سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

تصاویر با کیفیت بالا از قفل و درب خانه حضرت زهرا(س)
روز گذشته خبرنگار پایگاه اطلاع‌رسانی حج در مدینه منوره موفق شد تصاویری ناب و با کیفیت عالی از درب خانه حضرت زهرا(س) و قفل این درب به ثبت رساند که به مناسبت ایام فاطمیه به عاشقان آن حضرت تقدیم می‌شود. ...
صدای شیعه: روز گذشته خبرنگار پایگاه اطلاع‌رسانی حج در مدینه منوره موفق شد تصاویری ناب و با کیفیت عالی از درب خانه حضرت زهرا(س) و قفل این درب به ثبت رساند.

پایگاه اطلاع‌رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری در آستانه شهادت آن حضرت و آغاز ایام فاطمیه این تصاویر را با کیفیت اصلی در اختیار شیفتگان و عاشقان آن حضرت قرار می‌دهد.

توضیح: این شعر توسط  «البوصیری» شاعر اهل تسنن قرن هفتم هجری در وصف پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص) سروده شده است که چند قرن است بر قفل درب خانه حضرت زهرا(س) نقش بسته است و خود قرینه ای بر وجود اعتقاد به شفاعت در بین عموم مسلمین در قرون مختلف می باشد.

 هو الحبیب الذی ترجی شفاعته لکل هولٍ من الأهوال مقتحم

 ترجمه: او ( حضرت رسول الله) دوستی است که در همه پیشامدها و حوادث ناگوار امید شفاعت از او می رود.


[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 2:10 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]


یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس

می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم

دکتر حسابی جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول
، ولی تو نمی توانی به من قول بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد
موشک هوا کند



[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 1:52 صبح ] [ محمد مهدی فغانی ]

حال فاطمه علیهاسلام هر روز سخت تر می شد. یک روز بعد از اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام نماز ظهر را در مسجد خواند، ناگهان عده‌ای از زن ها گریان و غمگین نزد او آمدند. 
علی علیه السلام فرمود:« چه خبر شده؟» 

گفتند:« بشتاب که گمان نکنیم دیگر زهرا را زنده ببینی.» 
امام با شتاب به خانه رفت و دید فاطمه علیهاسلام در بستر افتاده است. امیرالمومنین عبای خود را به کناری انداخت و عمامه را از سر برداشت. نزد فاطمه نشست و سر مبارک او را روی دامن خود گذاشت و او را صدا زد ولی جوابی نیامد. فرمود:« ای دختر رسول خدا . ای دختر کسی که برای فقرا صدقات و زکات می‌برد. ای دختر کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد.» اما فاطمه باز هم جوابی نداد. بالاخره امام فرمود:« فاطمه جان، با من سخن بگو. من پسر عمت علی هستم.» 
فاطمه علیهاسلام با درد و رنج فراوان، چشم باز کرد و به صورت او نگاه کرد و شروع کرد به گریه کردن. 
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان چرا گریه می‌کنی؟» 
عرض کرد:« علی جان، من بوی مرگ می شنوم؛ و از مرگ هم گریز و چاره‌ای نیست.» 

سلمی، یکی از خدمتکاران فاطمه زهرا علیهاسلام، روایت می‌کند:« روزی وقتی امیرالمومنین برای کاری از خانه خارج شد، فاطمه علیهاسلام به من فرمود« برای من آب بیاور تا غسل کنم.» من آب را آماده کردم و فاطمه غسل کاملی کرد. بعد لباس پاکیزه‌ای پوشید و فرمود:« رختخواب مرا در وسط اطاق بینداز.» 
رختخواب را انداختم. فاطمه رو به قبله دراز کشید و فرمود:« من غسل کرده‌ام. وقتی از دنیا رفتم، کسی مرا برهنه نکند، یعنی از روی پیراهن مرا غسل دهند.»

یکی دیگر از پرستارهای فاطمه زهرا علیهاسلام اسماء نام دارد. او نیز چنین روایت می‌کند: 
روزی فاطمه علیهاسلام غسل کرد و به من گفت از اطاق خارج شوم چون می‌خواست با پروردگار مناجات کند. من بیرون رفتم و شنیدم که در دعا چنین گفت:« خدایا تو را به محمد مصطفی و محبتش به من، تو را به شوهرم علی مرتضی و اندوهش برای من، تو را به پسرم حسن و گریه‌اش بر من، تو را به پسرمحسین و ناراحتی اش برای من و تو را به دخترانم و غمگینی آنها بر من، گناهکاران امت پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببخشای! به آنها رحم کن و آنها را به بهشت داخل فرما که تو کریمترین کسی هستی که مورد درخواست قرار می گیری و مهربان‌ترین مهربانانی.» 

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:« وقتی وفات فاطمه علیهاسلام نزدیک شد، شروع به گریه کرد.» 
امیرالمومنین فرمود:« چرا گریه می کنی؟» 
عرض کرد:« برای بلاهایی که بعد از من سر تو می‌آید.» 
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان، گریه نکن. به خدا قسم این مسائل در مقابل خداوند در چشم من کوچک و ساده است.» 
فاطمه علیهاسلام وصیت کرد که به عمر و ابوبکر اجازه حضور در مراسم تغسیل و تدفینش داده نشود و امیرالمومنین هم به این وصیت عمل فرمود. 

منابع: 
بحار الانوار، ج 43، ص 178. 
فاطمه الزهراء رحمانی/576/2. 
بحارالانوار، 183/43 
بحارالانوار، 218/43 

مراجعه شود به: 
عیادت زنهای مدینه از فاطمه علیهاسلام 
عیادت ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاسلام 
وصایای فاطمه علیها سلام 
شهادت فاطمه علیهاسلام 


[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 1:36 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]

در شهادت فاطمه زهرا علیهاسلام اختلافات زیادی در روایات به چشم می خورد. 
در بعضی از روایات چنین به نظر می آید که در حین شهادت، امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد بوده است و او را بعد از شهادت همسرش خبر کرده اند. ولی از بعضی از روایات برمی آید که امیرالمومنین بر بالین سر زهرا علیهاسلام حاضر بوده است. 

img/daneshnameh_up/b/b9/fatemeh6.jpg


البته شاید این دو دسته روایت با هم منافاتی نداشته باشد چرا که معمولا لحظه دقیق مرگ بر اطرافیان پوشیده است؛ مثلا گاهی سنگینی حال و جواب ندادن و یا شنیده نشدن صدای نفس را مرگ می‌پندارند در حالی که هنوز روح از بدن جدا نشده و محتضر هنوز زنده است و چه بسا بعد از لحظاتی، کلماتی بگوید و آن وقت بمیرد. 

روایتی که می گوید امیرالمومنین در لحظه جان دادن زهرا علیهاسلام در خانه حاضر نبوده، این است: 

اسماء بنت عمیس می گوید: 
وقتی شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا (علیهاسلام) نزدیک شد، فرمود:« ای اسماء، جبرئیل در رحلت پدرم مقداری کافور از بهشت آورد و پدرم آن را سه قسمت نمود. ثلثی برای خودش، ثلثی برای علی علیه السلام و ثلثی برای من. این کافور را بیاور و کنار بستر من بگذار.» 
من کافور را آوردم. 
سپس در حالی که خوابیده بود، روی خود را انداخت و فرمود:« وقت نماز، مرا صدا بزن. اگر جواب دادم که هیچ، و الا بدان که من به سوی پدرم شتافته ام.» 

بعد از لحظاتی، فاطمه علیهاسلام را صدا زدم ولی او جوابی نداد. گفتم:« ای دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم! ای دختر آن کسی که به خداوندش تا قاب قوسین نزدیک شد.» اما جوابی نشنیدم. 
روپوش از صورت مبارک فاطمه کنار زدم و دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده است. خود را روی بدن مبارکش انداختم و آن صورت نیلی را بوییدم و گفتم سلام مرا به پدرت برسان. 
در این هنگام دو فرزند آن بانو، حسن و حسین، که در حدود 6 و 7 سال داشتند، از راه رسیدند و پرسیدند:« چرا مادر ما در این ساعت خوابیده؟» 
گفتم:« ای یتیمان فاطمه، مادرتان نخوابیده بلکه دنیا را وداع کرده است.» 
امام حسن و امام حسین خود را روی بدن مطهر مادر انداختند و او را بوسیدند. امام حسن گفت:« مادر جان، من حسنم، با من حرف بزن قبل از آن که روح از بدن من بیرون رود.» 
امام حسین گفت:« مادر جان، من پسرت حسینم، با من سخن بگو قبل از آن که قلبم از حرکت بایستد و بمیرم.» 
یتیمان گریه و ناله سر داده بودند. 
گفتم:« ای دو ریحانه رسول خدا، بروید و پدرتان امیرالمومنین را خبر کنید.» 

img/daneshnameh_up/5/55/fatemeh7.jpg



آنها با گریه و ناله خارج شدند و به طرف مسجد رفتند. خبر شهادت مادر را به امیرالمؤمنین رساندند. امیرالمؤمنین شتابان به سوی خانه آمد و در راه با صورت به زمین خورد و زمزمه کرد که:« ای دختر رسول خدا، تا تو بودی من دل خود را به تو تسلی می دادم. حالا دیگر این دل غمزده ام را به چه کسی تسلیت دهم.» 

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 1:31 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]

 

 

فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س)

حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد

به گزارش ویژه نامه ایام فاطمیهباشگاه خبرنگاران؛حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه علیهاالسلام سرکشید، تا در آن خانه‏ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیهاالسلام و بچه‏هایش گرسنه بودند و تکه‏نانى در آنجا نیز به دست نیامد.

هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه‏ها به آن بانو رسید. فاطمه علیهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت کرد.
فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیهاالسلام خود نیز از این مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏کرد و خیره خیره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیهاالسلام جواب داد:
هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنى‏اسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1)

آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مى‏کند.
رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى‏اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برایش مائده مى‏فرستاد، که جواب سؤال مى‏گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد.
آنگاه رسول خدا على علیه‏السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل‏بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیهاالسلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)


موائد آسمانى براى فاطمه علیهاالسلام در یکى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه‏هایت دو روز است که گرسنه‏ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.
على علیه‏السلام از شنیدن این سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه‏ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره....
على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.
على علیه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیهاالسلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیه‏السلام عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! بفرمایید.
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه علیهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیهاالسلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته‏ها را چاره‏ساز باشد.
على علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام خیره‏خیره نگاه مى‏کرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟
پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.
این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.
خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

  ادامه مطلب...

[ جمعه 91/1/18 ] [ 1:34 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]


[ جمعه 91/1/18 ] [ 2:14 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]

 دعا کردن برای فرج امام زمان علیه السلام بهترین هدیه برای حضرت است. برای حضرت صدقه بدهیم و محبّت کنیم. فرج عمومی حضرت اینست که حکومت حضرت تشکیل بشود. همه ی انبیاء منتظر آن حکومت بوده اند.
اینطوری نیست که وقتی امام زمان بیاید همه ی نفوس، مسلمان می شوند، نخیر، چنین چیزی نیست، چرا؟ چون قرآن می فرماید: (وَ ألقَینا بَینَهُم ُ الْعَد’اوَة َ وَ الْبَغْضاءَ الی ‘ یَوم ِ الْقِیامَة)
البته ما باید برای این نظام تلاش کنیم امّا نباید خیال کنیم که ما چون این نظام را قبول کردیم پس ما مسلمانیم. نخیر! مسلمان نیستیم و باید اقرار کنیم که ما مسلمان نیستیم. اسلام چیز دیگری است.
الان اگر بنده بگویم من نمونه ی حوزه ی علمیه هستم، اصلاً مردم از حوزه ی علمیه متنفّر می شوند. باید بگویم من هم یک طلبه ی ناقص از حوزه هستم، اگریک نواقصی از من دیدی، آنها را به حساب حوزه نگذار. من یک مسلمان کالی(ناقص) هستم. اگر از من اشکالی دیدی به اسلام لطمه نزن.
مرحوم جمال الدین اسدآبادی – خدا او را رحمت کند – می گفت باید اول بگوییم ما مسلمان نیستیم، بعد تبلیغ اسلام را کنیم. ما یک سری سلیقه ی شخصی ازشرق و غرب جمع کرده ایم و اسمش را اسلام گذاشته ایم. عروسی و عزای ما اسلامی است ؟مراسم و رفتارهای ما اسلامی است ؟ کجای ما اسلامی است؟
البته اینطوری نیست که فکر کنیم حضرت وقتی بیایند، من عوض می شوم و نفوس عوض می شوند. منتها من جرأت نمی کنم کاربد کنم. الان جرأت نمی کنم از ترس قانون، شراب فروشی باز کنم ولی در خانه ام می توانم شراب بسازم. امّا آنوقت جرأت نمی کنم در خانه ی خودم هم شراب بسازم، نه اینکه نخواهم این کار رابکنم. آن کسی که می خواهد دزدی کند دیگر نمی تواند، نه اینکه نمی خواهد دزدی کند.
اینطوری نیست که وقتی امام زمان بیاید همه ی نفوس، مسلمان می شوند، نخیر، چنین چیزی نیست، چرا؟ چون قرآن می فرماید: (وَ ألقَینا بَینَهُم ُ الْعَد’اوَة َ وَ الْبَغْضاءَ الی ‘ یَوم ِ الْقِیامَة) تا قیامت، این بشرهمینطوری است. منتهی همین طور که برای حضرت سلیمان، همه ی جن و انس در خدمتش بودند، وقتی حضرت بیاید، همه ی قدرت ها در دست اوست. آن وقت آدم از در و دیوار و عیال خودش و از شنود شدن حرفهایش می ترسد.
وقتی اینطور شد من دیگر می ترسم خلاف کنم. نه اینکه خیال کنیم نفوس ما عوض می شود ولی الان اگر انسان کاری کند امام زمان راضی شودهفتاد برابر آن وقت است، منظور از هفتاد، عدد نیست، کنایه از کثرت است، یعنی اعمال خیلی ارزش دارد.
شما الان هرکار خوبی بکنی، هفتاد برابر آن وقت است. ما کافی است واجب را انجام دهیم و حرام را ترک کنیم آن وقت سلمان زمان می شویم. اگر کسی به واجب عمل کند و حرام راترک کند، خدا دستش را می گیرد و او را هفت شهر عشق می گرداند. ما خیال کرده ایم کلاس اخلاق امجد کسی را می سازد، نه، چنین نیست ! امجد خودش را نساخته، بعد بیاید تو را بسازد؟از این کلاس اخلاق به آن کلاس اخلاق.
یک عده شیّاد هم در جامعه افتاده اند و فرمول دست شان است و از غیب هم می گویند و اسرار بقیه را فاش می کنند. آن وقت یک عده شیّاد با این جوان هاافتاده اند. خدا قوام را رحمت کند. وقتی خطایی می دید عبا را به سر می کشید تا نبیند. بزرگان ما مظهر ستّاریت بودند، مظهرِ (یا مَن ظَهَرَ الجَمیل و سَتَرَ القبیح) بودند.

منبع: http://www.3erat.com


[ جمعه 91/1/18 ] [ 1:38 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]

 بیاناتی از حضرت آیت الله محمد تقی بهجت پیرامون

ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت

باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند: نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.

می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءة باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.

از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!

ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، و خدا می داند آیا بعد، از دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست.

ادامه مطلب...

[ جمعه 91/1/18 ] [ 1:12 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]

 

غرقاب غمم دگر مرا ساحل نیست

جز اشک فراق دیگرم حاصل نیست

ای مرگ بیا!که زندگی کردن من

بی فاطمه جز خوردن خون دل نیست . . .

باد پاییزی اگر برگ خزان را می برد

مهر زهرا هم گناه شیعیان را می برد . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

در جهان تا زنده ام گویم ثنای فاطمه

دست حاجت می برم سوی خدای فاطمه

گر برای درد بی درمان مداوا طالبی

رایگان درمان کند دارالشفای فاطمه . . .

یا فاطمه الزهرا(س)

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر شما تسلیت باد

آنان که بر این خانه هجوم آوردند

در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را

اکنون به در خانه تلافی کردند . . .

دل از غم فاطمه توان دارد ، نه

 و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری

جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه . . .

کاش از قلبم به قلبش راه داشت

کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

کاش از شوقم چنان مرغ سحر

می‌زدم گرد مزارش بال و پر

می‌شنیدم ناله‌های غربتش

می‌پریدم تا کنار تربتش . . .

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد

که طفلان علی مادر ندارند . . .

عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

آن روز که پهلوی تو از کینه شکست

دل های مُحبّان تو در سینه شکست

تصویر تو را دِل علی آینه بود

اندوه تو سنگی شد و آیینه شکست . . .

فاطمیه قصه گوی رنج هاست

فاطمیه تفسیر سوز مرتضی ست

فاطمیه شعر داغ لاله است

 قصه ی زهرای 18 ساله ست . . .

شکسته بال وپری زآشیانه میبردند

تن ضعیف غریبانه شبانه میبردند

جنازه ای که همه انبیاء قربانش

چه شد که هفت نفرمخفیانه میبردند . . .

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟

چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی

نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا . . .

امشب دل سنگ کوچه ها میگرید

یک شهر،خموش وبیصدا میگرید

تشییع جنازه غریب زهراست

تابوت بحال مرتضی میگرید . . .

هرچه باشد من نمک پرورده ام

دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است

فاطمه (س) حلال صدها مشکل است . . .

گُل بوته باغ مصطفی زهرا بود

آلاله داغ مرتضی زهرا بود

خورشیدِ بلند در شبستان وجود

سرچشمه رحمت خدا زهرا بود

 

 ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا

وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟

گر بسته شود تمام درها زهرا . . .

لعنت به عدو که روح تقوا را کشت

ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت

باز آ و بگیر انتقامی سنگین

از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت

شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تسلیت باد

منبع: http://www.tasvirfa.com


[ پنج شنبه 91/1/17 ] [ 8:38 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

 

پیامک ایام فاطمیه

 

ای تاج سر عالم و آدم زهرا

از کودکی ام دل به تو دادم زهرا

آن روز که من هستم و تاریکی قبر

جان حسنت برس به دادم زهرا …

عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه

 الهی داد از این دل داد از این دل

کنار قبر زهرا کرده منزل

بگو زهرا زجا خیزد ببیند

که اشک دیده کرد خاک او گل . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت

 

بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد

شمع می میرد و او بار دگر می سوزد

یک نفر مثل درختان سپیدار بلند

در خیالش همه شب بین دو در می سوزد . . .

چه حالی داده دل را دست مادر

که می شستی زدنیا دست مادر

از آن سیلی مگر چشمت نمی دید

که می جستی مرا با دست مادر . . .


در ظلمت شب شهاب را می شستند

آیینه افتاب را می شستند

در چشمه خون چکان چشمان علی

پیمانه نور ناب را می شستند . . .

آه زهرا تا ابد جاری بود

دست مولا تشنه یاری بود

چون علی شد بی کس و بی‌ هم‌ نفس

گفت یا زینب به فریادم برس …

رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد

آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه عزاخانه شود بار دگر

هر گاه نگاه خود به در می دوزد . . .

یا علی جان تربت زهرا کجاست؟

یادگار غربت زهرا کجاست؟

تا ز نورش دیده را روشن کنم

بر مزارش شعله‌ها بر تن کنم . . .

چو می اُفتد به چشمم گاهواره

نفس می گردد از غم پُر شماره

الهی کاش محسن در برم بود

نمی شد قلبم از کین پاره پاره . . .

 

منبع: http://www.tasvirfa.com/

 

 


[ پنج شنبه 91/1/17 ] [ 8:18 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 699
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 1481687
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد