواسته‏هاى امام رضا)ع( پذیرفت. امام رضا)ع( مى‏خواست با این شرایط به او و همگان تفهیم کند که آن حضرت، از عناصر خلافت نیست و نقشى در حکومت ندارد و هیچ‏گونه مسئولیتى از جانب حکومت متوجه او نیست و از این که ولى‏عهد خلیفه است، یک امر اجبارى و به عبارتى تشریفاتى، بیش نیست.(5) مأمون، پس از آن که توانست امام رضا)ع( را به پذیرش ولایت‏عهدى حاضر نماید و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگیرد، بسیار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران کشورى و لشکرى و خانوادگى برقرار کرد و ولایت‏عهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانید و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران کشورى، لشکرى، درباریان، نظامیان، قاضیان، فرهنگیان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام ‏رضا)ع( بیعت نمایند. مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سایرین دستور داد که با آن حضرت بیعت کنند. از آن هنگام، لباس سیاه عباسیان به رنگ سبز که لباس علویان بود، تغییر پیدا کرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنین بیرق‏ها و پرچم‏هاى عباسیان که به رنگ سیاه بود، تبدیل به سبز گردید. مأمون در آن ایّام به شکرانه پذیرش ولایت‏عهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق یک‏ساله کارمندان و سپاهیان را یکجا پرداخت نمایند. سخن‏سرایان و شاعران دوستدار اهل‏بیت)ع( که قریب به دو قرن نمى‏توانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آن‏ها، نامى از اهل‏بیت)ع( ببرند، یک‏باره، زبان به تمجید و توصیف اهل‏بیت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در این باره سخن‏ها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند. مأمون نیز فرمان داد که به نام نامى امام رضا)ع(، سکه زنند و پول رایج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند. هم چنین به تمام سخن‏گویان و خطیبان جمعه دستور داده شد که در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصیف و تعظیم بیان کنند. در آن سال، مأمون، امیرى حج را به اسحاق‏ بن ‏موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجیان خراسان، روانه مکه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بین راه، مردم را از ولایت‏عهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند. بدین طریق آوازه ولایت ‏عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنین‏ افکن شد. در مدینه منوره، عبدالحمید بن ‏سعید، خطیب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول ‏خدا)ص( چنین گفت: ولىّ ‏عهد المسلمین على‏ بن ‏موسى ‏بن ‏جعفر بن ‏محمد بن ‏على ‏بن ‏الحسین ‏بن ‏على(ع). (8) شیعیان و دوستداران اهل‏بیت)ع(، فرصت و موقعیت بسیار مناسبى پیدا کرده تا پس از سال‏ها اختناق و فشار، بار دیگر راه و رسم خویش را آشکار و حقانیت مذهب خود را اثبات کنند. علویان، به ویژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسى‏کاظم)ع( به خاطر وجود مبارک امام رضا)ع(، موقعیت‏هاى ممتازى در حکومت مأمون پیدا کرده و در ایران، عراق، حجاز و یمن به منصب‏هایى رسیدند. در خراسان نیز به خاطر گفتمان‏ها و رفتار دلنشین و زیباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبیت آن حضرت و گرایش مردم به سوى اهل‏بیت)ع( زیادتر مى‏شد. روند چنین پروسه‏اى، خوشایند مأمون نبود. زیرا وى مى‏خواست از ولایت‏عهدى امام رضا)ع( براى مشروعیت و مقبولیت عمومى حکومت غاصبانه خویش، استفاده ابزارى کند، ولى امام رضا)ع( با درایت خویش، نتیجه را به عکس خواسته‏هاى مأمون کرد و به همگان تفهیم نمود که خلافت عباسیان، مشروعیت ندارد و باید به خاندان پیامبر)ص( که شایسته‏ترین افراد اُمتند برگردد. مأمون با زیرکى و فطانت خویش به این أمر پى برد و خود را بازنده میدان دید. بدین جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد. از سوى دیگر، در عراق و به ویژه در بغداد، شورش‏هایى برضد مأمون پدید آمد و عباسیان در غیاب مأمون، وى را از خلافت خلع کردند و ابراهیم‏ بن‏ مهدى‏ عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بیعت کردند. حسن‏ بن ‏سهل که از سوى مأمون، فرماندهى کل سپاه و حکومت عراق و بخش‏هاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى این گونه رویدادها را از مأمون، پنهان نگه مى‏داشت و تلاش مى‏کرد که اخبار عراق به وى نرسد.(7) امام رضا)ع( که از این گونه خبرها اطلاع داشت، آن‏ها را به مأمون گوش‏زد مى‏کرد. این أمر، سبب شد که فضل‏ بن ‏سهل، از موقعیت خویش و برادرش حسن‏ بن ‏سهل در نزد مأمون احساس خطر کرده و از جانب مأمون، متهم به پنهان‏کارى گردند. بدین لحاظ تلاش مى‏کرد که امام‏رضا)ع( را از چشم مأمون بیندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان کند. امام رضا)ع( در برابر رفتار و کردار غیرانسانى و غیراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشایندى مى‏کرد و مأمون را در قبال آن‏ها مسئول مى‏دانست. آن حضرت، در برابر کردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نیز ساکت نمى‏شد و وى را نسبت به آن‏ها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مى‏داد. مأمون در ظاهر از نقدها و پیشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مى‏کرد ولى در باطن، بسیار رنج مى‏برد و به تدریج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگین مى‏دید.(8) وى در صدد برآمد تا به طریقى، این امام همام را از سر راه خویش برداشته و به حکومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت کسى ادامه دهد. به هر تقدیر، در بازگشت مأمون و درباریان و کارگذاران حکومتى او از خراسان، جهت عزیمت به سوى عراق، و انتقال مقر حکومت از "مرو" به "بغداد"، در آغاز، فضل‏ بن ‏سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گردید و به قتل رسید. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گردید و پس از دو روز بیمارى شدید، به شهادت رسید. پس از آن که امام رضا)ع( به شهادت رسید، مأمون یک شب و یک روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن ‏جعفر بن ‏صادق)ع( که عموى امام رضا)ع( و بزرگ علویان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانید. مأمون در جمع علویان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شریف امام رضا)ع( را به آنان نمایاند که ببینند، هیچ آزارى به آن حضرت نرسید و به مرگ طبیعى از دنیا رفت. مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگین خود و فریب دادن علویان و محبّان اهل‏بیت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسیار گریه و ناله کرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگین است که تو را چنین ببینم. من آرزو داشتم که پیش از تو از دنیا بروم، ولیکن خداى سبحان آن چه را اراده کند، به انجام مى‏آورد. آن گاه دستور داد که بدن شریف آن حضرت را غسل و کفن نمایند و خود وى، جنازه آن امام شهید را بدوش گرفت و به محلى که هم اکنون مرقد شریفش است، تشییع نمود و در همان جا که در جوار قبر پدرش هارون‏الرشید است، دفن نمود. محل تدفین امام رضا)ع(، پیش از آن، خانه و ملک حمید بن ‏قحطبه بود که در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى که هارون‏الرشید در سال 193 هجرى قمرى به هلاکت رسید، وى را در آن جا به خاک سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مى‏خواست بدن شریف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارون‏الرشید قرار دهد، به طورى که قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام کندن قبر، سنگ بزرگى نمایان شد که کندن آن، غیرممکن بود. اما در روبروى قبر هارون، کندن قبر با مشکلى مواجه نبود. بدین جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پیش روى قبر هارون کندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اکنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارون‏الرشید است. گفتنى است که در ظاهر امر، غسل و کفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را باید امام معصوم دیگرى غسل و کفن نماید. به همین جهت، روایات فراوانى وارد شده‏است که امام محمد تقى)ع( از مدینه )با کرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شریف پدرش امام رضا)ع( را غسل و کفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد. درباره تاریخ شهادت امام رضا)ع(، اکثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذکر کرده‏اند ولى از این که در چه روزى از این ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرین روز از ماه صفر و برخى دیگر، روزهاى دیگرى را بیان کرده‏اند.(9) هم چنین برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذى‏قعده سال 203 قمرى مى‏دانند.(10) جانشین امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود که به عنوان نهمین امام معصوم، رهبرى شیعیان را بر عهده گرفت. 1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلام‏الورى(، ص 423؛ منتهى‏الآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج49، ص 2 2- کشف‏ الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج3، ص 70 3- الارشاد (شیخ مفید)، ص 602 4- این شهر، هم اکنون در کشور ترکمنستان واقع شده است. 5- الارشاد، ص 600 6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلام‏الورى(، ص 445 7- تاریخ ‏ابن‏خلدون، ج2، ص 383 8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلام‏الورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611 9- همان، ص 426؛ منتهى‏الآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و کشف‏الغمه، ج3، ص 150 10- وقایع ‏الایام (شیخ عباس قمی)، ص 97


[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 2:13 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 96
کل بازدیدها: 1466039
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد