سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

امام هادی



حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در "صریا "، منطقه ای واقع در 6 کیلومتری مدینه متولد شد. نام مبارک ایشان "علی"، کنیه اش "ابوالحسن" و القاب آن بزرگوار : نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب  و عسکری می باشد که مشهورتر از همه "هادی" و "نقی" است.

پدر گرامی آن حضرت، امام جواد علیه السلام و مادر ایشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام "سمانه مغربیه" است. محمد بن فرج می گوید:

"ابوجعفر ، محمد بن علی علیه السلام مرا خواست و فرمود: کاروانی از را ه می رسد که برده فروشی در میان آن است و کنیزانی همراه خود دارد.  سپس هفتاد دینار به من داد و امر کرد با آن کنیزی را با مشخصاتی که داد، بخرم. من ماموریت را انجام دادم. این کنیز همان مادر امام هادی علیه السلام است.

قدر و منزلت این بانوی گرامی بدان پایه بود که امام هادی علیه السلام درباره اش فرمود : «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود، خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیق و صالحان قرار دارد.» (1)

عبادت امام


امام هادی علیه السلام شب هنگام به پروردگارش روی می آورد و شب را با حالت خضوع به رکوع و سجده سپری می کرد و بین پیشانی نورانی اش و زمین، جز سنگ ریزه و خاک حایلی وجود نداشت. پارسایی و انس با پروردگار، آن چنان نمودی در زندگی امام داشت که در مقام بیان برجستگی و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته اند.

ابن کثیر می نویسد: او عابدی  وارسته و زاهد بود. ایشان کمر همت به عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.

ابن عباد حنبلی نیز می گوید: کان فقیها، اماماً ، متعبدا. (2)

اخلاق حسنه امام


پیشوایان معصوم علیهم السلام انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری هدایت جامعه را به سوی خداوند عهده دار شده اند.
گفتار و منش امامان علیهم السلام، ترسیم "حیات طیبه" انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.

نمونه تعبیرامام هادی علیه السلام  در زیارت جامعه کبیره *
معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایت بردباری و حلم، بنیانهای کرامت، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی، پرچمهای پرهیزکاری، نمونه های برتر و حجت های خدا بر جهانیان هستند.

امام هادی علیه السلام همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزا گویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد می کرد. "بریحه" عباسی - که از سوی دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدینه منصوب شده بود- از امام هادی علیه السلام نزد متوکل شکایت کرد و برای او نوشت: اگر خواهان حفظ مکه و مدینه هستی ، "علی بن محمد" را از این دو شهر بیرون کن زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کرده اند.

متوکل امام را از کنار حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله تبعید نمود. هنگامی که امام از مدینه به سمت سامرا در حرکت بود، بریحه نیز  همراه ایشان بود. در بین راه بریحه به امام گفت: تو خود می دانی که عامل تبعید تو من بودم. سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد خلیفه ببری، تمام درختانت را در مدینه آتش می زنم، خدمتکارانت را می کُشم و چشمه های مزارعت  را کور  می کنم. بدان که این کارها را خواهم کرد. امام علیه السلام در جواب فرمود:

«نزدیک ترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من این شکایت را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او، از بندگانش نخواهم برد» بریحه چون این سخن را از امام شنید، به دامن آن حضرت افتاد،  تضرع کرد و از ایشان تقاضای بخشش نمود. امام فرمود: تو را بخشیدم. (3)

امام علیه السلام در بیان دیگران


امام هادی علیه السلام پیوسته تحت نظر حکومتهای جور بود و سعی می شد که آن حضرت با پایگاههای مردمی و افراد جامعه تماس نداشته باشد.  با این حال آن مقدار از فضایل اخلاقی از ایشان بروز نموده که دانشمندان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین آن وجود الهی واداشته است. ابوعبدالله جنیدی از دانشمندان مسلمان می گوید: سوگند به خدا، او بهترین مردم روی زمین و برترین آفریده های الهی است. متوکل در نامه ای که برای امام علیه السلام می نویسد خاطر نشان می کند: میرالمومنین عارف به مقام شماست و حق خویشاوندی را نسبت به شما رعایت می کند و طبق آنچه مصلحت شما و خانواده تان می باشد عمل می کند. (4)

شاگردان امام


بنا براظهار شیخ طوسی، تعداد شاگردان امام هادی علیه السلام بالغ بر 185 نفر بوده است که در میان آنان چهره های برجسته علمی و فقهی فراوانی که دارای تالیفات گوناگونی بودند نیز دیده می شود. در اینجا از برخی شاگردان آن حضرت به طور اختصار یاد می شود:

1- ایوب بن نوح: مردی امین و مورد وثوق بود و درعبادت و تقوا رتبه والایی داشت، چندان که او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او  وکیل امام هادی و امام عسکری علیهما السلام بود. ایوب به هنگام وفات تنها یکصد و پنجاه دینار از خود به جای گذاشت، در حالی که مردم گمان می کردند او پول زیادی دارد.

2- حسن بن راشد: وی از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السلام شمرده می شود و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والایی برخوردار بوده است.

3- حسن بن علی ناصر : شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی علیه السلام شمرده است . وی پدر جد سید مرتضی از سوی مادر است . سید مرتضی در وصف او می گوید : مقام و برتری او در دانش و پارسایی ، و فقه روشنتر از خورشید درخشان است . او بود که اسلام را در "دیلم" نشر داد، بگونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافته و با دعای او به حق بازگشتند . صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده نشود و روشنتر از آن است که پنهان بماند .

4- عبد العظیم حسنی:  وی که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد، از یاران امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است. عبدالعظیم ، مردی پارسا ، وارسته ، دانشمند ، فقیه و مورد اعتماد و وثوق امام دهم بود . ابو حماد رازی می گوید : در سامراء بر امام هادی علیه السلام وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم  ، ایشان فرمود : ای حماد ! هر گاه در ناحیه ای که زندگی می کنی ، مشکلی در امر دین ، برایت پیش آمد از عبد العظیم حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان .

5- عثمان بن سعید : وی در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت ، افتخار شاگردی امام را پیدا نمود. امام هادی علیه السلام در مورد او به احمد بن اسحاق قمی فرمود : عثمان بن سعید ، ثقه و امین من است ، هر چه به شما بگوید از سوی من گفته و هر چه به شما القا کند از ناحیه من القا کرده است. (5)

امام هادی و شیعیان ایشان در ایران


اکثر شیعیان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام به این طرف ، لقب"قمی" در آخر اسماء تعدادی از اصحاب ائمه به چشم می خورد. اینها اشعری های عرب تباری بودند که در قم می زیستند. در زمان امام هادی علیه السلام، قم مهمترین مرکز تجمع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه طاهرین وجود داشت. در کنار قم، دو شهر آبه (یا آوه) و کاشان نیز تحت تأثیر تعلمیات شیعی قرار داشته و مردم این شهرها از بینش شیعی مردم قم پیروی می کردند.

مردم قم و آوه ، همچنین برای زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام به مشهد مسافرت می کردند که امام هادی نیز آنها را در قبال این عمل "مغفور لهم" وصف کرده اند. (6)

پی نوشتها :

1- دلایل الامامة، ص 216.

2- تاریخ اجمالی پیشوایان علیهم السلام.

3- اثبات الوصیة، مسعودی، صص 196-197

4 الارشاد، شیخ مفید، ص 333

5- الغیبة، شیخ طوسی، ص 215

6- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 260

 

 

 

 


[ چهارشنبه 92/2/25 ] [ 12:14 صبح ] [ علی فغانی ]

یادی از استاد و معلم فرهیخته سرهنگ علی فغانی 


[ یکشنبه 91/9/12 ] [ 6:41 عصر ] [ علی فغانی ]


[ جمعه 91/8/26 ] [ 6:12 عصر ] [ علی فغانی ]

شهادت حضرت علی(ع).
سال 40 هجری قمری: شهادت حضرت علی(ع). پس از آن که ضربت خوردن حضرت علی(ع) در شهر کوفه پراکنده شد، اهالی این شهر، به ویژه شیعیان و محبان آن حضرت، سراسیمه وارد مسجد شده و از حال آن حضرت پرس و جو نمودند. آنان هنگامی که به نزد آن حضرت رسیدند، دیدند سر مبارکش در دامن فرزندش امام حسن مجتبی(ع) است و با این که جای زخم سرش را محکم بسته اند، با این حال خون از آن جاری است و چهره مبارک آن حضرت از زردی به سفیدی مایل شده است و به آسمان نظر می افکند و به تسبیح و تقدیس الهی مشغول است و می گوید: الهی اسئلک مرافقه الأنبیاء و الأصیاء و أعلی درجات جنّه المأوی. در همین هنگام ضارب آن حضرت، یعنی عبدالرحمن بن ملجم مرادی را دستگیر کرده و به مسجد آوردند. مردم که از شدت خشم و ناراحتی می خواستند وی را با دست و دندان خویش پاره پاره کرده و به سزایش برسانند، با ممانعت محافظان و یاران حضرت علی(ع) مواجه شدند. حضرت علی(ع) هنگامی که نظر مبارکش به آن تیره بخت و روسیاه افتاد، به وی فرمود: ای ملعون! کُشتی امیرمؤمنان و پیشوای مسلمانان را، در حالی که تو را پناه داد و بر دیگران اختیار کرد و به تو عطاها نمود. آیا برای تو بد امامی بود؟ و پاداش نیکی های او به تو، همین بود که دادی؟ ابن ملجم سر به زیر افکند و سخنی نمی گفت. پس از دقایقی امام علی(ع) چشم گشود و فرمود: ارفقوا یا ملائکه ربّی بی؛ ای فرشتگان خدا با من رفق و مدارا کنید. ابن ملجم مرادی، در این وقت می گریست و خطاب به آن حضرت، می گفت: افأنت تنقذ من فی النار؟ آیا تو می توانی کسی که جایش در جهنم است، نجاتش دهی؟ امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) درباره رفتار با ابن ملجم سفارش کرد و به وی فرمود: پسرم! با اسیر خود مدارا کن و با وی طریق شفقت و رحمت پیش گیر. امام حسن(ع) عرض کرد: پدرجان! این ملعون، ضربتی سخت بر تو وارد کرد و دل های ما را به درد آورده است، با این حال دستور می دهی که با وی رفتاری مشفقانه در پیش گیریم؟ امام علی(ع) فرمود: فرزندم! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم. پس وی را به آن چه خود می خوری، بخوران و به آن چه می آشامی، بیاشام. اگر من از دنیا رفتم، از او قصاص کن ولی جسدش را به آتش مسوزانید و وی را مثله نکنید. زیرا از جدت رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: مثله نکنید، اگر چه سگ گزنده باشد. اما اگر زنده ماندم، خودم داناترم که با او چه رفتاری کنم و عفو وی را ترجیح می دهم. زیرا ما از اهل بیتیم که با گناهکاران در حق خویش، جز به عفو و کرم رفتار نمی کنیم.(1) در این هنگام، آن حضرت را به سوی خانه اش منتقل کردند و دختران و فرزندان و سایر خانواده آن حضرت، با دیدن وی شیون و گریه سر دادند. نقل شد که برای درمان زخم آن حضرت، پزشکان کوفه را گرد آوردند و حاذق ترین و داناترین آنان، شخصی بود به نام "اثیربن عمرو". وی چون در زخم سر مبارک آن حضرت نگریست، شش گوسفندی طلبید که تازه و گرم بود و رگی از آن بیرون کشید و آن را در شکاف زخم سر آن حضرت گذاشت و در آن دمید تا اطرافش به تمام قسمت های جراحت رسید و اندکی بگذاشت و سپس برداشت و در آن نگاهی کرد و دید که برخی از سفیدی مغز سر آن حضرت در آن مشاهده می گردد. در این وقت با حسرت و آه، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! وصیت خود را بگو، که این زخم کار خود را کرده و به مغز سرت رسیده است و از تدبیر بیرون شده است.(2) آن گاه حضرت علی(ع) به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و سایر فرزندانش سفارش نمود. وصیت آن حضرت به فرزندانش در نامه 47 نهج البلاغه (فیض الاسلام) آمده است.(3) حضرت علی(ع) تا شب 21 رمضان، در بستر بیماری بود و در این شب گاهی بی هوش می گردید و گاهی به هوش می آمد و به اطرافیان نظری می افکند و به آنان توصیه می نمود. سرانجام چشمان مبارکش را بر هم گذاشت و پاهای خود را به سوی قبله نمود و گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله. این کلمات را گفت و روح مبارکش به اعلی علیین پرواز کرد. امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) به همراهی سایر فرزندان و یاران نزدیک وی، او را غسل و کفن کرده و طبق سفارش آن حضرت، شبانه وی را در بیرون شهر کوفه، در جایی که هم اکنون معروف به نجف اشرف است، به خاک سپردند.(4) 1- منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 175 2- همان و الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص 115 3- نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 977 4- منتهی الآمال، ج1، ص 182


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:26 عصر ] [ علی فغانی ]

وفات حضرت موسی(ع)
در شب 21 رمضان، رویدادهای مهمی در عالم خلقت به وقوع پیوست. از جمله آن ها است: وفات حضرت موسی بن عمران(ع)، وفات وصی اش حضرت یوشع بن نون، به روایتی عروج حضرت عیسی(ع) به آسمان ها، معراج پیامبر اسلام(ص) به آسمان ها و شهادت وصی اش حضرت علی(ع).(1) از امامین صادقین(ع) روایت شده است، که وفات تمام اوصیای پیامبران الهی در این شب به وقوع پیوست. 1- مسارالشیعه (شیخ مفید)، ص 9


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:23 عصر ] [ علی فغانی ]

فتح مکه معظمه به دست پیامبر(ص)
سال هشتم هجری قمری: فتح مکه معظمه به دست پیامبر(ص). با این که آغاز بعثت پیامبراکرم(ص) و نزول وحی بر آن حضرت، در مکه واقع شده بود و پیامبر(ص) به مدت سیزده سال به صورت نهان و آشکار اهالی این شهر و طوایف و قبایل اطراف آن را به دین مبین اسلام فراخوانده بود، جز تعدادی اندک، پاسخ مثبتی به وی ندادند و در صدد تکذیب و حتی دشمنی او برآمدند و در این راه وی و خانواده و یارانش و سایر مسلمانان را در فشار و تنگنا قرار داده و آن ها را اذیت و آزار زیادی نمودند. به طوری که عده ای از مسلمانان به حبشه و خود پیامبر(ص) به همراه سایر مسلمانان به مدینه هجرت کردند و در این شهر مقدس، نظام نوپای اسلامی را بنا نهادند. از این پس دشمنی های مکیان، به ویژه قریش نسبت به پیامبر(ص) و مسلمانان مدینه فزونی یافت و جنگ های زیاردی از سوی آنان بر پیامبر(ص) و مسلمانان تحمیل گردید. سرانجام پیامبر(ص) به امر پروردگار منان تصمیم به فتح کانون اصلی مشرکان و کافران قریش، یعنی مکه معظمه گرفت. آن حضرت در دوم ماه مبارک رمضان، در رأس یک سپاه بزرگ ده هزار نفری از مسلمانان ] اعم از مهاجر، انصار و قبایل و طوایف اطراف مدینه [ به سوی مکه حرکت کرد.(1) یکی از مسلمانان مهاجر، به نام "خاطب بن ابی بلتعه" پیش از حرکت سپاه اسلام، خبر حرکت آنان را به واسطه زنی بد سابقه و نوازنده به نام "ساره" برای قریش ارسال کرد، ولی پیامبر(ص) از جاسوسی آن دو با خبر گردید و حضرت علی(ع)، زبیر و مقداد را مأموریت داد که به هر صورت ممکن، آن زن جاسوس را بیابند و وی را دستگیر کنند. آنان، زن جاسوس را در میان راه مدینه و مکه، در مکانی به نام "روضه خاخ" و به قولی در "خلیقه" یافته و وی را دستگیر کرده و به نزد پیامبر(ص) آوردند.(2) پیامبر(ص)، مراقبت و مواظبت زیادی به عمل آورد که قریش از حرکت سپاه اسلام آگاه نگردد، بدین جهت تا رسیدن به "مرّالظّهران" که در چند کیلومتری مکه است، اهالی مکه و جاسوسان و نفوذی های آنان هیچ خبری از حرکت جهادی سپاه اسلام نداشتند.(3) عباس بن عبدالمطلب، عموی رسول خدا(ص) که در مکه می زیست و پیش از آن مسلمان شده بود، ولی رابطه حسنه ای با مکیان داشت، در همان زمان از مکه خارج شد و به سوی مدینه هجرت می کرد، که با پیامبر(ص) و سپاه اسلام در سرزمین "جحفه" روبرو گردید. وی پس از آن که چندی در کنار رسول خدا(ص) بود، به دستور آن حضرت، به سوی مکه رفت و در میان راه با برخی از سران قریش مانند ابوسفیان، حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء برخورد کرد و خبر هجوم سپاه اسلام را به آنان گوش زد کرد و ابوسفیان را به همراه خود در نزد پیامبر(ص) آورد و او را وادار به پذیرش اسلام نمود.(4) پیامبر اسلام(ص) هم از تاکتیک های نظامی خویش و هم از وجود ابوسفیان برای فتح مکه بهره جست و وی را پیشاپیش به میان مکیان فرستاد، تا با فراخوانی آنان به تسلیم شدن و هیچ گونه حرکت نظامی انجام ندادن، زمینه فتح این شهر مقدس را بدون جنگ و خون ریزی فراهم کند. گرچه عده از سرکشان و طاغیان مکه با دسته ای از مسلمانان روبرو شده و به درگیری و نبرد پرداختند، ولی با دادن دوازده یا سیزده تن کشته، متواری شدند و در نتیجه این شهر مقدس در روز بیستم ماه مبارک رمضان، سال هشتم قمری به دست پیامبر(ص) و سپاهیان مسلمان فتح گردید و بت ها از خانه خدا به بیرون ریخته شد و داخل کعبه با آب زمزم شستشو داده شد و بدین گونه مقدس ترین مکان مذهبی و دینی مسلمانان از لوث بت ها، تصاویر و مجسمه ها پاکسازی شد و برای همیشه، محل مقدس و عبادت مسلمانان قرار گرفت.(5) نقل شد که در این روز امیرمؤمنان(ع) بر دوش پیامبراسلام(ص) ایستاد و بالای کعبه رفت و بت ها را به زمین انداخت و در هم شکست و به رعایت ادب، خود را از میزاب کعبه به پایین انداخت.(6) برخی از مورخان و سیره نگاران، تاریخ فتح مکه را در روز سیزدهم رمضان ذکر کرده اند،(7) ولی اکثر علمای شیعه و اهل سنت، روز بیستم رمضان را روز فتح مکه می دانند.(8) 1- تاریخ ابن خلدون (ترجمه عبدالمحمد آیتی)، ج1، ص 432 2- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (جعفر سبحانی)، ص 431؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 50؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 432؛ المغازی (واقدی)، ج2،ص 797 3- فرازهایی از تاریخ اسلام، ص 431؛ المغازی، ج2، ص 814 4- تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 433؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 431 5- تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 434؛ فرازهایی از تاریخ اسلام، ص 435 6- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 43 7- البدایه و النهایه (ابن کثیر)، ج4، ص 326 8- تاریخ الطبری، ج2، ص 343؛ البدایه و النهایه، ج4، ص 326؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 434؛ وقایع الایام، ص 42؛ مسارالشیعه (شیخ مفید)، ص 9- رمضان در تاریخ (لطف الله صافی گلپایگانی)، ص 220؛ المغازی، ج2، ص 780


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:21 عصر ] [ علی فغانی ]

ضربت خوردن حضرت علی(ع) در مسجد کوفه.
سال 40 هجری قمری: ضربت خوردن حضرت علی(ع) در مسجد کوفه. عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب(ع)، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند. هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر بزرگ شد. ] نگاه کنید: بیستم شعبان سال 40 هجری قمری [ وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) شدند.(1) هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(2) أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی(ع) و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(3) حضرت علی(ع) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد. روایت شد که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.(4) به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسحد اعظم کوفه شد و خفته گان را برای ادای نماز بیدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را که به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد کرد. هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: "لله الحکم یا علی، لا لک و لا لأصحابک"! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(ع) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.(5) حضرت علی(ع) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.(6) نمازگزاران مسجد کوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی(ع) گرد آمده وبه سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند. حضرت علی(ع)، در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) این همان وعده ای است که خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند. حضرت علی(ع) که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد. روایت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(ع)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛(8) سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، ] یعنی ابن ملجم مرادی [ به شهادت رسانید. بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاکمی دلسوز و یتیم نواز، کامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی(ص)، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا(ص) رهسپار گردید و امت را از وجود شریف خویش محروم نمود. 1- الارشاد (شیخ مفید)، ص 20؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص 112 2- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 41؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 184 3- الارشاد، ص 21؛ وقایع الایام، ص 41؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 171 4- منتهی الآمال، ج1، ص 172 5- الارشاد، ص 23؛ منتهی الآمال، ج1، ص 172؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ص 113؛ وقایع الایام، ص 41 6- منتهی الآمال، ج1، ص 174 7- همان 8- همان


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:18 عصر ] [ علی فغانی ]

حرکت مسلم بن عقیل(ع) به سوی کوفه.
سال 60 هجری قمری: حرکت مسلم بن عقیل(ع) به سوی کوفه. پس از آن که اهالی کوفه، به ویژه شیعیان این شهر از حضور امام حسین(ع) در مکه معظمه و امتناع وی از بیعت با یزید بن معاویه باخبر شده و جنبش بزرگی در کوفه ایجاد نمودند و آن حضرت را با ارسال نامه های بی شمار به سوی خود دعوت کردند، امام حسین(ع) تصمیم گرفت دعوتشان را پذیرفته و با فرستادن نخستین نماینده خویش به سوی آنان، عملاً رهبری قیام بر ضد دستگاه جبار بنی امیه را بر عهده گیرد و از آن پس حکومت سراسر تباهی یزید را با یک جنبش بزرگ مردمی و مذهبی روبرو کند. آن حضرت وضو گرفت و میان رکن و مقام در مسجدالحرام، دو رکعت نماز به جای آورد و پس از نیایش و راز و نیاز در درگاه احدیت، پسرعمویش مسلم بن عقیل را به حضور طلبید و او را از وضعیت کوفه باخبر گردانید و به وی فرمود که می خواهد او را به عنوان نماینده خویش به کوفه بفرستد، تا قیام اهالی این شهر را سامان بخشد.(1) مسلم بن عقیل(ع) با روحیه باز و نشاط بالا، درخواست امام(ع) را پذیرفت و برای این مأموریت خطیر اعلان آمادگی نمود. آن گاه امام حسین(ع) نامه ای برای مردم کوفه نوشت و به مسلم بن عقیل(ع) سپرد تا برای اهالی کوفه قرائت کند. نامه امام(ع) به این قرار است: به نام خداوند بخشایندهّ مهربان. از حسین بن علی(ع) به جامعه مؤمنین و مسلمین. اما بعد، هانی و سعید آخرین فرستادگانتان، نامه های شما را به من تسلیم نمودند. من از مضمون نامه های شما آگاه شدم. نوشته اید: ما امامی نداریم، به سوی ما بیا شاید خداوند به وسیله تو ما را هدایت فرماید. من برادرم و پسرعمویم و شخصیت مورد وثوق و مورد اعتماد از میان خاندانم، یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم. اگر او برای من بنویسد که نظر اکثریت شما، به ویژه فرزانگان و مردان شایسته و شاخص شما مطابق با نامه هایی است که به من نوشته اید، به سوی شما خواهم آمد، انشاءالله. به جان خودم سوگند یاد می کنم که امام بر حق تنها کسی است که بر اساس کتاب خدا حکومت کند و در جامعه به داد رفتار نماید و حق را پذیرا باشد و خود را بر انجام دستورات دین ملزم و متعهد بداند. والسلام.(2) امام حسین(ع) به مسلم بن عقیل(ع) سفارش های لازم را نمود و وی را با آخرین نامه رسانان؛ یعین قیس بن مسهر صیداوی، عماره بن عبدالله سلولی، عبدالله بن شداد و عبدالرحمن شداد، در تاریخ 15 رمضان سال 60 قمری به سوی کوفه اعزام نمود.(3) گفتنی است که مسلم بن عقیل، برادرزاده و داماد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) است و با دخترش رقیه ازدواج کرد. وی از مردان دلیر بنی هاشم، اهل علم و دارای بینش وسیع سیاسی و مذهبی و پیرو خالص ولایت و امامت بود. مسلم بن عقیل(ع) از مکه معظمه به مدینه منوره رفت و در آن جا با خانواده اش خداحافظی نمود و به همراه دو فرزندش و دو راهنما از طایفه بنی قیس، از بی راهه حرکت کرد تا هم زودتر به مقصد برسد و هم از چشم نگهبانان حکومتی و راهبان ها در امان بماند.(4) 1- وقایع عاشورا (سید محمد تقی مقدم)، ص 199 2- الارشاد (شیخ مفید)، ص 380؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 303 3- الارشاد، ص 381؛ منتهی الآمال، ج1، ص 303 و ص 306؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 35؛ وقایع عاشوار، ص 201 4- الارشاد، ص 381؛ منتهی الآمال، ج1، ص 306؛ وقایع عاشوار، ص 201


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:15 عصر ] [ علی فغانی ]

ایجاد عقد اخوت میان مسلمانان از سوی پیامبر(ص)
سال اول هجری قمری: ایجاد عقد اخوت میان مسلمانان از سوی پیامبر(ص). اسلام به عنوان یک دین حیات بخش و نشاط آفرین در جامعه انسانی، همیشه مسلمانان را به وحدت و محبت و بالاتر از آن، به اخوت و برادری دعوت و همگان را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز فراخوانده است. در آیه ای از قرآن کریم آمده است: انّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَهٌ فَأصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ؛(1) مؤمنان، برادر یکدیگرند و میان دو برادر دینی، صلح و آشتی برقرار کنید. پیامبراکرم(ص) از آغاز دعوت، به مسئله اخوت دینی عنایت ویژه ای داشت و آن را نهادی مهم در از میان بردن کفر و شرک و ایجاد جامعه اسلامی می دانست. به همین جهت پس از هجرت به مدینه منوره، در روز دوازدهم ماه مبارک رمضان سال اول قمری به امر پروردگار متعال، میان هر دو نفر از مهاجر و انصار را پیمان برادری بست و آن دو را برادران دینی یکدیگر نمود.(2) معمولاً افرادی که با هم تجانس داشته و از جهت افکار و اندیشه به هم نزدیک بوده و سابقه دوستی و رفاقت داشتند، رسماً برادر یکدیگر شدند. مثلاً ابوبکر با عمر، طلحه با زبیر، عثمان با عبدالرحمن، ابومسعود با ابوذر، سلمان با حذیفه، مقداد با عمار و همین طور سایر صحابه. اما خود پیامبر(ص) در میان تمامی یاران و فامیلان و صحابه خویش کسی را شایسته برادری خویش ندید، جز علی بن ابی طالب(ع) را و از آن پس، حضرت علی(ع) علاوه بر رابطه های گوناگون خویشاوندی و اسلامی با پیامبر(ص)، رسماً برادر دینی وی نیز محسوب گردید و فضیلتی بزرگ بر فضایلش افزوده شد.(3) زیرا علی(ع)، هم شأن و هم فکر پیامبر(ص) بود و آن حضرت درباره علی(ع) فرموده بود: أنت منی بمنزله هارون من موسی، الاّ انّه لا نبیّ بعدی؛ ای علی! تو در نزد من، به منزله هارون در نزد موسی(ع) هستی، مگر این که پس از من، پیامبری نخواهد آمد.(4) "ابن اثیر" در کتاب معروف "اسدالغابه" گفت: پیامبر(ص) دوبار میان خویش و علی(ع) عقد برادری بست و در هر دوبار به وی فرمود: أنت اخی فی الدنیا و الآخره.(5) خود علی(ع) بارها فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص) هستم. این جمله را پس از من، کسی ادّعا نخواهد کرد، مگر شخص دروغ گو.(6) 1- سوره حجرات(49)، آیه 10 2- رمضان در تاریخ (لطف الله صافی گلپایگانی)، ص 92 3- زندگانی چهارده معصوم(ع) (ترجمه اعلام الوری)، ص 267 4- رمضان در تاریخ، ص 95 5- همان، ص 98 6- زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص 268


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:13 عصر ] [ علی فغانی ]

نزول کتاب آسمانی `زبور` بر حضرت داوود(ع)
بنا به نقل ابن کثیر، کتاب شریف "زبور" در دوازدهم ماه مبارک رمضان بر "داوود نبی(ع)" نازل گردید.(1) حضرت داوود(ع) از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل است و در نبرد میان طالوت و جالوت، با این که خردسالی بیش نبود، به میدان رفت و جالوت ستمگر را به هلاکت رسانید و سال های بعد به پیامبری و پادشاهی بنی اسرائیل نایل شد.(2) کتاب شریف زبور، پس از چهار صد و هشتاد و دو سال از نزول کتاب شریف "تورات" بر حضرت موسی(ع)، بر حضرت داوود نبی(ع) نازل گردید.(3) 1- البدایه و النهایه (ابن کثیر)، ج2، ص 92 2- قصه های قرآن (سید محمد صحفی)، ص 159 3- البدایه و النهایه، ج2، ص 92


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 9:12 عصر ] [ علی فغانی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 87
کل بازدیدها: 1466726
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد