سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

 

آسیب شناسى جوانان در آیینه قرآن وامامان

اصغر بابایى

در ایننوشتار, تلاش شده تا نوجوانان و جواناندر دهکده جهانى مورد آسیب شناسى قرارگیرند. قرآن کریم حضرت یوسف را به عنوان((سمبل)) پاکى معرفى کرده و خطرها و آسیبهایى که این جوان پاک دامن را تهدید مىکرده, برشمرده و با کمک و با توسعه اىهمه جانبه بر پیروانش عرضه شده است. حقیقتا داستان بسیار شیرین حضرتیوسف(علیه السلام) ((زندگى نامه)) واقعىجوانان حقیقت جو است و شیوه زندگى کردننوجوانان و جوانان را در گستره خود قرارداده است. پس در جواب این سوال که:

آیاداستان یوسف(علیه السلام) قابل توسعهاست؟ و آیا عنصرى دانستن آن قابل اثباتمى باشد؟ باید گفت: قرآن در روایات, کتاب((جرى)) معرفى گشته, یعنى مانند آفتاب وماه در جریان است و بر انواع مصادیققابل تطبیق است. از این رو هم طبق روایاتیک آیه از قرآن نیز بر هر موردى که قابلانطباق باشد تطبیق مى گردد; هرچند کهربطى به مورد نزول آیه نداشته باشد. عقلهم همین سلیقه و روش را صحیح مى داند,چون قرآن براى هدایت همه انسان ها و درهمه زمان ها نازل شده است. بنابراین داستان حضرت یوسف(علیهالسلام) همان سرنوشت و فراز و نشیبزندگى یک جوان قدسى است و گستره زندگىتمام جوانان را در هر زمان و مکانى, تحتپوشش قرار مى دهد. از این رو ((جوانانقرآن)) باید یوسف گونه با آسیب ها و آفتها مقابله نمایند. از این رو سوره یوسفرا ـ که سوره جوانان و زندگى نامهیوسف(علیه السلام) است ـ مطالعه کرده واز آن الگو بگیرند. حد آسیبو آفت اخلاقى، در تهدیدجوانان

همان طورى که صفاتپسندیده, انسان را به معراج مى برند,صفات ناپسند نیز انسان را به گمراهى مىکشانند. یکى از صفات ناپسندى که زندگىانسان را به نابسامانى مى کشاند, حسادتاست. ((حسد)) نهال ایمان را مى سوزاند وفرد و جامعه را با خطر جدى مواجه مىسازد. آتش حسد, حد و مرزى نمى شناسد, بلکهفراگیر بوده و دامن گیر همه افراد مىگردد. خداوند در همین زمینه مى فرماید:((اذ قالوا لیوسف واخوه احب الى ابینامنا ونحن عصبه ان ابانا لفى ضلالمبین))(1) آنگاه که (برادران او) گفتند:همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزدپدرمان از ما که گروهى نیرومند هستیممحبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقهبه آن دو) در گمراهى روشنى است.

اولینآسیبى که این جوان ملکوتى را با خطر جدىمواجه ساخت, ((حسادت خودمانى)) بود.حسادتى که از درون خانه شعله ور شده, حسحسادت, برادران را به طرح نقشه اى وادارساخت, بعضى گفتند: ((یا یوسف را بکشید ویا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید تامحبت پدر یک پارچه متوجه شما بشود.))(2)این بود دو پیشنهاد پلیدى که در بینبرادران به خاطر حسادت مطرح شد:

 

  • حسن یوسف دیده اخوان ندید

  • از دل یعقوب کىشد ناپدید(3)

لذا امام سجاد(علیهالسلام) مى فرماید:

((اللهم سلم لىقلبى من البغى والحسد والکبر والعجبوالریإ والنفاق و سوء الاخلاق; خدایا!قلب و جان مرا از سرکشى, حسد, خودبزرگبینى, از خود راضى بودن, خودنمایى,دورویى, و اخلاق ناپسند, سلامت بدار.))(4)

حسد, یک بیمارى روانى اى است که جان وجامعه انسانى را نابود مى کند. لذا بایدبا دعا و عوامل معنوىاى که ائمهمعصومین(علیهم السلام) بیان کرده اند آنرا مداوا نمود.

بنابراین حسد را بایداز طریق دعا درمان کرد, نه دارو و عوامل مادى.

حضرت على(علیه السلام) مىفرماید:

((فان الحسد یإکل الایمانکما تإکل النار الحطب; (بر هم حسد مورزیدکه) حسد ایمان را مى خورد ـ چنان که آتشهیزم را نابود مى کند.))(5)

البتهحسادت هاى دشمنان معنویت, مرموزتر وشکننده تر از حسادت آدم هاى معمولى است,زیرا سرمنشإاش مسائل سیاسى ـ اجتماعىاست. دنیاى امروز به صورت مجتمعى ازهمسایگان و دهکده اى کوچک درآمده است.به طورى که با همدیگر رفت و آمد داشته واز رفتار همدیگر آگاه و باخبرند. در یکچنین دهکده اى جهانى, دشمن به راحتى ازهمه چیز و همه کس اطلاع دارد. به راحتىمى تواند قشرهاى مختلف هر جامعه راشناسایى کرده و مورد هجوم فرهنگى ومانند آن قرار دهد. بنابراین آسیب شناسىجوانان باید با نگرشى جهانى و کلى موردبررسى قرار گیرد, نه در یک جامعه بسته ومحدود. به هر حال حسودان جهانى پیروانحضرت یوسف را در سراسر جهان مورد تهدیدقرار داده, و براى تمام آن ها طرح و نقشه شومى تدارک دیده اند.

گرچه آسیب ها وآفت ها در حیاط خلوت منزل و درون خانه,پیروان حضرت یوسف راتهدید مى کند. امادشمنان خارجى و داخلى اى که با پاکى ومعنویت مخالف اند, کمتر آنها را فراهممى کنند. به عنوان مثال مى توان به پخشبرنامه هاى مبتذل ماهواره اى و امثال آناشاره کرد.

لذا امام سجاد(علیهالسلام) مى فرمایند:

((بارخدایا!مشرکان را به مشرکان گرفتار ساز تا ازدستیابى بر سرزمین هاى مسلمانانبازمانند, و آنان را با کاستن عددشان ازکاستن مسلمین باز دار و رشته اتحادشانرا بگسل تا از همدستى بر ضد مسلمین بازمانند.))(6)

بنابراین باید براى محفوظماندن جوانان از خطر دورى از معنویت وفرار از حقیقت و اخلاق انسانى تلاش کردو از هر نیرو و امکاناتى استفاده نمود;گرچه خود جوانان هم باید با هوشیارى وفراست با نقشه هاى ضد انسانى دشمنان ودوستان مقابله کرده و از دام آنها فرارکنند. چهره هاى دروغین,در کمین جوانان

خداوند در قرآن کریم مى فرماید:

((قالوا یا ابانا انا ذهبنا نستبقوترکنا یوسف عند متاعنا فاکله الذئبوما انت بمومن لنا ولو کنا صادقین))(7)گفتند: اى پدر! ما براى مسابقه رفتیم ویوسف را نزد اثاثیه خود گذاشتیم و گرگاو را خورد. هرچند ما راست بگوییم, اماتو باور نخواهى کرد.

گرگ ها, براىخوردن دست به درندگى نمى زنند, بلکه بهخاطر شهوت رانى و خون آشامى است که خوىدرندگى را در آنها تقویت کرده. از این روهیچ وقت آرام نمى گیرند و تمام توان خودرا به کار مى بندند. در عین این که گرگ هانسبت به بعضى از حیوانات دیگر مانند:پلنگ, نهنگ, شیر و شتر, جثه کوچکترىدارند, اما به جهت صفت ((خون آشامى)) سمبل((درندگى)) مى باشند:

 

  • اى صبا در دلیوسف مگو یعقوب را

  • آشتى کردندیارانش ولى گرگ آشتى(8)

گرگ صفتى وخوى درندگى در جامعه ناسالم جهانىامروز, موج مى زند. امام على (علیهالسلام) در نامه اى به عبدالله پسر عباسیا عبیدالله برادر عبدالله فرموده:

((... و ایتامهم اختطاف الذئب الازلدامیه المعزى الکسیره...; و چون مجالبیشترى در خیانت به امت, به دستت افتاد,شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچهتوانستى از مالى که براى بیوه زنان ویتیمان نهاده بودند بربودى. چنانکه گرگتیز تک برآید و بز زخم خورده و از کارافتاده را برباید... به خدا اگر حسن وحسین چنان مى کردند که تو کردى از من روىخوش نمى دیدند و به آرزویى هم نمىرسیدند, تا آن که حق را از آنان بستانم وباطلى را که به ستمشان پدید شده نابودگردانم.))(9)

امام على(علیه السلام)زندگى رانت خواران و راحت خواهان رامورد آسیب شناسى و کالبد شکافى قرار مىدهد و آنان را با گرگ تیز تکى که بز زخمخورده و از کار افتاده را برباید,مقایسه و تشبیه مى کند.

به هر حالاگرچه جوانان یک جامعه مانند یوسف از شرگرگ صفتان روزگار در امان نیستند, اماباتوکل به خدا و پیمودن راه انسانیت وحقیقت مى توانند از موج حمله هاى آنهادر امان باشند. خداوند هم پشتیبان ویاور انسان هاى پاک و ملکوتى است.

حضرت على(علیه السلام) در یک آسیبشناسى عمیق و دقیق, گرگ صفتان تمام زمانها را مورد خطاب قرار مى دهد, مى فرماید:

((... و کان اهل ذلک الزمان ذئابا, وسلاطینه سباعا, و اوساطه إکالا, وفقراوه امواتا.. ولبس الاسلام لبس الفرومقلوبا; پیشواى قوم باید با مردم خود بهراستى سخن بگوید و پراکندگى مردم را بهاجتماع تبدیل کند, و ذهن خود را آمادهپذیرفتن گرداند[...در غیر این صورت] باطلبر جاى استوار شود, و نادانى بر طبیعت هاسوار و کار ستمکار بزرگ گردد, و دعوت (بهحق) اندک و کم خریدار شود, و روزگار چوندرنده اى دیوانه حمله آرد, و باطلآرمیده برخیزد, و در کار دین جدایىپذیرند, در دروغ با هم دوست باشند و درراست با یکدیگر دشمن شوند. و چون چنینشود, فرزند ـ با پدر ـ کینه ورزد و باران,کشت ها را بسوزاند, فرومایگان درهم پخشکنند, و جوانمردان تهدیدست مانند. مردماین زمان گرگانند, و پادشاهانشاندرندگان, و فرودستان طعمه آنان,مستمندان همانند مردگان باشند. سرچشمهراستى خشک شود و چشمه دروغ جوشان گردد.راستى را به زبان به کار برند, ولى در دلبا هم دشمن اند. گناه و نافرمانى سببپیوند گردد و پارسایى موجب ریشخند, واسلام به طور وارونه جلوه دهند و کسىسخن حق نگوید.))(10)

بنابراین ازدیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) ریاو دورویى, گرگ صفتى و خوى درندگى, آسیبهایى هستند که مى توانند افراد جامعه,خصوصا جوانان را به کام خود فرو برده واز مسیر انسانیت و پاکى منحرف سازند.لذا در عصر ما هیچ کس نمى تواند رهبرىقافله جوانان جهان را بر عهده بگیرد مگراین که خود از تمام پلیدىها و حیله ها بهدور باشد و نفس خود را با صفات پاکانسانى آراسته گرداند. بنابراین بهترینراهنماى بشریت ـ در رسیدن به سعادت ـهمان رهبران معنوىاند. چالش ها و موانعرشد معنوى جوانان

در داستان حضرتیوسف (علیه السلام) آمده:

((وجإتسیاره فارسلوا واردهم فادلى دلوه قالیا بشرى هـذا غلام واسروه بضاعه واللهعلیم بما یعملون)) کاروانى فرا رسید و آبآورشان را فرستادند. او دلوش را در چاهانداخت و گفت: مژده باد, این پسرکىاست...))(11)

 

چاه را تو خانه اى بینى لطیف

دام را تو دانه اى بینى ظریف(12)معمولا اشیاى قیمتى ـ مانندطلا ـ و انسان هاى باارزش و اندیشمند ـمانند جوانان فعال ـ در تیررس دشمنان وگرگ صفتان تیز دندان قرار دارند. جوانانهر مرز و بومى, سرمایه هاى انسانى ومعنوى آن کشوراند, و انرژىهاى متراکمزیادى را در خود ذخیره دارند.

کیم ـوو ـ چونگ مى گوید:

((در میان تمامچیزهایى که جوانى به همراه دارد,مهمترینشان آرزوهاست. مردمانى که آرزوو هدف دارند فقر نمى شناسند, زیرا شخص بهاندازه هدف هایش ثروتمند است, جوانىدورانى از زندگى است که حتى اگر شخص هیچچیز نداشته باشد, ولى هدف داشته باشد,نیازى به اشک و غبطه خوردن ندارد. تاریخمتعلق به کسانى است که در زندگى هدفدارند, آرزوها, اهداف, آمال و امیدهاقدرت هایى هستند که با آنها مى توانجهان را متحول ساخت, ملت هایى که برنامهدارند سرانجام اهدافشان به واقعیتمنتهى مى شود.))(13)

لذا این نیروهاىسرشار از انرژى و تحرک, مورد هدف دشمنانقرار مى گیرند. از این جهت براى به دامانداختن جوانان از ((دام هاى متنوع))استفاده مى کنند و از ((تنوع دام ها)) لذتمى برند. گاهى گرگ منشى پیش مى روند وزمانى هم از چاه ها و چالش هاى موجود درجامعه مدد مى گیرند تا جوان روشن ضمیررا زمین گیر نمایند و به تباهى بکشند کهعامل مهم افسردگى و بى انگیزه شدنجوانان است; چنان که برادران حضرتیوسف(علیه السلام) نیز او را فداىبلهوسى و صفت زشت حسد و خودخواهى خودشانکردند و نوجوانى مثل یوسف (علیه السلام)را از بسیارى فرصت هاى نوجوانى محرومساختند. البته چاهى که دشمنان,در عصر جاهلیت جدید و عصر فضا در مسیرجوانان قرار داده اند شکل عوض کرده و باتنوع بیشترى جلوه نموده است. چاه و چاله,در عصر جاهلیت جدید, داراى لایه هایىمتعدد و متنوع است و به شکل رسانه هاىجمعى اى مانند: اینترنتى, ماهواره,رایانه و... درآمده است. دشمنانکوردل, با ارائه ده درصد برنامه هاىمنفى, موهوم, مهیج, مهمل و فحشا, دراینترنت, ماهواره و... نود درصد ازجوانان جهان قربانى مى گیرند. اگرچه دراین میان جوانان و نوجوانان متعهد ومتدین از این سقوط در امان مى باشند,زیرا زندگى حضرت یوسف(علیه السلام) راالگوى زندگى خود قرار مى دهند. آرى! ((خداوند بندگان مخلص خود راتنهانمى گذارد و آنها را در شداید و سختى هانجات مى دهد. نوح را روى آب, یونس را زیرآب, یوسف را در کنار آب, نجات داد. همچنان که ابراهیم را از آتش, موسى را دروسط دریا و محمد (صلى الله علیه و آله وسلم) را در داخل غار و على(علیه السلام)را در لیله المبیت ـ که به جاى پیامبرخوابیده بود ـ نجات داد. خداوند هر جااراده کند, بدون خواست انسان عملى مىشود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بیاورد,ولى با وحى و پیامبرى برگشت و اینکاروان رفتند تا آب بیاورند, ولى یوسفرا نجات داده و با او برگشتند.

بااراده الهى ریسمان چاهى وسیله شد تایوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد, پسبنگرید با حبل الله چه مى توان انجامداد!))(14)

((یا ایها الناس ضرب مثلفاستمعوا له ان الذین تدعون من دون اللهلن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له...; اىمردم به مثلى که زده شده است گوش فرادهید: کسانى که غیر از خدا مى خوانیدشانهرگز قادر به خلق مگسى هم نیستند, اگرچهبراى این کار متفق شوند و اگر مگس چیزىاز آنها برباید قدرت پس گرفتنش راندارند. آرى طالب و مطلوب ناتوانند.))(15)

پیام قرآن براى همیشه جاودانه است ودشمنان یوسف قرآن و جوانان قرآنى براىهمیشه ناتوان اند. این پیام قرآنى راباور کنیم و باز باورهاى خود را باورنمائیم و آن را پاس بداریم.برده گیرى جوانان در عصرفضا

((وشروه بثمن بخس دراهممعدوده وکانوا فیه من الزاهدین; او رابا بى رغبتى به بهایى اندک ـ چند درهم ـفروختند.))(16)

با رویکرد جدید بهزندگى بشریت, ((بازگشت به برده گیرى وبرده فروشى)) به وضوح به چشم مى خورد.بازار برده فروشى در عصر جاهلیت جدید,بسیار رایج است, یعنى با گرفتن اراده ازآنها, تحت سیطره خود درآورده اند.

((جاهلیت مدرن)) منشإ همه فسادها است.اگر در جاهلیت اولى, تن انسان ها بهبردگى افتاده مى شد, در جاهلیت مدرن,اندیشه, باورها, اراده, انسانیت, شخصیت,عرض و آبروى افراد به بردگى گرفته مىشود. در جاهلیت قدیم در سهصورت, فرزندان خود را مى کشتند:

ازدختران نفرت داشتند, لذا آنها را مىکشتند.

به خاطر نداشتن باور درست,مثلا: از ترس روزى فرزندان خودشان را مىکشتند: ((ولا تقتلوا اولادکم خشیه املاقنحن نرزقهم وایاکم ان قتلهم کان خطءاکبیرا; فرزندان خود را از ترس تنگدستىبه قتل نرسانید, ما رازق آنها و شماهستیم و کشتن آنها گناه بزرگى است.))(17)

عده اى فرزندان خود را براى بت ها,قربانى مى کردند:

((وکذلک زین لکثیرمن المشرکین قتل اولادهم شرکآوهملیردوهم ولیلبسوا علیهم دینهم ولو شإالله ما فعلوه فذرهم وما یفترون; اینچنین شریکانشان کشتن فرزند را در نظربسیارى از مشرکان بیاراستند تا هلاکشانکنند و آیین آنها را مشتبه سازند, اگرخدا مى خواست این کار را نمى کردندبنابراین آنها را با تهمت هایشان تنهابگذارید.))(18)

اما در جاهلیت جدید,فرزندان و بچه هاى خیابانى وجود دارند,پدیده ((بچه هاى خیابانى)), پدیده بسیارپلید عصر فضا و زندگى ماشینى است.

بىسرپناهى, بى سرپرستى و بدسرپرستى سببشده همه روزه شاهد کودکانى باشیم که درخیابان ها, میادین و پایانه هاى[ شهرهاىبزرگ] سرگردانند.

پایان سرگردانى همپیوستن به گروه هایى است که کار آنهاسوء استفاده از کودکان و از بین بردنکرامت انسانى آنها است.))(19)

شکار بچههاى بوسنى هرزگوینى, از ناحیهجهانگردان اروپاى متمدن, آن هم جهتسرگرمى و تفریح, دست آورد پلید جاهلیتجدید است.

بى خانه مانى و آوارگىکودکان فلسطینى ـ بالغ بر پنجاه سال ـاز دست یهودیان منحرف صهیونیسم, هزارانبرابر بدتر و پلیدتر از فرزندکشى و بردهفروشى در عصر جاهلیت قدیم است. این((سرطان بى پایان و دنباله دار)), به هیچچیز رحم نمى کند. همانند گرگان خون آشامو سگان هار با هیچ کس سر آشنایى و سازشندارند. خردسالان فلسطینى را همانندبره هاى نوپا زودتر و بهتر مى درند. گرگهاى خون آشامى که خود هم مدعى مدافعحقوق بشر هستند. مثل

روزى گرگ خونآشامى که سرچشمه مشغول خوردن آب بود, باقلدرى به ته چشمه آمد, با بره کوچکى کهمشغول خوردن آب بود برخورد کرد و به اوگفت: چرا آب را گل آلود مى کنى؟!

برهگفت: اولا من آب را گل آلود نکردم. ثانیااگر هم آب را گل آلود کرده باشم, آسیبشبه شما که سر چشمه هستید نمى رسد.

گفت: نه, سال گذشته هم آب را گل آلودکرده بودى!!

بره گفت: من که شش ماهبیشتر سن ندارم.

گرگ وقتى دید, برهدارد منطقى وقانونى حرف مى زند, در جا,بره را پاره پاره کرد!!

آرى, منطق گرگصفتان عصر جاهلیت جدید, غیر از این نیست.آنها از منطق, قانون, قرآن و اسلام مىترسند و هر جا پاى مسلمانان, به ویژهشیعیان به میان آید, آن جا را با خاکیکسان مى کنند...

کودکان آواره وگرسنه عراق و افغانستان و دیگران هم بایک چنین سرنوشتى مواجه هستند و از دستگرگان بى امان ند. هر جامعه اىکه ارزش نیروهاى جوان خود را نداند, آنرا به طور ارزان از دست مى دهد. به همینجهت قافله مذکور, یوسف(علیه السلام) رابه بهاى اندکى به دیگران فروختند.(20)جامعه اى که سالم نباشد, یوسف(علیهالسلام) و پیروان آن را به بهاى اندک مىفروشند و از نعمت هاى بزرگ خداوندسپاسگزارى نمى کنند... ولى آنهایى که قدرو ارزش این نوع جوانان را مى دانند به هرشکلى آنها را در اختیار مى گیرند:

((وقال الذى اشتراه من مصر لامراتهاکرمى مثواه عسى ان ینفعنا او نتخذهولدا)) آن کس که او را از سرزمین مصر خریدبه همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار,شایدبراى ما مفید باشد, و یا او را به عنوانفرزند انتخاب کنیم.))(21) منتهافروش جوانان در هر زمانى به شکل مختلفىصورت مى گیرد. در گذشته به صورت برده وغلام, اما در زمان کنونى به صورت بىاراده کردن و بى هویت وانمود کردنجوانان است. به همین جهت دشمنان مىکوشند تا این دوران حساس زندگى انسان هارا با تلاطم هاى روحى و جسمى نابود کنندو از حرکت تکاملى آنها جلوگیرى نمایند.به هر حال جوانان عزیز در تمامنقاط جهان در هر لحظه مى توانند خود راپیدا کنند و از فرصت استفاده کرده و بهسیر تکاملى روحى, انسانى و اجتماعى خودادامه دهند, چنان که الگوى آنها یعنىحضرت یوسف(علیه السلام) نیز چنین کرد.آتشفشان شهوت و جوانان

در ادامهداستان حضرت یوسف آمده:

((وراودتهالتى هو فى بیتها عن نفسه وغلقت الابوابوقالت هیت لک قال معاذ الله انه ربىاحسنمثواى انه لا یفلح الظالمون))(22)

و زنىکه یوسف در خانه او بود از یوسف از طریقمراوده و ملایمت, تمناى کام گیرى کرد ودرها را (براى انجام مقصودش) محکم بست وگفت: بیا که براى تو آماده ام. یوسف گفت:پناه به خدا که او پروردگار من است ومقام مرا گرامى داشته, قطعا ستمگرانرستگار نمى شوند.))(23)

یکى از مسائلىکه براى انسان ها و مخصوصا جوان مشکلساز است قوه شهوت است, لذا دشمنان روىهمین مسئله سرمایه گذارى کرده اند. بر سر راه غریزه شهوت, دو راه وجوددارد:

راهى که سر از آتش خروشان شهوتدرآورد.

راه دیگر آن که, به جویبارىمبدل گردد که آب زلال را به سوى سرزمینبکر هدایت کند, تا آن جا را به گلستانزیبا تبدیل سازد.

این دو راه, بىنهایت نسبت به هم فاصله دارند. راه اولصاحبش را به آتش ابدى و بى پایان مى بردو او را از انسانیت دور مى کند. راه دوم,صاحبش را تا به دیدار حق پیش مى راند واو را به حقیقت ارشاد مى کند. پدیده شهوتو غریزه جنسى, یکى از مهم ترین زمینه هاىآسیب پذیر و آسیب آفرین جوانان است. دشمنان تیزدندان و شهوت پرستانشعبده باز, همیشه روى نکات آسیب پذیرانگشت مى نهند و نسل صالح را به سوى یکنسل پلید فراخوانى مى کنند. یکى ازکارهایى که زمینه ساز آسیب پذیرى جوانشده, عدم تشکیل خانواده و تبدیل زندگىفردى به اجتماعى خانوادگى و دشوار جلوهدادن آن است به طورى که مى توان گفت: بىشباهت به میدان جنگ رفتن نیست, با اینتفاوت که همواره احتمال شکست و مغلوبیتآن از پیروزى فزون تر مى باشد. گروهى از جوانان روى همین اصل وعواملدیگرى از همان ابتدا فکر تشکیل خانوادهو زندگى اجتماعى را از مغز خود بیرونکرده و زندگى آزاد و تنهایى را اختیارنموده اند. جمعى دیگر به خاطر بعضىتوقعات بى جا و تقاضاهاى گوناگون کم کمعقب نشینى کرده اند...(24) نسلىکه براى شهوت رانى به خاک مى افتند وسرافکندگى را به جان مى خرد, تا مرزنیستى و فدا کردن هستى و همه ارزشها پیشمى رود. در برابر شهوت تعظیم مى کند وبرده مى شود و همانند بت آن را پرستش مىکند. در چنین حالتى, شهوت آفرینان از اینزمینه ها استفاده مى نمایند و با برنامهریزى منظم, نود درصد قربانى مى گیرد.مثلا در آیینه آمار آمده, شهوت آفرینانده درصد فیلم مبتذل و فحشا پخش کرده و درسطح بین الملل نود درصد مشترى جذب مىکنند.

امام سجاد(علیه السلام) در اینرابطه مى فرماید: شهوت آفرینان با شهوتو شبهه در جست وجوى فرزندان ما هستند ودر راه شان دام شهوت و شبهه نصب مى کنندو اگر آنها را وعده دهند, دروغ مى گویند.خدایا عمر فرزندان را براى ما طولانىگردان, و بر ایام زندگى شان براى منبیفزا و خردسالان را برایم تربیت کن, وناتوانشان را برایم نیرو ده, و بدن ها ودینشان و اخلاقشان را برایم به سلامتدار.(25) بسیارى از جوان ها بعداز آن که سلامتى, جوانى, ارزش ها و فرصتها را از دست دادند, متوجه مى شوند که چهنعمت هاى بزرگى را از دست داده اند.همیشه مریض ها حسرت سلامتى را دارند وکهنسالان حسرت جوانى. زندانى در زندانبهتر متوجه نادانى و لغزش هاى خویش مىشود. اکثر جوانان, زندگى ((آزمایش وخطایى)) دارند. زندگى را از اول جدى نمىگیرند و با خطرها هم به صورت جدى برخوردنمى کند. ((زندگى آزمایشگاهى)) به جایىنمى رسد. زندگى باید از روى تدبر و تعقلآغاز شود. محور زندگى باید تفکر قرآنىباشد. براى زندگى و زنده ماندن بایدبرنامه داشت. زندگى را نباید رها ساخت.زندگى همانند پرنده در قفس نیست که ازروى دلسوزى آن را رها سازیم. همسانزندانى نیست که آن را به حبس ابد محکومنماییم. زندگى یعنى: ((جاودانه شدن,جاودانه ماندن و جاودانه مردن)).

تفسیر درست زندگى را باید از زبان((زمان)) شنید. با گذشت زمان روشن مى شودزندگى یعنى چه؟ پرنده واقعى و پیروزمندمیدان کیست؟ به هر حال باید نفس را بهچیزى مشغول کنیم وگرنه او ما را به گناهمشغول مى کند.

البته ممکن است کهجوانى به خاطر بى گناهى به زندان بیفتد,چنان که حضرت یوسف(علیه السلام) نیز بهخاطر بى گناهى به زندان افتاد:

بىگناهى کم گناهى نیست در دیوان عشق

یوسف از دامان پاک خود به زندان مىرودقرآن مجید در مورد یوسف (علیهالسلام) مى فرماید:

((واستبقا البابوقدت قمیصه من دبر والفیا سیدها لدىالباب قالت ما جزإ من اراد باهلک سوءاالا ان یسجن او عذاب الیم))(26) وهر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زنپیراهن یوسف را از پشت درید. ناگهانشوهرش را نزد در یافتند. زن (با چهره حقبه جانبى براى انتقام از یوسف با تبرئهخویش) گفت: کیفر کسى که به همسر تو قصد بدداشته جز زندان و یا شکنجه دردناکچیست؟))

متإسفانه در بعضى از نقاطجهان با جوانان پاک دامن با خشونت رفتارمى شود; مثلا به جرم آزادى خواهى, دفاعازوطن و ناموس خود و مانند آن به بازداشتگاه و زندان مى افتند. منتها خداوندجبران پاکى و پاک دامنى خواهد کرد, چنانکه یوسف (علیه السلام) را پس از دورانسخت زندان به پادشاهى رساند. البته نوع زندان و زندانى کردن در هرزمانى ممکن است متفاوت باشد. در عصرکنونى به طور عمومى همه را در محیط آزادزندانى کرده اند, یعنى باعث دورماندگىجوانان از حقیقت و مانع رسیدن آنها بهکمال انسانى مى شوند. با پخش برنامه هاىضد انسانى و ضد اخلاقى مانع دست یابىجوانان به چشمه انسانیت شده اند. عصرى که در آن زندگى مى کنیم, ((عصرجنگ روان)) است همه نگران نگرانى هاى خودهستند, براى گم شده درونى, نگران وسرگردان هستند. زندگى را بسیار مبهممعنا مى کنند. آه سرد مى کشند. همه کار مىکنند ولى نمى دانند چه کار مى کنند.رقابت شدید است, اما نمى دانند براى چه؟چون براى فلسفه زندگى جواب نیافتند.باید بدانیم دنیا دریایى استمملو از رنج و مصیبت. زندگى نه یک مسیرروان صیقل یافته است و نه بسترى است ازگلهاى سرخ, حتى اگر زندگى بسترى پوشیدهاز گل هاى سرخ بود, فراموش نکنید, گل هاىسرخ هم پر از تیغ هاى تیز و برنده اند.

تقریبا کامیابى تمام افراد موفقامروزنتیجه محنت ها و مشقت هاى دیروز آناناست, نه به لحاظ گام نهادن در بستر گلهاى پر طراوت.(27)

رفاه طلبى توإم باتنبلى, راحت طلبى و رانت خوارى, از جملهنشانه هاى یک جامعه بیمار است. همانزندان نامریى اى است که دیگران خواهانآن هستند.

بالاخره در چنین عصرى و درچنین فضایى, وظیفه دینداران, جوانان,دولت مردان و دلسوخته گان این است کهفضاى حاکم بر جامعه را, ((خدامحورى)) قراردهند. براى دست یافتن به چنین فضاىمعنوىاى در جامعه, به سرمایه گذارى کلاندر زمینه هاى فرهنگى و تربیتى و مانندآننیازمندیم.حب مقام و ریاستطلبى

خداوند در داستان حضرتیوسف مى فرماید:

((رب قد آتیتنى منالملک وعلمتنى من تاویل الاحادیث فاطرالسماوات والارض انت ولیى فى الدنیاوالاخره توفنى مسلما والحقنىبالصالحین))(28)

پروردگارم! تو به منفرمان روایى عطا کردى و علم تعبیر خوابآموختى, پدید آورنده آسمان و زمین تویىو در دنیا و آخرت کارساز خواهى بود, مرامسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما.

حضرت یوسف(علیه السلام) بعد از عبوراز گردنه هاى دشوار و عقبه هاى عبرتانگیز, تازه با خطر بسیار بزرگ ((حبمقام)) و ((ریاست طلبى)) مواجه شده است کهبراى نجات از آن به خدا پناه مى برد ودعا مى کند تا از نظر ایمان در امانبماند و مسلمان بمیرد. با توجهبه آن که حضرت یوسف (علیه السلام) درمواجهه با آسیب اخلاقى ((حسد)), گرگ صفتانبردگى, فرصت شهوت جنسى و زندان, چنیندعایى نفرمود, معلوم مى شود خطر شهوتمقام چقدر شکننده است. حضرتعلى(علیه السلام) در مورد درمان حب مقامو جنون قدرت مى فرماید:

((مالک...مانند جانور شکارىاى مباش که خوردنشانرا غنیمت شمارى! چون رعیت دو دسته اند:

دسته اى برادر دینى تو و دسته دیگر درآفرینش با تو همانند. گناهى از ایشان سرمى زند, یا علتهایى بر آنان عارض مى شود,یا خواسته و ناخواسته خطایى مى کنند. بهخطاشان منگر و از گناهشان درگذر, چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید.))(29)

اگر با دقت تاریخ را مطالعه کنیم,روشنمى شود که ((جنون مقام)) چه تعداد قربانىگرفته است و چقدر جنایت آفرینى کردهاست. منشإ و ریشه ((سناریوى سقیفه)), جنونمقام پرستى بوده است. در حادثه کربلا, صفمقابل امام حسین(علیه السلام) ((صف شهوت))و ((جنون مقام)) بوده است. اکثر پیامبرکشى ها را, همین صفت ضد انسانیت بودهاست.

((هسته مرکزى)) و ((خرج هاى)) تمامسلاح هایى که تا به حال اختراع شده جنونمقام تشکیل مى دهد. پشت تمام بمب هاىاتمى و سلاح هاى هسته اى, همین نوع شهوتخوابیده است. بمب اتمى در ((هیروشیما وناکازاکى)) عین شهوت بوده است.

حادثهفلسطین, عراق, بوسنى, افغانستان و... همهریشه در ریاست طلبى دارد.

از گرگانهمیشه گرسنه و فرهنگ بى بند و بارى, غیراز این هم انتظار نمى رود. پشت سر دهکدهجهانى و جهانى شدن, زندان نامریى و جهنمسیاهى طراحى شده است که همه آنها درکمین جوانان است.

به هر تقدیر,جوانان و پیروان یوسف (علیه السلام) ازطرفى باید در پست هاى کلیدى و کلانکشورى خدمت بکنند, از طرف دیگر با آسیب وآتشفشان حب مقام مواجه هستند. حال درچنین حالتى چه باید کرد؟ دومشکل بزرگ بر سر راه هر جوان فداکاروجود دارد:

رها ساختن مسوولیت مشکل,پذیرفتن مسوولیت مشکل تر. جاى قرعه زدنهم نیست. بالاخره عده اى از جوانان بایددر بدنه نظام و حکومت دینى مسوولیتبپذیرند و در خدمت خلق باشند. به اضافهآن که خطر شهوت مقام هم وجود دارد. امامعلى در این مورد مى فرماید:

((اصنافالسکر اربعه:

1ـ سکر الشباب

2ـ وسکر المال

3ـ و سکر النوم

4ـ و سکرالملک;

مستى بر چهار قسم است: مستىجوانى, مستى ثروت, مستى خواب و مستىریاست. ))(30)

از همه مهم تر این است کهاین چهار نوع مستى در یک نفر جمع شود واو را تهدید کند. در چنین حالتى چه بایدکرد؟ در جواب باید گفت: در این صورت,راهکار دینى آن است که همانند یوسفخودمان را بر قرآن عرضه کنیم و((خدامحورى)) را در زندگى حاکم نماییم وبگوییم:

((توفنى مسلما والحقنىبالصالحین))(31) مرا مسلمان بمیران و بهشایستگان ملحق فرما.

قرآن مجید هم درنفى خودکامگى و سلطه پذیرى مى فرماید:((تو (شیطان) هرگز بر بندگان من سلطه اىنخواهى داشت و تنها پروردگارت براىنگهبانى آنها کافى است. ))(32)

به هرحال آخرین آسیب و آفتى که یک جوان قرآنىرا تهدید مى کند, آفت و آسیب ریاست طلبىاست که تنها با ((توکل به خدا)) مى توان آنرا مهار کرد. در صورت حفظ کردن خود ازاینخطر و خدمت به خلق, مى توان بزرگترین دستآورد را از این طریق به دست آورد; چه اینکه بزرگترین وظیفه مردان خدا, ((خدمت بهخلق خداست)) که خود بزرگترین عبادت است.

 

 


1. سوره یوسف,آیه8.

2. همان, آیه9.

3. مثنوى معنوى,دفتر 5, بیت 3933.

4. صحیفه سجادیه جامعه,دعاى 135, ص497.

5. نهج البلاغه, خ86.

6.صحیفه سجادیه, دعاى 27, دعاى مرزداران.

7. یوسف, آیه17.

8. آصفى.

9. نهجالبلاغه, نامه41.

10. نهج البلاغه, خطبه108.

11. یوسف, آیه19.

12. مثنوى معنوى,دفتر ششم, بیت 369.

13. کیم ـ وو ـ چونگ,((سنگ فرش هر خیابان از طلاست)), محمدسودى, تهران: سیمین, نوزدهم, 1380, ص24.

14.تفسیر نور, ج6, ص40.

15. سوره حج, آیه 73.

16. سوره یوسف, آیه 20.

17. سوره اسرإ,آیه 31.

18. سوره انعام, آیه 137.

19.روزنامه کاروکارگر 80/10/2

20. تفسیرنور, ج6, ص41.

21. سوره یوسف, آیه 22.

22.سوره یوسف, آیه 23.

23. عبدالمجیدرشیدپور, چرا رنج مى بریم.

24. صحیفهسجادیه, دعاى فرزندان.

25. سوره یوسف,آیه 25.

26. کیم ـ وو ـ چونگ, همان.

27.سوره یوسف, آیه 101.

28. نهج البلاغه,نامه 53.

29. تحف العقول, ص 126.

30.سوره یوسف, آیه 101.

31. سوره اسرإ, آیه65.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام

منبع ما: http://www.tebyan.net

 


[ سه شنبه 90/10/20 ] [ 12:22 صبح ] [ علی فغانی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 112
بازدید دیروز: 82
کل بازدیدها: 1466523
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد