گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری
گرچه من در به درم، راه ندی حق داری
بس که من این در و آن در زده ام حالا که
خورده اینجا گذرم، راه ندی حق داری
همه جا پرسه زدم غیر در خانه ی تو
حال بشکسته پرم، راه ندی حق داری
از رفیقان شهیدم به خدا جا ماندم
حال که یک نفرم، راه ندی حق داری
گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند
بس که من خیره سرم، راه ندی حق داری
بس که تو شاهد عصیان منی امشب که
من گدای سحرم، راه ندی حق داری
به امیدم که کسی باز شفاعت بکند
طفل شش ماهه مگر باز وساطت بکند