سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

elham-35.jpg


[ شنبه 92/4/22 ] [ 7:17 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

cr5s49p4bwfcnm9oyk4.jpg


[ شنبه 92/4/22 ] [ 7:16 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

یک جایی هم هست در خانه...

که آدم وقتی نگاهش می کند


دلش می خواهد دوباره مسلمان شود!

جایی که مادر نماز می خوانَد!

nnn.jpg


[ جمعه 92/4/21 ] [ 2:9 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

احســـاس حضـور خدا
در همــــــــــه حال
همه مســائل را حل می کند.


"العبد محمد تقی بهجت"

bee580ea-a3c3-4baa-89c7-f3919c95af8a.jpg


[ جمعه 92/4/21 ] [ 2:7 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

میگن هر وقت آب می نوشی بگو یا حسین (ع)...

این روزها که آب می بینی و نمی نوشی آرام بگو:

یا ابوالفضل...

YA%20ABBAS.jpg


[ جمعه 92/4/21 ] [ 2:2 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشــــــد آبت از بالا و پست


[ جمعه 92/4/21 ] [ 1:55 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

سعی کنید صفات خدایی در شما زنده شود.

خداوند کریم است ،شما هم کریم باشید .

رحیم است ،رحیم باشید.

ستار است ،ستار باشید...


شیخ رجبعلی خیاط

8b1a2e50ca38be24a9243abd03b6fcfa-425.jpg


[ جمعه 92/4/21 ] [ 1:48 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]


[ چهارشنبه 92/4/19 ] [ 11:51 عصر ] [ محمدرضا محمدی ]

معلم

چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری .

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد! آخر سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید!
و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز خودش هم برای اولین بار روی صندلی جای گرفت.

استاد 50 ساله‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بیاندازید، بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم. من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل “ماش پلو” که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم… اما نسبت به پدرم مثل تمام پدرها هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم . . . . استاد حالا خودش هم گریه می کنه . . . .

پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی ذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم! نوه هامون تو تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما . . . . .

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی “عمو” و “دایی” نثارم می کردند. بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش. رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زهوار در رفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.

گفتم: این چیه؟
گفت: باز کن می فهمی.
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیه؟

گفت:از مرکز اومده؛ در این چند ماه که این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.

راستش نمی دونستم که این چه معنایی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!

مدیر گفت: از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیره و خبرش را به من می دهد. روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم. درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده، صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم. اما برای دادنش یه شرط دارم . . . .
گفتم: چه شرطی؟

گفت: بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده داره!

استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: “به آقای مدیر گفتم: هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟”چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری .

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد! آخر سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید!
و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز خودش هم برای اولین بار روی صندلی جای گرفت.

استاد 50 ساله‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بیاندازید، بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم. من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم مثل تمام پدرها هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم . . . . استاد حالا خودش هم گریه می کنه . . . .

پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی ذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم! نوه هامون تو تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما . . . . .

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند. بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش. رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زهوار در رفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.

گفتم: این چیه؟
گفت: باز کن می فهمی.
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیه؟

گفت:از مرکز اومده؛ در این چند ماه که این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.

راستش نمی دونستم که این چه معنایی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!

مدیر گفت: از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیره و خبرش را به من می دهد. روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم. درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده، صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم. اما برای دادنش یه شرط دارم . . . .
گفتم: چه شرطی؟

گفت: بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده داره!

استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "به آقای مدیر گفتم: هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟"


[ یکشنبه 92/4/9 ] [ 5:53 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]

هرم

 

.توصیه های غذایی برای آقایان و پسران.

 

کلم بروکلی 

کلم بروکلی را فراموش نکنید این سبزی از منابع عالی ترکیب ضدسرطانی‌ای به نام سولفورافان است که از بروز سرطان، به‌خصوص سرطان مثانه، کولون و پروستات پیشگیری می‌کند. دو مورد اول این سرطان‌ها در میان مردان بیشتر دیده می‌شود و سرطان سوم، مختص آقایان است.



ماهی آزاد بخورید 

مصرف منابع غذایی حاوی امگا 3 هم به سلامت قلب و عروق مردان کمک می‌کند و هم احتمال ابتلا به سرطان پروستات را کاهش می‌دهد. بهتر است در رژیم‌غذایی خود ماهی آزاد، ساردین و تن را که منابع عالی این اسید چرب هستند، بگنجانند.



تخم‌مرغ بیشتر بخورید 

این ماده‌غذایی از منابع مناسب پروتئین، بیوتین و آهن است که همه آنها در روند رشد مو تاثیر دارند و از ریزش مو که در میان مردان بیشتر دیده می‌شود، جلوگیری می‌کنند. کم‌خونی هم می‌تواند باعث ریزش مو ‌شود و خوردن تخم‌مرغ که منبع آهن است، از بروز این مشکل نیز جلوگیری می‌کند.



در سالادتان گوجه‌فرنگی بریزید 

گوجه‌فرنگی به‌دلیل داشتن لیکوپن فراوان، برای سلامت مردان بسیار مفید است. لیکوپن با خاصیت آنتی‌اکسیدانی‌ای که دارد، از بروز سرطان پروستات و کولون جلوگیری می‌کند و با کاهش سطح کلسترول خون، احتمال ابتلا به بیماری‌های قلبی و سکته را کاهش می‌دهد.



آبمیوه‌تان آب‌انار باشد 

آب?انار منبع آنتی‌اکسیدان‌ها، ویتامین‌ها و مواد معدنی است و سطح کلسترول و فشارخون را پایین می‌آورد. نتایج بررسی‌ها نشان داده نوشیدن یک لیوان آب‌انار می‌تواند به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای از پیشرفت سرطان پروستات جلوگیری ‌کند.



سبزی‌های برگ سبز بیشتر بخورید 

این سبزی‌ها از منابع مناسب ماده معدنی منیزیم هستند که دریافت آن به سلامت استخوان‌ها، تامین انرژی و بهبود عملکرد عضلات کمک می‌کند. نتایج مطالعه‌ها نشان داده‌اند دریافت این ماده معدنی حتی خطر ابتلا به سرطان کولون را کاهش می‌دهد. به این دلایل خوردن سبزی‌های برگ سبز به مردان توصیه می‌شود، به‌خصوص اگر تازه‌ باشند.



سیر به غذا اضافه کنید 

سیر تازه به سلامت قلب مردان کمک می‌کند زیرا باعث کاهش کلسترول خون می‌شود. عادت به خوردن سیر تازه، از بروز عوارض ناشی از کلسترول خون بالا پیشگیری می‌کند، به همین دلیل خوردن این سبزی به‌عنوان یک عادت تغذیه‌ای مهم به مردان توصیه می‌شود.



میان‌وعده تخمه کدو بخورید 

مصرف این دانه به‌دلیل داشتن روی بسیار مفید است زیرا دریافت به اندازه این ماده معدنی، در حفظ قدرت باروری و سلامت جنسی مردان موثر است و قوای جنسی آنها را تقویت می‌کند. تخمه کدو و حتی گوشت‌قرمز و جو که ‌منابع عالی روی محسوب می‌شوند، به مردان توصیه می‌شود.

 

 

 

توصیه ی غذایی برای زنان و دختران

کم خونی

دختران و زنان به علت نیاز بیشتر به آهن، در صورتی که نیازشان تامین نشود به سرعت در معرض خطر کم خونی فقر آهن قرار می‌گیرند. برای پیشگیری از کم خونی فقر آهن، دختران و زنان باید در برنامه غذایی روزانه از منابع غذایی آهن دار مثل گوشت قرمز، مرغ یا ماهی، حبوبات مثل عدس و لوبیا، سبزی های سبز تیره مثل اسفناج و جعفری استفاده کنند و با مصرف ویتامینC که به طور طبیعی در انواع سبزی های تازه و میوه ها وجود دارد جذب آهن موجود در منابع غذایی را افزایش دهند .

* بنابراین مصرف آب لیمو و یا آب نارنج در سالاد شامل گوجه فرنگی، فلفل سبز دلمه ای، کلم، گل کلم و سبزی خوردن همراه با غذا موجب می‌شود که آهن غذا بیش تر جذب شود
*
خودداری از صرف چای بلافاصله پس از صرف غذا نیز موجب می‌شود آهن غذا بیشتر جذب شود زیرا، چای می‌تواند از جذب آهن غذا جلوگیری کند و این عادت غلط غذایی یکی از دلایل بروز کم خونی فقر آهن در کشور ماست. خانم‌های باردار باید حتماً از پایان ماه چهارم بارداری تا 3 ماه پس از زایمان روزانه یک عدد قرص فروسولفات ( قرص آهن ) مصرف کنند تا از بروز کم خونی فقر آهن در دوران بارداری جلوگیری شود. دراین دوران به علت نیاز زیاد جنین به آهن، مصرف مکمل آهن ضروری است.برای پیشگیری از بروز کم خونی فقر آهن در کودکان زیر2 سال که بسیار مستعد ابتلا به کم خونی هستند نیز، مادران عزیز باید از پایان ماه ششم که غذای کمکی را شروع می‌کنند تا 24 ماهگی، روزانه 15 قطره آهن به کودک خود بدهند.

پوکی استخوان
برای پیش گیری از پوکی استخوان در دوران سالمندی، دختران باید در دوران کودکی و نوجوانی کلسیم کافی دریافت کنند. با مصرف روزانه شیر و لبنیات، کلسیم مورد نیاز بدن تامین می‌شود . در دوران نوجوانی با مصرف یک لیوان شیر و یک لیوان ماست و 60- 45 گرم پنیر ( یک قوطی کبریت ) کلسیم بدن تامین می‌شود.
در دوران بارداری و شیردهی، به علت افزایش نیاز بدن به کلسیم، باید روزانه به عنوان مثال، 1 لیوان شیر، 2 لیوان ماست و 60-45 گرم پنیر مصرف شود. توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که پیروی از رژیم های غذایی سخت برای لاغری در اغلب موارد، منجر به کمبود دریافت کلسیم می‌شود و اگر کلسیم دریافتی روزانه کم باشد ممکن است سرعت تخریب استخوانی افزایش یابد. برای پیش گیری از پوکی استخوان علاوه بر توجه به رژیم غذایی و مصرف شیر و لبنیات، فعالیت های ورزشی نیز مهم است . پیاده روی روزانه حتی به میزان کم، سبب کاهش سرعت تخریب استخوانی می‌شود. انجام فعالیت های ورزشی مثل پیاده روی تند و دوچرخه سواری نه تنها برای سلامت استخوانها بلکه برای قلب و ماهیچه ها نیز بسیار مفید است.

قلب و عروق
به خانم ها و مادران عزیز توصیه می‌شود برای حفظ سلامت خود و سایر اعضای خانواده از روغن ماهی استفاده کنند. اثرات زیان آور و مصرف بی‌رویه چربی‌های اشباع شده موجود در روغن های جامد و روغن های حیوانی وجود دارد در ایجاد امراض قلبی و عروقی به اثبات رسیده است و از آن جایی که اثرات نامطلوب مصرف بی رویه کلسترول از زمان کودکی آغاز می‌شود لذا در تنظیم برنامه غذایی کودکان باید دقت شود . کلسترول به مقدار فراوان در چربی های حیوانی، زرده تخم مرغ و میگو وجود دارد. مصرف3 عدد تخم مرغ ب در هفته برای بزرگسالان کافی است .
برای کودکان، 4 تا 5 تخم مرغ در هفته مانعی ندارد.در ضمن در هنگام استفاده از روغن مایع باید دقت شود که ازحرارت دادن زیاد و طولانی روغن مایع خودداری شود، روغن ها به ویژه روغن مایع باید در محل خنک و دوراز نور و هوا، و در ظرف بسته نگه داری شود از خریداری روغن های مایع که در فروشگاه ها در مقابل نور آفتاب گذاشته شده اند خودداری شود.
سرپوش روغن مایع را پس از مصرف به طور کامل بسته و در جای خنک و دور از نور نگه داری کنند، از مصرف دوباره روغن حرارت دیده خودداری گردد و به هنگام طبخ با روغن از حرارت کم استفاده شود. حتی الامکان از سرخ کردن غذاها خودداری و در صورت سرخ کردن، از روغن مایع مخصوص سرخ کردن استفاده شود.

رژیم لاغری
دختران نوجوان باید بدانند که رژیم های سخت غذایی و استفاده از روش های غلط کنترل وزن، موجب می‌شود که بدن آنها که در این دوران جهش رشد را طی می‌کند، ازمواد مغذی مورد نیاز محروم شود و در نهایت، سوء تغذیه به صورت اختلال در رشد قدی، کاهش یادگیری، کاهش تمرکز حواس، کمبودهای ویتامینی و املاح به ویژه آهن، روی و کلسیم بروز می‌کند. رژیم های غذایی باید با کمک متخصص تغذیه تنظیم شود. با کاهش مصرف مواد چرب، سرخ‌کردنی‌ها، مواد قندی مثل کیک، انواع شیرینی های خامه ای، شکلات و نوشابه های گازدار که حاوی مقادیر زیادی قند هستند، می‌توان از افزایش وزن و چاقی جلوگیری کرد. در ضمن مصرف انواع متنوع سبزی و میوه هم چنین انجام ورزش هایی مانند پیاده روی تند، دویدن، دوچرخه سواری و شنا نیز به کاهش وزن کمک می‌کند.

پیامدهای سوء تغذیه در دختران و زنان
سوء تغذیه معمولاً به دو شکل کمبود دریافت انرژی، پروتئین و یا ریزمغذی ها و یا زیاده خواری و دریافت بیش ازحد انرژی و سایر مواد مغذی بروز می‌کند. در کشور ما، سوء تغذیه پروتئین انرژی از مشکلات تغذیه ای شایع در کودکان زیر 5 سال به شمار می‌ررود. در حدود 15 درصد کودکان زیر5 سال، یعنی800 هزار نفر دچار کوتاه قدی تغذیه ای و درحدود 1 درصد، یعنی 540 هزار کودک دچار کم وزنی هستند . البته شیوع کوتاه قدی و کم وزنی در استان های محروم کشور
و به ویژه در مناطق روستایی بالاتر از مناطق شهری است. سوء تغذیه موجب افزایش دفعات بیماری در کودکان و طولانی ترشدن دوره بیماری می‌شود. خطر مرگ در اثر بیماری در کودکان مبتلا به سوء تغذیه بیشتر است.

دخترانی که در کودکی دچار این نوع سوء تغذیه می‌شوند، رشد جسمی‌مطلوبی ندارند و اسکلت بدن آنها به اندازه کافی رشد نمی‌کند. این دختران به علت کوچکی لگن در دوره های بعدی زندگی با مشکلات بارداری و زایمان مواجه می‌شوند. برای نمونه اغلب، نوزاد کم وزن ( زیر 2500 گرم) به دنیا می‌آوردند. مرگ و میر نوزادان کم وزن در مقایسه با نوزادانی که با وزن طبیعی به دنیا می‌آیند 40 مرتبه بیش تر است .

 

 


[ جمعه 92/4/7 ] [ 5:32 عصر ] [ محمد مهدی فغانی ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 128
کل بازدیدها: 1482991
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد